ما وقتی همدیگه رو میبینیم برای سلام و احوالپرسی میگیم سِلام. خویین؟ خَوشین؟ فِراغتین؟
فراغته دقیق دست میذاره میذاره روی اون نقطهای که حال آدم باید داشته باشه: نقطهٔ آسایش و آسودگی.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
فراغته دقیق دست میذاره میذاره روی اون نقطهای که حال آدم باید داشته باشه: نقطهٔ آسایش و آسودگی.
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤2
سه روز قبل رو از صبح تا شب بیرون بودم. امروز که خونهم دیدم من چه لذتی میبرم از آشپزی، از پیچیدن بوی غذا توی خونه، از سفره انداختن، از در خانه بودن.
حتماً بخش بزرگی از دلیل این خوشی، مادرمه.
بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴
حتماً بخش بزرگی از دلیل این خوشی، مادرمه.
بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴
❤5
اوایل آن فیلم سه ساعته وقتی داشتم بادام زمینی با روکش پنیری میخوردم، یک تکهٔ دندان شکسته شدهام کنده شد. تا آخر فیلم مدام بهش زبان زدم. بعد از رفتن به خانه تا قبل از خواب هم. الان که بیش از یک ساعت است بیدار شدهام وضع همین است. زبان میزنم که جای خالی را باور کنم؟
انگار تنظیمات کارخانهمان اینجوری است که روزها طول میکشد تا بتوانی مواجههات با فقدان را بپذیری.
انگار تنظیمات کارخانهمان اینجوری است که روزها طول میکشد تا بتوانی مواجههات با فقدان را بپذیری.
❤4
ناخوشم. از پریشب درد داشتم. امروز درد کم شده اما ناخوشی داره روی دیگه خودش رو نشون میده. صبح چندبار خواستم به رییس پیام بدم بگم نمیام. بعد گفتم نه بابا شنبه است. خوب نیست. از اون طرف کی حال داره بره گواهی پزشک بگیر. اینا بود اما اصلش اون عادت به قوی بودنه است که نمیذاره بپذیرم نیاز به استراحت دارم.
اومدم سرکار و افتادم به غلط کردن بس که حالم بده.
روم نمیشه به یکی بگم منو برسه خونه. خودمم نمیتونم برم. هیچ کس رو هم ندارم که بگم بیاد دنبالم.
من در این شرایط بی هیچکسی چطور دارم میرم جلو حقیقتا؟
#از_زندگی
اومدم سرکار و افتادم به غلط کردن بس که حالم بده.
روم نمیشه به یکی بگم منو برسه خونه. خودمم نمیتونم برم. هیچ کس رو هم ندارم که بگم بیاد دنبالم.
من در این شرایط بی هیچکسی چطور دارم میرم جلو حقیقتا؟
#از_زندگی
💔7🤨1