یک لیوان چای داغ، نوشته‌های حامد قدوسی hamed_ghoddusi
13.8K subscribers
125 photos
8 videos
65 files
350 links
در دانش‌گاه استیونس نیوجرسی اقتصاد مالی درس می‌دهم. حوزه تخصصم اقتصاد خرد کاربردی، اقتصاد انرژی و منابع طبیعی، مدیریت ریسک و کنترل بهینه تصادفی است. به علوم انسانی هم علاقه‌مندم. مسایل توسعه و سیاست‌گذاری ایران را دنبال می‌کنم و گاهی چیزهایی می‌نویسم.
Download Telegram
جدیدترین شماره شب چراغ
به زودی در کیوسک های روزنامه فروشی
@shabcheragh_monthly
نقدی بر نقد آقای یزدان‌پناه

آقای محمد جوادی از منظر اتریشی نقدی بر نقد آقای یزدان‌پناه نوشته‌اند که در فایل ضمیمه ارسال می‌شود. نوشته بر محور اصلی نقد اتریشی بر بانک‌داری ذخیره کسری و پول کاغذی نوشته شده است.

خوشحالم که جریان نقد حول مبحث نقدینگی هم‌چنان فعال است. در واقع نوشته آقای جوادی را می‌توان «نقدی بر نقد نقد توهم نقدینگی» نامید. امیداریم که نقدهای بیش‌تری به این جمله اضافه شود.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
مار و پله: تداوم یارانه‌ها در شرایط جهش نرخ ارز

جهش‌های نرخ ارز عملا تمام تلاش‌های تدریجی برای اصلاح قیمت کالاهایی مثل بنزین را خنثی می‌کند. قیمت بنزین هر از چندی و پس از سال‌ها تعلل کمی بالا می‌رود و یک جهش ناگهانی در نرخ ارز، ناگهان ان را به قیمت ارزی سال‌ها قبل بر می‌گرداند و بازی از نو شروع می‌شود. اگر قیمت دلار را حدود ده هزار تومان بگیریم، قیمت بنزینی که با ارز وارد کشور می‌شود دوباره به چیزی حدود ده سنت برای هر لیتر رسیده است که احتمالا دوباره رتبه اول ارزانی در دنیا را کسب می‌کند. این قیمت انگیزه برای قاچاق را به شدت تقویت می‌کند.

مساله البته به بنزین محدود نمی‌شود و کالاهای خوراکی را هم شامل می‌شود. در یک یادداشت قبلی گفتیم که «وقتی که کالایی که صادر می‌شود به صورت مصنوعی و به دلیل یارانه‌های مستقیم دولت ارزان باشد. مثلا اگر بنزین به خارج صادر/قاچاق شود، هیچ کدام از استدلال‌های بالا در مورد خوشحالی از رونق تجارت مرزی و بازارهای داخل صادق نیست و باید به طور جدی نگران بود چون در جریان صادرات بنزین یا آرد یا شکر یارانه‌ای، ما مزیت منابع داخلی را صادر نمی‌کنیم. یک کالا را از بازار بین‌المللی می‌خریم و با پرداخت یارانه نقدی آن را مصنوعی ارزان می‌کنیم. صادرات بنزین یا فروش آرد و شکر و امثال آن در این حالت بازتوزیع یارانه دولت به کسانی است که آن را قاچاق می‌کنند. یا مثلا اگر دولت شکر و آرد را با ارز ۴۲۰۰ تومانی وارد کرده و دست مصرف‌کننده برساند و این کالاها با ارز ۹۰۰۰ تومانی به خارجی‌‌ها فروخته شوند جای نگرانی است. صادرات کالاهایی جای خوش‌حالی دارد که عمدتا در داخل و با به کارگیری منابع داخلی صادر شده‌اند.»

با نگرانی که از فشارهای معیشتی به اقشار مختلف وجود دارد (که این بار فقط به طبقات محروم و دهک‌های اول و دوم محدود نمی‌شود و حتی طبقات متوسط را هم در بر می‌گیرد)، دولت مجبور است که بدون تعارف و بازی با کلمات، به طور جدی به حجم یارانه عظیمی که به کالاهایی مثل بنزین پرداخت می‌شود و پیامدهای این سیاست در شرایط جدید فکر کند. اگر نرخ دلار در همین مقدار بماند و قیمت کالاهای اساسی یارانه‌ای اصلاح نشود، مکش قاچاق و صادرات عملا میلیاردها دلار یارانه را به جیب ساکنان کشورهای همسایه خواهد ریخت و باعث کم‌بود این کالاها برای مصرف‌کننده داخلی خواهد شد.

الان فرصت یگانه‌ای (و شاید یک الزام حیاتی) است که طرح جامعی برای حذف کل یارانه‌های کالایی و در عوض افزایش قابل توجه پرداخت «یارانه نقدی» به خانواده‌ها و افزایش بودجه نهادهای مرتبط با فقر و تامین اجتماعی تهیه شود. به این ترتیب نه تنها یک آرزوی مهم ما یعنی پرداخت حداقل درآمد (چیزی مثل بیمه بیکاری و تامین اجتماعی) برای گذران زندگی برای همه اقشار تضمین می‌شود، بل‌که نگرانی از صادرات یارانه پنهان به کشورهای دیگر برطرف می‌شود، توزیع یارانه هم برابرتر می‌شود، از هدر رفت کالاهایی مثل انرژی کاسته شده و انگیزه سرمایه‌گذاری برای بهبود کارایی مصرف بیش‌تر می‌شود.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
بنزین یارانه‌ای و یارانه نقدی

در ماجرای یارانه بنزین امثال ما نزدیک بیست سال است که فکر می‌کنیم موفق شده‌ایم این پیام را به مردم منتقل کنیم و نتوانسته‌ایم. آن بنزین ۱۰۰۰ تومانی فقط با یک بخش‌نامه این قیمتی نشده است، بل‌که ۴۰۰۰ هزار پول بابت هر لیتر آن خرج شده تا ۱۰۰۰ تومانی باقی بماند. اگر این منطق را بتوانیم منتقل کنیم، ‌آن وقت آن عضو زحمت‌کش جامعه هر وقت که ماشین شاسی بلندی را می‌بیند که ۷۰-۸۰ لیتر بنزین ۱۰۰۰ تومانی پر می‌کند، پیش خودش حساب می کند که که این یک باک بنزین زدن، ۳۰۰ هزار تومان از پولی که می‌توانست یارانه نقدی یا کالایی برای خود او باشد را به خودش اختصاص داده است. هر چند مرتب در گوش او خوانده‌اند که اگر بنزین بشود ۵۰۰۰ تومان، چیزها گران می‌شود و اویی که هفته‌ای شاید ۱۰ لیتر هم بنزین (غیرمستقیم) مصرف نمی‌کند خیلی ضرر می‌کند. ولی اگر منطق یارانه بنزین را به‌تر بداند، احتمالا فورا ترجیح خواهد داد که چیزها مقداری گران شود ولی آن ۳۰۰ هزار تومان به جای هر بار پرکردن باک ماشین شاسی بلند، به حساب یارانه خودش واریز شود.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
انرژی_خورشیدی_و_معضل_قطع_برق_فرصت.pdf
1.3 MB
مقاله دکتر حامد قدوسی و سام افلاکی در مورد بحران خاموشی/ انرژی خورشیدی و معضل قطع برق: فرصت ها و محدودیت ها
منتشر شده در جدیدترین شماره از نشریه شبچراغ

@shabcheragh_monthly
قیمت‌ کالاهای داخلی در شرایط نرخ ارز سه‌گانه

قبل‌تر در این پست توضیح دادیم که وقتی بخشی از واردات با نرخ بازار آزاد است، قیمت تعادلی بازار را همیشه هزینه نهایی گران‌ترین واحد عرضه تعیین می‌کند. به فاصله چند روز از آن پست دیدیم که چه طور تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی به واردات محصولاتی مثل موبایل عملا تاثیری در قیمت مصرف‌کننده نداشت ولی رانت بزرگی برای کسانی بود که دست‌رسی به ارز ارزان داشتند.

https://xn--r1a.website/hamedghoddusi/370

حال سوال این است که وقتی نرخ ارز از دو گانه هم بیش‌تر است و مثلا سه نرخ جهانگیری (۴۲۰۰)، نیمایی (حدود ۸۰۰۰) و استانبول (حدود ۱۴۰۰۰) داریم قیمت‌ها در اقتصاد چه طور تعیین می‌شود؟

پاسخ این سوال را هم با چارچوب نظری که در پست قبلی طرح کردیم می‌‌توان پاسخ داد: قیمت تعادلی بازار را همیشه جایی که تابع تقاضا تابع عرضه را قطع می‌کند تعیین می‌کند. اگر تابع تقاضا، تابع عرضه کالایی را در سطح سهمیه ۴۲۰۰ قطع کند، قیمت را ۴۲۰۰ تعیین می‌کند (مثلا برای دارو)، اگر در سطح ارز نیمایی قطع کند (مثلا محصولات صنعتی و سرمایه‌ای) با قیمت ۸۰۰۰ و اگر در سطح ارز آزاد قطع کند (مثلا برای مسافرت و تحصیل و امثال آن) با قیمت ۱۴۰۰۰ تومانی تعیین خواهد شد.

سوال: پس چرا طبق استدلال قبلی خودتان نمی‌گویید که قیمت را همیشه گران‌ترین نرخ ارز (یعنی ۱۴۰۰۰ تومان) تعیین می‌کند؟

پاسخ: در همان سلسله پست‌ها گفتیم که اگر «ظرفیت عرضه» در حدی باشد که عرضه‌کنندگان رقابتی بتوانند در حد تقاضای بازار در آن نرخ محصول تامین کنند، دیگر گران‌ترین نرخ ارز تعیین‌کننده قیمت داخلی نخواهد بود. به نظر می‌رسد که در شرایط فعلی نرخ نیمایی منحنی عرضه کالاهای رسمی را در نرخ ۸۰۰۰ افقی می‌کند، یعنی این که تابع تقاضای اکثر محصولات در نرخی بالاتر از آن نمودار عرضه را قطع نمی‌کند. به زبان ساده تر، اگر بنگاه‌های رقابتی فرصت واردات رسمی کالا با ارز ۸۰۰۰ تومانی را داشته باشند، هر کسی که بخواهد محصول را به قیمتی بالاتر از این بفروشد از بازار بیرون می‌کنند.

پس با وجود این که ۲-۳ درصد از معاملات بازار‌ (عمدتا تقاضای اسکناس کاغذی) با نرخ ۱۴۰۰۰ انجام می‌شود ولی بر خلاف ادعای کسانی مثل آقای راغفر، این نرخ تعیین‌کننده قیمت بیش‌تر محصولات در جامعه «نیست». ما در شرایطی هستیم که قیمت کالاها و خدمات را نرخ ارز مربوط به آن تعیین می‌کند.

سوال: آیا ممکن است این ادعای ما به دلیل مکانیسم‌های اقتصادی پیچیده‌تری نقض شود؟

پاسخ: بلی! اگر کالایی که با نرخ ۸۰۰۰ وارد شده است، بتوانند به کشورهای همسایه صادر شود و دلار صادراتی هم نیاز به ورود به سامانه نیما نداشته باشد و حجم صادرات هم زیاد باشد، در این صورت «هزینه فرصت» فروش کالاها در بازار داخل با نرخ ۱۴۰۰۰ تعیین می‌شود و این نرخ برای قیمت کالاها تعیین‌کننده می‌شود. ولی دقت کنید که سه شرط گذاشتیم: الف) کالا قابلیت صادرات غیررسمی و چمدانی و غیره داشته باشد. ب) ارز حاصل از صادرات آن بتواند به صورت غیررسمی به جیب صادرکننده برود و نیاز به ورود به نیما نداشته باشد. پ) حجم باز-صادرات (به نسبت مصرف داخل) آن قدر زیاد باشد که مثلا هزینه فرصت فروش کالا در مشهد را صادرات آن در مرز مریوان تعیین کند. خب این سه شرط کنار هم به سختی برای اکثر کالاها برقرار می‌ماند.

خلاصه: قیمت‌های تعادلی بازار را نیروهای رقابت و رفتار و ظرفیت عرضه و تابع تقاضا می‌سازند و نه مثلا «ذهنیت یا بهانه یا استدلال فروشنده». اگر کسی گفت که کالایی که «در حجم فراوان» با ارز ۸۰۰۰ وارد شده در بازار داخل به نرخ ۱۴۰۰۰ قیمت‌گذاری می‌شود چون «فروشنده می‌گوید همه چیز گران شده است» باور نکنید. اقتصاد این طور کار نمی‌کند! در همان بازار کسانی پیدا خواهند شد که سر فروش کالا با نرخ ۱۳۰۰۰ و ۱۲۰۰۰ و ۱۱۰۰۰ و الخ با هم رقابت کنند تا بازار بزرگ‌تری به دست بیاورند. تا جایی که نهایتا نرخ بازار را همان ۸۰۰۰ تعیین کند. از طرف دیگر اگر دولت به عده‌ای ارز ۴۲۰۰ تومانی بدهد، باز نرخ را همان ۸۰۰۰ تومانی تعیین خواهد کرد چون همه تقاضای بازار نمی‌تواند با نرخ ۴۲۰۰ ارضاء شود.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
نرخ ارز در تعادل عمومی: طرح دو پازل ذهنی

به عنوان کسی که بیش‌تر به تحلیل نظری اقتصاد علاقه‌مند هستم (در مقابل کسانی که تخصص امپریکال و داده دارند) سعی می‌کنم در ذهنم رفتار اقتصاد ایران را در چارچوب یک تعادل عمومی کلان شبیه‌سازی کنم. برخی حدسیات یا تناقض‌هایی که می‌رسم را این جا می‌نویسم که دوستان دیگر هم به آن فکر کنند. دقت کنید که این‌ها «حدس و تحلیل ذهنی» برای بحث بیش‌تر هستند و نه «توصیه» یا «پیش‌بینی».

۱) تورم سراسری: آیا جهش نرخ دلار منطقا می‌تواند باعث جهش قیمت همه جانبه بقیه کالاها و نهایتا تورمی سراسری متناسب با قیمت جدید دلار شود؟ مدتی است که چنین ادعایی از طرف یک اقتصاددان آمریکایی مطرح شده - که جهش نرخ ارز را شاخصی برای تورم داخلی می‌داند - و بحث‌‌‌های زیادی هم در داخل در جهت موافق و مخالف ایجاد کرده است.

تحلیل ذهنی چای داغ: اگر شوک قیمت ارز حقیقی باشد، یک تورم سراسری در همه قیمت‌ها (کالا و زمین و دست‌مزد و الخ) منطقا منجر به تناقض در اصول ابتدایی اقتصاد می‌شود. چرا؟ چون در این صورت «قیمت نسبی» دلار دوباره به جای قبلی‌اش بر می‌گردد و تنها اتفاقی که در اقتصاد رخ داده، افزایش «قیمت‌‌های اسمی» همه کالاها است. و البته از زاویه رفاه متوسط هم اتفاقی نیفتاده است چون همه قیمت‌ها با هم رشد کرده است. این نتیجه نهایی ولی با این فرض نقطه شروع که «شوک به قیمت دلار حقیقی است» تناقض دارد!

۲) قیمت زمین: آیا با جهش نرخ دلار قیمت نسبی زمین و مسکن باید بالا یا پایین برود؟

تحلیل ذهنی چای داغ: اقتصادی را با یک مصرف‌کننده نماینده فرض کنید که مصرفش تابع کاب-داگلاس روی «کالای مبادله‌پذیر و کالای غیرقابل مبادل» است. جهش نرخ دلار (به خاطر تحریم‌ها) شبیه یک شوک منفی به عرضه یا موهبت «کالای قابل مبادله» در سطح کلان است. اگر چنین شوکی رخ بدهد، هم اثر درآمدی دارد و هم اثر قیمت نسبی. به طور مشخص قیمت نسبی کالای «مبادله‌پذیر» به شدت بالا رفته و قیمت نسبی کالای غیرقابل مبادله پایین می‌آید. این را در همین هفته‌های اخیر دیده‌ایم: فاصله قیمت یک لپ‌تاپ متوسط با مثلا قیمت خانه یا حتی پراید خیلی کم‌تر شده است. توضیحش را هر فرد متوسطی می‌تواند حدس بزند: تعداد خانه‌ها یا حتی ظرفیت ساخت پراید تغییر خاصی نکرده است ولی تعداد دلارهای موجود برای واردات لپ‌تاپ از خارج کم شده است. پس بهره‌مندی ایرانیان از خانه و پراید و خدمات پزشکی و آموزش و امثال آن نباید تغییر چندانی بکند ولی مصرف آنان از کالای وارداتی مجبور است کم‌تر بشود.

اگر این فرضیات درست باشد، قیمت نسبی زمین و مسکن باید افت کند و قیمت مسکن نمی‌تواند با نرخ دلار رشد کند. مشاهدات غیررسمی ظاهرا تا حدی این را تایید و تا حدی هم رد می‌کند.

آیا مشاهده‌های تاریخی در مورد افزایش قیمت مسکن به تبع قیمت دلار، به این خاطر است که «ثروت» بخشی از جامعه که به دلار یا کالاهای دلاری دست‌رسی دارد ناگهان زیاد شده و آن‌‌‌ها خریدار مسکن لوکس هستند؟ اگر این طور باشد باید قیمت نسبی بخش‌های مختلف مسکن در کشور واگرا شود: در برخی نقاط کشور قیمت مسکن بالا برود و در برخی نقاط پایین بیاید.

جمع‌بندی: تحلیل اقتصادی فرآیندی شبیه این که طرح کردیم دارد. یک نفر بر اساس ساده ترین مدل ممکن و با شروع از فروض و مکانیسم‌هایی که تقریبا همه قبول دارند یک مدل ساده می‌سازد. اگر این مدل ساده به نتایج تناقض‌آمیزی برسد یا با داده‌ها هم‌خوان نباشد، نقد و بحث در مورد مدل اولیه صورت می‌‌گیرد تا مکانیسم‌‌های جاافتاده و دیده‌نشده به آن اضافه شود و تناقض‌ها از بین بروند. ما هم این دو حدس ذهنی را به صورت یک سوال باز مطرح می‌کنیم تا ذهن بقیه هم درگیر شود و در مورد بقیه مکانیسم‌‌ها (از منظر تعادل عمومی اقتصاد) که دیده نشده صحبت کنیم.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
Tejarat_Naghdinegi.pdf
2 MB
نقدینگی به زبان ساده: امکان‌پذیری و مطلوبیت هدایت نقدینگی

جمع‌بندی از مباحث ده‌گانه نقد هدایت نقدینگی در قالب یک مقاله کامل، منتشر شده در هفته‌نامه تجارت فردا.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
نقدینگی به زبان ساده: امکان‌پذیری و مطلوبیت هدایت نقدینگی

جمع‌بندی نهایی از مطالب ده‌گانه‌ معطوف به هدایت نقدینگی که قبلا در این کانال منتشر شدند (بعضی به صورت مشترک با دکتر شهرام معینی)، در یک قالب یک مطلب کامل در نشریه تجارت فردا منتشر شده است تا علاقه‌مندان بتوانند کل بحث را در متن کامل مطالعه کنند. در این بحث از نقدها و نظرات تکمیلی دوستان زیادی استفاده کردیم و هم‌چنان علاقه‌مند به دریافت نقدهای بیشتر هستیم.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
کشکول چای داغ: تبدیل هزینه مرده به خروجی مفید

مثال ساده‌ای از زندگی شخصی‌ام را می‌نویسم که احتمالا منطق کلی آن ورای این مثال خاص بتواند در تحلیل در بسیاری موقعیت‌های دیگر به کار برود.

در دانش‌گاه‌ها (و به طور روزافزونی شرکت‌‌ها و موسسات دانش‌محور) معمولا حضور فیزیکی و حضور/غیاب اهمیتی ندارد و اگر کسی روزی از هفته تدریس یا جلسه نداشته باشد معمولا ترجیح می‌دهد از خانه کار کند (خصوصا وقتی روی کارهایی مثل نوشتن مقاله، کدنویسی، آماده سازی درس، مطالعه یا نوشتن گزارش داوری مشغول است) تا هم زمان رفت و آمد به محل کار را هدر ندهد و هم بتواند در محیط آرام‌تری روی کارهای فکری متمرکز باشد. در این چارچوب، هر روزی که فرد مجبور شود به خاطر یک پیشامد جدید به محل کار برود، عملا یک هزینه ثابت بزرگ را باید متحمل شود. بر همین اساس است که افراد ترجیح می‌دهند که جلسات و دیدارها و موضوعاتی از این جنس را در یکی دو روز هفته متمرکز کنند تا نیاز نباشد که مثلا برای یک جلسه نیم ساعتی، یک و نیم ساعت در راه باشند.

مدتی است که سیستم اجاره اشتراکی دوچرخه در شهر ما هم برقرار شده است و اگر وضعیت هوا خیلی بد نباشد سعی می‌کنم با دوچرخه سر کار بروم، چیزی حدود ۴۰ دقیقه طول می کشد که نه خیلی کم است و نه آن قدر زیاد که خسته کند. دقت کرده‌ام که از وقتی وسیله حمل و نقلم از خودرو به دوچرخه تغییر کرده است، خیلی بیش‌تر متمایلم که در محل کار حاضر شوم و مقاومتی برای حضور ندارم. مثلا دیگر مشکلی با یک جلسه نیم ساعتی در یک روز خلوت ندارم چون تردد با دوچرخه دیگر جزو «هزینه‌‌ها» حساب نمی‌شود، بلکه‌ به حساب «منافع» می‌رود*. یک قرار نیم‌ساعتی در واقع انگیزه یا تعهد (Commitment) بیش‌تری به من می‌دهد که نزدیک یک ساعت و نیم دوچرخه سواری کنم.

شبیه این را در تاکسی وسط ترافیک تهران زیاد تجربه کرده‌ام. پادکست و پاسخ دادن به ایمیل‌ها و خواندن و (اگر جای کافی در ماشین باشد) نوشتن پشت ترافیک عملا زمان مرده ترافیک را به فرصتی برای کار متمرکز تبدیل می‌کند و دیگر فاصله دو نقطه آن‌قدر اهمیت ندارد. یادم هست که زمانی که اولین لپ‌تاپم را (با قسط و قرض) خریدم، ناگهان محاسباتم برای زمان مرده تغییر کرد: معطلی پشت در اتاق‌ها یا مهمانی‌های طولانی، صف انتظار یا تاخیر هواپیما و امثال آن دیگر به اندازه سابق «هزینه‌زا» نبودند (خصوصا اگر پیش‌بینی‌پذیر بودند و باعث به هم ریختن برنامه‌های بعدی نمی‌شدند) و اتفاقا گاهی فرصتی طلایی برای تمام کردن کارها بودند. اولین بارش را به خوبی به خاطر دارم، باید عضوی از خانواده را برای معاینه چشم به بیمارستان فیاض‌بخش می‌بردم و صبح تا عصر کار داشتیم. فکر کردم کارم را با خودم ببرم، تمام مدتی که منتظر بودیم داشتم بدون مزاحمت کار می‌کردم و یک گزارش مشاوره را تمام کردم. آن روز حس کردم درکم از زمان تغییر کرده است.

به مدد فناوری‌های جدید و با این نگاه نه تنها حساب‌داری هزینه‌های مرده در جامعه عوض می‌شود بل‌که حتی انگیزه افراد برای انجام برخی کارها (به خاطر منافع جنبی ناشی از تعهد به آن کار) می‌تواند به صورت جدی تغییر کند. مطمئنم خوانندگان خودشان ده‌‌ها مثال ظریف و جالب دیگر در ذهن دارند.

* اگر بخواهیم دقیق باشیم، البته باید توجه کنیم که یک قرار وسط روز خلوت، ارزش اختیار (Option Value) تصمیم گرفتن لحظه آخر برای ماندن در منزل یا رفتن سرکار را از بین می‌‌برد و در نتیجه باید هزینه آن را در نظر گرفت. در نتیجه محاسبه نهایی باید بین ارزش ایجاد تعهد ذهنی و از دست دادن اختیار انعطاف‌پذیری باشد.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
الزام بسته سبد غذایی

برای بار چندم می‌گویم که دولت نباید از برچسب کوپنی و امثال آن بترسد و هر چه سریع‌تر بسته «سبد پایه غذایی» برای همه خانوارها را تهیه و عملی کند.

منطق این پیش‌نهاد از این قرار است:

۱) نرخ‌های ارز چندگانه شده است و نرخ بازار آزاد (که روز به روز بیش‌تر می‌شود) به دلایل مختلف روی بخشی از قیمت کالاهای مصرفی تاثیر دارد. دلیل چندگانگی نرخ ارز را بنده و همکاران دیگر به تفصیل بیان کرده‌ایم و تکرار نمی‌کنیم.

۲) تقاضای احتیاطی، سرمایه‌گذاری و خروج سرمایه دلار مرتب روی قیمت دلار آزاد فشار خواهد آورد. تا وقتی سایر قیمت‌ها - از جمله دست‌مزدها - در اقتصاد خودش را با این وضعیت جدید تنظیم نکرده است، جمعیت بزرگی از شهروندان تحت فشارهای خیلی شدید معیشتی خواهند بود.

۳) مکانیسم‌های اعتباری و تامین مالی خانوار - مثلا خرید روزانه روی کارت اعتباری - در ایران تقریبا وجود ندارد. پس‌اندازهای خانواده‌ها هم در ده سال گذشته عملا افت جدی کرده است. در نتیجه برای بخش نسبتا بزرگی از جامعه دیگر بافری برای تحمل دوره گذر وجود ندارد.

۴) ذخیره ارزی کشور برای واردات مواد غذایی و تامین معیشت پایه کفایت می‌کند. تخمین «سرانگشتی» من از این قرار است: قیمت تن برنج در بازار جهانی حدود ۳۷۰ دلار است. اگر کالری برنج را مبنایی برای معادل‌سازی نیاز غذایی روزانه (۲۰۰۰ کالری) بگیریم، برای هر فرد «معادل یک و نیم کیلو برنج در روز» برای تامین نیاز غذایی لازم است که تقریبا می‌شود نیم تن در سال و حدود ۲۰۰ دلار ارزش دلاری سالیانه برای واردات.

۵) به این ترتیب با تخصیص حدود ۱۵ میلیارد دلار به کالاهای اساسی، نیاز معیشتی پایه جامعه ایران قابل رفع است. البته می‌دانیم که برنج جزو کالری‌های ارزان به حساب می‌آید و تامین کالری از اقلام دیگری مثل روغن و شکر و لبنیات و گوشت گران‌تر است. ولی تخمین ما سرانگشتی است و ضمنا فرض کرده همه کالری پایه روزانه از طریق واردات تامین خواهد شد. با توجه به این که بخشی از تغذیه از داخل تامین خواهد شد و نیاز ارزی ندارد، این خطا کم‌تر می‌شود.

۶) در کنار این، یا باید سیاست حذف یارانه سوخت و پرداخت مستقیم یارانه عملی شود و یا مکانیسم جدید «کارت سهمیه سوخت اعتباری فراگیر» (پرداخت سهمیه برابر به همه و اجازه مبادله سهمیه سوخت در یک بازار آزاد الکترونیکی) عملی شود تا یارانه نقدی دریافتی اقشار محروم افزایش یابد.

۷) این نوع پیش‌نهادها نه مشکلات پایه اقتصاد ایران را حل می‌کند و نه از دستوری کردن قیمت‌ها و بخش‌نامه‌ای کردن اقتصاد در بخش تولید و کسب و کار حمایت می‌کند. هدف سیاست‌گذار در بخش «تولید» و سمت «عرضه اقتصاد» باید بیشینه کردن «کارایی» و حذف «رانت‌ها» از طریق تشویق انگیز‌ه‌های بخش خصوصی باشد. ولی به موازات این موارد اساسی، نمی‌توان از سیاست‌های حمایتی سمت مصرف در شرایط استثنایی و بحرانی صحبت نکرد یا از بیان آن‌ها شرمنده بود.

۸) شرایط پیش‌رو آسان نیست و سختی‌های زیادی را به مردم وارد خواهد کرد ولی در شرایط سختی و اضطراری باید تدابیری اندیشید که یک عده زیر فشارها نابود نشوند. همه کشورهای دنیا برای این نوع وضعیت‌ها تدابیر ویژه دارند.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
نقدی بر مطلب «الزام بسته پایه غذایی»

آقای عبدلی از دوستان نادیده اندیشمند و اهل دقت - که نگاه‌شان نزدیک به اقتصاد اتریشی است - نقدی بر مطلب قبلی ارسال کرده‌اند که با اجازه‌شان منتشر می‌کنم. مشتاق دریافت نقدها و نظرات تکمیلی خوانندگان و دوستان هستم.

*****
خدمت جناب قدوسی عزیز سلام عرض میکنم.
در انساندوستی شما و سایر اساتید اقتصاد که مداوماً مشغول نقد و بحث در مورد سیاستهای اقتصادی حاکم بر کشور زادگاه خود هستند، شکّی ندارم. بحثی اگر هست بر سر ماهیت گرایش حاکم بر علم اقتصاد دانشگاهی است. در این پیشنهاد خیرخواهانۀ شما فرض بر این است که افرادی که در دهکهای پایین درآمدی جامعه رده بندی می شوند، برای ادامۀ زندگی خود نیاز به حمایت مستقیم دولت دارند. بندۀ حقیر نیز به طور مشروط با این فرض موافقم. نه تنها دهکهای پایین بلکه بسیاری از انسانها را باید در برهه هایی از زندگی مورد حمایت قرار داد و این اصولاً فلسفۀ زیست اجتماعی انسان است. امّا...
کسانی که درآمد کمتری نسبت به سایر آحاد جامعه دارند را نمیتوان همگن فرض کرد و همۀ آنها را ناتوان دانست. عدّه ای از آنها خود را ناتوان نمی دانند؛ مثلاً دچار ضعف مفرط جسمی و ذهنی یا کهولت سن نیستند در واقع آنها فقیرند چون شرایط مساعدی برای کار نمی یابند. آنها فروشندۀ نیروی کار هستند امّا خریدار مناسبی برای خدمات مختلفی که میتوانند ارائه کنند، پیدا نمی کنند یا آنکه فرصت کسب تجربه و مهارت در خدمات با تقاضای بیشتر را نمی یابند؛ بنابراین اگر شرایط مساعدی برای کار آنها فراهم شود، دیگر محتاج کمک نخواهند بود. وقتی کارد فقر به استخوان بعضی از این افراد برسد به کشف خلاقانۀ راههایی رو می آورند که به ذهن هیچ اقتصاددانی نمی رسد. چند سال قبل گزارشی منتشر شده بود از یک جوان فوق لیسانس مهندسی که از فرط استیصال دستفروشی در مترو را امتحان کرده بود و بعد از گذشت مدتی دیگر حاضر نبود درآمد این کار را با شغلی که برای آن درس خوانده و متخصص شده بود عوض کند.
خلاصۀ کلام اینکه فقر یک وضعیت مقدّر غیرقابل تغییر نیست. فقرا قرار نیست تا همیشه فقیر باقی بمانند. بخش زیاد و تخمین ناپذیری از آنها به طور بالقوّه می توانند درآمد خود را افزایش دهند. امّا پایداری فقر به انگیزه های فرد فقیر و شرایط حاکم بر محیط اقتصادی محل زندگی او بستگی دارد.
پیشنهاد شما انگیزه های فردی فقرا برای چاره اندیشی فردی را بهبود نمی بخشد. بلکه حتّا شاید با ایجاد یک حاشیۀ امن در مورد حداقل مواد غذایی مورد نیاز، تمایل به حفظ وضع موجود را در آنان تقویت کند. این پیشنهاد برای شرایط حاکم بر محیط کسب و کار نیز پیامد مثبتی ندارد و بلکه میشود زمینۀ بروز فساد و رانتخواری بیشتری را در آن پیشبینی کرد چرا که چنین طرحهایی باید توسط همان بخش دولتی اجرا شوند که همه می دانیم دغدغۀ اصلی اش چیست و اعتماد به سلامت آن چقدر است. این نقد ساختاری در مورد اثر یارانه بر انگیزه ها و محیط اقتصادی، حتّی به بهینۀ اوّل مورد نظر شما نیز وارد است (نقدی شدن یارانه ها).
معتقدم «شرایط استثنایی و بحرانی» مورد تأکید در بند 7 پیشنهاد شما همانقدر که تهدیدآمیز به نظر می رسد میتواند حاوی فرصت هم باشد. یقیناً هیچ تحوّل اقتصادی نیست که پیامدهای آن یکسره منفی و ناخوشایند باشند. ولی این روزها متأسفانه شرایط حاکم بر فضای رسانه ای کشور اجازه نمی دهد پیامدهای مثبت افزایش نرخ ارز و فرصتهای جدید ناشی از آن نیز دیده شوند. و بدین ترتیب روز به روز مردم هراسان تر و بازار سفته بازی داغ تر می شود.
این که «همه کشورهای دنیا برای این نوع وضعیت‌ها تدابیر ویژه دارند»، معمولاً به عنوان یک استدلال معتبر پذیرفته می شود ولی من گزاره های باطل زیادی را میشناسم که همۀ کشورهای دنیا بر سر آن توافق دارند. مثلاً از دید همۀ کشورهای دنیا اشغال فلسطین توسط اسرائیل مشروع است و اشغال کویت توسط صدام یا کریمه توسط روسیه نامشروع. همۀ کشورهای دنیا یعنی همۀ سیاستمداران دنیا. یعنی همۀ اقتصاددانان اصالتاً کینزی دنیا. امر نامعقول را اجماع سیاستمداران که هیچ، حتّی اجماع خود مردم هم نمی تواند به امر معقول تبدیل کند. تنها می توان به عنوان خواست جمعی به آن تن داد و این البته با تأیید منطقی تفاوت دارد. (ادامه مطلب در صفحه بعد ...)

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
ادامه نقدی بر مطلب «الزام بسته پایه غذایی» (نوشته آقای امیررضا عبدلی)

جناب قدوسی عزیز، مردم زخم دست و پایشان را می توانند ببندند. از پس گذران امور خویش برخواهند آمد؛ به ارادۀ خود و به اعانۀ نزدیکان. آن زخمهای کشنده ای که شناخت و درمان آنها برای مردم کوچه و بازار مقدور نیست و به بصیرت اقتصاددان نیاز دارد، سرطان های اقتصاد کلان است. مداخلات پوپولیستی دولتها. از همه مهمتر دستکاری نرخ ارز و نرخ بهره با ابزارهای پولی. روزهای اوج درد بحران روزهایی هستند که بیمار راحت تر زیر برگۀ رضایتنامۀ جراحی را امضا می کند. امیدوارم این فرصت جراحی نیز از دست نرود و طبیبان اقتصادی شأن و مأموریت خود را بالاتر از توصیه چند چسب و بانداژ ببینند. البته اینکه شما مثل بسیارانی دیگر از همکارانتان نیستید، منویات خود را پنهان نمی کنید، از ابراز علنی آن شرم ندارید، و آن را در معرض نقد عمومی قرار می دهید جای خوشبختی و تبریک است. با احترام و آرزوی توفیق

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
نقدی بر نقد امیررضا عبدلی بر مطلب «الزام بسته پایه غذایی»

نویسنده: حسین رجب‌پور

اول اینکه در این متن تفاوتی میان فرد و ساختار وجود ندارد (یعنی وقتی شما با چند میلیون نفر که درگیر یک مسئله هستند سروکار دارید، آیا می توانید مسئله را به چاره جویی فردی آنها واگذار کنید؟ فراموش نکنیم که فقرا توانمندی استعدادی، مالی و محیطی کمتری در مواجهه با شرایط را دارند که در نتیجه همین کاستی ها دچار فقر شده اند. برای آنها (حداقل بخش بزرگی از آنها) یافتن راه های جایگزین در چنین شرایطی چندان ممکن نیست. وضعیت ساختاری را نمیشود به چاره جویی های فردی واگذار کرد.

دوم اینکه نویسنده در واقع از یک منظر فلسفی با موضوع روبرو شده و آنهم این هست که در هر شرایطی نباید کسی به جای فرد انتخاب کند! وارد بنیان های لیبرتارین این مسئله و نقدهایش نمیشوم اما فقط این نکته که آمارتیاسن پیرامونش تلاش های متعددی داشته را خاطر نشان میکنم که فرد بدون داشتن برخی توانایی های ذهنی و مالی، از آن فرصت انتخاب بهره نخواهد برد. درواقع آزادی انتخاب (آزادی منفی) مدنظر نویسنده صرفنظر از توانایی ها و پیش زمینه های افراد، در شرایطی که وضعیت اقتصادی وخیم است، چندان محلی از اعراب نخواهد داشت.

سوم اینکه در پی نکته بالا، نویسنده احتمالاً درکی از تبعات راهکارهای خلاقانه مبارزه فقر در شرایط کمبود ساختاری فرصت های تامین معیشت ندارد! وقتی جبر نیاز بر افراد چیره می شود، راه های خلاقانه میتواند شامل دزدی، زورگیری، غارت و امثالهم شود. نگاهی به وضعیت آمار جرائم در سال ها و بویژه در چند ماه اخیر، اثر این راهکارهای خلاقانه را نشان می دهد! واگذاری افراد به خودشان احتمالاً منازعه میان داراها و ندارها بر سر تامین معیشت را وارد ابعاد خشونت آمیزی خواهد کرد.

چهارم، برای اینکه بیشتر از این بحث رو مطول نکنم، فقط به این نکته توجه میدهم که در کتاب «دگرگونی بزرگ» پولانی، وی با نقل از یکی از مجلات ابتدای قرن نوزدهم انگلستان، راجع به داستان دخترکی که در کارگاه ریسندگی کار کرده و توانسته بود وضعیتش را تغییر دهد به اینکه در آن نشریه از کوشش های فردی این دخترک تقدیر شده بود اشاره دارد... بله اگر قرار بر نگاه فردی به مسائل جمعی باشد، در شرایطی که 16 ساعت کار روزانه، فقدان هرگونه مزایای شغلی و بازنشستگی، فقدان مراقبت های درمانی و ... وضعیت نیروی کار بوده است هم این امکان وجود داشته که با فردی کردن وضعیت از توانمندی یک فرد تجلیل شود. مخلص کلام با این تحلیل میتوان هر شرایطی را توجیه کرد!

بازگذاشتن فضا برای انتخاب های افراد اهمیت دارد، اما همچنان که توضیح دادید در شرایط بسیار سخت اجتماعی، نیاز به تدابیر ویژه است و نمیتوان با فردی دیدن شرایط جمعی، به همان راهکار کلاسیک اقتصاددانان بازگشت که در بلندمدت همه چیز درست خواهد شد.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
کشکول چای داغ: هیولای کار

محصول کار - خصوصا کار خلاقانه مثل نوشتن مقاله، طراحی نرم‌افزار، کشیدن تابلوی نقاشی، حل معادله ریاضی، ادبیات یا حتی آشپزی - گاهی کاملا پتانسیل این را دارد که به فرنکشتاینی تبدیل شود که تمام ذهن و جسم و احساسات خالق خود را در همه ساعت‌های زندگی - بیداری و خواب - تسخیر کند. در ابتدا خیال می‌کنی که تو سوار این ماجرا هستی و اوبژه و محصول کار را شکل می‌دهی، ولی یک جایی می‌رسد که خود محصول چنان گسترده می‌شود که خود به موجودیتی تمام‌‌عیار و مستقل تبدیل می‌شود. موجودیتی پیچیده که به خود می‌‌‌آیی و می‌بینی تماما در اسارت و خدمت او درآمده‌ای و حتی اگر بخواهی هم، خلاصی هم ازش نیست. اگر تلاش بیش‌تری برای تسریع در رهایی کنی، بیش‌‌تر پنجه‌هایش را باز می‌کند و جنبه‌هایدیگری را آشکار می‌کند و بیش‌تر در آن فرو می‌روی. دست آخر این محصول خلاقه است که تمام احساسات و کنش‌های انسان را در خدمت رشد و بسط خود می‌گیرد.

مثل همه هیالوهای دیگر باید یک جایی سخت با این هیولا جنگید تا بتوان تورش را پاره کرده و از سیطره‌اش بیرون آمد و دنیای اطراف را دید. تازه اگر خوش‌بخت بودی ممکن است بتوانی به زندگی عادی (یا در حقیقت به عرصه خلق فرنکشتاین‌های جدید و آغاز دوباره این چرخه) برگردی.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
نقد دیگری بر نقد امیررضا عبدلی بر مطلب «الزام بسته پایه غذایی»

نویسنده: از خوانندگان کانال چای داغ

*********

در نقد آقای عبدلی نکات خوبی مطرح شد.

اما باید گفت که فقر عموما باعث خلاقیت نمی‌شود بلکه عکس آن صادق است.
نمی‌توان موردی استثنایی همچون مورد آن دانشجوی فوق‌لیسانس را به همگان "تعمیم" داد. مگر چند نفر (یا به بیان بهتر، چند درصد از افراد) تاکنون از راه دست‌فروشی ثروتمند شده‌اند؟ اتفاقا فقر دید را محدود می‌کند و از قدرت خلاقیت و چاره‌اندیشی افراد می‌کاهد. شواهدی برای این حرف هست. طبیعتا هرکس مزه‌ی فقر را چشیده این را بهتر می‌داند. اما برای مثال، می‌توانید به مقالات زیر رجوع کنید:
Poverty Impedes Cognitive Function: http://science.sciencemag.org/content/341/6149/976
The Poor's Poor Mental Power: http://science.sciencemag.org/content/341/6149/969
در مقاله‌ی اول به خوبی نشان داده‌اند که چگونه فقر و مشکلات مالی باعث اختلال در هوش و ظرفیت شناختی افراد می‌شود.

در ثانی، پیش از تورم سرسام‌آور ماه‌های اخیر نیز بسیاری از مردم در فقر می‌زیستند. چند درصد از ایشان با تکیه بر خلاقیتِ ناشی از بی‌پولی خود را از فقر نجات دادند؟
برای رهایی از دام فقر باید چاره‌ای اندیشید و چاره‌اندیشی هم بیش از همه چیز به فراغت ذهن نیاز دارد. اما تجربه نشان داده که این برای کسی که ذهنش درگیر تامین مایحتاج روزانه‌اش است اگر غیرممکن نباشد، دست‌کم دشوار است. برای انسان فقیری که در بودجه‌ی خود از کمترین بافر یا کمترین لایه‌ی محافظتی لازم برخوردار نیست، هر اتفاق و هر شوک مالی کوچک ممکن است به دردسری بزرگ تبدیل شود. بنابراین مسئله این است که ما چگونه از فشار مشکلات مالی و شوک‌های روزمره‌ی فقیران بکاهیم تا آنان بهتر بتوانند برای رهایی از فقر چاره‌ای بیاندیشند. در نتیجه، فایده‌ی برنامه‌هایی همچون "بسته‌ی پایه‌ی غذایی" شاید فراتر از آن باشد که در نگاه نخست به نظر می‌رسد. مهم "روش اجرا" است نه اصل وجود چنین برنامه‌هایی.

نکته‌ی دیگر اینکه این اولین بار نیست که ما شاهد جهش نرخ ارز بوده‌ایم. مردم به حق می‌پرسند اگر این جهش افسارگسیخته مزایایی دارد، پس چرا ما تاکنون در زندگی خود فقط معایبش را دیده‌ایم؟ افزایش نرخ ارز گرچه مزایایی دارد اما ظاهرا نه در این حالتی که در کشور ما رخ می‌دهد.

خلاصه اینکه به نظر می‌رسد شرایط دست‌کم برای بخشی از جامعه وخیم‌تر از "زخم دست و پا" است و شاید بهتر باشد بگوییم که حرف از "قطع دست و پا" است. در چنین شرایطی کمک دیگران امری حیاتی است. البته شکی نیست که اگر شرایط مساعدی فراهم شود که شخص بر روی پاهای خود بایستد، چه بهتر! اما تا آن زمان چه؟ به نظر می‌رسد شخصی که در تامین نیازمندی‌های اولیه‌ی زندگی خود هم مانده وضعش پیچیده‌تر از آن است که ما انتظار داشته باشیم او به‌تنهایی روی پاهای خود بایستد، حتی اگر از سلامت جسمی و روحی برخوردار باشد.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
تحولات نرخ ارز: آن‌چه گذشت، آن‌چه در پیش است

منتشر شده در «اندیشه پویا»، شماره ۵۳

در شماره قبل نشریه در مورد دشواری‌‌های مدیریت نرخ ارز در یک اقتصاد نفتی تحریم‌شده نوشتیم. متاسفانه در همان زمانی که مقاله نوشته و منتشر می شد کشور در واقعیت درگیر تحولات و نوسانات جدی ارزی شد که مکانیسم‌های آن در مقاله قبلی تشریح شده شده بود. این‌که جهش نرخ ارز از کجا شروع شد و چه عواملی - مثل انتظارات تحریمی، مشکلات در تزریق ارز فیزیکی به بازار، کارشکنی‌‌های برخی کشورهای منطقه و فشار خریدهای احتیاطی - منجر به افزایش قیمت ارز شدند را دیگر کمابیش می‌دانیم. در نتیجه شاید به‌تر باشد که نگاه‌مان را به تحلیل تجربه چند ماه گذشته کشور معطوف کنیم و کمی در مورد تبعات تحولات ارزی و تحلیل سیاست‌های دولت پس از وقوع شوک ارزی صحبت کنیم.

متن کامل مطلب در فایل پی‌دی‌اف

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
قیمت دلار و ماهیت پیش‌بینی در علوم انسانی

نمی‌دانیم قیمت دلار شش ماه دیگر چه قدر خواهد بود، شاید هشت هزار یا شاید ده هزار یا شاید بیست‌هزار. هیچ کس نمی‌داند. تصور می‌‌کنیم تا الان تقریبا جامعه هم خیلی خوب فهمیده است که وقتی می‌گفتیم قیمت آینده دارایی‌هایی مثل ارز قابل پیش‌بینی نیست و باید از آن پرهیز کرد دقیقا یعنی چه و چرا.

به عنوان یک آزمایش ذهنی، فرض کنیم قیمت دلار بشود ده هزار تومان. آن‌هایی که می‌گفتند قیمت حباب دارد و افت می‌کند و به نرخ نیمایی نزدیک می‌شود سینه سپر خواهند کرد که «ما که این را پیش‌بینی کرده‌ بودیم». ولی جالب‌تر از آن کسانی می‌توانند باشد که می‌گفتند «با این وضع قیمت دلار روی ۳۰ هزار تومان است» و یک برون‌یابی سطح دبیرستان هم را هم ضمیمه آن می‌کردند. آن‌ها هم می‌توانند مدعی درست بودن پیش‌بینی‌‌های‌شان‌ شوند! چه طور؟

یک اصطلاح مشهوری در علوم اجتماعی هست که می‌گوید «پیش‌بینی می‌کنیم که نشود!» (و البته گاهی پیش‌بینی می‌کنیم که بشود، مثل ورشکستگی بانک‌ها). قبلا در مورد این موضوع چند بار توضیح داده‌ایم: من اگر بگویم که دمای فردا مثلا ۳۰ درجه می‌شود وضعیت دما از این جمله تاثیر نمی‌گیرد و راه خودش را می‌رود. ولی فرض کنید بگوییم «با آمارهای اولیه تا الان مشاهده شده، مدل ما پیش‌بینی می‌‌کند که هفته آینده یک آنفولانزای خیلی شدید و ناشناخته باعث مرگ صد هزار نفر در تهران شود».

تقریبا شک نداریم که به محض این که این تیر از چله رها شد و عبارت قبلی در فضای عمومی گفته شد، دیگر کسی در تهران از آنفلونزا نخواهد مرد! چون شنیدن این جمله باعث می‌شود که: مثلا مردم بیش‌تر احتیاط کنند، از خانه‌ها بیرون نیایند و از محیط‌های شلوغ پرهیز کنند، علایم اولیه را جدی بگیرند، مسوولان بهداشتی آماده‌تر شوند و اقدامات پیش‌گیرانه انجام بدهند و الخ. در نتیجه احتمالا شیوع آنفولانزا رخ نخواهد داد! (در مورد بیماری‌هایی که اثر «شبکه‌ای» و «برون‌زایی روی بقیه» دارند می‌دانیم که گاهی کور کردن درصدی از گره‌های پرقدرت برای خاموش کردن کل روند آن کافی است)

حال اگر هفته بعد یقه طرف را بگیریم که آخر این چه پیش‌بینی بود که کردید و کجا صدهزار نفر کشته شدند، طرف خواهد گفت که «اگر پیش‌بینی‌ام را اعلام نمی‌کردم، قطعا صد هزار نفر می‌‌مردند. پیش‌بینی را اعلام کردم تا جلوی تحققش را بگیرم، پس به این کار مفتخرم». حالا ما می‌مانیم و صحت‌سنجی این موضوع که واقعا از ابتدا آنفولانزایی در کار نبود و یا بالقوه بود و با این هشدار احتمالش از بین رفت. دانستن این خیلی سخت است.

خلاصه این که قیمت دلار هر چه شود، تقریبا همه می‌توانند به صورت پسینی مدعی شوند که ۱) آن را پیش‌بینی کرده‌ بودند یا ۲) واکنش جامعه به پیش‌بینی و هشدارهای آنان باعث این قیمت جدید شد یا ۳) عدم توجه به هشدارهای آنان باعث این قیمت شد.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi
«قیمت دلار چرا ممکن است پایین بیاید (یا نیاید)؟»

عبارت بالا تیتر مطلبی بود که دو هفته پیش این جا نوشته شد و سعی شده بود در آن مکانیسم‌های محتملی که ممکن است باعث شوند قیمت دلار از یک جایی به بعد افت کند، فهرست شوند.

https://xn--r1a.website/hamedghoddusi/430

به طور خلاصه این مکانیسم‌ها یا دلایل ذکر شده بود: ۱) از نفس افتادن و اشباع تقاضای خرید احتیاطی دلار ۲) صادرات غیرنفتی با کمی تاخیر فعال شده و باعث تزریق دلارهای کاغذی جدیدی در بازار شود. ۳) دولت مسیر تزریق دلار کاغذی به بازار را فعال کند. ۴) با کنترل مبادلات ارزی مسیر فرار سرمایه سخت‌تر شود. ۵) تقاضای دلار کاغذی - مثلا برای سفر خارجی - به خاطر قیمت بالای آن کم شود.

همان طور که دیروز نوشتم، کسی نمی‌تواند مدعی «پیش‌بینی» این افت قیمت باشد و ما هم چنین ادعایی نداریم. ولی دانستن آن مکانیسم‌ها می‌تواند یک چارچوب ذهنی نظام‌مند به ما بدهد تا با دنبال کردن رفتار قیمت و اتفاقاتی که در اقتصاد می‌افتد، به‌تر بفهمیم که کدام یک از آن مکانیسم‌ها در عمل مهم‌تر و قوی‌تر بوده است.

من دیروز خیلی خوشحال بودم که این روند را در بازار ارز دیدم و پس از مدت‌ها احساس کردم مردم کمی از حالت اضطرار بیرون آمدند و شاهد یک گشایش (یا در واقع رفع یک گره کور) در افق زندگی‌شان بودند. از احساسات شخصی که بگذریم، در یک تحلیل منطقی چرا باید از افت قیمت دلار خوش‌حال باشیم؟ مگر دلار ۴۲۰۰ تومانی جهانگیری را بارها نقد نکرده‌ایم و نظر آن‌هایی که خواستار برگرداندن دستوری دلار به ۳۰۰۰ و ۴۰۰۰ تومانی را اشتباه نخوانده‌ایم؟

به طور خلاصه دلیلم این بود که قیمت دلار بازار آزاد، آن چیزی نبود که قیمت تعادلی دلار در اقتصاد ایران است. قیمت دلار آزاد بالا بود چون مسیر مبادله تعادلی بین دو بازار نیما و استانبول - به هر دلیلی - کند و مختل شده بود و در نتیجه پرمیوم بزرگی برای دلار کاغذی به وجود آمده بود. به نظر من اگر بازار نیما فعال‌تر و رسمی‌تر و شفاف‌تر و در دست‌رس‌تر برای همه شود و اجازه داده شود که نرخ تعادلی در آن کشف شده و مبنای همه معاملات شود، اقتصاد ایران هم از این چندگانگی نرخ‌ها و عدم اطمینان‌های اضافه و بیهوده بیرون می‌آید و اقتصاد کلان ثبات به‌تری پیدا می‌کند.

@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi