حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت:
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
حكيم گفت:
خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت:
پنج چیز است:
- تا راست تمام نشده دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
حكيم گفت:
حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده..
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
📚 @ghaeeeem
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
حكيم گفت:
خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت:
پنج چیز است:
- تا راست تمام نشده دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
حكيم گفت:
حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده..
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
📚 @ghaeeeem
خونه تکونی رو از دل هامون شروع کنیم!
🌱💚
برای نو شدن منتظر عید نمونیم
با یک لبخند
با یک فکر مثبت
میشه کلی غبار رو
از خیلی چیزا پاک کرد...
🍃 💖🍃
@ghaeeeem
🌱💚
برای نو شدن منتظر عید نمونیم
با یک لبخند
با یک فکر مثبت
میشه کلی غبار رو
از خیلی چیزا پاک کرد...
🍃 💖🍃
@ghaeeeem
🌿🌺🌸🌿🌹🌿🌸🌺🌿
#نیایش_صبحگاهی
بارالـــــها ...
در پیشگاه تو ایستاده ام ؛
و دستهایم را بسوے تو بلند کرده ام ؛واز تو ،هتو که خدای منی، قادر متعالی،،
درخواست میکنم ،خودم وفرزندانم را وهمه مردم را در پناه لطف و کرمت از،شر شیطان وهر غیر توست درامان بداری.....
بارخدایا،،،
آگاهم کہ در بندگے ات کوتاهے نموده و در فرمانبرے ات سستے کرده ایم،اما خوب میدانم که تو خدای بی نیازی ومن بنده نیازمند به تو...
پروردگارم ،،،
آن گاه کہ شنیدم گناهکاران را
بہ درگاهت فرا مے خوانى ،
و آنان را به بخشش نیکو
و ثواب وعده مے دهى ،
براى پیروى ندایت آمدم
و بہ مهربانے هاے مهربانترین مهربانان پناه آوردم ...
الها،،،
ای خالق بی همتا،
وای قادر متعال،
مارا دریاب که تو بهترین
یاری رسانی،،،،
یا ارحم الراحمین
@ghaeeeem
#نیایش_صبحگاهی
بارالـــــها ...
در پیشگاه تو ایستاده ام ؛
و دستهایم را بسوے تو بلند کرده ام ؛واز تو ،هتو که خدای منی، قادر متعالی،،
درخواست میکنم ،خودم وفرزندانم را وهمه مردم را در پناه لطف و کرمت از،شر شیطان وهر غیر توست درامان بداری.....
بارخدایا،،،
آگاهم کہ در بندگے ات کوتاهے نموده و در فرمانبرے ات سستے کرده ایم،اما خوب میدانم که تو خدای بی نیازی ومن بنده نیازمند به تو...
پروردگارم ،،،
آن گاه کہ شنیدم گناهکاران را
بہ درگاهت فرا مے خوانى ،
و آنان را به بخشش نیکو
و ثواب وعده مے دهى ،
براى پیروى ندایت آمدم
و بہ مهربانے هاے مهربانترین مهربانان پناه آوردم ...
الها،،،
ای خالق بی همتا،
وای قادر متعال،
مارا دریاب که تو بهترین
یاری رسانی،،،،
یا ارحم الراحمین
@ghaeeeem
🌸🍃🌸🍃
از بزرگی پرسیدن خدا رو دیدیدی؟
_جواب داد:
_آره دیدم!
_کی کجا..؟
_گفت:
اونجایی كه لغزیدم دستمو گرفت،
اون وقتيكه کج رفتم هدایتم کرد،
ناخوش بودم وعافیتم داد،
تنگدست بودم و رزقم داد...!
@ghaeeeem
از بزرگی پرسیدن خدا رو دیدیدی؟
_جواب داد:
_آره دیدم!
_کی کجا..؟
_گفت:
اونجایی كه لغزیدم دستمو گرفت،
اون وقتيكه کج رفتم هدایتم کرد،
ناخوش بودم وعافیتم داد،
تنگدست بودم و رزقم داد...!
@ghaeeeem
وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند
و زنان شوکت زن بودنشان را،
مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز نه روز “زن” و نه روز “مرد” که روز “انسان” است
Join 🔜 @ghaeeeem
و زنان شوکت زن بودنشان را،
مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز نه روز “زن” و نه روز “مرد” که روز “انسان” است
Join 🔜 @ghaeeeem
Forwarded from 💖دوباره زندگی💖
کارگردان دنیا خداست !
مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست
سالم است یا بیمار !
مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده ! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود، چرا که سخت بودن نقش، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است.
امیدوارم خوش بدرخشید !
غر نزن
گله نکن
خدا حکمت همه کارها را میدونه
فقط بهش بگو:
ای که مراخوانده ای راه نشانم بده ...
الهی به امید تو....
@DoubareZendegi
مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست
سالم است یا بیمار !
مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده ! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود، چرا که سخت بودن نقش، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است.
امیدوارم خوش بدرخشید !
غر نزن
گله نکن
خدا حکمت همه کارها را میدونه
فقط بهش بگو:
ای که مراخوانده ای راه نشانم بده ...
الهی به امید تو....
@DoubareZendegi
هزار و چهارصدِ عزیز! خواهش میکنم برای ما کمی حالِ خوب بیاور، کمی دلخوشی و کمی لبخندهای از تهِ دل.
دلمان تنگ شده برای حتی یک جرعه خوشحالیِ معمولی، برای آرامش داشتنهای عمیق، برای دور هم جمع شدنهای بدون هراس.
هزار و چهارصدِ عزیز! تو پایان تمام سیزدههای غمگینی، تو شروعی دوبارهای، تو حتی اسمت با سالهای پیش از این، فرق دارد. فرق داشته باش لطفا! متفاوت باش،
و خوب باش، با مردمی که در قرن قحطیِ عدالت و لبخند زیستهاند...
چشمان ما کمی بیشتر از سالهای قبل، به دستان سبز توست🌱
به آغوش در انتظار بهار ما خوش آمدی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@ghaeeeem
دلمان تنگ شده برای حتی یک جرعه خوشحالیِ معمولی، برای آرامش داشتنهای عمیق، برای دور هم جمع شدنهای بدون هراس.
هزار و چهارصدِ عزیز! تو پایان تمام سیزدههای غمگینی، تو شروعی دوبارهای، تو حتی اسمت با سالهای پیش از این، فرق دارد. فرق داشته باش لطفا! متفاوت باش،
و خوب باش، با مردمی که در قرن قحطیِ عدالت و لبخند زیستهاند...
چشمان ما کمی بیشتر از سالهای قبل، به دستان سبز توست🌱
به آغوش در انتظار بهار ما خوش آمدی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@ghaeeeem
#داستان_شب
غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او داد.
زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و نزدیکترین داروخانه رفت تا دارو های دختر کوچکش را بگیرد.
وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشت کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.
زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال سارا هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتومبیل را باز کند. زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.
هوا داشت تاریک می شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود ناامیدی زانو زد و گفت: خدایا کمکم کن. در همین لحظه مردی ژولیده با لباس های کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه ی مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ من از تو کمک خواستم آن وقت این مرد...!
زبان زن از ترس بند آمده بود. مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم مشکلی پیش آمده؟
زن جواب داد: بله دخترم خیلی مریض است و من باید هر چه سریعتر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توام درش را باز کنم.
مرد از او پرسید آیا سنجاق سر همراه دارد؟ زن فوراً سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد..
زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: خدایا متشکرم.
سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید.
مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شریفی نیستم. من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شدم.
خدا برای زن یک کمک فرستاده بود، آن هم یک حرفه ای! زن آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتماً به دیدنش برود.
فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده ی مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود.
@ghaeeeem
غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او داد.
زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و نزدیکترین داروخانه رفت تا دارو های دختر کوچکش را بگیرد.
وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشت کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.
زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال سارا هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتومبیل را باز کند. زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.
هوا داشت تاریک می شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود ناامیدی زانو زد و گفت: خدایا کمکم کن. در همین لحظه مردی ژولیده با لباس های کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه ی مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ من از تو کمک خواستم آن وقت این مرد...!
زبان زن از ترس بند آمده بود. مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم مشکلی پیش آمده؟
زن جواب داد: بله دخترم خیلی مریض است و من باید هر چه سریعتر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توام درش را باز کنم.
مرد از او پرسید آیا سنجاق سر همراه دارد؟ زن فوراً سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد..
زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: خدایا متشکرم.
سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید.
مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شریفی نیستم. من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شدم.
خدا برای زن یک کمک فرستاده بود، آن هم یک حرفه ای! زن آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتماً به دیدنش برود.
فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده ی مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود.
@ghaeeeem
مردی از خانهاش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانهاش را بفروشد.
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراسِ بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهارخوری وسیع ...
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست،
در تمام مدتِ عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثلِ این خانهای که تو تعریفش را کردی.
خیلی وقتها نعمتهایی که در اختیار داریم را نمیبینیم، چون به بودنشان عادت کردهایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستانِ خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدرِ داشتههامون رو بدونیم
@ghaeeeem
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراسِ بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهارخوری وسیع ...
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست،
در تمام مدتِ عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثلِ این خانهای که تو تعریفش را کردی.
خیلی وقتها نعمتهایی که در اختیار داریم را نمیبینیم، چون به بودنشان عادت کردهایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستانِ خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدرِ داشتههامون رو بدونیم
@ghaeeeem
Whenever you don't understand what is going on in your life,
close your eyes and say,
"God I know this is your plan, just help me through it."
هر وقت چیزایی رو که تو زندگیتون اتفاق میفتن درک نمیکنید
چشماتونو ببندید و بگید
" خدایا من میدونم این خواست توئه، فقط بهم کمک کن ازش سربلند بیام بیرون"
@ghaeeeem
close your eyes and say,
"God I know this is your plan, just help me through it."
هر وقت چیزایی رو که تو زندگیتون اتفاق میفتن درک نمیکنید
چشماتونو ببندید و بگید
" خدایا من میدونم این خواست توئه، فقط بهم کمک کن ازش سربلند بیام بیرون"
@ghaeeeem
💫گاهی که دلت
شور کسی را مےزند
و اضطراب فرصت
نفس کشیدن را از تو می گیرد
آرام زمزمه کن:
🍃فاللّهُ خَیرٌ حافظاً
و هو أرحمُ الراحِمین🍃
@ghaeeeem
شور کسی را مےزند
و اضطراب فرصت
نفس کشیدن را از تو می گیرد
آرام زمزمه کن:
🍃فاللّهُ خَیرٌ حافظاً
و هو أرحمُ الراحِمین🍃
@ghaeeeem
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
سال جدید آمد اما
ما همان آدم های سال پیشیم که همچنان دروغ میگوییم ،
پشت یکدیگر بد میگوییم
و هر روزمان را با غرغرهای بیشتری شروع میکنیم!
سال جدید آمد اما آدم های جدیدی نیامدند و ما همچنان در انتظار آمدن آدم های خوب بر روی زمین هستیم
غافل از اینکه خوبی را از خودمان باید شروع کنیم و هیچ وقت هم زیر بار این مسئله نمیرویم که اگر ما و اطرافمان در بدی غرق شدیم ، حتما مشکل از خودمان است و باید از خودمان شروع کنیم این پروسهء خوب شدن را!
به هر حال سال جدید آمد...
همه به ظاهر خوشحال اند و غرق در گفتن تبریک و شاد باش
اما من همچنان به این فکر میکنم که
کدام سال قرار است به جای لباس آدم ها
کمی شخصیت و فکر آدم ها نو بشود؟!
@ghaeeeem
#سوادزندگی
سال جدید آمد اما
ما همان آدم های سال پیشیم که همچنان دروغ میگوییم ،
پشت یکدیگر بد میگوییم
و هر روزمان را با غرغرهای بیشتری شروع میکنیم!
سال جدید آمد اما آدم های جدیدی نیامدند و ما همچنان در انتظار آمدن آدم های خوب بر روی زمین هستیم
غافل از اینکه خوبی را از خودمان باید شروع کنیم و هیچ وقت هم زیر بار این مسئله نمیرویم که اگر ما و اطرافمان در بدی غرق شدیم ، حتما مشکل از خودمان است و باید از خودمان شروع کنیم این پروسهء خوب شدن را!
به هر حال سال جدید آمد...
همه به ظاهر خوشحال اند و غرق در گفتن تبریک و شاد باش
اما من همچنان به این فکر میکنم که
کدام سال قرار است به جای لباس آدم ها
کمی شخصیت و فکر آدم ها نو بشود؟!
@ghaeeeem
Forwarded from 💖دوباره زندگی💖
هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به میزبانی که پذیرایش باشد. ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خواهد رفت.
هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد.
دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان می گذاری جان می گیرد؛ دروغ را که می گویی زنده می شود و خودش را می سازد و تکثیر می کند و سرایت می کند از این دهان به آن دهان.
حسادت هم همین است، خشمگینی و کینه ورزی و بدخواهی... هم همین است. همه شان بدن می خواهند، میزبان می خواهند.
آنها تنت را می خورند، روحت را می خورند، قلبت را می خورند، جانت را می خورند.
حالت خوش نیست؟
شاید که بیماری.
بدنت را نگاه کن، روحت را، جانت را، روانت را، قلبت را، بین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است. ببین میزبان کدامینی ؟
خوب بودن همان عقلانیت است.
همان سلامت است.
خوب بودن این است که نگذاری رذیلت ها در تنت تکثیر شوند، این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی ها باشد.
حالت خوب می شود اگر جانت مزرعه پلیدیها نباشد!
@Doubarezendegi
هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد.
دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان می گذاری جان می گیرد؛ دروغ را که می گویی زنده می شود و خودش را می سازد و تکثیر می کند و سرایت می کند از این دهان به آن دهان.
حسادت هم همین است، خشمگینی و کینه ورزی و بدخواهی... هم همین است. همه شان بدن می خواهند، میزبان می خواهند.
آنها تنت را می خورند، روحت را می خورند، قلبت را می خورند، جانت را می خورند.
حالت خوش نیست؟
شاید که بیماری.
بدنت را نگاه کن، روحت را، جانت را، روانت را، قلبت را، بین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است. ببین میزبان کدامینی ؟
خوب بودن همان عقلانیت است.
همان سلامت است.
خوب بودن این است که نگذاری رذیلت ها در تنت تکثیر شوند، این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی ها باشد.
حالت خوب می شود اگر جانت مزرعه پلیدیها نباشد!
@Doubarezendegi
Forwarded from 💖دوباره زندگی💖
خیلیها فکر میکنند، زشتترین بخش بدنشان بینیشان است!
بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر میکنند دهانشان خیلی زشت است!
و دیگران زیادی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشتشان کرده!
همهی اینها شاید زشت و زیبا باشد،
اما من میگویم:
زشتترین بخش بدن آدمها،
"ذهنشان" است؛
ذهن آدمها، مثل یک حفرهی عمیق،
پر میشود از خیلی چیزهای زشت؛
از شک،
از بدبینی،
از برداشتهای بد،
از نگاه پر غرور به دیگران،
از توقع زیاد،
از خودبینی زیاد؛
ذهن آدمها گاهی تبدیل میشود به عضو زشت بدن؛ آنقدر بدن را زشت میکند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمیبرد.
کاش؛ جای بینی، جای شکم و پا،
آدم "ذهنش" را جراحی کند.
@DoubareZendegi
بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر میکنند دهانشان خیلی زشت است!
و دیگران زیادی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشتشان کرده!
همهی اینها شاید زشت و زیبا باشد،
اما من میگویم:
زشتترین بخش بدن آدمها،
"ذهنشان" است؛
ذهن آدمها، مثل یک حفرهی عمیق،
پر میشود از خیلی چیزهای زشت؛
از شک،
از بدبینی،
از برداشتهای بد،
از نگاه پر غرور به دیگران،
از توقع زیاد،
از خودبینی زیاد؛
ذهن آدمها گاهی تبدیل میشود به عضو زشت بدن؛ آنقدر بدن را زشت میکند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمیبرد.
کاش؛ جای بینی، جای شکم و پا،
آدم "ذهنش" را جراحی کند.
@DoubareZendegi