This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فخرالدين حجازی و غلو سیاسی (از گونه های رایج هر دوره)
در معارف دین آمده: «احْثُوا فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَاب» (الفقيه، ج4، ص11)
با این حساب تکلیف مواجهه با این غلو های خطرآفرین چیست؟
در معارف دین آمده: «احْثُوا فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَاب» (الفقيه، ج4، ص11)
با این حساب تکلیف مواجهه با این غلو های خطرآفرین چیست؟
🔴 عصمت بدون نصّ شناخته نمیشود
دیده میشود که در اثر سلطه فرهنگ غلوّ و تصوّف بر بسیاری از شیعیان، برای برخی امامزادگان یا علماء و عرفا، ادّعای «عصمت» میشود؛ بی آنکه نصّ روشنی ارائه شود.
مشهور است که شیعه «نصّ» را شرط امامت میداند؛ زیرا امام باید معصوم باشد و «عصمت» جز با نصّ الهی [یا معجزه با شرایطش] معلوم نمیشود.
در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است: «الإمام منا لا يكون إلا معصوما و ليست العصمة في ظاهر الخلقة فيعرف بها و لذلك لا يكون إلا منصوصا.» (معاني الأخبار، ص132)
«امام از ما اهل بیت ناچار باید معصوم باشد و عصمت در ظاهر آفرینش نیست تا با آن شناخته شود؛ لذا ناچار باید منصوص باشد.»
متکلّمان شیعه پیوسته تأکید کردهاند که عصمت امری آشکار نیست و مردم بدون نصّ و معجزه نمی توانند آن را تشخیص دهند و به همین دلیل نصّ بر امام لازم است.
(به عنوان نمونه: معاني الأخبار، ص131؛ الفصول المختارة، ص300؛ تلخيص الشافي، ج1، ص276؛ جمل العلم و العمل، ص42؛ الذخيرة في علم الكلام، ص432؛ الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص313، 366؛ الغيبة للطوسي، ص18ذ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص157؛ الألفين، ص41؛ الباب الحادي عشر، ص12)
با این حساب دعوی عصمت برای برخی امامزادگان یا اصحاب ائمه یا فلان عالم و عارف و صوفی یا ولی فقیه، مبنای شرعی یا عقلی ندارد.
@gholow2
دیده میشود که در اثر سلطه فرهنگ غلوّ و تصوّف بر بسیاری از شیعیان، برای برخی امامزادگان یا علماء و عرفا، ادّعای «عصمت» میشود؛ بی آنکه نصّ روشنی ارائه شود.
مشهور است که شیعه «نصّ» را شرط امامت میداند؛ زیرا امام باید معصوم باشد و «عصمت» جز با نصّ الهی [یا معجزه با شرایطش] معلوم نمیشود.
در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است: «الإمام منا لا يكون إلا معصوما و ليست العصمة في ظاهر الخلقة فيعرف بها و لذلك لا يكون إلا منصوصا.» (معاني الأخبار، ص132)
«امام از ما اهل بیت ناچار باید معصوم باشد و عصمت در ظاهر آفرینش نیست تا با آن شناخته شود؛ لذا ناچار باید منصوص باشد.»
متکلّمان شیعه پیوسته تأکید کردهاند که عصمت امری آشکار نیست و مردم بدون نصّ و معجزه نمی توانند آن را تشخیص دهند و به همین دلیل نصّ بر امام لازم است.
(به عنوان نمونه: معاني الأخبار، ص131؛ الفصول المختارة، ص300؛ تلخيص الشافي، ج1، ص276؛ جمل العلم و العمل، ص42؛ الذخيرة في علم الكلام، ص432؛ الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص313، 366؛ الغيبة للطوسي، ص18ذ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص157؛ الألفين، ص41؛ الباب الحادي عشر، ص12)
با این حساب دعوی عصمت برای برخی امامزادگان یا اصحاب ائمه یا فلان عالم و عارف و صوفی یا ولی فقیه، مبنای شرعی یا عقلی ندارد.
@gholow2
🔴 معصومتراشی در کلام منسوب به آقای بهجت
گذشت که بنا بر روایات و مبانی کلامی شیعه «عصمت» بدون «نص» قابل تمییز و اثبات نیست. بی توجّهی به مبانی کلامی شیعه باعث شده که هر گونه حرف ناحساب و بی اساسی به عنوان «کلام علماء و عرفا» تلقّی به قبول شود.
مثلا در کلامی منسوب به آقای بهجت می خوانیم:
«... در زید بن علی بن الحسین (علیهم السلام) احتمال عصمت می دهیم؛ من احتمال حسابی، حتی بالاتر از احتمال می دهم، که ایشان معصوم از خطیئه بوده نه معصوم از خطا. در جایی - گویا در تفسیرش - می گوید: معصوم همان پنج تن بودند که پیداست در این مسأله با معصوم (علیه السلام) گفتگو نکرده؛ اما هم خودش و هم پسرش یحیی با آن جوانی اش، معصوم از خطیئه بودند. و امام صادق (علیه السلام) فرموده است: خدا عمویم زید را رحمت کند؛ اگر پیروز می شد، حق ما را به ما وا می گذاشت. همین طور در حضرت ابوالفضل و علی بن حسین که در کربلا شهید شد و این همه اصحاب سیدالشهداء؛ صحبت احتمال نیست واقع عصمت در این ها محرز است. و همچنین برای مقداد و سلمان؛ آیا می شود بگوییم عصمت ندارند؟ بلکه نزدیک عصر ما هم دیده شده کسانی که مدعی بودند: معصیت بجا نیاوردیم عالما و عامدا؛ از روی علم و عمدا، معصیت بجا نیاوردیم.»
www.ghadeer.org/Book/303/44286
ادعای عصمت از خطیئة برای اشخاصی چون زید بن علی و پسرش یحیی بن زید با وجود همه انتقاداتی که در روایات ما به آنها وارد شده است؛ کاملاً نامعقول و دور از عقاید شیعه امامیه است و با وجود ظهور بطلان آن نیازی به تفصیل در نقد آن نیست. عجیب آن که ایشان خود با استناد به روایتی تفسیری (نک: تفسیر فرات، ص339) مدّعی جهل و انحراف عقیدتی زید بن علی شده است اما در عین حال او را معصوم از خطیئه می داند!! چگونه ممکن است کسی در اساس عقیده بر خطا باشد و عصمت را از امامان علیهم السلام نفی کند و در عین حال خود معصوم از خطیئه باشد؟
همین که ایشان سخن از «احتمال» گفته است دلیل بر بطلان حرفش است؛ زیرا در ادعای «عصمت»، احتمال مطرح نیست بلکه نصّ صحیح و صریح لازم است که راه را بر هر گونه احتمال می بندد.
اما این که از سخنش باز گشته و گفته است: «صحبت احتمال نیست، واقع عصمت در این ها محرز است» چنان که گفتیم با مبانی عقیدتی شیعه در تضادّ است؛ زیرا عصمت بدون نص قابل احراز نیست؛ پس چگونه ایشان مدعی احراز عصمت در شهداء کربلا است؟!! آن هم پس از چندین قرن و بدون این که امکان مجالست وجود داشته باشد؟! از تواریخ مختصری که نقل شده نیز نه تنها عصمت برداشت نمی شود بلکه خلاف آن ثابت است؛ به خصوص در مورد اشخاصی چون حر بن یزید.
و اما این گفته است: «همچنین برای مقداد و سلمان؛ آیا می شود بگوییم عصمت ندارند؟» سخنی است عجیب زیرا ادعای عصمت نیاز به اثبات و آوردن نص صریح صحیح دارد نه نفی آن!
متأسفانه این گونه عقاید پر اشکال و نسنجیده در سخنان منسوب به آقای بهجت فراوان است. در آدرس زیر مقاله ای جالب در نقد سخنان آقای بهجت دستیاب است:
t.me/gholow2/652
#عصمت
گذشت که بنا بر روایات و مبانی کلامی شیعه «عصمت» بدون «نص» قابل تمییز و اثبات نیست. بی توجّهی به مبانی کلامی شیعه باعث شده که هر گونه حرف ناحساب و بی اساسی به عنوان «کلام علماء و عرفا» تلقّی به قبول شود.
مثلا در کلامی منسوب به آقای بهجت می خوانیم:
«... در زید بن علی بن الحسین (علیهم السلام) احتمال عصمت می دهیم؛ من احتمال حسابی، حتی بالاتر از احتمال می دهم، که ایشان معصوم از خطیئه بوده نه معصوم از خطا. در جایی - گویا در تفسیرش - می گوید: معصوم همان پنج تن بودند که پیداست در این مسأله با معصوم (علیه السلام) گفتگو نکرده؛ اما هم خودش و هم پسرش یحیی با آن جوانی اش، معصوم از خطیئه بودند. و امام صادق (علیه السلام) فرموده است: خدا عمویم زید را رحمت کند؛ اگر پیروز می شد، حق ما را به ما وا می گذاشت. همین طور در حضرت ابوالفضل و علی بن حسین که در کربلا شهید شد و این همه اصحاب سیدالشهداء؛ صحبت احتمال نیست واقع عصمت در این ها محرز است. و همچنین برای مقداد و سلمان؛ آیا می شود بگوییم عصمت ندارند؟ بلکه نزدیک عصر ما هم دیده شده کسانی که مدعی بودند: معصیت بجا نیاوردیم عالما و عامدا؛ از روی علم و عمدا، معصیت بجا نیاوردیم.»
www.ghadeer.org/Book/303/44286
ادعای عصمت از خطیئة برای اشخاصی چون زید بن علی و پسرش یحیی بن زید با وجود همه انتقاداتی که در روایات ما به آنها وارد شده است؛ کاملاً نامعقول و دور از عقاید شیعه امامیه است و با وجود ظهور بطلان آن نیازی به تفصیل در نقد آن نیست. عجیب آن که ایشان خود با استناد به روایتی تفسیری (نک: تفسیر فرات، ص339) مدّعی جهل و انحراف عقیدتی زید بن علی شده است اما در عین حال او را معصوم از خطیئه می داند!! چگونه ممکن است کسی در اساس عقیده بر خطا باشد و عصمت را از امامان علیهم السلام نفی کند و در عین حال خود معصوم از خطیئه باشد؟
همین که ایشان سخن از «احتمال» گفته است دلیل بر بطلان حرفش است؛ زیرا در ادعای «عصمت»، احتمال مطرح نیست بلکه نصّ صحیح و صریح لازم است که راه را بر هر گونه احتمال می بندد.
اما این که از سخنش باز گشته و گفته است: «صحبت احتمال نیست، واقع عصمت در این ها محرز است» چنان که گفتیم با مبانی عقیدتی شیعه در تضادّ است؛ زیرا عصمت بدون نص قابل احراز نیست؛ پس چگونه ایشان مدعی احراز عصمت در شهداء کربلا است؟!! آن هم پس از چندین قرن و بدون این که امکان مجالست وجود داشته باشد؟! از تواریخ مختصری که نقل شده نیز نه تنها عصمت برداشت نمی شود بلکه خلاف آن ثابت است؛ به خصوص در مورد اشخاصی چون حر بن یزید.
و اما این گفته است: «همچنین برای مقداد و سلمان؛ آیا می شود بگوییم عصمت ندارند؟» سخنی است عجیب زیرا ادعای عصمت نیاز به اثبات و آوردن نص صریح صحیح دارد نه نفی آن!
متأسفانه این گونه عقاید پر اشکال و نسنجیده در سخنان منسوب به آقای بهجت فراوان است. در آدرس زیر مقاله ای جالب در نقد سخنان آقای بهجت دستیاب است:
t.me/gholow2/652
#عصمت
Telegram
غلوپژوهی
نقدی مفید بر اشکالات متعدد تاریخی و حدیثی کتاب «در محضر آیة الله بهجت»
نوشته استاد جهانبخش
@gholow2
نوشته استاد جهانبخش
@gholow2
🔺معصوم سازی
... از انواع شایع از معصوم سازی نسبت به برخی از صحابه و بزرگانی است که از سوی معصوم مدحی خاص برای ایشان رسیده است. حال آنکه ابداً نه این مدح ها صراحتی در عصمت بزرگان دارد، و نه احادیث و قرائن متعدد خلاف آن را در نظر می گیرند، و نه حتی گاه از عهده اثبات صدور بعضی از این مدح ها بر می آیند.
این پدیده نا مبارک امروزه نسبت به جمعی از علما نیز اعمال می شود، و موجب تفرقه فراوان در میان متدینین شده است. آقای بهجت یکی از این بزرگان است، تا آن جا که برخی سخن از عدم عصمت ایشان را بر نمی تابند! و بدتر آنکه جمعی بر این مبنای فاسد و با نام شاگردی ایشان، آرزوها و نظرات خود را به ایشان نسبت می دهند، و گاه عرصه را بر نظرات علمی تنگ می سازند!
در راستای مقابله با این رویکرد پر آسیب ضروری است شواهد بیشتری بر سستی آن و تبیین خطراتش ارائه نماییم.
@gholow2
... از انواع شایع از معصوم سازی نسبت به برخی از صحابه و بزرگانی است که از سوی معصوم مدحی خاص برای ایشان رسیده است. حال آنکه ابداً نه این مدح ها صراحتی در عصمت بزرگان دارد، و نه احادیث و قرائن متعدد خلاف آن را در نظر می گیرند، و نه حتی گاه از عهده اثبات صدور بعضی از این مدح ها بر می آیند.
این پدیده نا مبارک امروزه نسبت به جمعی از علما نیز اعمال می شود، و موجب تفرقه فراوان در میان متدینین شده است. آقای بهجت یکی از این بزرگان است، تا آن جا که برخی سخن از عدم عصمت ایشان را بر نمی تابند! و بدتر آنکه جمعی بر این مبنای فاسد و با نام شاگردی ایشان، آرزوها و نظرات خود را به ایشان نسبت می دهند، و گاه عرصه را بر نظرات علمی تنگ می سازند!
در راستای مقابله با این رویکرد پر آسیب ضروری است شواهد بیشتری بر سستی آن و تبیین خطراتش ارائه نماییم.
@gholow2
⚠️نادرستی پیشگویی های آقای بهجت درباره زمان ظهور
بنا بر مستنداتی که در مقاله زیر ارائه می شود، آیت الله بهجت یک بار با استناد به جمله ای که «عمر بن خطّاب» در خواب به کسی گفته، به گمانه زنی درباره تاریخ ظهور پرداخته است! (اما عمر بن خطّاب چه دانشی دارد که بتوان به حرف او استناد کرد! آن هم به کلامش در خواب و نه بیداری! و بعد از آن که از این دنیا رخت بر بسته و جزای کارهای خود را می بیند! و نمی دانم از کجا دانستند که عمر را دیده اند و شیطان نیست!)
بار دیگر با استناد به حدیثی ضعیف، تاریخ ظهور را تعیین نموده اند، در حالی که در نقل و تحلیل این حدیث مرتکب چندین اشتباه مهمّ شده است!
در موردی نیز با استناد به علم حروف وقت گذاری نموده اند؛
و بار دیگر با استناد به تشرّف شخصی خدمت امام زمان!
و ...
نمی دانم چه اصراری است که بدون علم درباره چیزی نظر دهیم که علم آن از ما برداشته شده و بلکه از آن نهی شده ایم؟! اگر بنا بود تاریخی تعیین شود، اهل بیت علیهم السلام تعیین می کردند و امر را به دیگران نمی سپردند تا با تخمین های بی اساس، برای مردم ایجاد شبهه کنند، و زمینه سوء استفاده بدخواهان را فراهم آوردند.
تفصیل این تناقض گویی ها و اشتباهات را در این جا بخوانید:
alasar.blog.ir/1396/04/22/bahjat-toghit
@gholow2
بنا بر مستنداتی که در مقاله زیر ارائه می شود، آیت الله بهجت یک بار با استناد به جمله ای که «عمر بن خطّاب» در خواب به کسی گفته، به گمانه زنی درباره تاریخ ظهور پرداخته است! (اما عمر بن خطّاب چه دانشی دارد که بتوان به حرف او استناد کرد! آن هم به کلامش در خواب و نه بیداری! و بعد از آن که از این دنیا رخت بر بسته و جزای کارهای خود را می بیند! و نمی دانم از کجا دانستند که عمر را دیده اند و شیطان نیست!)
بار دیگر با استناد به حدیثی ضعیف، تاریخ ظهور را تعیین نموده اند، در حالی که در نقل و تحلیل این حدیث مرتکب چندین اشتباه مهمّ شده است!
در موردی نیز با استناد به علم حروف وقت گذاری نموده اند؛
و بار دیگر با استناد به تشرّف شخصی خدمت امام زمان!
و ...
نمی دانم چه اصراری است که بدون علم درباره چیزی نظر دهیم که علم آن از ما برداشته شده و بلکه از آن نهی شده ایم؟! اگر بنا بود تاریخی تعیین شود، اهل بیت علیهم السلام تعیین می کردند و امر را به دیگران نمی سپردند تا با تخمین های بی اساس، برای مردم ایجاد شبهه کنند، و زمینه سوء استفاده بدخواهان را فراهم آوردند.
تفصیل این تناقض گویی ها و اشتباهات را در این جا بخوانید:
alasar.blog.ir/1396/04/22/bahjat-toghit
@gholow2
alasar.blog.ir
پیشگویی آیت الله بهجت درباره وقت ظهور نادرست و بی پایه بود :: آثار
ادّعای اوّل آیت الله بهجت
آیت الله بهجت گفته است:
«شخصی گفت: خلیفه ی ثانی را در خواب دیدم و از او پرسیدم: ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در چه سالی است؟ چه سوالی و ...
آیت الله بهجت گفته است:
«شخصی گفت: خلیفه ی ثانی را در خواب دیدم و از او پرسیدم: ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در چه سالی است؟ چه سوالی و ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمونه تایید نقل گزارشی از آقای بهجت در بحث وقت ظهور
«ما گفتیم ولی نگفتیم به مردم هم بگویند… من خدمت ایشان رسیدم و گفتم درک می کنم؟» «یک آدم حسابی برای ما نقل کرده است.»
«ما گفتیم ولی نگفتیم به مردم هم بگویند… من خدمت ایشان رسیدم و گفتم درک می کنم؟» «یک آدم حسابی برای ما نقل کرده است.»
⚠️ توبه سران صوفیه!
آیت الله بهجت در برخی سخنان خود با استناد به کتاب «سرّ العالمین» ادعا کرده اند که «محمّد غزّالی» در پایان کار توبه کرده و شیعه شده است. مدافعان تصوّف، سخن ایشان را عَلَم کرده و به دفاع از غزّالی پرداخته اند.
در پاسخ می گوییم: گویا آیت الله بهجت بر شنیده های خود تکیه کرده و کتاب «سرّ العالمین» را نخوانده اند! این کتاب نه تنها هیچ دلالتی بر تشیّع ندارد؛ بلکه سراسر آن حکایتگر انحراف و نصب نویسنده است؛ زیرا مشتمل بر مطالبی است؛ مانند:
1. ستاره پرستی، سحر، جن گیری و خرافات
2. تمجید از سفیانی موعود!!!
3. مدح عمر، عثمان، عائشه، معاویه، مأمون، هارون الرشید، ابوحنیفه، شافعی، احمد بن حنبل، مالک بن انس و...
4. تمجید از سران صوفیه
5. تبلیغ بدعتهای عامه مانند نماز تراویح، نماز ضحی، شستن پا در وضو و ...
6. تبلیغ عقاید و کتب کلامی اشاعره
8. دعوت به غصب حکومت که حق آل الله است
9. عادی و اکتسابی جلوه دادن مقام امام سجاد علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله
10. تطبیق حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه» بر اقطاب صوفیه
11. اولی الامر دانستن شاهان ظالم و واجب شمردن اطاعت از آنان
12. مباح شمردن فسق و فجور مانند غنا، موسیقی، مجالس شرب خمر، شطرنج و...
13. و...
در فایل زیر گوشه ای از اباطیل کتاب «سر العالمین» را گرد آورده و در پایان، مستندِ مدّعیان توبه ی غزالی را بررسیده ایم.
@gholow2
آیت الله بهجت در برخی سخنان خود با استناد به کتاب «سرّ العالمین» ادعا کرده اند که «محمّد غزّالی» در پایان کار توبه کرده و شیعه شده است. مدافعان تصوّف، سخن ایشان را عَلَم کرده و به دفاع از غزّالی پرداخته اند.
در پاسخ می گوییم: گویا آیت الله بهجت بر شنیده های خود تکیه کرده و کتاب «سرّ العالمین» را نخوانده اند! این کتاب نه تنها هیچ دلالتی بر تشیّع ندارد؛ بلکه سراسر آن حکایتگر انحراف و نصب نویسنده است؛ زیرا مشتمل بر مطالبی است؛ مانند:
1. ستاره پرستی، سحر، جن گیری و خرافات
2. تمجید از سفیانی موعود!!!
3. مدح عمر، عثمان، عائشه، معاویه، مأمون، هارون الرشید، ابوحنیفه، شافعی، احمد بن حنبل، مالک بن انس و...
4. تمجید از سران صوفیه
5. تبلیغ بدعتهای عامه مانند نماز تراویح، نماز ضحی، شستن پا در وضو و ...
6. تبلیغ عقاید و کتب کلامی اشاعره
8. دعوت به غصب حکومت که حق آل الله است
9. عادی و اکتسابی جلوه دادن مقام امام سجاد علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله
10. تطبیق حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه» بر اقطاب صوفیه
11. اولی الامر دانستن شاهان ظالم و واجب شمردن اطاعت از آنان
12. مباح شمردن فسق و فجور مانند غنا، موسیقی، مجالس شرب خمر، شطرنج و...
13. و...
در فایل زیر گوشه ای از اباطیل کتاب «سر العالمین» را گرد آورده و در پایان، مستندِ مدّعیان توبه ی غزالی را بررسیده ایم.
@gholow2
سر_العالمین_توبه_نامه_غزالی_یا_سند_جرم.docx
48.5 KB
مروری بر بعضی از مطالب باطل کتاب سر العالمین، منسوب به غزالی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای بهجت و احتمال توبه غزالی و ابن عربی!
«ما نمی توانیم غزالی را لعن کنیم… شاید توبه کرده باشد!»
نقد و بررسی در کانال غلات و صوفیه:
@gholow2
«ما نمی توانیم غزالی را لعن کنیم… شاید توبه کرده باشد!»
نقد و بررسی در کانال غلات و صوفیه:
@gholow2
🔺بدعتگذار و توبه
بر خلاف نگرش فوق، قبول توبه بنا بر اخبار متواتر شروطی دارد، و از آن جمله جبران حق الناس است. مثلاً در وسائل الشيعة، ج16، ص: 52 باب 78 «وجوب رد المظالم إلى أهلها و اشتراط ذلك في التوبة» و ابواب پسین آن بعضی از اخبار مطلب آمده است.
در خصوص بدعتگذار نیز به عنوان نمونه از اخبار معتبر به چند سند صحیح از هشام و ابو بصیر از امام صادق ع داستان شخصی آمده که مذهبی جدید را ساخته و مردمی را به سوی خود کشیده، اما بعد پشیمان شده و نزد مردم اظهار توبه نموده، اما مردم از دین جدید او بازنگشتند! با این وجود خداوند توبه اش را با اظهار توبه و ندامت و زنجیر به گردن افکندن او نمی پذیرد و می فرماید:
«فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ عِزَّتِي لَوْ دَعَوْتَنِي حَتَّى تَنْقَطِعَ أَوْصَالُكَ مَا اسْتَجَبْتُ لَكَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ عَلَى مَا دَعَوْتَهُ إِلَيْهِ فَيَرْجِعَ عَنْهُ.»
(المحاسن، ج1، ص: 207، 6 من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 572، ثواب الأعمال، ص: 257، علل الشرائع، ج2، ص: 493، 243 العلة التي من أجلها لا يقبل توبة صاحب البدعة؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا ع، ص383)
هم چنین در حدیث مشهور ذؤابه رسول الله ص که اسناد متعدد و صحيح از اهل بيت ع دارد، محدث (بدعتگذار) لعن شده و از او هیچ فدیه و توبه ای پذیرفته نمی شود؛ نمونه:
«عن النضر بن سويد عن يحيى بن عمران الحلبي عن أيوب بن عطية الحذاء قال سمعت أَبَا عَبدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً ع وَجَدَ كِتَاباً فِي قِرَابِ سَيفِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِثْلَ الْإِصْبَعِ فِيهِ إِنَّ أَعْتَى النَّاسِ عَلَى اللَّهِ الْقَاتِلُ غَيْرَ قَاتِلِهِ وَ الضَّارِبُ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ مَنْ وَالَى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَلَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَشْفَعَ فِي حَدٍّ.» «… فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ، لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلا…»
(المحاسن، ج1، ص: 18/ 49 به سند صحیح و قرب الإسناد (الحديثة)، ص: 103/ 348 عن علي بن جعفر، عن الكاظم ع. و نیز ص: 258/ 1020 مسنداً عن الحسين بن علوان، عنه ع. و نیز مسائل علي بن جعفر، ص: 292/ 746 به سند دیگر و الكافي، ج7، ص: 275/ 7- به سند صحیح عن يونس عن كليب الأسدي عن أبي عبد الله ع و ، ج7، ص: 274/ 4 عن ثقاته عن الصيقل عنه ع، همان، ج8، ص: 70/ 27 با چند طریق دیگر. معاني الأخبار، ص: 379/ 3 و من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 94 مثل آن سند. ع و همان، ج4، ص: 374 وصية رسول الله إلي أمير المؤمنين ع. و عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص: 63 الجعابي، عن التميمي عن الرضا عن آبائهِ ع. و تفسير فرات الكوفي، ص: 393 و 544 بسنده عن فاطمة بنت الحسين عن أبيه ع و همان، ص: 395 بسند دیگر، عن اصبغ بن نباته عن أمير المؤمنين ع. و تحف العقول، ص: 34 عن رسول الله ص حديث الذؤابه و همان، ص: 391 عن هشام بن الحکم عن الکاظم ع و دعائم الإسلام، ج2، ص: 318 عن رسول الله ص، و ج2، ص: 402 عن الصادق ع. و الأمالي للمفيد، ص: 352 و الأمالي للطوسي، ص: 123 بسندهما عن أصبغ، و همان، ص: 227 بسنده عن زيد بن ارقم عن رسول الله. و بشارة المصطفى، ص: 136 بسند أخري عن البراء بن عازب و زيد.
و در اخبار عامه از رسول الله، از صحيح البخاري، ج4 ص 100 و صحيح مسلم، ج4 ص 114 و مسند أحمد بن حنبل، ج1 ص 81 و 126. محمد بن جرير الطبري برجاله في كتاب المناقب… و اين بعضي از اسناد بود.)
و به تصریح اخبار متعدد مقصود از احداث، بدعتگذاری است:
عَن أمية بن يزيد القرشيِّ قَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ لَا يُقْبَلُ مِنْهُ عَدْلٌ وَ لَا صَرْفٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْحَدَثُ قَالَ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ مَثَّلَ مُثْلَةً بِغَيْرِ قَوَدٍ أَوِ ابْتَدَعَ بِدْعَةً بِغَيْرِ سُنَّةٍ أَوِ انْتَهَبَ نُهْبَةً ذَاتَ شَرَفٍ قَالَ فَقِيلَ مَا الْعَدْلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْفِدْيَةُ قَالَ فَقِيلَ مَا الصَّرْفُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ التَّوْبَةُ. (معاني الأخبار، ص: 265/ 2)
و نیز عن الصادق ع… سُئِلَ ص عَمَّن أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً، مَا هُوَ؟ فَقَالَ: «مَنِ ابْتَدَعَ بِدْعَةً فِي الْإِسْلَامِ…» (قرب الإسناد، ص: 104/ 14- 349)
و البته در برخی اخبار به مصادیق دیگری نيز برای احداث آمده، (مانند قتل: الكافي، ج7، ص: 274/ 3) و البته علما در آن احتمالات مختلفی داده اند. (ر.ک بحار الأنوار، ط - بيروت، ج27، ص: 66)
@gholow2
بر خلاف نگرش فوق، قبول توبه بنا بر اخبار متواتر شروطی دارد، و از آن جمله جبران حق الناس است. مثلاً در وسائل الشيعة، ج16، ص: 52 باب 78 «وجوب رد المظالم إلى أهلها و اشتراط ذلك في التوبة» و ابواب پسین آن بعضی از اخبار مطلب آمده است.
در خصوص بدعتگذار نیز به عنوان نمونه از اخبار معتبر به چند سند صحیح از هشام و ابو بصیر از امام صادق ع داستان شخصی آمده که مذهبی جدید را ساخته و مردمی را به سوی خود کشیده، اما بعد پشیمان شده و نزد مردم اظهار توبه نموده، اما مردم از دین جدید او بازنگشتند! با این وجود خداوند توبه اش را با اظهار توبه و ندامت و زنجیر به گردن افکندن او نمی پذیرد و می فرماید:
«فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ عِزَّتِي لَوْ دَعَوْتَنِي حَتَّى تَنْقَطِعَ أَوْصَالُكَ مَا اسْتَجَبْتُ لَكَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ عَلَى مَا دَعَوْتَهُ إِلَيْهِ فَيَرْجِعَ عَنْهُ.»
(المحاسن، ج1، ص: 207، 6 من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 572، ثواب الأعمال، ص: 257، علل الشرائع، ج2، ص: 493، 243 العلة التي من أجلها لا يقبل توبة صاحب البدعة؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا ع، ص383)
هم چنین در حدیث مشهور ذؤابه رسول الله ص که اسناد متعدد و صحيح از اهل بيت ع دارد، محدث (بدعتگذار) لعن شده و از او هیچ فدیه و توبه ای پذیرفته نمی شود؛ نمونه:
«عن النضر بن سويد عن يحيى بن عمران الحلبي عن أيوب بن عطية الحذاء قال سمعت أَبَا عَبدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً ع وَجَدَ كِتَاباً فِي قِرَابِ سَيفِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِثْلَ الْإِصْبَعِ فِيهِ إِنَّ أَعْتَى النَّاسِ عَلَى اللَّهِ الْقَاتِلُ غَيْرَ قَاتِلِهِ وَ الضَّارِبُ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ مَنْ وَالَى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَلَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَشْفَعَ فِي حَدٍّ.» «… فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ، لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلا…»
(المحاسن، ج1، ص: 18/ 49 به سند صحیح و قرب الإسناد (الحديثة)، ص: 103/ 348 عن علي بن جعفر، عن الكاظم ع. و نیز ص: 258/ 1020 مسنداً عن الحسين بن علوان، عنه ع. و نیز مسائل علي بن جعفر، ص: 292/ 746 به سند دیگر و الكافي، ج7، ص: 275/ 7- به سند صحیح عن يونس عن كليب الأسدي عن أبي عبد الله ع و ، ج7، ص: 274/ 4 عن ثقاته عن الصيقل عنه ع، همان، ج8، ص: 70/ 27 با چند طریق دیگر. معاني الأخبار، ص: 379/ 3 و من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 94 مثل آن سند. ع و همان، ج4، ص: 374 وصية رسول الله إلي أمير المؤمنين ع. و عيون أخبار الرضا ع، ج2، ص: 63 الجعابي، عن التميمي عن الرضا عن آبائهِ ع. و تفسير فرات الكوفي، ص: 393 و 544 بسنده عن فاطمة بنت الحسين عن أبيه ع و همان، ص: 395 بسند دیگر، عن اصبغ بن نباته عن أمير المؤمنين ع. و تحف العقول، ص: 34 عن رسول الله ص حديث الذؤابه و همان، ص: 391 عن هشام بن الحکم عن الکاظم ع و دعائم الإسلام، ج2، ص: 318 عن رسول الله ص، و ج2، ص: 402 عن الصادق ع. و الأمالي للمفيد، ص: 352 و الأمالي للطوسي، ص: 123 بسندهما عن أصبغ، و همان، ص: 227 بسنده عن زيد بن ارقم عن رسول الله. و بشارة المصطفى، ص: 136 بسند أخري عن البراء بن عازب و زيد.
و در اخبار عامه از رسول الله، از صحيح البخاري، ج4 ص 100 و صحيح مسلم، ج4 ص 114 و مسند أحمد بن حنبل، ج1 ص 81 و 126. محمد بن جرير الطبري برجاله في كتاب المناقب… و اين بعضي از اسناد بود.)
و به تصریح اخبار متعدد مقصود از احداث، بدعتگذاری است:
عَن أمية بن يزيد القرشيِّ قَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ لَا يُقْبَلُ مِنْهُ عَدْلٌ وَ لَا صَرْفٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْحَدَثُ قَالَ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ مَثَّلَ مُثْلَةً بِغَيْرِ قَوَدٍ أَوِ ابْتَدَعَ بِدْعَةً بِغَيْرِ سُنَّةٍ أَوِ انْتَهَبَ نُهْبَةً ذَاتَ شَرَفٍ قَالَ فَقِيلَ مَا الْعَدْلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْفِدْيَةُ قَالَ فَقِيلَ مَا الصَّرْفُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ التَّوْبَةُ. (معاني الأخبار، ص: 265/ 2)
و نیز عن الصادق ع… سُئِلَ ص عَمَّن أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً، مَا هُوَ؟ فَقَالَ: «مَنِ ابْتَدَعَ بِدْعَةً فِي الْإِسْلَامِ…» (قرب الإسناد، ص: 104/ 14- 349)
و البته در برخی اخبار به مصادیق دیگری نيز برای احداث آمده، (مانند قتل: الكافي، ج7، ص: 274/ 3) و البته علما در آن احتمالات مختلفی داده اند. (ر.ک بحار الأنوار، ط - بيروت، ج27، ص: 66)
@gholow2
… هم چنین در خبر مرسلی از رسول الله ص وجه عدم موفقیت بدعتگذار به توبه، دلبستگی او به بدعت شمرده شده:
«أَبَى اللَّهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَةِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّهَا.» (الكافي، ج1، ص: 54 باب البدع و الرأي، ح 4)
و این مطلب وجداناً هم صحیح است، و شاید به سختی بشود کسی را بیابیم که اظهار پشیمانی از بدعتش کند.
در منابع عامه هم خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که بدعتش را ترک می کند قبول نمی کند:
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: أَبَى اللَّهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه. (سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸)
و عنه ص: لا یقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و…یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجین. (سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷)
و عنه ص فی قوله تعالی ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء لیس لهم توبه انا منهم بریء و هم منی براء (کنزالعمال، و اخبار متعدد دیگر در همین باب)
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره این آیه قرآن: «کسانى که دین خویش را پراکنده کردند و گروه گروه شدند» فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و یاران هوا و هوس هستند. برای ایشان توبه ای نیست. من از ایشان بیزارم و ایشان نیز از من بیزارند.
از جهت تعامل ظاهری نیز مثلاً در وسائل الشيعة، ج3، ص: 69/ در «باب 4 كيفية الصلاة على المخالف و كراهة الفرار من جنازته إذا كان يظهر الإسلام» 7 حدیث و با چندین سند صحیح آمده که با اهل باطل پس از مرگشان نیز بر اساس همان ظاهر پیشین تعامل می شود، و از آنان برائت جسته می شود. و در مستدرک نیز اخبار مشابهی آمده که برخی بیان گر سیره معصومین و برخی دستورات ایشان در این زمینه است.
به عنوان تتمه این بحث، علاوه بر اصل استصحاب، می توان روایاتی را ذکر نمود که به استمرار ولایت و برائت پیشین (دوران حضور) را در دوران پسین (غیبت) متذکر می شود.(نمونه: الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص: 127/ 128، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 328/ 8، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ع، ج2، ص488/ 862 و...)
@gholow2
«أَبَى اللَّهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَةِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّهَا.» (الكافي، ج1، ص: 54 باب البدع و الرأي، ح 4)
و این مطلب وجداناً هم صحیح است، و شاید به سختی بشود کسی را بیابیم که اظهار پشیمانی از بدعتش کند.
در منابع عامه هم خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که بدعتش را ترک می کند قبول نمی کند:
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: أَبَى اللَّهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه. (سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸)
و عنه ص: لا یقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و…یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجین. (سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷)
و عنه ص فی قوله تعالی ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء لیس لهم توبه انا منهم بریء و هم منی براء (کنزالعمال، و اخبار متعدد دیگر در همین باب)
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره این آیه قرآن: «کسانى که دین خویش را پراکنده کردند و گروه گروه شدند» فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و یاران هوا و هوس هستند. برای ایشان توبه ای نیست. من از ایشان بیزارم و ایشان نیز از من بیزارند.
از جهت تعامل ظاهری نیز مثلاً در وسائل الشيعة، ج3، ص: 69/ در «باب 4 كيفية الصلاة على المخالف و كراهة الفرار من جنازته إذا كان يظهر الإسلام» 7 حدیث و با چندین سند صحیح آمده که با اهل باطل پس از مرگشان نیز بر اساس همان ظاهر پیشین تعامل می شود، و از آنان برائت جسته می شود. و در مستدرک نیز اخبار مشابهی آمده که برخی بیان گر سیره معصومین و برخی دستورات ایشان در این زمینه است.
به عنوان تتمه این بحث، علاوه بر اصل استصحاب، می توان روایاتی را ذکر نمود که به استمرار ولایت و برائت پیشین (دوران حضور) را در دوران پسین (غیبت) متذکر می شود.(نمونه: الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص: 127/ 128، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 328/ 8، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ع، ج2، ص488/ 862 و...)
@gholow2
برداشت نادرست آقای بهجت از سخن منسوب به علّامه حلّی
آیت الله بهجت در جایی بزرگداشت برخی از اهل باطل را به جهت فضلشان روا دانسته و به کلام علّامه حلّی استناد کرده اند! گذشته از این که تجلیل بدعتگذار با نصّ قرآن و سنّت ناسازگار است، اساساً مقصودِ از آن جمله چیز دیگری بوده است. ضمن این که در صحّت انتساب جمله مورد استناد به علّامه نیز تردید وجود دارد. تفصیل مطلب:
alasar.blog.ir/1396/04/21/bahjat-abuhanife
آیت الله بهجت در جایی بزرگداشت برخی از اهل باطل را به جهت فضلشان روا دانسته و به کلام علّامه حلّی استناد کرده اند! گذشته از این که تجلیل بدعتگذار با نصّ قرآن و سنّت ناسازگار است، اساساً مقصودِ از آن جمله چیز دیگری بوده است. ضمن این که در صحّت انتساب جمله مورد استناد به علّامه نیز تردید وجود دارد. تفصیل مطلب:
alasar.blog.ir/1396/04/21/bahjat-abuhanife
alasar.blog.ir
برداشت نادرست آیت الله بهجت از سخن علّامه حلّی :: آثار
سخن آیت الله بهجت
آیت الله بهجت گفته است:
«سید رضی رحمه الله از شخصی صابئی به خاطر فضلش تشییع کرد، با این که کافر بود و علّامه حلّی رحمه الله در جایی از ابوحنیفه به خاطر فضلش دفاع می ...
آیت الله بهجت گفته است:
«سید رضی رحمه الله از شخصی صابئی به خاطر فضلش تشییع کرد، با این که کافر بود و علّامه حلّی رحمه الله در جایی از ابوحنیفه به خاطر فضلش دفاع می ...
🏴خاندان علم
عن الصادق علیه السلام:
... فَلْيُشَرِّقِ الْحَكَمُ وَ لْيُغَرِّبْ أَمَا وَ اللَّهِ لَا يُصِيبُ الْعِلْمَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيل
حَكَم به عتيبة [از مدعیان علم] به شرق رود يا به غرب، سوگند به خدا علم حقيقي را جز در خانداني كه جبرييل بر آنها نازل شده است، نمی يابد.
📚 بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 9 به سند صحیح و همین حدیث با اندکی تفاوت به در این باب به شش طریق روایت شده، و الكافي (ط - الإسلامية) ج1، ص 400 به سه سند، و مشابه آن به دو سند دیگر.
و در همین باب آمده:
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ.
زراره گويد: خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه مردى از اهل كوفه از آن حضرت در مورد فرمایش امير المؤمنين عليه السلام: «هر چه خواهيد از من بپرسيد هر چه از من بپرسيد بشما خبر دهم» سؤال كرد، حضرت فرمود: هيچ كس علمى ندارد جز آنچه از امير المؤمنين عليه السلام استفاده شده، مردم هر كجا خواهند بروند، بخدا علم درست جز اينجا نيست- و با دست بخانه خود اشاره كرد (یعنی خانه وحى و نبوت).
◾️صلی الله علیک یا جعفر بن محمد
@sohof2
عن الصادق علیه السلام:
... فَلْيُشَرِّقِ الْحَكَمُ وَ لْيُغَرِّبْ أَمَا وَ اللَّهِ لَا يُصِيبُ الْعِلْمَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيل
حَكَم به عتيبة [از مدعیان علم] به شرق رود يا به غرب، سوگند به خدا علم حقيقي را جز در خانداني كه جبرييل بر آنها نازل شده است، نمی يابد.
📚 بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 9 به سند صحیح و همین حدیث با اندکی تفاوت به در این باب به شش طریق روایت شده، و الكافي (ط - الإسلامية) ج1، ص 400 به سه سند، و مشابه آن به دو سند دیگر.
و در همین باب آمده:
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ.
زراره گويد: خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه مردى از اهل كوفه از آن حضرت در مورد فرمایش امير المؤمنين عليه السلام: «هر چه خواهيد از من بپرسيد هر چه از من بپرسيد بشما خبر دهم» سؤال كرد، حضرت فرمود: هيچ كس علمى ندارد جز آنچه از امير المؤمنين عليه السلام استفاده شده، مردم هر كجا خواهند بروند، بخدا علم درست جز اينجا نيست- و با دست بخانه خود اشاره كرد (یعنی خانه وحى و نبوت).
◾️صلی الله علیک یا جعفر بن محمد
@sohof2
🌱 لزوم معرفت امام
از جمله مطالب منسوب به آقای بهجت که بسیار مورد توجه قرار گرفته، و بعضی از آن در راستای تساهل نا به جا سوء استفاده کرده، و در برابر عده ای (مانند عبد الحلیم الغزی) حتی آن را مستند خروج ایشان از دایره تشیع دانسته اند، این گفتار است:
«درباره ى معرفت و اعتقاد به امام - علیه السلام - ادنى المعرفه کافى است . و آن این است که فقط معتقد باشیم که او امام مفترض الطاعة و وصى پیغمبر - صلى الله علیه و آله و سلم - است و لو اسم او - و این که مثلا او همان کسى است که با معاویه و یا با مروان و طلحه جنگید - را ندانیم . هم چنین دانستن ترتیب آن ها و این که امام چندم است ، لازم نیست . خدا کند آن چه را که از ما مى خواهند انجام دهیم ، و آن چه را که مى خواهند انجام ندهیم ، انجام ندهیم .» (در محضر حضرت آيت الله بهجت 2: 142)
می پرسیم این معرفت چگونه با جهل به نام و ترتیب ائمه محقق می شود؟ چگونه کسی را که نامش و ویژگی اش را هم نمی دانیم مفترض الطاعة بدانیم؟ تفاوت فرقه های شیعی چگونه معلوم می شود؟ و بنا بر چه دلیلی معرفت دشمنان لازم نیست؟
ظاهر این سخن بسی شگفت آور و از چند جهت محل سؤال بلکه نا سازگار با ضروریات مذهب است. مانند این که گفته شود کافی است بدانیم اکنون یک نفر هست که اطاعتش واجب و وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله است و قبلا هم چنین کسانی بوده اند. البته چه بسا ایشان تعابیر نا مناسبی به کار برده و مقصود دیگری داشته است.
به هر حال مهم آن است که موضع صحیح از منظر عقل و نقل توضیح داده شود.
در المسائل المهنائیة آمده است که سید مهنا بن سنان پرسید:
هل يجب علی المکلف أن يعرف جميع الأئمة عليهم السلام بأسمائهم و ترتيبهم في الإمامة واحدا بعد واحد أم يكفيه معرفة أن له اثني عشر اماما و ان امام زمانه هو صاحب الزمان عليه السلام المنتظر و ان لم يعرف أسماءهم و لا ترتيبهم في الإمامة.
و علامه حلی پاسخ داد:
«يشترط معرفتهم بأسمائهم و ترتيبهم في الإمامة واحدا بعد واحد، لأن الايمان لا يتم الا به، إذ الإمامة ركن من الأركان الأربعة.»
سخن علامه از ضروریات مذهب و متخذ از روایات بسیار است:
الصفار عن يعقوب بن يزيد عن محمد بن أبي عمير عن هشام عن جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قال... إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ حَدُّ الْمَعْرِفَةِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ ... مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بِهِ يَأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ وَ اسْمِهِ فِي حَالِ الْعُسْرِ وَ الْيُسْرِ وَ أَدْنَى مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخْذُ بِقَوْلِهِ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَى ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ .... (كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 263)
چنان که می بینیم این حدیث به روشنی سخن فوق را در تعیین ادنی المعرفة رد می کند. این معنا در منابع و اسناد ضعیف نیز مانند خبر مسند نبوی زیر از سلمان آمده است:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ... [إلی أن ذکر الأئمة ع و] قَالَ: يَا سَلْمَانُ! مَنْ عَرَفَهُمْ حَقَّ مَعْرِفَتِهِمْ وَ اقْتَدَى بِهِمْ، فَوَالَى وَلِيَّهُمْ وَ تَبَرَّأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَهُوَ وَ اللَّهِ مِنَّا يَرِدُ حَيْثُ نَرِدُ وَ يَسْكُنُ حَيْثُ نَسْكُنُ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَكُونُ إِيمَانٌ بِهِمْ بِغَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ؟ فَقَالَ: لَا يَا سَلْمَانُ... (مقتضب الأثر، ص: 7 این خبر در الهداية الکبری، دلائل الإمامة و مصباح الشریعه نیز آمده است.)
@gholow2
از جمله مطالب منسوب به آقای بهجت که بسیار مورد توجه قرار گرفته، و بعضی از آن در راستای تساهل نا به جا سوء استفاده کرده، و در برابر عده ای (مانند عبد الحلیم الغزی) حتی آن را مستند خروج ایشان از دایره تشیع دانسته اند، این گفتار است:
«درباره ى معرفت و اعتقاد به امام - علیه السلام - ادنى المعرفه کافى است . و آن این است که فقط معتقد باشیم که او امام مفترض الطاعة و وصى پیغمبر - صلى الله علیه و آله و سلم - است و لو اسم او - و این که مثلا او همان کسى است که با معاویه و یا با مروان و طلحه جنگید - را ندانیم . هم چنین دانستن ترتیب آن ها و این که امام چندم است ، لازم نیست . خدا کند آن چه را که از ما مى خواهند انجام دهیم ، و آن چه را که مى خواهند انجام ندهیم ، انجام ندهیم .» (در محضر حضرت آيت الله بهجت 2: 142)
می پرسیم این معرفت چگونه با جهل به نام و ترتیب ائمه محقق می شود؟ چگونه کسی را که نامش و ویژگی اش را هم نمی دانیم مفترض الطاعة بدانیم؟ تفاوت فرقه های شیعی چگونه معلوم می شود؟ و بنا بر چه دلیلی معرفت دشمنان لازم نیست؟
ظاهر این سخن بسی شگفت آور و از چند جهت محل سؤال بلکه نا سازگار با ضروریات مذهب است. مانند این که گفته شود کافی است بدانیم اکنون یک نفر هست که اطاعتش واجب و وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله است و قبلا هم چنین کسانی بوده اند. البته چه بسا ایشان تعابیر نا مناسبی به کار برده و مقصود دیگری داشته است.
به هر حال مهم آن است که موضع صحیح از منظر عقل و نقل توضیح داده شود.
در المسائل المهنائیة آمده است که سید مهنا بن سنان پرسید:
هل يجب علی المکلف أن يعرف جميع الأئمة عليهم السلام بأسمائهم و ترتيبهم في الإمامة واحدا بعد واحد أم يكفيه معرفة أن له اثني عشر اماما و ان امام زمانه هو صاحب الزمان عليه السلام المنتظر و ان لم يعرف أسماءهم و لا ترتيبهم في الإمامة.
و علامه حلی پاسخ داد:
«يشترط معرفتهم بأسمائهم و ترتيبهم في الإمامة واحدا بعد واحد، لأن الايمان لا يتم الا به، إذ الإمامة ركن من الأركان الأربعة.»
سخن علامه از ضروریات مذهب و متخذ از روایات بسیار است:
الصفار عن يعقوب بن يزيد عن محمد بن أبي عمير عن هشام عن جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قال... إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ حَدُّ الْمَعْرِفَةِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ ... مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بِهِ يَأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ وَ اسْمِهِ فِي حَالِ الْعُسْرِ وَ الْيُسْرِ وَ أَدْنَى مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخْذُ بِقَوْلِهِ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَى ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ .... (كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 263)
چنان که می بینیم این حدیث به روشنی سخن فوق را در تعیین ادنی المعرفة رد می کند. این معنا در منابع و اسناد ضعیف نیز مانند خبر مسند نبوی زیر از سلمان آمده است:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ... [إلی أن ذکر الأئمة ع و] قَالَ: يَا سَلْمَانُ! مَنْ عَرَفَهُمْ حَقَّ مَعْرِفَتِهِمْ وَ اقْتَدَى بِهِمْ، فَوَالَى وَلِيَّهُمْ وَ تَبَرَّأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَهُوَ وَ اللَّهِ مِنَّا يَرِدُ حَيْثُ نَرِدُ وَ يَسْكُنُ حَيْثُ نَسْكُنُ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَكُونُ إِيمَانٌ بِهِمْ بِغَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ؟ فَقَالَ: لَا يَا سَلْمَانُ... (مقتضب الأثر، ص: 7 این خبر در الهداية الکبری، دلائل الإمامة و مصباح الشریعه نیز آمده است.)
@gholow2
قال ابن شعبة رُوِيَ أَنَّ الْمَأْمُونَ بَعَثَ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ ذَا الرِّئَاسَتَيْنِ إِلَى الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَجْمَعَ لِي مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ ... [إلی أن ذکر الأئمة ع و] مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُهُمْ وَ لَا يَتَوَلَّاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً... (تحف العقول، ص: 416)
این خبر با چند سند در عیون اخبار الرضا علیه السلام با اختلاف آمده است و در آن بعد از ذکر ائمه ع آمده است:
و الْبَرَاءَةُ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ ص وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ وَ سَنُّوا ظُلْمَهُمْ وَ غَيَّرُوا سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ ص وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ الَّذِينَ هَتَكُوا حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ نَكَثُوا بَيْعَةَ إِمَامِهِمْ وَ أَخْرَجُوا الْمَرْأَةَ وَ حَارَبُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَتَلُوا الشِّيعَةَ الْمُتَّقِينَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَاجِبَةٌ ... (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 122 با سه سند از فضل بن شاذان)
با این وجود چگونه می توان نه معرفت اسماء و ترتیب امامان را شرط دانست و نه معرفت دشمنان آنان را؟
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ قَالَ لِيَ اعْرِفِ الْآخِرَ مِنَ الْأَئِمَّةِ وَ لَا يَضُرُّكَ أَلَّا تَعْرِفَ الْأَوَّلَ قَالَ فَقَالَ لَعَنَ اللَّهُ هَذَا فَإِنِّي أُبْغِضُهُ وَ لَا أَعْرِفُهُ وَ هَلْ عُرِفَ الْآخِرُ إِلَّا بِالْأَوَّلِ. (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 373، و الغيبة للنعماني، ص: 130)
این حدیث نیز دلالت روشنی دارد زیرا آن شخص مدعی شده است که تنها معرفت امام عصر کافی است و لازم نیست ائمه سابق را بشناسی و طبیعتا معنایش این است که اصل وجود امامانی قبل از امام عصر را بپذیرد بدون آن که آن ها را بشناسد اما امام صادق علیه السلام سخنش را رد کردند و معرفت ائمه ی سابق را لازم دانستند و طبیعتا مقصودشان این نبود که تنها بداند قبل از امام عصر امامانی بوده اند زیرا این مقدار در سخن مدعی مفروض بوده است.
الْحُسَيْنُ عَنْ مُعَلًّى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ ثُمَّ قَالَ كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ. (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 180 باب معرفة الإمام و الرد إليه)
تأکید بر این که همه ی ائمه را باید شناخت به چه معنا است؟ آیا از علم اجمالی به این که چند نفر امام اند؛ به معرفت همه ی ائمه تعبیر می شود؟ معلوم است که مقصود این نیست بلکه یعنی همه را به اسم و نعت بشناسد.
روایات متواتر رسیده است که معرفت امام را شرط دانسته است مانند من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة. آیا این معرفت بدون دانستن نام امام محقق می شود؟ چگونه شخصی که حتی نام امام را هم نمی داند عارف به حق امام باشد؟ در علل ابن سنان آمده: ... لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 113، و التوحيد، للصدوق، ص: 192)
اخبار پرسش نام امام «من امامک؟» بعد از مرگ نیز مؤید همین معنا است.
استدلالات مناظره هشام بن حکم با متکلمین نیز در بحث دلالات امام و شناخت « ثَمَانُ دَلَالاتٍ أَرْبَعٌ فِي نَعْتِ نَسَبِهِ وَ أَرْبَعَةٌ فِي نَعْتِ نَفْسِه» (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 366 و نیز علل الشرائع، ج1، ص: 203) نیز همین معنا را می رساند و قریب به همین معنا در مقدمه ی تفسیر نعمانی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج90، ص: 44) از این روایت نیز برمی آید که باید ائمه معروف النسب باشند تا شناخته شوند پس چگونه جایز باشد که حتی اسم و ترتیبشان هم دانسته نشود؟
در لزوم دشمن شناسی نیز مثلا شیخ صدوق فرموده است: «اعتقادنا في البراءة أنّها واجبة من الأوثان الأربعة و من الانداد الأربعة و من جميع أشياعهم و أتباعهم، و أنّهم شرّ خلق اللّه. و لا يتم الإقرار باللّه و برسوله و بالأئمّة إلّا بالبراءة من أعدائهم.» (إعتقادات الإمامية، ص: 106) و اخبار در این زمینه بسیار است. (علاوه بر نصوص این معنا این دست روایات نیز مؤید مطلب است: t.me/sohof2/800 و t.me/sohof2/802)
@gholow2
این خبر با چند سند در عیون اخبار الرضا علیه السلام با اختلاف آمده است و در آن بعد از ذکر ائمه ع آمده است:
و الْبَرَاءَةُ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ ص وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ وَ سَنُّوا ظُلْمَهُمْ وَ غَيَّرُوا سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ ص وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ الَّذِينَ هَتَكُوا حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ نَكَثُوا بَيْعَةَ إِمَامِهِمْ وَ أَخْرَجُوا الْمَرْأَةَ وَ حَارَبُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَتَلُوا الشِّيعَةَ الْمُتَّقِينَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَاجِبَةٌ ... (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 122 با سه سند از فضل بن شاذان)
با این وجود چگونه می توان نه معرفت اسماء و ترتیب امامان را شرط دانست و نه معرفت دشمنان آنان را؟
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ قَالَ لِيَ اعْرِفِ الْآخِرَ مِنَ الْأَئِمَّةِ وَ لَا يَضُرُّكَ أَلَّا تَعْرِفَ الْأَوَّلَ قَالَ فَقَالَ لَعَنَ اللَّهُ هَذَا فَإِنِّي أُبْغِضُهُ وَ لَا أَعْرِفُهُ وَ هَلْ عُرِفَ الْآخِرُ إِلَّا بِالْأَوَّلِ. (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 373، و الغيبة للنعماني، ص: 130)
این حدیث نیز دلالت روشنی دارد زیرا آن شخص مدعی شده است که تنها معرفت امام عصر کافی است و لازم نیست ائمه سابق را بشناسی و طبیعتا معنایش این است که اصل وجود امامانی قبل از امام عصر را بپذیرد بدون آن که آن ها را بشناسد اما امام صادق علیه السلام سخنش را رد کردند و معرفت ائمه ی سابق را لازم دانستند و طبیعتا مقصودشان این نبود که تنها بداند قبل از امام عصر امامانی بوده اند زیرا این مقدار در سخن مدعی مفروض بوده است.
الْحُسَيْنُ عَنْ مُعَلًّى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ ثُمَّ قَالَ كَيْفَ يَعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ يَجْهَلُ الْأَوَّلَ. (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 180 باب معرفة الإمام و الرد إليه)
تأکید بر این که همه ی ائمه را باید شناخت به چه معنا است؟ آیا از علم اجمالی به این که چند نفر امام اند؛ به معرفت همه ی ائمه تعبیر می شود؟ معلوم است که مقصود این نیست بلکه یعنی همه را به اسم و نعت بشناسد.
روایات متواتر رسیده است که معرفت امام را شرط دانسته است مانند من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة. آیا این معرفت بدون دانستن نام امام محقق می شود؟ چگونه شخصی که حتی نام امام را هم نمی داند عارف به حق امام باشد؟ در علل ابن سنان آمده: ... لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ (الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص: 113، و التوحيد، للصدوق، ص: 192)
اخبار پرسش نام امام «من امامک؟» بعد از مرگ نیز مؤید همین معنا است.
استدلالات مناظره هشام بن حکم با متکلمین نیز در بحث دلالات امام و شناخت « ثَمَانُ دَلَالاتٍ أَرْبَعٌ فِي نَعْتِ نَسَبِهِ وَ أَرْبَعَةٌ فِي نَعْتِ نَفْسِه» (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 366 و نیز علل الشرائع، ج1، ص: 203) نیز همین معنا را می رساند و قریب به همین معنا در مقدمه ی تفسیر نعمانی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج90، ص: 44) از این روایت نیز برمی آید که باید ائمه معروف النسب باشند تا شناخته شوند پس چگونه جایز باشد که حتی اسم و ترتیبشان هم دانسته نشود؟
در لزوم دشمن شناسی نیز مثلا شیخ صدوق فرموده است: «اعتقادنا في البراءة أنّها واجبة من الأوثان الأربعة و من الانداد الأربعة و من جميع أشياعهم و أتباعهم، و أنّهم شرّ خلق اللّه. و لا يتم الإقرار باللّه و برسوله و بالأئمّة إلّا بالبراءة من أعدائهم.» (إعتقادات الإمامية، ص: 106) و اخبار در این زمینه بسیار است. (علاوه بر نصوص این معنا این دست روایات نیز مؤید مطلب است: t.me/sohof2/800 و t.me/sohof2/802)
@gholow2
Telegram
صُحُفٍ مُطَهَّرَه
⚠️اهمیت شناخت بدعت و باطل
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع [وَ رَوَاهَا غَيْرُهُ بِغَيْرِ…
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع [وَ رَوَاهَا غَيْرُهُ بِغَيْرِ…
در پایان گفتنی است گرچه نام و برخی اوصاف در شناخت شخص امام لازم است، اما چنین نیست که دایره این ویژگی ها آن سان گسترده باشد که فرق غالی می گویند. (نمونه احادیث: t.me/sohof2/600) و تند روی برخی در رمی به تقصیر دیگران و حکم به خروج موالیان اهل بیت ع از مذهب به واسطه نا آگاهی از برخی از معارف ابداً پذیرفته نیست.
@gholow2
@gholow2
Telegram
صُحُفٍ مُطَهَّرَه
ضروری دین (2)
چنانکه در روایت پیشین گذشت، بر خلاف تنگ نظری خوارج، معارفی که عقیده به آن برای اهل نجات بودن لازم است، موارد محدودی است. این نکته در روایات بسیاری توضیح داده شده است که کافی است که علم هرچیز را که نمی دانیم به اهل بیت علیهم السلام واگذار کنیم.…
چنانکه در روایت پیشین گذشت، بر خلاف تنگ نظری خوارج، معارفی که عقیده به آن برای اهل نجات بودن لازم است، موارد محدودی است. این نکته در روایات بسیاری توضیح داده شده است که کافی است که علم هرچیز را که نمی دانیم به اهل بیت علیهم السلام واگذار کنیم.…
غلوپژوهی
آقای بهجت و احتمال توبه غزالی و ابن عربی! «ما نمی توانیم غزالی را لعن کنیم… شاید توبه کرده باشد!» نقد و بررسی در کانال غلات و صوفیه: @gholow2
⚠️غزالی و ادعای عصمت صوفیه!!
غزالی مدعی است که تمام حرکات و سکنات صوفیه خطاناپذیر و برگرفته از نور نبوی است، و عقلاً بهتر از آن ممکن نیست:
«دمت على ذلك مقدار عشر سنين، و انكشف لي في أثناء هذه الخلوات أمور لا يمكن إحصاؤها، و استقصاؤها، و القدر الذي ينبغي أن نذكره، لينتفع به، أنى علمت يقينا، أن الصوفية هم السالكون لطريق اللّه خاصة، و أن سيرتهم أحسن السير، و طريقتهم أصوب الطرق، و اخلاقهم أزكى الأخلاق، بل لو جمع عقل العقلاء، و حكمة الحكماء، و علم الواقفين على أسرار الشرع من العلماء، ليغيروا شيئا من سيرتهم، و اخلاقهم، و يبدلوه بما هو خير منه، لم يجدوا إليه سبيلا، فإن جميع حركاتهم و سكناتهم في ظاهرهم و بطانهم، مقتبسة من نور مشكاة النبوة، و ليس وراء نور النبوة على وجه الأرض نور يستضاء به» (مجموعة رسائل الإمام الغزالى، كتاب المنقذ من الضال، ص: 554)
و در همین حالت عصمت ادعایی است که بطلان مذهب شیعه و برتری ابابکر بر علی برای او کشف گردیده است! (ر.ک الاثنی عشرية، الشيخ الحر العاملي، ط-العلمية، ص: 85)
و با همین نگاه صوفیانه مدعی است که «ترّحم بر یزید جایز است، بلکه مستحب است و بلکه او داخل در عموم اللّهم اغفر للمومنین و المومنات است و یزید مومن بوده»!! و مخالف این نظر را احمق می داند!
(احياء علوم الدين، ط-دار الكتاب العربي، جلد ۹، صفحه ۱۹-۲۰)
با این طعن بزرگ او بر شیعه و ائمه ايشان که بسیاری از سنیان نیز این نظر را بر نمی تابند، چگونه برخی از موالیان اهل بیت ع همچو اویی را از قله های معرفت و عرفان می پندارند؟!
@gholow2
غزالی مدعی است که تمام حرکات و سکنات صوفیه خطاناپذیر و برگرفته از نور نبوی است، و عقلاً بهتر از آن ممکن نیست:
«دمت على ذلك مقدار عشر سنين، و انكشف لي في أثناء هذه الخلوات أمور لا يمكن إحصاؤها، و استقصاؤها، و القدر الذي ينبغي أن نذكره، لينتفع به، أنى علمت يقينا، أن الصوفية هم السالكون لطريق اللّه خاصة، و أن سيرتهم أحسن السير، و طريقتهم أصوب الطرق، و اخلاقهم أزكى الأخلاق، بل لو جمع عقل العقلاء، و حكمة الحكماء، و علم الواقفين على أسرار الشرع من العلماء، ليغيروا شيئا من سيرتهم، و اخلاقهم، و يبدلوه بما هو خير منه، لم يجدوا إليه سبيلا، فإن جميع حركاتهم و سكناتهم في ظاهرهم و بطانهم، مقتبسة من نور مشكاة النبوة، و ليس وراء نور النبوة على وجه الأرض نور يستضاء به» (مجموعة رسائل الإمام الغزالى، كتاب المنقذ من الضال، ص: 554)
و در همین حالت عصمت ادعایی است که بطلان مذهب شیعه و برتری ابابکر بر علی برای او کشف گردیده است! (ر.ک الاثنی عشرية، الشيخ الحر العاملي، ط-العلمية، ص: 85)
و با همین نگاه صوفیانه مدعی است که «ترّحم بر یزید جایز است، بلکه مستحب است و بلکه او داخل در عموم اللّهم اغفر للمومنین و المومنات است و یزید مومن بوده»!! و مخالف این نظر را احمق می داند!
(احياء علوم الدين، ط-دار الكتاب العربي، جلد ۹، صفحه ۱۹-۲۰)
با این طعن بزرگ او بر شیعه و ائمه ايشان که بسیاری از سنیان نیز این نظر را بر نمی تابند، چگونه برخی از موالیان اهل بیت ع همچو اویی را از قله های معرفت و عرفان می پندارند؟!
@gholow2