همدمان( هیٲت مکتب الشهدا )
🌸🌹🍀🍁🍂🍃🌺🌸🌹🍀🍁🍂👇👇👇👇👇 منتظر #اسنپ بودم. فهمیدم اشتباهی رفته یه سمت دیگه دانشگاه. پیداش کردم و همدیگه رو دیدیم. وقتی صندلی عقب ماشین سوار شدم، فهمیدم چند دقیقه ای معطل شده، اونم بخاطر اینکه نگهبانِ درِ ورودیِ دانشگاه، نشانی رو غلط داده.] 🔹 گفت: برسیم دم در،…
🔸 گفتم: بابا دمشون گرم.
🔹 گفت: البته می دونم هرچی دارم از #روضه_حضرت_زهرا و توسل به اون بانوست.
🔸 گفتم: چطور...؟
🔹 گفت: بخاطر کار زیاد و خواب کم، مشکلات بینایی دارم یه روز کنار خیابون، پشت رول داشتم فکر می کردم اگه این چشمام از کار بیفته چه جوری نون در بیارم. تو فکرش بودم که خوابم برد. تو خواب حضرت رو دیدم، اومد دست کشید رو چشام از خواب پریدم ... هم کیف زیاد کرده بودم و هم مبهوت بودم. دیدم چشام بدون هیچ دردیه... سلامتش برگشته بود. قربونش برم. نه ویزیتی داره، نه نوبتی، نه دوایی، دست میکشه و درمون میکنه. من تا اینو دارم، هیچ گلایهای ندارم. با همین بزرگوار پیش میرم...
🔸 گفتم: خوش بحالت، خوش به حالتون... چه توفیقی دارین شماها. راستی تو وضعیت جدید، چیزی بوده ناراحتتون بکنه؟
🔹گفت: راستش فهمیدم خانمم میخواد بره خونه مردم کار کنه. برای ماها که دستمون تو جیب خودمون بوده و تو کار خیر، خیلی سخته... اصلاً #ناموسیه...
▪️ به خانمم گفتم: نه! راضی نیستم
▫️ اون گفت: ببین، من میگردم هر جا #روضه_حضرت_زهرا بود، پیدا می کنم و می رم اونجا خدمت. اگه چیزی دادن، می گیرم. اگه هم ندادن، چه بهتر، از خود حضرتشون می گیرم.
▪️بهش گفتم: خوب رگ خواب منو پیدا کردی ها...
راستیتش ،حالا هر روضهای که میره و خدمت میکنه یه گرهی باز میشه... البته بگما ،ما دنبال گره باز شدن نیستیما، ما بدنبال کیف خودمونیم... حالا اون بزرگوار لطف میکنه، می شه نور علی نور.
🔸 گفتم: آقا، یه چن نفس از این حال خوبت به ما میدی؟
🔹گفت : روزت را با روضه زهرا شروع کن و با سلام بر ایشون تموم... اینقدر حالت خوب میشه که همه دردات رو فراموش میکنی...
🔺 رسیدم مقصد... برام جالب بود و عجیب... اطراف مون چقدر حالشون خوبه با همه گرفتاریهای ریز و درشت... احساس کردم با یه عارف سر و کار دارم....
🔸التماس دعا گفتم و حساب کردم و پیاده شدم.... در رو که میبستم گفتم: یا علی...
🔹 گفت:یا زهرا...خدا بهمرات!
#روضه_حضرت_زهرا
#حال_خوب
✍️ #مصباح_الهدی_باقری
┄┄┄••❅●●❅••┄┄┄
@hamdaman_uma
┄┄┄••❅●●❅••┄┄┄
🔹 گفت: البته می دونم هرچی دارم از #روضه_حضرت_زهرا و توسل به اون بانوست.
🔸 گفتم: چطور...؟
🔹 گفت: بخاطر کار زیاد و خواب کم، مشکلات بینایی دارم یه روز کنار خیابون، پشت رول داشتم فکر می کردم اگه این چشمام از کار بیفته چه جوری نون در بیارم. تو فکرش بودم که خوابم برد. تو خواب حضرت رو دیدم، اومد دست کشید رو چشام از خواب پریدم ... هم کیف زیاد کرده بودم و هم مبهوت بودم. دیدم چشام بدون هیچ دردیه... سلامتش برگشته بود. قربونش برم. نه ویزیتی داره، نه نوبتی، نه دوایی، دست میکشه و درمون میکنه. من تا اینو دارم، هیچ گلایهای ندارم. با همین بزرگوار پیش میرم...
🔸 گفتم: خوش بحالت، خوش به حالتون... چه توفیقی دارین شماها. راستی تو وضعیت جدید، چیزی بوده ناراحتتون بکنه؟
🔹گفت: راستش فهمیدم خانمم میخواد بره خونه مردم کار کنه. برای ماها که دستمون تو جیب خودمون بوده و تو کار خیر، خیلی سخته... اصلاً #ناموسیه...
▪️ به خانمم گفتم: نه! راضی نیستم
▫️ اون گفت: ببین، من میگردم هر جا #روضه_حضرت_زهرا بود، پیدا می کنم و می رم اونجا خدمت. اگه چیزی دادن، می گیرم. اگه هم ندادن، چه بهتر، از خود حضرتشون می گیرم.
▪️بهش گفتم: خوب رگ خواب منو پیدا کردی ها...
راستیتش ،حالا هر روضهای که میره و خدمت میکنه یه گرهی باز میشه... البته بگما ،ما دنبال گره باز شدن نیستیما، ما بدنبال کیف خودمونیم... حالا اون بزرگوار لطف میکنه، می شه نور علی نور.
🔸 گفتم: آقا، یه چن نفس از این حال خوبت به ما میدی؟
🔹گفت : روزت را با روضه زهرا شروع کن و با سلام بر ایشون تموم... اینقدر حالت خوب میشه که همه دردات رو فراموش میکنی...
🔺 رسیدم مقصد... برام جالب بود و عجیب... اطراف مون چقدر حالشون خوبه با همه گرفتاریهای ریز و درشت... احساس کردم با یه عارف سر و کار دارم....
🔸التماس دعا گفتم و حساب کردم و پیاده شدم.... در رو که میبستم گفتم: یا علی...
🔹 گفت:یا زهرا...خدا بهمرات!
#روضه_حضرت_زهرا
#حال_خوب
✍️ #مصباح_الهدی_باقری
┄┄┄••❅●●❅••┄┄┄
@hamdaman_uma
┄┄┄••❅●●❅••┄┄┄