#تحریریه 🖋 | #بخوانیم 📜
🗓 بمناسبت سالروز #فتح_خیبر
به دستان مبارک امام المتقین،
#امیرالمومنین علی ع
📌 أین علی بن ابی طالب ؟
#پرده_اول
صدای "علی بیمار است " قطع نمی شود. همه آرزو دارند که این افتخار نصیب خودشان شود. اما پیامبر کسی دیگر را صدا زده است: 《کجاست علی بن ابی طالب؟》 سلمان و ابوذر به سمت خیمه ای می روند. سلمان دست او گرفته و از خیمه اش به این سو می آورد ..
#پرده_دوم
- علی جان چه شده است؟
- یارسول الله [ص] دیدگانم به شدت درد گرفته است و سردرد آزارم می دهد!
[ سرمای این منطقه موجب بیماری علی ع گشته و چشم درد قدرت بینایی را از او گرفته، پس توان جنگیدن ندارد ]
- بنشین و سرت را بر روی زانویم بگذار.
حبیب الله(ص) ، دستمال از سر او باز می کند و دست بر دیدگان پسر عم خود می کشد و زیر لب دعایی می خواند. علی برمی خیزد. چشمانش شفا یافته. طنین سخنان دیروز رسول الله اینبار در هیبت قامت علی ع در سرها می پیچد و دل ها را می لرزاند:《کرّار غیر فرّار》و اغیار از خواب آشفته بیدار می کند، آنکه دیروز رسول الله ص وعده داده بود علی ست.
همانکه قرار است طومار خیبر را در هم بپیچد و پیروزی مسلمانان و غلبه بر خیبر را پس از ده روز شکست رقم بزند. همو که در قول دیروز پیامبر: 《خدا و رسول دوستش دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد و کرار غیر فرار است》یعنی از جنگ فرار نمی کند و مکرر حمله می ورزد و دست بر نمی دارد.
@Hamdaman_uma
#پرده_سوم
همه علی را می نگرند که چون تندری بسوی خیمه اش بازگشته تا امر رسول الله (ص) بر زمین نماند و آنگاه که بیرون می آید این برق ذوالفقار است که آسمان را روشن می کند. به راستی که چه افتخار بزرگی نصیب او شده است. نگاه کن حبیب خدا را، چه در دست گرفته و بسوی علی می رود؟ ایشان پیراهن خود را برای علی می برند، دیگر علی زرهی برتن نمی کند! پیامبر (ص) عمامه اش را هم دور سر علی می پیچد، علی به کلاه خود هم نیازی ندارد!
#پرده_چهارم
پرچم عقاب را از دستان رسول الله(ص) می گیرد. علی لحظه ای درنگ نمی کند. پرچم ِ عقاب در دست چپ و ذوالفقار در دست راست اوست. بی درنگ، بسوی قلعه می تازد. یا علی کمی آهسته تر .. لشکریان بهت زده مانده اند. چنان بین او و لشکر جدایی میافتد که گویی یک تنه به میدان می رود . علی لشکر را جا گذاشته و حتی معطل آماده شدن ایشان نمانده. راه مرکب اوست، مشتاق اجرای فرمان رسول است و او تنها بر خدا تکیه دارد. صدای حبیب (ص) در دل و جانش می پیچد که : "ای علی آنها را بحقیقت اسلام دعوت کن و بدان که اگرخدا یک نفر را بدستان تو هدایت کند برای تو از تمامی زمین و آسمان بهتر است" آن طرف یهود هاج و واج مانده که چطور بعد از سه بار شکست سنگین و پی در پی مسلمانان و فرارشان، اکنون یک نفر به سمتشان پیش می تازد؟!
@Hamdaman_uma
#پرده_آخر
علی پرچم را بر زمین می کوبد ..ابتدا آنها را به صلح با اسلام دعوت می کند. خودش را به سفارش پیامبر به زبان عبری معرفی می کند: من، ایلیا هستم. آنگاه پیر یهودی فریاد می زند: بخدا ما نابود شدیم! بخدا من خوانده ام که خیبر از هر خطری محفوظ است تا هنگامی که ایلیا به آنجا می آید.
مرحب ، بزرگ پهلوان یهود و اولین پهلوان خیبر، که در چند روز گذشته خوب از مسلمانان زهر چشم گرفته، قرار است به مصاف علی رود .همانکه تن مدعیان شجاعت لشکر اسلام را لرزانده بود و فراری شان داده بود. علی اما خیلی جوان است. آن هم برای مبارزه با مرحب پرآوازه و باتجربه! مرحب شروع به رجزخوانی می کند :
- قد علمت خیبر أنی مَرحبٌ ..
علی نیز رجز می خواند:
- أنا الذی سمّتنی امّی حیدره ..
از میانه ی کارزار غبارآلود، برقی به یکباره می جهد. آری این علی است که تنها با یک ضربت ذوالفقار بر کلاه خود مرحب، کار او را یکسره کرده..
#تاریخی_مناسبتی #تحریریه
#24_رجب #ماه_رجب
✅ @Hamdaman_uma
🗓 بمناسبت سالروز #فتح_خیبر
به دستان مبارک امام المتقین،
#امیرالمومنین علی ع
📌 أین علی بن ابی طالب ؟
#پرده_اول
صدای "علی بیمار است " قطع نمی شود. همه آرزو دارند که این افتخار نصیب خودشان شود. اما پیامبر کسی دیگر را صدا زده است: 《کجاست علی بن ابی طالب؟》 سلمان و ابوذر به سمت خیمه ای می روند. سلمان دست او گرفته و از خیمه اش به این سو می آورد ..
#پرده_دوم
- علی جان چه شده است؟
- یارسول الله [ص] دیدگانم به شدت درد گرفته است و سردرد آزارم می دهد!
[ سرمای این منطقه موجب بیماری علی ع گشته و چشم درد قدرت بینایی را از او گرفته، پس توان جنگیدن ندارد ]
- بنشین و سرت را بر روی زانویم بگذار.
حبیب الله(ص) ، دستمال از سر او باز می کند و دست بر دیدگان پسر عم خود می کشد و زیر لب دعایی می خواند. علی برمی خیزد. چشمانش شفا یافته. طنین سخنان دیروز رسول الله اینبار در هیبت قامت علی ع در سرها می پیچد و دل ها را می لرزاند:《کرّار غیر فرّار》و اغیار از خواب آشفته بیدار می کند، آنکه دیروز رسول الله ص وعده داده بود علی ست.
همانکه قرار است طومار خیبر را در هم بپیچد و پیروزی مسلمانان و غلبه بر خیبر را پس از ده روز شکست رقم بزند. همو که در قول دیروز پیامبر: 《خدا و رسول دوستش دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد و کرار غیر فرار است》یعنی از جنگ فرار نمی کند و مکرر حمله می ورزد و دست بر نمی دارد.
@Hamdaman_uma
#پرده_سوم
همه علی را می نگرند که چون تندری بسوی خیمه اش بازگشته تا امر رسول الله (ص) بر زمین نماند و آنگاه که بیرون می آید این برق ذوالفقار است که آسمان را روشن می کند. به راستی که چه افتخار بزرگی نصیب او شده است. نگاه کن حبیب خدا را، چه در دست گرفته و بسوی علی می رود؟ ایشان پیراهن خود را برای علی می برند، دیگر علی زرهی برتن نمی کند! پیامبر (ص) عمامه اش را هم دور سر علی می پیچد، علی به کلاه خود هم نیازی ندارد!
#پرده_چهارم
پرچم عقاب را از دستان رسول الله(ص) می گیرد. علی لحظه ای درنگ نمی کند. پرچم ِ عقاب در دست چپ و ذوالفقار در دست راست اوست. بی درنگ، بسوی قلعه می تازد. یا علی کمی آهسته تر .. لشکریان بهت زده مانده اند. چنان بین او و لشکر جدایی میافتد که گویی یک تنه به میدان می رود . علی لشکر را جا گذاشته و حتی معطل آماده شدن ایشان نمانده. راه مرکب اوست، مشتاق اجرای فرمان رسول است و او تنها بر خدا تکیه دارد. صدای حبیب (ص) در دل و جانش می پیچد که : "ای علی آنها را بحقیقت اسلام دعوت کن و بدان که اگرخدا یک نفر را بدستان تو هدایت کند برای تو از تمامی زمین و آسمان بهتر است" آن طرف یهود هاج و واج مانده که چطور بعد از سه بار شکست سنگین و پی در پی مسلمانان و فرارشان، اکنون یک نفر به سمتشان پیش می تازد؟!
@Hamdaman_uma
#پرده_آخر
علی پرچم را بر زمین می کوبد ..ابتدا آنها را به صلح با اسلام دعوت می کند. خودش را به سفارش پیامبر به زبان عبری معرفی می کند: من، ایلیا هستم. آنگاه پیر یهودی فریاد می زند: بخدا ما نابود شدیم! بخدا من خوانده ام که خیبر از هر خطری محفوظ است تا هنگامی که ایلیا به آنجا می آید.
مرحب ، بزرگ پهلوان یهود و اولین پهلوان خیبر، که در چند روز گذشته خوب از مسلمانان زهر چشم گرفته، قرار است به مصاف علی رود .همانکه تن مدعیان شجاعت لشکر اسلام را لرزانده بود و فراری شان داده بود. علی اما خیلی جوان است. آن هم برای مبارزه با مرحب پرآوازه و باتجربه! مرحب شروع به رجزخوانی می کند :
- قد علمت خیبر أنی مَرحبٌ ..
علی نیز رجز می خواند:
- أنا الذی سمّتنی امّی حیدره ..
از میانه ی کارزار غبارآلود، برقی به یکباره می جهد. آری این علی است که تنها با یک ضربت ذوالفقار بر کلاه خود مرحب، کار او را یکسره کرده..
#تاریخی_مناسبتی #تحریریه
#24_رجب #ماه_رجب
✅ @Hamdaman_uma