🌸🌾🌸
#ارباب_جان
روضه هرموقع بخوانند«به وقت»است اما
روضه های عطشت را رمضان باید خواند
#به_فدای_لب_عطشان_حسین
#ارباب_جان
روضه هرموقع بخوانند«به وقت»است اما
روضه های عطشت را رمضان باید خواند
#به_فدای_لب_عطشان_حسین
بو شایعه لر چوخلارینین قلبینی غمدن سیخاجاخدی
ظالم ائوین اما گینه بو قول قولا وئرماخ ییخاجاخدی
چوخلار سُویونولَر کی محرّم بو ایل اولماز
اما گینه شاخصی لریمیز عشقیله چیخمیش؛چیخاجاخدی
#هاتف_حضرتی
#بیزیم_صاحبیمیز_وار
#ارباب_حسین_ع
#عزاداری
#شاخصی
#شاه_حسین
#هیئت
ظالم ائوین اما گینه بو قول قولا وئرماخ ییخاجاخدی
چوخلار سُویونولَر کی محرّم بو ایل اولماز
اما گینه شاخصی لریمیز عشقیله چیخمیش؛چیخاجاخدی
#هاتف_حضرتی
#بیزیم_صاحبیمیز_وار
#ارباب_حسین_ع
#عزاداری
#شاخصی
#شاه_حسین
#هیئت
مرا به گوشه ای از خود نشان و خود بنگر که
چگونه مزنویِ تو چو اَنور از تو بگوید...
#هاتف_حضرتی
#ترکی
#ارباب
چگونه مزنویِ تو چو اَنور از تو بگوید...
#هاتف_حضرتی
#ترکی
#ارباب
یاهو
در دل هر کس زِ عشقت بیش و کم انداختی
طعنه بر هر دلخوشی با آه و غم انداختی
من که مشغولِ تُهی از عشق بودن بوده ام
با نگاهت تو جنون را در دلم انداختی
بی کس و بیچاره و درمانده سر میکرده ام
آمدی با یک اشاره زندگی را در سرم انداختی
قطره ای بودم،نبود و بودنش فرقی نداشت
از تو ممنونم که این نَم را به یَم انداختی
بر نمیدارد زِ مستی و خماری این سرم
که نبودم من تو عشقت در دلم انداختی
چشمهایت دار زد صاحب هنرها را به بوم
(این چه شورش)را به طبعِ محتشم انداختی
عطرها را برده ای زیر سوال از بس که با
بویِ سیبِ بی نظیرت در حرم انداختی
دِعبل و انور،حسینی،یک وسیله بود و بس
این شررها را تو به جانِ قلم انداختی
اشک را یک #جان_یارالی کافی است آقایِ من
وَه زبان ها را چه جانسوزانه دَم انداختی
تا علمدارت زمین افتاد،طوفان سر گرفت
نصب شد هرجا،طلاتم در عَلم انداختی
■■■
پیرهن_انگشرت_دستت_سرت بخشیدی و
بین خاک و خون چه سفره از کرم انداختی...
من گدایِ گوشهٔ چشم توام،در روز حشر
#هاتفِ خود را نگویی کز قلم انداختی...
#هاتف_حضرتی
#ارباب
#قتلگاه
#درد_دل
در دل هر کس زِ عشقت بیش و کم انداختی
طعنه بر هر دلخوشی با آه و غم انداختی
من که مشغولِ تُهی از عشق بودن بوده ام
با نگاهت تو جنون را در دلم انداختی
بی کس و بیچاره و درمانده سر میکرده ام
آمدی با یک اشاره زندگی را در سرم انداختی
قطره ای بودم،نبود و بودنش فرقی نداشت
از تو ممنونم که این نَم را به یَم انداختی
بر نمیدارد زِ مستی و خماری این سرم
که نبودم من تو عشقت در دلم انداختی
چشمهایت دار زد صاحب هنرها را به بوم
(این چه شورش)را به طبعِ محتشم انداختی
عطرها را برده ای زیر سوال از بس که با
بویِ سیبِ بی نظیرت در حرم انداختی
دِعبل و انور،حسینی،یک وسیله بود و بس
این شررها را تو به جانِ قلم انداختی
اشک را یک #جان_یارالی کافی است آقایِ من
وَه زبان ها را چه جانسوزانه دَم انداختی
تا علمدارت زمین افتاد،طوفان سر گرفت
نصب شد هرجا،طلاتم در عَلم انداختی
■■■
پیرهن_انگشرت_دستت_سرت بخشیدی و
بین خاک و خون چه سفره از کرم انداختی...
من گدایِ گوشهٔ چشم توام،در روز حشر
#هاتفِ خود را نگویی کز قلم انداختی...
#هاتف_حضرتی
#ارباب
#قتلگاه
#درد_دل
شَرحه ای مُحنت و آلامیوی گر دیلده بولَم
قلبیمی واردی یئری تیرِ مصیبتله بُولم
چیخاریم اولسا گرک روضه لرونده من ئولَم
سنون عشقونله ئولوم آخرِ عزت دی آقا...
#هاتف_حضرتی
#ارباب
قلبیمی واردی یئری تیرِ مصیبتله بُولم
چیخاریم اولسا گرک روضه لرونده من ئولَم
سنون عشقونله ئولوم آخرِ عزت دی آقا...
#هاتف_حضرتی
#ارباب