☀️سخنی مختصر و مفید از شیخ مفید در زمینه غیبت
فقال السائل فإذا كان الإمام ع غائبا طول هذه المدة لا ينتفع به فما الفرق بين وجوده و عدمه. قال له إن الله سبحانه إذا نصب دليلا و حجة على سائر خلقه فأخافه الظالمون كانت الحجة على من أخافه لا على الله سبحانه و لو أعدمه الله كانت الحجة على الله لا على الظالمين و هذا الفرق بين وجوده و عدمه.
شخصی از شیخ مفید پرسید: وقتی امام در طول این مدت غایب باشد و مردم از او بهره نبرند؛ چه فرقی میان وجود و عدم او است؟ شیخ مفید پاسخ داد: هر گاه خداوند راهنما و حجتی بر آفریدگان خود قرار دهد و ظالمان او را بترسانند (و او را مجبور به مخفی شدن کنند) حجّت بر کسانی است که او را ترسانده اند نه بر خداوند؛ ولی اگر خداوند چنین حجت و راهنمایی قرار ندهد؛ حجّت بر خداوند خواهد بود نه بر ظالمان و این است فرق بودن و نبودن چنین امامی.
📚رسائل في الغيبة، الشیخ المفید، مؤتمر الشیخ المفید، ج2، ص15
@Estedlale_ma
فقال السائل فإذا كان الإمام ع غائبا طول هذه المدة لا ينتفع به فما الفرق بين وجوده و عدمه. قال له إن الله سبحانه إذا نصب دليلا و حجة على سائر خلقه فأخافه الظالمون كانت الحجة على من أخافه لا على الله سبحانه و لو أعدمه الله كانت الحجة على الله لا على الظالمين و هذا الفرق بين وجوده و عدمه.
شخصی از شیخ مفید پرسید: وقتی امام در طول این مدت غایب باشد و مردم از او بهره نبرند؛ چه فرقی میان وجود و عدم او است؟ شیخ مفید پاسخ داد: هر گاه خداوند راهنما و حجتی بر آفریدگان خود قرار دهد و ظالمان او را بترسانند (و او را مجبور به مخفی شدن کنند) حجّت بر کسانی است که او را ترسانده اند نه بر خداوند؛ ولی اگر خداوند چنین حجت و راهنمایی قرار ندهد؛ حجّت بر خداوند خواهد بود نه بر ظالمان و این است فرق بودن و نبودن چنین امامی.
📚رسائل في الغيبة، الشیخ المفید، مؤتمر الشیخ المفید، ج2، ص15
@Estedlale_ma
🔸برهان شیعه:
محال است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا برود و جانشینی برای خود در میان مردم تعیین نکند؛ زیرا:
1. به حاکمی محتاجند که آنان را سرپرستی کند.
2. به مرجعی نیاز دارند که دین را به آنان بیاموزد.
🔻شبهه سنی:
پس چطور امام دوازدهم شما رفت در حالی که جانشینی برای خود تعیین نکرد؟
پاسخ:
فرق است بین اصل و حکم ثانوی که به خاطر موانع پیش میآید. در چند محور توضیحاتمان را ارائه میدهیم:
الف. حکومت
حکمت خداوند اقتضا دارد که پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای مردم حاکمی معصوم، تعیین کند و او را به مردم اعلام نماید. حال اگر مردم از امر خدا سرپیچی کردند و حکومت معصوم را نپذیرفتند؛ تکلیف از معصوم و پیروان اندکش برداشته می شود و در خانه می نشینند. همین طور در عصر امام دوازدهم نیز آن چه مقتضای حکمت خداوند است؛ این است که حاکم معصوم را تعیین و به مردم اعلام کند؛ حال اگر مردم او را نپذیرفتند؛ تکلیف از او و پیروان اندکش برداشته می شود. غیبت امام مهدی علیه السلام یک حکم ثانوی و به اقتضای واقع است؛ چنان که خانه نشینی امیرالمؤمنین یک حکم ثانوی و به اقتضای واقع بود.
وقتی امیرالمؤمنین به دلیل کمی یاران در خانه نشست؛ دلیلی نداشت جانشینی برای خود تعیین کند تا بر مردم حکومت نماید؛ چون اگر قرار بود جانشین حضرت را بپذیرند؛ که خود ایشان را می پذیرفتند. امام خانه نشین شد چون شرایط حکومت مهیا نبود!!
و همین طور وقتی امام موسی بن جعفر علیه السلام در زندان بود لازم نبود برای مردم حاکم تعیین کند چون اگر قرار بود مردم حکومت نایب امام را بپذیرند که امام به زندان نمی رفت.
و همین طور وقتی امام مهدی ع غایب شد؛ دلیلی نداشت که جانشینی برای حکومت انتخاب کند زیرا اگر قرار بود جانشین او را بپذیرند؛ خود او را می پذیرفتند و غیبت رخ نمی داد!!
پس آن چه عقل و نقل ثابت می کند این است که خداوند به حکمت خود در هر زمان حاکمی تعیین می کند تا مردم را رهبری کند اما اگر مردم به اختیار خود از او سرپیچی کردند و امام به تعداد کافی یاور نداشت؛ می نشیند، سکوت می کند یا غایب می شود و چنان که گفتیم تعیین جانشین برای حکومت در زمان حیات امام هیچ وجهی ندارد؛ چه امام قاعد و صامت باشد؛ چه غایب.
ب. مرجعیت علمی
حکمت خداوند اقتضا دارد که برای مردم مرجعی معصوم تعیین کند که در دین خود به او رجوع کنند و احکام را از او بپرسند. لازم نیست رجوع مستقیم باشد بلکه حتی در بهترین شرایط نیز به دلیل محدودیت زمان، مکان، توانایی و ... ممکن نیست که همه افراد مستقیماً به نبی و امام رجوع کنند. پس اگر رجوع مستقیم به امام میسر نشد لازم و کافی است که حکم امام را با واسطه مطمئنی دریافت کرد. (وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ)
اگر حکومت امام آن چنان که باید محقق شد که احکام بدون هیچ مانعی به مردم خواهد رسید. در غیر این صورت مردم دو دسته اند: اکثریت که تابع امام نیستند و طبعاً در دین خود به او رجوع نمی کنند. اقلیت که به امام رجوع می کنند. طبیعی است که اکثریت موانعی برای رجوع اقلیت به امام ایجاد کنند.
مردم وظیفه دارند به امام یا وسائط او رجوع نمایند. اگر مسأله ای باشد که علم آن نزد واسطه ها نیست باید مسأله را به خود امام ارجاع دهند. حال اگر مثلاً امام در زندان باشد یا دسترسی به او به هر دلیلی میسر نباشد؛ لازم است توقف و احتیاط نمایند و به اصول عملیه عمل کنند.
در عصر غیبت نیز همین طور است. برای دانستن احکام باید به روات حدیث و فقهاء شیعه رجوع کرد و اگر در موضوعی حکم امام به فقهاء و مردم نرسیده؛ باید توقف و احتیاط نمود و به اصول عملیه عمل کرد و عصر غیبت از این جهت فرق چندانی با عصر حضور ندارد.
خلاصه این که وجوب تعیین حاکم و مرجع علمی در مقام تشریع است ولی تحقق خارجی آن بستگی به شرایط واقع دارد که مستلزم احکام ثانویه متناسب با خود است و از این جهت هیچ فرقی بین عصر سکوت امیرالمؤمنین و عصر غیبت امام مهدی علیه السلام وجود ندارد.
ج. تعیین جانشین
همین طور وقتی امام مهدی ع غایب شد؛ دلیلی نداشت که جانشینی برای حکومت انتخاب کنند؛ زیرا اگر قرار بود جانشین او را بپذیرند؛ خود او را می پذیرفتند و غیبت رخ نمی داد.
ضمن این که اگر قرار باشد، به صرف وجود مانع، جانشین تعیین شود، لازم می آید که اگر برای آن جانشین نیز مانعی پیدا شد، برای او نیز جانشین دومی تعیین شود و برای جانشین دوم نیز جانشین سومی و همین طور زنجیره باطل ادامه می یابد. به ویژه که این واسطهها معصوم نیستند، و آسیبها نه تنها کمتر که باید بیشتر شود.
@Estedlale_ma
محال است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا برود و جانشینی برای خود در میان مردم تعیین نکند؛ زیرا:
1. به حاکمی محتاجند که آنان را سرپرستی کند.
2. به مرجعی نیاز دارند که دین را به آنان بیاموزد.
🔻شبهه سنی:
پس چطور امام دوازدهم شما رفت در حالی که جانشینی برای خود تعیین نکرد؟
پاسخ:
فرق است بین اصل و حکم ثانوی که به خاطر موانع پیش میآید. در چند محور توضیحاتمان را ارائه میدهیم:
الف. حکومت
حکمت خداوند اقتضا دارد که پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای مردم حاکمی معصوم، تعیین کند و او را به مردم اعلام نماید. حال اگر مردم از امر خدا سرپیچی کردند و حکومت معصوم را نپذیرفتند؛ تکلیف از معصوم و پیروان اندکش برداشته می شود و در خانه می نشینند. همین طور در عصر امام دوازدهم نیز آن چه مقتضای حکمت خداوند است؛ این است که حاکم معصوم را تعیین و به مردم اعلام کند؛ حال اگر مردم او را نپذیرفتند؛ تکلیف از او و پیروان اندکش برداشته می شود. غیبت امام مهدی علیه السلام یک حکم ثانوی و به اقتضای واقع است؛ چنان که خانه نشینی امیرالمؤمنین یک حکم ثانوی و به اقتضای واقع بود.
وقتی امیرالمؤمنین به دلیل کمی یاران در خانه نشست؛ دلیلی نداشت جانشینی برای خود تعیین کند تا بر مردم حکومت نماید؛ چون اگر قرار بود جانشین حضرت را بپذیرند؛ که خود ایشان را می پذیرفتند. امام خانه نشین شد چون شرایط حکومت مهیا نبود!!
و همین طور وقتی امام موسی بن جعفر علیه السلام در زندان بود لازم نبود برای مردم حاکم تعیین کند چون اگر قرار بود مردم حکومت نایب امام را بپذیرند که امام به زندان نمی رفت.
و همین طور وقتی امام مهدی ع غایب شد؛ دلیلی نداشت که جانشینی برای حکومت انتخاب کند زیرا اگر قرار بود جانشین او را بپذیرند؛ خود او را می پذیرفتند و غیبت رخ نمی داد!!
پس آن چه عقل و نقل ثابت می کند این است که خداوند به حکمت خود در هر زمان حاکمی تعیین می کند تا مردم را رهبری کند اما اگر مردم به اختیار خود از او سرپیچی کردند و امام به تعداد کافی یاور نداشت؛ می نشیند، سکوت می کند یا غایب می شود و چنان که گفتیم تعیین جانشین برای حکومت در زمان حیات امام هیچ وجهی ندارد؛ چه امام قاعد و صامت باشد؛ چه غایب.
ب. مرجعیت علمی
حکمت خداوند اقتضا دارد که برای مردم مرجعی معصوم تعیین کند که در دین خود به او رجوع کنند و احکام را از او بپرسند. لازم نیست رجوع مستقیم باشد بلکه حتی در بهترین شرایط نیز به دلیل محدودیت زمان، مکان، توانایی و ... ممکن نیست که همه افراد مستقیماً به نبی و امام رجوع کنند. پس اگر رجوع مستقیم به امام میسر نشد لازم و کافی است که حکم امام را با واسطه مطمئنی دریافت کرد. (وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ)
اگر حکومت امام آن چنان که باید محقق شد که احکام بدون هیچ مانعی به مردم خواهد رسید. در غیر این صورت مردم دو دسته اند: اکثریت که تابع امام نیستند و طبعاً در دین خود به او رجوع نمی کنند. اقلیت که به امام رجوع می کنند. طبیعی است که اکثریت موانعی برای رجوع اقلیت به امام ایجاد کنند.
مردم وظیفه دارند به امام یا وسائط او رجوع نمایند. اگر مسأله ای باشد که علم آن نزد واسطه ها نیست باید مسأله را به خود امام ارجاع دهند. حال اگر مثلاً امام در زندان باشد یا دسترسی به او به هر دلیلی میسر نباشد؛ لازم است توقف و احتیاط نمایند و به اصول عملیه عمل کنند.
در عصر غیبت نیز همین طور است. برای دانستن احکام باید به روات حدیث و فقهاء شیعه رجوع کرد و اگر در موضوعی حکم امام به فقهاء و مردم نرسیده؛ باید توقف و احتیاط نمود و به اصول عملیه عمل کرد و عصر غیبت از این جهت فرق چندانی با عصر حضور ندارد.
خلاصه این که وجوب تعیین حاکم و مرجع علمی در مقام تشریع است ولی تحقق خارجی آن بستگی به شرایط واقع دارد که مستلزم احکام ثانویه متناسب با خود است و از این جهت هیچ فرقی بین عصر سکوت امیرالمؤمنین و عصر غیبت امام مهدی علیه السلام وجود ندارد.
ج. تعیین جانشین
همین طور وقتی امام مهدی ع غایب شد؛ دلیلی نداشت که جانشینی برای حکومت انتخاب کنند؛ زیرا اگر قرار بود جانشین او را بپذیرند؛ خود او را می پذیرفتند و غیبت رخ نمی داد.
ضمن این که اگر قرار باشد، به صرف وجود مانع، جانشین تعیین شود، لازم می آید که اگر برای آن جانشین نیز مانعی پیدا شد، برای او نیز جانشین دومی تعیین شود و برای جانشین دوم نیز جانشین سومی و همین طور زنجیره باطل ادامه می یابد. به ویژه که این واسطهها معصوم نیستند، و آسیبها نه تنها کمتر که باید بیشتر شود.
@Estedlale_ma
عنوان شبهه: تعيين نر و ماده پس از علقه (منبع: کتاب نقد قرآن)
قیامت: أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى (37) ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى (39)
ترجمه: آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود (37) سپس بصورت خون بسته در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت (38) پس از او دو زوج مرد و زن آفريد (39)
در تفسير آيات فوق احاديثي با مضمون واحد آمده است از جمله:
- پيامبر گفت: نطفه در رحم بمدت 40 شب قرار مي گيرد. سپس فرشته اي را بسوي آن ميفرستد. فرشته مي پرسد اي خدا مرد باشد يا زن؟ سپس خدا او را مرد يا زن قرار مي دهد.
اين آيات مي گويند كه نر و ماده بودن جنين پس از مرحله ي علقه معين مي شود كه غلطي فاحش است، چون جنسيت جنين به محض تشكيل سلول تخم (تركيب اسپرم و تخمك در چند ساعت اوليه ي پس از آميزش جنسي) مشخص است (نقد قرآن سها، ص 51).
@Estedlale_ma
قیامت: أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى (37) ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى (39)
ترجمه: آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود (37) سپس بصورت خون بسته در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت (38) پس از او دو زوج مرد و زن آفريد (39)
در تفسير آيات فوق احاديثي با مضمون واحد آمده است از جمله:
- پيامبر گفت: نطفه در رحم بمدت 40 شب قرار مي گيرد. سپس فرشته اي را بسوي آن ميفرستد. فرشته مي پرسد اي خدا مرد باشد يا زن؟ سپس خدا او را مرد يا زن قرار مي دهد.
اين آيات مي گويند كه نر و ماده بودن جنين پس از مرحله ي علقه معين مي شود كه غلطي فاحش است، چون جنسيت جنين به محض تشكيل سلول تخم (تركيب اسپرم و تخمك در چند ساعت اوليه ي پس از آميزش جنسي) مشخص است (نقد قرآن سها، ص 51).
@Estedlale_ma
پاسخ:
قرآن کریم درباره زمان تعیین جنسیت و ظهور آن در جنین، در دو سوره مبارکه قیامت و نجم سخن گفته است ( دکتر سها از ذکر آیات سوره نجم در این باره عمداً یا سهواً خودداری کرده). خداوند در آیات 45 و 46 سوره مبارکه نجم می فرماید:
نجم: وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى (45) مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى (46)
ترجمه: و اوست که دو زوج نر و ماده را آفريد (45) از نطفه آنگاه که در رحم مىريزد (46)
در این آیه (که از واژه «خَلَقَ» استفاده شده) صریحاً به زمان👈 تعیین جنسیت 👉اشاره گردیده و می فرماید: «آنگاه که در رحم مىريزد» یعنی همان لحظه لقاح و تشکیل سلول تخم.
اما در آیات مربوط به سوره مبارکه قیامت (که از واژه «جَعَلَ» استفاده شده)، زمان 👈ظهور 👉جنسیت جنین (نه زمان تعیین آن) مطرح شده و آن را بعد از شروع مرحله علقه دانسته و می فرماید:
(37) ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى (39)
ترجمه: سپس بصورت علقه در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت (38) پس از او دو زوج مرد و زن قرار داد (39)
نکته مهمی که در این آیات باید به آن توجه نمود این است که بین «خَلَقَ» در سوره نجم و «جَعَلَ» در سوره قیامت، تفاوت وجود است. «خَلَقَ» به معنای اصل ایجاد است ولی «جَعَلَ» به معنای بروز کیفیات است. «خَلَقَ» اصل وجود چیزى است و «جَعَلَ» درباره خواص و آثار و کیفیاتى است که به دنبال آنها وجود پیدا مى کند (التحقيق، ج 2، ص 89 و تفسیر نمونه، ج 5، ص 145). زمان دقیق و نحوه ظهور جنسیت جنین در حدیثی که ناقد قرآن از قول نبی مکرم اسلام (ص) نقل نموده مشخص می شود. ایشان فرمودند: «إِنَّ النُّطْفَةَ تَقَعُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ يَتَصَوَّرُ عَلَيْهَا الْمَلَكُ فَيَقُولُ يَا رَبِّ أَذَكَرٌ أَوْ أُنْثَى فَيَجْعَلُهُ اللَّهُ ذَكَرًا أَوْ أُنْثَى- نطفه در رحم بمدت 40 شب قرار مي گيرد. سپس فرشته اي آن را شکل و صورت می دهد. فرشته مي پرسد اي خدا مرد باشد يا زن؟ سپس خدا او را مرد يا زن قرار مي دهد» (صحیح مسلم، ج 3، حدیث 2645). در این حدیث هم عبارت «فَيَجْعَلُهُ»، همانطور که گفته شد بیان ظهور جنسیت جنین است نه زمان تعیین آن. همچنین عبارت «ﯾَﺘَﺼَﻮّرُ عَلیها – (فرشته) آن را شکل می دهد» بیان نوع ظهور جنسیت جنین می باشد که صورتگری فرشته است. یعنی فرشته بعد از 40 روز، با اذن خداوند شروع به شکل دهی جنسیت جنین (آغاز تمایز و آشکار شدن آلت تناسلی خارجی) می نماید.
از سوی دیگر در آیه 45 و 46 سوره مبارکه نجم، عامل تعیین جنسیت، نطفه مرد معرفی شده و می فرماید: «خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى، مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى- دو زوج نر و ماده را آفريد، از نطفه آنگاه که در رحم مىريزد». همچنین در آیه 39 سوره مبارکه قیامت، ضمیر متصل (هـ) در کلمه (مِنْــهُ) باید به منی برگردد. زیرا در زبان عربی، (هـ) ضمیر متصل برای اسم مذکر است و باید به اسم مذکر برگردد. از بین دو کلمه (مَّنِيٍّ) و (عَلَقَةً) که در آیات اشاره شده وجود دارد، فقط کلمه (مَّنِيٍّ) مذکر است. یعنی (فَجَعَلَ مِنْ مَّنِيٍّ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى).
درنتیجه، با جمع بندی آیات و حدیث فوق، می توان گفت از نظر قرآن و سنت:
1. علت تعیین جنسیت، منی می باشد.
2. زمان تعیین جنسیت (خلق)، همان لحظه لقاح و تشکیل سلول تخم می باشد.
3. زمان آغاز ظهور و بروز جنسیت در جنین (جعل)، 40 روز بعد از تشکیل سلول تخم می باشد.
حال این نظر را از دیدگاه علمی بررسی می نماییم:
@Estedlale_ma
قرآن کریم درباره زمان تعیین جنسیت و ظهور آن در جنین، در دو سوره مبارکه قیامت و نجم سخن گفته است ( دکتر سها از ذکر آیات سوره نجم در این باره عمداً یا سهواً خودداری کرده). خداوند در آیات 45 و 46 سوره مبارکه نجم می فرماید:
نجم: وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى (45) مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى (46)
ترجمه: و اوست که دو زوج نر و ماده را آفريد (45) از نطفه آنگاه که در رحم مىريزد (46)
در این آیه (که از واژه «خَلَقَ» استفاده شده) صریحاً به زمان👈 تعیین جنسیت 👉اشاره گردیده و می فرماید: «آنگاه که در رحم مىريزد» یعنی همان لحظه لقاح و تشکیل سلول تخم.
اما در آیات مربوط به سوره مبارکه قیامت (که از واژه «جَعَلَ» استفاده شده)، زمان 👈ظهور 👉جنسیت جنین (نه زمان تعیین آن) مطرح شده و آن را بعد از شروع مرحله علقه دانسته و می فرماید:
(37) ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى (39)
ترجمه: سپس بصورت علقه در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت (38) پس از او دو زوج مرد و زن قرار داد (39)
نکته مهمی که در این آیات باید به آن توجه نمود این است که بین «خَلَقَ» در سوره نجم و «جَعَلَ» در سوره قیامت، تفاوت وجود است. «خَلَقَ» به معنای اصل ایجاد است ولی «جَعَلَ» به معنای بروز کیفیات است. «خَلَقَ» اصل وجود چیزى است و «جَعَلَ» درباره خواص و آثار و کیفیاتى است که به دنبال آنها وجود پیدا مى کند (التحقيق، ج 2، ص 89 و تفسیر نمونه، ج 5، ص 145). زمان دقیق و نحوه ظهور جنسیت جنین در حدیثی که ناقد قرآن از قول نبی مکرم اسلام (ص) نقل نموده مشخص می شود. ایشان فرمودند: «إِنَّ النُّطْفَةَ تَقَعُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ يَتَصَوَّرُ عَلَيْهَا الْمَلَكُ فَيَقُولُ يَا رَبِّ أَذَكَرٌ أَوْ أُنْثَى فَيَجْعَلُهُ اللَّهُ ذَكَرًا أَوْ أُنْثَى- نطفه در رحم بمدت 40 شب قرار مي گيرد. سپس فرشته اي آن را شکل و صورت می دهد. فرشته مي پرسد اي خدا مرد باشد يا زن؟ سپس خدا او را مرد يا زن قرار مي دهد» (صحیح مسلم، ج 3، حدیث 2645). در این حدیث هم عبارت «فَيَجْعَلُهُ»، همانطور که گفته شد بیان ظهور جنسیت جنین است نه زمان تعیین آن. همچنین عبارت «ﯾَﺘَﺼَﻮّرُ عَلیها – (فرشته) آن را شکل می دهد» بیان نوع ظهور جنسیت جنین می باشد که صورتگری فرشته است. یعنی فرشته بعد از 40 روز، با اذن خداوند شروع به شکل دهی جنسیت جنین (آغاز تمایز و آشکار شدن آلت تناسلی خارجی) می نماید.
از سوی دیگر در آیه 45 و 46 سوره مبارکه نجم، عامل تعیین جنسیت، نطفه مرد معرفی شده و می فرماید: «خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى، مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى- دو زوج نر و ماده را آفريد، از نطفه آنگاه که در رحم مىريزد». همچنین در آیه 39 سوره مبارکه قیامت، ضمیر متصل (هـ) در کلمه (مِنْــهُ) باید به منی برگردد. زیرا در زبان عربی، (هـ) ضمیر متصل برای اسم مذکر است و باید به اسم مذکر برگردد. از بین دو کلمه (مَّنِيٍّ) و (عَلَقَةً) که در آیات اشاره شده وجود دارد، فقط کلمه (مَّنِيٍّ) مذکر است. یعنی (فَجَعَلَ مِنْ مَّنِيٍّ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى).
درنتیجه، با جمع بندی آیات و حدیث فوق، می توان گفت از نظر قرآن و سنت:
1. علت تعیین جنسیت، منی می باشد.
2. زمان تعیین جنسیت (خلق)، همان لحظه لقاح و تشکیل سلول تخم می باشد.
3. زمان آغاز ظهور و بروز جنسیت در جنین (جعل)، 40 روز بعد از تشکیل سلول تخم می باشد.
حال این نظر را از دیدگاه علمی بررسی می نماییم:
@Estedlale_ma
اسپرم بعد از وارد شدن به لوله رحم در طول آن حرکت میکند و بالا میرود، اگر در این هنگام تخمکی موجود باشد، عمل لقاح از بهم پیوستن دو گامت تکمیل و جنین تشکیل میگردد. مردان کلاً دو نوع گامت تولید میکنند، یکی گامت ایکس دار (x) و دیگری گامت ایگرگ دار (y) (تفاوت این دو گامت در کروموزوم شماره ۲۳ آنها است)، زنها نیز کلاً یک نوع گامت ایکس دار تولید میکنند (نوروزی، ۱۳۹۲). گامت یاختهای تخصصیافته است که مسئول تولید مثل جنسی میباشد . اگر گامت ایکس¬دار مرد با تخمک زن لقاح کند (یعنی همان لحظه لقاح)، فرزند دختر خواهد شد و اگر گامت ایگرگ دار مرد با تخمک زن لقاح انجام دهد، جنین حاصله پسر خواهد شد. در نتیجه جنسيت سلول لقاح يافته بستگي به نوع كروموزوم جنسي سلول مذكر (منی) دارد. پس از عمل لقاح، اولين سلول به وجود آورنده انسان (زيگوت) تشكيل و سپس تقسيمات نسبتاً سريع و پي در پي در داخل لوله رحم آغاز مي شود. سلول هاي جديد در حال تقسيم به سوي رحم سوق داده شده و حدوداً در اوايل روز ششم پس از عمل لقاح به رحم رسيده و لانه گزيني را شروع مي نمايد (Sadler, 2012, p: 29). بعد از چسبیدن به دیواره رحم، تقسیمات سلولی همچنان ادامه دارد تا از نظر علم جنين شناسي، از هفته چهارم به بعد، اجزاي رويان شروع به شكل يافتن مي كنند.
اعضاء تناسلی خارجی نیز مانند دیگر اعضاء، شروع به شکل گرفتن می نماید. ولی تا اواخر هفته ششم، تشخیص اعضاء تناسلی خارجی در نر و ماده غیر ممکن است. (Sadler, 2012, Langman's Medical Embryolog, 12th Edition, p:251)
این دقیقاً همان زمانی است که رسول اکرم (ص) در حدیث نقل شده به آن اشاره می فرمایند. به عبارت دیگر فرشته بعد از 40 روز، با اذن خداوند شروع به شکل دهی جنسیت جنین می نماید. زیرا تا این زمان (40 روز)، جنین دختر و پسر کاملاً شبیه یکدیگر بوده و غیر قابل تشخیص است و از این زمان به بعد اعضاء تناسلی خارجی جنین آشکار می شود.
جالب است بدانیم که در سال ۱۹۵۳ با کشف ساختمان جایگاه ژنها از سوی جیمز واتسون و فرانسیس کریک، رشتهای نو در دانش زیستشناسی به نام زیستشناسی مولکولی تشکیل شد و از کشف گامتهای X و Y مرد و یافته های جدید جنین شناسی بیش از چند دهه نمی گذرد. در نتیجه در آیات مورد بحث، نه تنها خطای علمی وجود ندارد، بلکه جلوه هایی از اعجاز علمی قرآن کریم آشکار گردیده است.
@Estedlale_ma
اعضاء تناسلی خارجی نیز مانند دیگر اعضاء، شروع به شکل گرفتن می نماید. ولی تا اواخر هفته ششم، تشخیص اعضاء تناسلی خارجی در نر و ماده غیر ممکن است. (Sadler, 2012, Langman's Medical Embryolog, 12th Edition, p:251)
این دقیقاً همان زمانی است که رسول اکرم (ص) در حدیث نقل شده به آن اشاره می فرمایند. به عبارت دیگر فرشته بعد از 40 روز، با اذن خداوند شروع به شکل دهی جنسیت جنین می نماید. زیرا تا این زمان (40 روز)، جنین دختر و پسر کاملاً شبیه یکدیگر بوده و غیر قابل تشخیص است و از این زمان به بعد اعضاء تناسلی خارجی جنین آشکار می شود.
جالب است بدانیم که در سال ۱۹۵۳ با کشف ساختمان جایگاه ژنها از سوی جیمز واتسون و فرانسیس کریک، رشتهای نو در دانش زیستشناسی به نام زیستشناسی مولکولی تشکیل شد و از کشف گامتهای X و Y مرد و یافته های جدید جنین شناسی بیش از چند دهه نمی گذرد. در نتیجه در آیات مورد بحث، نه تنها خطای علمی وجود ندارد، بلکه جلوه هایی از اعجاز علمی قرآن کریم آشکار گردیده است.
@Estedlale_ma
Forwarded from کانال معرفة الرجال و الآثار (Mohammad Ghandehari)
🔸 آیا وارثان امیرالمؤمنین ع در قصاص ابنملجم، از وصیت ایشان عدول کردند؟
#نقد_منبع #نهج_البلاغه
✍️ محمد قندهاری
از امیر مؤمنان ع روایت شده است:
«إن أبق فأنا ولي دمي و إن أفن فالفناء ميعادي و إن أعف فالعفو لي قربة و هو لكم حسنة فاعفوا أ لا تحبون أن يغفر الله لكم» (نهج البلاغة، نامه23)
از فراز اخیر و تعبیر «فاعفوا: پس در گذرید» ممکن است چنین پنداشته شود، که امیرمؤمنان ع دستور به عفو ابن ملجم داده بودند. و قصاص ابن ملجم خلاف امر حضرت بوده است.
این قضاوت کاستیهایی دارد. توضیح آن که:
1️⃣ این وصیت در منابع متقدمتری آمده است. از آن جمله در کافی (ج1، ص299) از کتاب إبراهيم بن إسحاق الأحمري (ق3) که از محدثین اخباری (علاقمند به اخبار تاریخی) شیعه بوده و او هم این خبر را به سبک بسیاری از مورخین به صورت مرسل در کتاب خود ثبت کرده بوده. با اینکه نقل کافی کاملتر است، اما کاملاً محتمل است که منبع نهج البلاغه همین کتاب باشد. زیرا اولاً عبارات مانند هم است؛ ثانیاً سید رضی بخش دیگر همین نقل کاملتر را در خطبه 149 آورده، که نشان از تقطیع او در هر دو موضع دارد. (هرچند بخش آخر آن را هیچ جا نیاورده)
بنابر نقل کامل کافی، امام دستور به عفو ندادند؛ بلکه صرفا فرمایش خود درباره عفو مشروط به زنده ماندن را به آیه مبارکه نور: 22 و بقره: 109 مستند کردند. (این نیز شاهد خلاصه بودن نقل نهج البلاغه است) و سپس در انتها به امام حسن میفرمایند: «ضربة مكان ضربة و لا تأثم» که در نهج البلاغه نیامده است.
✅ نقل کاملتر کافی، 1/ 299-300
الحسين بن الحسن الحسني رفعه و محمد بن الحسن عن إبراهيم بن إسحاق الأحمري رفعه قال: لما ضرب أمير المؤمنين ع حف به العواد... إن أبق فأنا ولي دمي و إن أفن فالفناء ميعادي و إن أعف فالعفو لي قربة و لكم حسنة «فاعفوا و اصفحوا... أ لا تحبون أن يغفر الله لكم» ... ثم أقبل على الحسن ع 👈فقال يا بني ضربة مكان ضربة و لا تأثم.
2️⃣ إبراهيم بن إسحاق احمري در کتب رجالی تضعیف شده (ابن غضائری، 39؛ نجاشی، 19) و برخی از نقلهای او از ضعفا و کذابین نیز در مجامیع حدیثی به جا مانده است. (خطیب، تلخيص، 494) بنابراین نمیتوان به گزارش مرسل شخصی متهم اکتفا کرد.
با این حال این گزارش به دو طریق مسند مجزای دیگر نیز روایت شده:
- ... از کلبی از عوانة بن الحكم (م158) (طبرانی، المعجم الکبیر، 1/ 96؛ 3/ 105؛ تاريخ دمشق، 42/ 5619)
- ... از العلاء بن عبد الرحمن (م132) (ابن ابی الدنیا، مقتل علی ع، 55)
اما در هردو سند آشکارا ارسال رخ داده است. این گزارشها نیز به مانند نهج البلاغه فراز آخر را ندارند. در اینجا میتوان احتمال داد که گزارشهای عامی اخیر ناقص بوده باشند، یا آنکه گزارش احمری ترکیب انتخابی چند گزارش باشد. چراکه این سبک از ترکیب گزارشها در میان مورخین شایع بوده و برخی نیز برای اینکه مطلب راحتتر ترکیب شود، از ذکر اسناد خودداری میکردند.
3️⃣ نقلی دیگر با سند متصل و قابل اعتمادتری از شافعی از ابراهیم بن ابی الیحیی المدنی از امام صادق ع رسیده است که اصالت آن با قرائنی قابل تایید است. طبق این نقل حضرت درباره قاتل خود میفرمایند:
... أنبأ الشافعي، أنبأ إبراهيم بن محمد، عن جعفر بن محمد، عن أبيه: أن عليا - رضي الله عنه - قال في ابن ملجم بعد ما ضربه: أطعموه واسقوه، وأحسنوا إساره، فإن عشت فأنا ولي دمي، أعفو إن شئت، وإن شئت استقدت، وإن مت فقتلتموه، فلا تمثلوا. (السنن الكبرى للبيهقي، 8/ 183؛ مسند الشافعی، 313)
این نقل را أنس بن عیاض و ابوالبختری نیز -احتمالا از طریق ابراهیم بن ابی یحیی- نقل کردهاند (قرب الإسناد، 143؛ بيهقي، همان، 8/ 56 و از همانجا در الجعفريات، 53)
طبق این نقل، حضرت امیر تنها در فرضی گزینه عفو را مطرح کردند که زنده بمانند، اما در فرض از دنیا رفتن، اختیار قصاص را به فرزندان خود داده بودند و صرفا توصیه کردند که او را مثله نکنید.
4️⃣ نقل متقدمی که از وصیت امیرالمومنین ع در کتاب سلیم آمده است، با نقل شافعی از امام صادق ع سازگار است:
ثم أقبل على ابنه الحسن ع فقال: يا بني، أنت ولي الأمر و ولي الدم بعدي، فإن عفوت فلك، و إن قتلت فضربة مكان ضربة و لا تمثّل (کتاب سلیم، 925)
درباره این نقل، یادداشت مستقلی نوشتهام: «سیر انتقال وصیت امیرالمومنین علیه السلام و نقش کتاب سلیم بن قیس»
✳️ بر این اساس، کاستی گزارش نهجالبلاغه یا صرفاً به خاطر تقطیع مؤلف است، یا علاوه بر آن متأثر از گزارشهای مرسل و ناقص عامه است. درحالیکه، گزارش کاملتر شافعی از امام صادق ع و نیز سلیم از نظر سندی و منبعی ترجیح دارد و با فعل امام مجتبی ع نیز سازگار است.
@Al_Rijal
#نقد_منبع #نهج_البلاغه
✍️ محمد قندهاری
از امیر مؤمنان ع روایت شده است:
«إن أبق فأنا ولي دمي و إن أفن فالفناء ميعادي و إن أعف فالعفو لي قربة و هو لكم حسنة فاعفوا أ لا تحبون أن يغفر الله لكم» (نهج البلاغة، نامه23)
از فراز اخیر و تعبیر «فاعفوا: پس در گذرید» ممکن است چنین پنداشته شود، که امیرمؤمنان ع دستور به عفو ابن ملجم داده بودند. و قصاص ابن ملجم خلاف امر حضرت بوده است.
این قضاوت کاستیهایی دارد. توضیح آن که:
1️⃣ این وصیت در منابع متقدمتری آمده است. از آن جمله در کافی (ج1، ص299) از کتاب إبراهيم بن إسحاق الأحمري (ق3) که از محدثین اخباری (علاقمند به اخبار تاریخی) شیعه بوده و او هم این خبر را به سبک بسیاری از مورخین به صورت مرسل در کتاب خود ثبت کرده بوده. با اینکه نقل کافی کاملتر است، اما کاملاً محتمل است که منبع نهج البلاغه همین کتاب باشد. زیرا اولاً عبارات مانند هم است؛ ثانیاً سید رضی بخش دیگر همین نقل کاملتر را در خطبه 149 آورده، که نشان از تقطیع او در هر دو موضع دارد. (هرچند بخش آخر آن را هیچ جا نیاورده)
بنابر نقل کامل کافی، امام دستور به عفو ندادند؛ بلکه صرفا فرمایش خود درباره عفو مشروط به زنده ماندن را به آیه مبارکه نور: 22 و بقره: 109 مستند کردند. (این نیز شاهد خلاصه بودن نقل نهج البلاغه است) و سپس در انتها به امام حسن میفرمایند: «ضربة مكان ضربة و لا تأثم» که در نهج البلاغه نیامده است.
✅ نقل کاملتر کافی، 1/ 299-300
الحسين بن الحسن الحسني رفعه و محمد بن الحسن عن إبراهيم بن إسحاق الأحمري رفعه قال: لما ضرب أمير المؤمنين ع حف به العواد... إن أبق فأنا ولي دمي و إن أفن فالفناء ميعادي و إن أعف فالعفو لي قربة و لكم حسنة «فاعفوا و اصفحوا... أ لا تحبون أن يغفر الله لكم» ... ثم أقبل على الحسن ع 👈فقال يا بني ضربة مكان ضربة و لا تأثم.
2️⃣ إبراهيم بن إسحاق احمري در کتب رجالی تضعیف شده (ابن غضائری، 39؛ نجاشی، 19) و برخی از نقلهای او از ضعفا و کذابین نیز در مجامیع حدیثی به جا مانده است. (خطیب، تلخيص، 494) بنابراین نمیتوان به گزارش مرسل شخصی متهم اکتفا کرد.
با این حال این گزارش به دو طریق مسند مجزای دیگر نیز روایت شده:
- ... از کلبی از عوانة بن الحكم (م158) (طبرانی، المعجم الکبیر، 1/ 96؛ 3/ 105؛ تاريخ دمشق، 42/ 5619)
- ... از العلاء بن عبد الرحمن (م132) (ابن ابی الدنیا، مقتل علی ع، 55)
اما در هردو سند آشکارا ارسال رخ داده است. این گزارشها نیز به مانند نهج البلاغه فراز آخر را ندارند. در اینجا میتوان احتمال داد که گزارشهای عامی اخیر ناقص بوده باشند، یا آنکه گزارش احمری ترکیب انتخابی چند گزارش باشد. چراکه این سبک از ترکیب گزارشها در میان مورخین شایع بوده و برخی نیز برای اینکه مطلب راحتتر ترکیب شود، از ذکر اسناد خودداری میکردند.
3️⃣ نقلی دیگر با سند متصل و قابل اعتمادتری از شافعی از ابراهیم بن ابی الیحیی المدنی از امام صادق ع رسیده است که اصالت آن با قرائنی قابل تایید است. طبق این نقل حضرت درباره قاتل خود میفرمایند:
... أنبأ الشافعي، أنبأ إبراهيم بن محمد، عن جعفر بن محمد، عن أبيه: أن عليا - رضي الله عنه - قال في ابن ملجم بعد ما ضربه: أطعموه واسقوه، وأحسنوا إساره، فإن عشت فأنا ولي دمي، أعفو إن شئت، وإن شئت استقدت، وإن مت فقتلتموه، فلا تمثلوا. (السنن الكبرى للبيهقي، 8/ 183؛ مسند الشافعی، 313)
این نقل را أنس بن عیاض و ابوالبختری نیز -احتمالا از طریق ابراهیم بن ابی یحیی- نقل کردهاند (قرب الإسناد، 143؛ بيهقي، همان، 8/ 56 و از همانجا در الجعفريات، 53)
طبق این نقل، حضرت امیر تنها در فرضی گزینه عفو را مطرح کردند که زنده بمانند، اما در فرض از دنیا رفتن، اختیار قصاص را به فرزندان خود داده بودند و صرفا توصیه کردند که او را مثله نکنید.
4️⃣ نقل متقدمی که از وصیت امیرالمومنین ع در کتاب سلیم آمده است، با نقل شافعی از امام صادق ع سازگار است:
ثم أقبل على ابنه الحسن ع فقال: يا بني، أنت ولي الأمر و ولي الدم بعدي، فإن عفوت فلك، و إن قتلت فضربة مكان ضربة و لا تمثّل (کتاب سلیم، 925)
درباره این نقل، یادداشت مستقلی نوشتهام: «سیر انتقال وصیت امیرالمومنین علیه السلام و نقش کتاب سلیم بن قیس»
✳️ بر این اساس، کاستی گزارش نهجالبلاغه یا صرفاً به خاطر تقطیع مؤلف است، یا علاوه بر آن متأثر از گزارشهای مرسل و ناقص عامه است. درحالیکه، گزارش کاملتر شافعی از امام صادق ع و نیز سلیم از نظر سندی و منبعی ترجیح دارد و با فعل امام مجتبی ع نیز سازگار است.
@Al_Rijal
Telegram
سلیمپژوهی |یادداشتهای محمد قندهاری
🔹 سیر انتقال وصیت امیرالمومنین علیه السلام و نقش کتاب سلیم بن قیس 🔹
[قسمت ۱ از ۴]
در روایات گوناگون وصایای مختلفی از حضرت علي عليه السلام خطاب به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به جا مانده است که تعدادی از موارد به جامانده در کتب اهل سنت و زیدیه در «موسوعة…
[قسمت ۱ از ۴]
در روایات گوناگون وصایای مختلفی از حضرت علي عليه السلام خطاب به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به جا مانده است که تعدادی از موارد به جامانده در کتب اهل سنت و زیدیه در «موسوعة…
عاشورا_و_باران_خون_در_انگلستانِ_قرون_وسطی_رویانیان.pdf
999.6 KB
عاشورا و باران خون در انگلستانِ قرون وسطی - رویانیان
«انعکاس» به بازتاب تحقیقات جدید و بحث و گفتوگو حول محور مطالعات قرآنی و عهدینی اختصاص دارد، و در پاسخ به برخی شبهات در زمینه تاریخ قرآن پژوهشهای ارزشمندی ارائه داده است:
https://tttttt.me/inekas
https://tttttt.me/inekas
Telegram
Inekas | انعکاس
«انعکاس» به بازتاب تحقیقات جدید در مطالعات اسلامی اختصاص دارد.
در اینجا بخوانید:
#انعکاس_مقاله
#انعکاس_کتاب
#انعکاس_رویداد
#رویداد_انعکاس
#انعکاس_وبسایت
https://inekas.org
https://instagram.com/inekas_org
ارتباط با ما:
@inekas_admin
info@inekas.org
در اینجا بخوانید:
#انعکاس_مقاله
#انعکاس_کتاب
#انعکاس_رویداد
#رویداد_انعکاس
#انعکاس_وبسایت
https://inekas.org
https://instagram.com/inekas_org
ارتباط با ما:
@inekas_admin
info@inekas.org
Forwarded from کانال معرفة الرجال و الآثار (عمیدرضا اکبری)
واکاوی_ديدگاه_اهل_بيت_ع_به_فتوحات_صدر_اسلام_با_رويکرد_تاريخی_حديثی،.pdf
167.7 KB
واکاوی ديدگاه اهل بيت (ع) به فتوحات صدر اسلام با رويکرد تاريخی حديثی
علی حسن بگی - امير عباس مهدوی فرد
مطالعات تاريخی جنگ، ش4، تابستان 1397ش
از مهمترین رویدادها پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، فتوحات زمان خلفای صدر اسلام است. عالمان و صاحبنظران مسلمان درباره فتوحات صدر اسلام رویکردهای گوناگونی داشتهاند. برخی با تشبیه کردن آن به غزوات پیامبر (ص)، دفاع از کیان اسلام را انگیزه اصلی آن دانستهاند. ولی برخی عالمان هم فتوحات را یک فاجعه تلقی کردهاند. این نوشتار در صدد پاسخ به این پرسش است که اهل بیت (ع) در برابر فتوحات چه موضعی داشتند؟ برای پاسخ به این سؤال انگیزه فاتحان واکاوی و مستندات و شواهد خشنودی اهل بیت (ع) از فتوحات، مانند بشارت های پیامبر(ص)، مشورت خلفاء با امام علی(ع)، نقل برخی مورخان مبنی بر شرکت حسنین (ع) در فتوحات، شرکت یاران امام علی (ع) در فتوحات و... نقد و ارزیابی شده است. همچنین با بررسی مستندات عدم تأیید فتوحات از سوی اهل بیت (ع) مانند روایات عدم مشروعیت فتوحات و روایات بیانگر معیار مشروعیت جهاد (اذن امام) میتوان عدم مشروعیت فتوحات را در نگاه اهل بیت (ع) استنباط کرد.
@Al_Rijal
علی حسن بگی - امير عباس مهدوی فرد
مطالعات تاريخی جنگ، ش4، تابستان 1397ش
از مهمترین رویدادها پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، فتوحات زمان خلفای صدر اسلام است. عالمان و صاحبنظران مسلمان درباره فتوحات صدر اسلام رویکردهای گوناگونی داشتهاند. برخی با تشبیه کردن آن به غزوات پیامبر (ص)، دفاع از کیان اسلام را انگیزه اصلی آن دانستهاند. ولی برخی عالمان هم فتوحات را یک فاجعه تلقی کردهاند. این نوشتار در صدد پاسخ به این پرسش است که اهل بیت (ع) در برابر فتوحات چه موضعی داشتند؟ برای پاسخ به این سؤال انگیزه فاتحان واکاوی و مستندات و شواهد خشنودی اهل بیت (ع) از فتوحات، مانند بشارت های پیامبر(ص)، مشورت خلفاء با امام علی(ع)، نقل برخی مورخان مبنی بر شرکت حسنین (ع) در فتوحات، شرکت یاران امام علی (ع) در فتوحات و... نقد و ارزیابی شده است. همچنین با بررسی مستندات عدم تأیید فتوحات از سوی اهل بیت (ع) مانند روایات عدم مشروعیت فتوحات و روایات بیانگر معیار مشروعیت جهاد (اذن امام) میتوان عدم مشروعیت فتوحات را در نگاه اهل بیت (ع) استنباط کرد.
@Al_Rijal
Forwarded from دین پژوهی و نقد الحاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔶 آیا امام حسین(علیه السلام) در کشورگشایی های صدر اسلام حضور داشتند؟
💠در عصر حاکمان پس از پیامبر(ص) کشورگشایی هایی در قلمرو ایران و روم و... انجام شد که در حکومت امویان هم تداوم پیدا کرد. اما نسبت این فتوحات با دین اسلام چیست؟ موضع امام حسین(ع) و اهل بیت(ص) در این زمینه چه بود؟ آیا اهل بیت پیامبر از تایید کنندگان این جریان بودند یا از منتقدین آن؟ اسلام اهل بیت با این فتوحات گسترش پیدا کرد یا تضعیف شد؟ تحقیق صحیح در این زمینه، نتایج درون دینی و برون دینی قابل توجهی دارد.
💠مستند پنج قسمتی در بررسی فتوحات صدر اسلام (ارائه بحث از جناب استاد سعید طاوسی) :
1⃣نقد متنی و سندی گزارش طبری درباره حضور حسنین(ع) در فتوحات
2⃣نقد متنی و سندی گزارش های مشابه و مرتبط با گزارش طبری (گزارش ابن خلدون ، تاریخ جرجان و...)
3⃣برخی از روایاتی که حضور یا تایید اهل بیت(ص) از فتوحات را نفی می کنند
4⃣انتقاداتی درباره آثار فتوحات
5⃣نقد روایت ساختگی معاصر
📖مقاله ای در نقد عملکرد و روحیات فاتحین و آثار منفی آن بر اسلام
📖یک کتاب مرتبط
📖مقاله ای در تحلیل انگیزه و آثار فتوحات
📹 سه کلیپ مرتبط : الف و ب و ج
#عقاید #پاسخ_به_شبهات
💠در عصر حاکمان پس از پیامبر(ص) کشورگشایی هایی در قلمرو ایران و روم و... انجام شد که در حکومت امویان هم تداوم پیدا کرد. اما نسبت این فتوحات با دین اسلام چیست؟ موضع امام حسین(ع) و اهل بیت(ص) در این زمینه چه بود؟ آیا اهل بیت پیامبر از تایید کنندگان این جریان بودند یا از منتقدین آن؟ اسلام اهل بیت با این فتوحات گسترش پیدا کرد یا تضعیف شد؟ تحقیق صحیح در این زمینه، نتایج درون دینی و برون دینی قابل توجهی دارد.
💠مستند پنج قسمتی در بررسی فتوحات صدر اسلام (ارائه بحث از جناب استاد سعید طاوسی) :
1⃣نقد متنی و سندی گزارش طبری درباره حضور حسنین(ع) در فتوحات
2⃣نقد متنی و سندی گزارش های مشابه و مرتبط با گزارش طبری (گزارش ابن خلدون ، تاریخ جرجان و...)
3⃣برخی از روایاتی که حضور یا تایید اهل بیت(ص) از فتوحات را نفی می کنند
4⃣انتقاداتی درباره آثار فتوحات
5⃣نقد روایت ساختگی معاصر
📖مقاله ای در نقد عملکرد و روحیات فاتحین و آثار منفی آن بر اسلام
📖یک کتاب مرتبط
📖مقاله ای در تحلیل انگیزه و آثار فتوحات
📹 سه کلیپ مرتبط : الف و ب و ج
#عقاید #پاسخ_به_شبهات
Z0000327
pte1
بررسی گزارش حضور حسنین علیهما السلام در فتوحات
🎙دکتر سعید طاووسی مسرور
مطلبی که پیشتر در نقد فتح طبرستان ارائه کردیم:
t.me/estedlale_Ma/30
گفتار دکتر فرهاد قدوسی درباره توقف فتوحات در دورۀ امیرالمؤمنین:
iqna.ir/00GnAL
🎙دکتر سعید طاووسی مسرور
مطلبی که پیشتر در نقد فتح طبرستان ارائه کردیم:
t.me/estedlale_Ma/30
گفتار دکتر فرهاد قدوسی درباره توقف فتوحات در دورۀ امیرالمؤمنین:
iqna.ir/00GnAL
Audio
نشست با موضوع فتوحات صدر اسلام
🎙سخنرانی آقایان استاد علی بهرامیان، دکتر محمدحسین رجبی دوانی و دکتر سعید طاووسی مسرور
@estedlale_Ma
🎙سخنرانی آقایان استاد علی بهرامیان، دکتر محمدحسین رجبی دوانی و دکتر سعید طاووسی مسرور
@estedlale_Ma
Forwarded from استدلال ما
VID-20210930-WA0017.mp4
10.7 MB
الفتوحات لیست اسلامية (به زبان عربی)
الشیخ علی عبد الله الهویرینی (اندیشمند سعودی)
الشیخ علی عبد الله الهویرینی (اندیشمند سعودی)
🔺تاملاتی در یک خیانت به عشق پاک ایرانیان به امام حسین علیه السلام
چندی است که در نوشتهای مغرضانه وانمود شده سرور آزادگان جهان روش خلیفه دوم را در تحقیر ایرانیان تایید میکرده است. حال آنکه حقیقت درست بر خلاف این بوده و حضرات ائمه معصومین با تحقیر ایرانیان توسط خلفای جور مخالفت میکردند و ما هم افتخار می کنیم که پیرو چنان امامانی هستیم.
اگر متن کوتاه زیر را بخوانید نه تنها بر زشت سیرتی کسانی که می خواهند اسطوره های انسانیت را از ما بگیرند بیشتر آگاه می شوید، به شرافت و انسانی بودن مکتب قرآن و اهل بیت، بیشتر واقف شده، عشق و محبتتان نسبت به آنها افروخته تر می شود.
نوشته جنجالی مزبور، گزیده ای است از کتاب سفینه البحار که خواسته اند با حذف سر و ته مطلب مندرج در آن، یک دروغ شاخدار را از آن در آورند و رفتار زشت دشمنان اهل بیت را به اهل بیت نسبت دهند. توضیح اینکه:
1- کتاب سفینه البحار یک مُعجم (چیزی شبیه فرهنگنامه) است برای راحت پیدا کردن مطالب در کتاب مفصل بحارالانوار.
کتاب در زمانی نوشته شده که امکان سرچ کامپیوتری نبوده است. این معجمِ مختصر و مفید ذیل هر ریشه (مثلا ریشه عجم) چند مطلب پراکنده را که در کتاب بحارالانوار هست آورده و آدرس داده است. این مطالبِ پشت سر هم، ربطی به هم ندارند و تنها در اینکه در همه آنها کلمه ای مربوط به عجم آمده مشترکند.
2- مرحوم شیخ عباس قمی نویسنده سفینه البحار در ذیل واژه "عجم" سه مطلب را از مطالب بحارالانوار انتخاب کرده و آدرس داده است. این سه مطلب کاملا جدا از هم هستند و نویسنده سفینه البحار با اشاره به آنها خواسته تا آدرس آنها را در بحارالانوار مشخص کند.
3- مطلب اول اینکه خداوند در قرآن می فرماید:
اگر ما این قرآن را بر یکی از اعجمی ها نازل می کردیم و آن اعجمی این قرآن را به زبان خودش بر این اعراب اطراف تو می خواند آنها به آن ایمان نمی آوردند. (سوره شعرا 198 و 199)
روایتی که در بحارالأنوار در تفسیر این آیه نقل شده این است که امام می فرمایند این آیه به صورت تلویحی مدح عجم هاست و نکوهش عربها چرا که نشان می دهد عجمها عموما از عربهای آن زمان حق پذیرتر بوده و نژادپرستانه به حقایق نگاه نمی کرده اند. نمی گفته اند چون قرآن به زبان عربی است به آن ایمان نمی آوریم در حالی که عموم عربهای آن زمان این گونه بودند و اگر قرآن بر غیرعرب نازل شده بود به آن توجه نمی کردند.
این اولین مطلبی است که ذیل ریشه عجم در سفینه البحار از بحارالأنوار نقل شده است.
4- مطلب دومی که در سفینه البحار ذیل واژه عجم آمده این است که در بحارالانوار روایتی نقل شده که امام فرموده اند ما مصداق قریش (برترین تبار عرب) و شیعیان ما از هر نژادی که باشند مصداق عرب و دشمنان ما از هر نژادی که باشند مصداق عجم هستند.
با این توضیح که: عربیت به نژاد پدر و مادری نیست بلکه به فهم سخن حق و ابراز حق است و اگر کسی از تبار عرب بود اما سخن ما را نفهمید و به جان نخرید و به آن اقرار نکرد فضیلتی ندارد و اگر شخصی از غیر تبار عرب، سخن حق ما را فهمید و به آن اقرار کرد او فضیلت دارد. اصل پیام این روایت که مخالف نژادپرستی است همین است.
اما اینکه چرا عربیت فضیلت گرفته شده و گفته شده هر کس حق ما را بفهمد و به آن اقرار کند عرب است این است که کلمه "عرب" در زبان عربی در اصل به معنای شخص خوش بیان و فصیح است و کلمه عجم به معنای کسی است که سخنش نامفهوم است.
طبیعتا هر قومی در مواجهه با دیگر اقوام و در فضای زبانی خود می گویند که ما فصیح صحبت می کنیم و دیگران نمی توانند گویش ما را خوب بفهمند و خوب ادا کنند.
به این ترتیب صحرانشینان حجاز فضیلت عربیت (یعنی فصاحت) را به خود نسبت می دادند و در این مبنا دیگران را دچار عُجمیّت می دانستند. لذا می گفتند ما عربیم آنها عجم. دقت کنید معنای عربیت فصاحت است و نه چیز دیگر. بحث نژادی عرب یک معنای عارضی است و اگر به معنای اصلی واژه عرب نظر کنیم، طبیعتا "بیان و فصاحت داشتن" فضیلت است.
به این ترتیب اگر مثلاً زبان فارسی را مبنا قرار دهیم ما در آن عرب هستیم و سعودی ها عجم اند چون فارسی را نه خوب می فهمند و نه خوب می توانند ادا کنند.
حالا امام علیه السلام می فرمایند دعواهای زبانی را کنار بگذارید. عمق عربیت و عجمیت در این است که معانی فهمیده شود؛ حقیقت درک شود و به آن اقرار شود. لذا آنان که حق ما را می فهمند و به آن اقرار می کنند و آن را با فصاحت ترویج می کنند عرب هستند و آنها که حق ما را نمی فهمند یا می فهمند اما بیان نمی کنند و ترویج نمی نمایند عجم هستند. چه سود که نژادت عرب باشه و قریشی هم باشی اما حق را نفهمی یا بفهمی و کتمان کنی.
این دومین نقل سفینه البحار که در مقام شکستن فضای نژادپرستی عربی است.
@Estedlale_Ma
چندی است که در نوشتهای مغرضانه وانمود شده سرور آزادگان جهان روش خلیفه دوم را در تحقیر ایرانیان تایید میکرده است. حال آنکه حقیقت درست بر خلاف این بوده و حضرات ائمه معصومین با تحقیر ایرانیان توسط خلفای جور مخالفت میکردند و ما هم افتخار می کنیم که پیرو چنان امامانی هستیم.
اگر متن کوتاه زیر را بخوانید نه تنها بر زشت سیرتی کسانی که می خواهند اسطوره های انسانیت را از ما بگیرند بیشتر آگاه می شوید، به شرافت و انسانی بودن مکتب قرآن و اهل بیت، بیشتر واقف شده، عشق و محبتتان نسبت به آنها افروخته تر می شود.
نوشته جنجالی مزبور، گزیده ای است از کتاب سفینه البحار که خواسته اند با حذف سر و ته مطلب مندرج در آن، یک دروغ شاخدار را از آن در آورند و رفتار زشت دشمنان اهل بیت را به اهل بیت نسبت دهند. توضیح اینکه:
1- کتاب سفینه البحار یک مُعجم (چیزی شبیه فرهنگنامه) است برای راحت پیدا کردن مطالب در کتاب مفصل بحارالانوار.
کتاب در زمانی نوشته شده که امکان سرچ کامپیوتری نبوده است. این معجمِ مختصر و مفید ذیل هر ریشه (مثلا ریشه عجم) چند مطلب پراکنده را که در کتاب بحارالانوار هست آورده و آدرس داده است. این مطالبِ پشت سر هم، ربطی به هم ندارند و تنها در اینکه در همه آنها کلمه ای مربوط به عجم آمده مشترکند.
2- مرحوم شیخ عباس قمی نویسنده سفینه البحار در ذیل واژه "عجم" سه مطلب را از مطالب بحارالانوار انتخاب کرده و آدرس داده است. این سه مطلب کاملا جدا از هم هستند و نویسنده سفینه البحار با اشاره به آنها خواسته تا آدرس آنها را در بحارالانوار مشخص کند.
3- مطلب اول اینکه خداوند در قرآن می فرماید:
اگر ما این قرآن را بر یکی از اعجمی ها نازل می کردیم و آن اعجمی این قرآن را به زبان خودش بر این اعراب اطراف تو می خواند آنها به آن ایمان نمی آوردند. (سوره شعرا 198 و 199)
روایتی که در بحارالأنوار در تفسیر این آیه نقل شده این است که امام می فرمایند این آیه به صورت تلویحی مدح عجم هاست و نکوهش عربها چرا که نشان می دهد عجمها عموما از عربهای آن زمان حق پذیرتر بوده و نژادپرستانه به حقایق نگاه نمی کرده اند. نمی گفته اند چون قرآن به زبان عربی است به آن ایمان نمی آوریم در حالی که عموم عربهای آن زمان این گونه بودند و اگر قرآن بر غیرعرب نازل شده بود به آن توجه نمی کردند.
این اولین مطلبی است که ذیل ریشه عجم در سفینه البحار از بحارالأنوار نقل شده است.
4- مطلب دومی که در سفینه البحار ذیل واژه عجم آمده این است که در بحارالانوار روایتی نقل شده که امام فرموده اند ما مصداق قریش (برترین تبار عرب) و شیعیان ما از هر نژادی که باشند مصداق عرب و دشمنان ما از هر نژادی که باشند مصداق عجم هستند.
با این توضیح که: عربیت به نژاد پدر و مادری نیست بلکه به فهم سخن حق و ابراز حق است و اگر کسی از تبار عرب بود اما سخن ما را نفهمید و به جان نخرید و به آن اقرار نکرد فضیلتی ندارد و اگر شخصی از غیر تبار عرب، سخن حق ما را فهمید و به آن اقرار کرد او فضیلت دارد. اصل پیام این روایت که مخالف نژادپرستی است همین است.
اما اینکه چرا عربیت فضیلت گرفته شده و گفته شده هر کس حق ما را بفهمد و به آن اقرار کند عرب است این است که کلمه "عرب" در زبان عربی در اصل به معنای شخص خوش بیان و فصیح است و کلمه عجم به معنای کسی است که سخنش نامفهوم است.
طبیعتا هر قومی در مواجهه با دیگر اقوام و در فضای زبانی خود می گویند که ما فصیح صحبت می کنیم و دیگران نمی توانند گویش ما را خوب بفهمند و خوب ادا کنند.
به این ترتیب صحرانشینان حجاز فضیلت عربیت (یعنی فصاحت) را به خود نسبت می دادند و در این مبنا دیگران را دچار عُجمیّت می دانستند. لذا می گفتند ما عربیم آنها عجم. دقت کنید معنای عربیت فصاحت است و نه چیز دیگر. بحث نژادی عرب یک معنای عارضی است و اگر به معنای اصلی واژه عرب نظر کنیم، طبیعتا "بیان و فصاحت داشتن" فضیلت است.
به این ترتیب اگر مثلاً زبان فارسی را مبنا قرار دهیم ما در آن عرب هستیم و سعودی ها عجم اند چون فارسی را نه خوب می فهمند و نه خوب می توانند ادا کنند.
حالا امام علیه السلام می فرمایند دعواهای زبانی را کنار بگذارید. عمق عربیت و عجمیت در این است که معانی فهمیده شود؛ حقیقت درک شود و به آن اقرار شود. لذا آنان که حق ما را می فهمند و به آن اقرار می کنند و آن را با فصاحت ترویج می کنند عرب هستند و آنها که حق ما را نمی فهمند یا می فهمند اما بیان نمی کنند و ترویج نمی نمایند عجم هستند. چه سود که نژادت عرب باشه و قریشی هم باشی اما حق را نفهمی یا بفهمی و کتمان کنی.
این دومین نقل سفینه البحار که در مقام شکستن فضای نژادپرستی عربی است.
@Estedlale_Ma
5- مطلب سومی که در سفینه البحار، به طور مختصر و مستقل از مطالب قبلی نقل شده این است که از بحارالأنوار نقل کرده است که: دومی یعنی عمر نسبت به عجمها بددل بود و نژادپرستانه رفتار می کرد اما حضرت علی با او مخالفت می کرد. آنگاه توضیح داده که در بحارالأنوار نقل شده که عمر می خواست اسیران عجم و ایرانی ها را به بیگاری بگیرد. زنان آنها را بفروشد و مردان آنها را وادار به حمالی در ایام حج کند تا افراد علیل و پیر را به دوش بگیرند و طواف بدهند؛ اما حضرت علی مخالفت کردند و گفتند پیغمبر فرمودند کسی را که در میان قوم خودش عزیز است، شما هم باید محترم بشمارید هر چند که مخالف شما باشند و این فارس ها افراد فرهیخته و محترمی هستند و سر سازش با ما دارند و به اسلام هم علاقمندند و من به نوبه خود اسیرانی را که به عنوان سهم من و بنی هاشم تعیین شده برای خدا آزاد می کنم.
6- اینها سه مطلبی است که پشت سر هم در سفینه البحار نقل شده و همگی نشانگر آن است که ائمه شیعه علیهم السلام به پیروی از قرآن، مخالف تعصبات نژادپرستانه عربی بودند و به جهت آزاداندیشی و محترم بودن و حقشناسی فارسها بعضا آنها را بر خیلی از هم نژادی های خود ترجیح می دادند.
7- سه مطلب به این زیبایی در بحارالأنوار علامه مجلسی نقل شده و شیخ عباس آنها را در سفینه البحار گزارش داده است. حالا ببینید نویسنده آن متنِ دروغ، چقدر ناجوانمردی در نقل مطلب کرده است. نوشته: «امام حسین: ایرانیان را باید به نوکری عربها در آورد و زنان آنها را در بازارها فروخت!» و بعد عکس سانسور شده ای از سفینه البحار را آورده است.
نویسنده ضدشیعه در این عکس سانسور شده مطلب اول را در فضیلت عجم نادیده گرفته است. مطلب دوم از امام صادق نقل شده که کنیه ایشان مانند کنیه امام حسین، ابی عبدالله است و نویسنده جنجالی وانمود کرده که منظور از ابی عبدالله، امام حسین است. سپس آن را به نادرستی معنا کرده و وانمود کرده که امام حسین گفته اند تنها عربها شیعه مایند! سپس مطلب سوم را که از ثانی (دومی، یعنی عمر خطاب) است به گوینده مطلب دوم نسبت داده است و گفته امام حسین آن تصمیم زشت را درباره ایرانیان داشت. آنگاه بقیه متن را هم که اعتراض حضرت علی به دومی است نقل نکرده است تا خیانتش برملا نشود.
شما را به خدا این کار وی توهین به شعور ما و خیانت به عشق پاک هم وطنانش به سرور آزادگان نیست؟
✍ مهدی قندی
@Estedlale_Ma
6- اینها سه مطلبی است که پشت سر هم در سفینه البحار نقل شده و همگی نشانگر آن است که ائمه شیعه علیهم السلام به پیروی از قرآن، مخالف تعصبات نژادپرستانه عربی بودند و به جهت آزاداندیشی و محترم بودن و حقشناسی فارسها بعضا آنها را بر خیلی از هم نژادی های خود ترجیح می دادند.
7- سه مطلب به این زیبایی در بحارالأنوار علامه مجلسی نقل شده و شیخ عباس آنها را در سفینه البحار گزارش داده است. حالا ببینید نویسنده آن متنِ دروغ، چقدر ناجوانمردی در نقل مطلب کرده است. نوشته: «امام حسین: ایرانیان را باید به نوکری عربها در آورد و زنان آنها را در بازارها فروخت!» و بعد عکس سانسور شده ای از سفینه البحار را آورده است.
نویسنده ضدشیعه در این عکس سانسور شده مطلب اول را در فضیلت عجم نادیده گرفته است. مطلب دوم از امام صادق نقل شده که کنیه ایشان مانند کنیه امام حسین، ابی عبدالله است و نویسنده جنجالی وانمود کرده که منظور از ابی عبدالله، امام حسین است. سپس آن را به نادرستی معنا کرده و وانمود کرده که امام حسین گفته اند تنها عربها شیعه مایند! سپس مطلب سوم را که از ثانی (دومی، یعنی عمر خطاب) است به گوینده مطلب دوم نسبت داده است و گفته امام حسین آن تصمیم زشت را درباره ایرانیان داشت. آنگاه بقیه متن را هم که اعتراض حضرت علی به دومی است نقل نکرده است تا خیانتش برملا نشود.
شما را به خدا این کار وی توهین به شعور ما و خیانت به عشق پاک هم وطنانش به سرور آزادگان نیست؟
✍ مهدی قندی
@Estedlale_Ma
النقض و عدم حضور حسنین ع در فتوحات ایران
در سال ۵۵۵ق نویسندهای اهل ری کتابی در رد عقاید شیعیان نوشت به نام بعض فضائح الروافض. اصل این کتاب از دست رفته است. عبدالجلیل قزوینی که آن روزگار در ری میزیست و عالم معروف و معتبری بود، بر بعض فضائح الروافض ردیهای نوشته است به نام النقض که تا قبل از سال ۵۶۶ق تألیفش تمام شده بود. او ابتدا بخشهایی از بعض فضائح الروافض را نقل کرده و سپس آن را نقد کرده است.
النقض کتابی بسیار مهم و گنجینهای است از معلومات مذهبی و کلامی و تاریخی و جغرافیایی و رجالی و ادبی و لغوی. منبعی ارزشمند برای شناخت وضع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در قرن ششم است. ساخت و بافت النقض جدلی است و هدفش اسکات خصم و غلبه بر او.
یکی از موضوعاتی که مؤلف ناشناس بعض فضائح الروافض در خوارداشت و طعن شیعیان «مکرر» (النقض، ص۴۳۹) مطرح کرده و لابد از موضوعاتی بوده که در چنین مجادلات و مناظراتی تکرار میشده است، مسئلۀ فتوحات است و اینکه «فتح دیار گبرکان [=ایران] و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود» (ص۱۴۹). عبدالجلیل رازی این بحث و اشکال را « عداوت با علی و آلفاطمه» خوانده است ( ص ۴۳۹).
مؤلف ناشناس بعض فضائح الروافض طعنه زده که:«جهان بوبکر و عمر و عثمان گشودند و علویان با مال و نعمت شدند و لعنت بهعوض هامیدهند» (ص۴۴۱). گفته شیعیان در شهرهای مسلمان با امن و مال زندگی میکنند؛ شهرهایی که با «صلابت عمری و به رأی سدید و هیبت مهیب» عمر و «به سعی امیران غازی چون سعد وقاص و خالد وحلید و مثنی حارثه» و دیگران ستده شده است (ص ۱۴۷). اینکه «حربهای عراق و فتوح عجم در عهد بوبکر و عمر و عثمان و همه روزگار بنیامیه و بنیمروان و همه روزگار بنیعباس» بود (ص ۱۴۸). از فتح خراسان و سمرقند و فاتحانی چون ابن خازم و قتیبه بن مسلم و جریح و احنف و دیگران نوشته که به سعی آنان «مشرق [= خراسان وورارود] صافی شد و کلمه اسلام عالی شد و کلمه کفر نگون شد» (ص ۱۵۲).
و این سخن مهم او برای تحقیر شیعیان:
«در این فتوح امیرالمؤمنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک دِه نه در مشرق و نه در مغرب استدند؟ و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است... علی بوطالب از حرب جمل و صفین و نهروان با هیچ غزاتی نپرداخت و از فرزندان او هیچ اثری در دین پیدا نشد» (ص۱۵۳).
و باز تکرار همین سخن:
«و اکنون که روافض با مال و ملکاند و علویان با اموال و املاک، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشنتر است که هرگز هیچ نه در ابتداء اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند، و یک غزاة نکردند، اگر از اول گیری علی از حرب جمل و صفین و نهروان با هیچ غزاتی نپرداخت و حسن در خانه بنشست و خلافت به معاویه تسلیم کرد، و حسین و اولاد حسین در هیچ غزاة نبودند؛ از زینالعابدین درآیی تا آخر ایشان که روافض خود را بر فتراک ایشان بندند هرگز یک غزاة نکردند، و آنچه بود ایشان را، از ارزاق و عطایا بود که خلفاء آل عباس بدیشان میدادند و صدقات رسول خدای و پدر ایشان علی مرتضی. پس اینهمه فسحت اسلام و کلمت حق که عالی شد و رایت شرک که نگون شد به بوبکر و عمر و عثمان و دگر خلفا شد، غزوهها در عهد ملوک بنیامیه و بنیمروان و خلفاء آل عباس و نایبان و بندگان و گماشتگان ایشان شد، مهاجر و انصار رنج بردند و غازیان اسلام تا همۀ علویان با مال و نعمت شدند رایگانی، و به شکر آن نعمت لعنت بهعوض هامیدهند» (ص ۴۳۸).
عبدالجلیل قزوینی کوشیده به این اشکال و طعنه پاسخ بدهد (صص ۱۵۶ - ۱۴۹ و ۴۴۱- ۴۴۰). کلی جدل و مچگیری کرده اما جان کلام و حرف اصلی او این است:
علی و شیعیانش هم در راه اسلام جنگیدند (مثالهایی میزند از شجاعت امیر مؤمنان در غزوههای بدر و احد و خیبر و حنین و ... و از مالک اشتر و محمد ابیبکر و همچنین مختار) اما این جنگها نه در فتوحات و نه با ایرانیان بود «و اگر خواجه گوید این قتال با مسلمانان بود و آن [= جنگ عمر و بنیامیه و...] با گبرکان و مشرکان، [گوییم] به هر روزگار قتال با جماعتی باشد که انکار حق کنند» (ص۱۵۴).
و این جملۀ مهم: در اول اسلام علی با کفار میجنگید و«عمر خطاب و غیر او بی رنج بودند و علی منتی ننهاد بر سر ایشان و به آخر کار که عمر میان بست به قتل گبرکان، منتی بر سر علی نشاید نهاد» (ص ۱۵۶ و نیز ۴۴۱).
بنابراین، به گواهی النقض، در نیمه دوم قرن ششم، سنی و شیعه اعتقاد داشتند و «از آفتاب روشنتر بود» که علی و اولاد علی - ازجمله سیدالشهدا- در فتح ایران به دست اعراب شرکت نداشتند. اگر عبدالجلیل رازی، مؤلف النقض، سند «متقنی» پیدا میکرد که نشان میداد امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهدا در فتح ایران شرکت داشتند، قطعا برای بستن دهان آن مخالف مینوشت اما سند «استواری» در این زمینه برای او و لابد برای علمای شیعه که با او در ارتباط بودند، شناختهشده نبود.
t.me/n00re30yah/945
در سال ۵۵۵ق نویسندهای اهل ری کتابی در رد عقاید شیعیان نوشت به نام بعض فضائح الروافض. اصل این کتاب از دست رفته است. عبدالجلیل قزوینی که آن روزگار در ری میزیست و عالم معروف و معتبری بود، بر بعض فضائح الروافض ردیهای نوشته است به نام النقض که تا قبل از سال ۵۶۶ق تألیفش تمام شده بود. او ابتدا بخشهایی از بعض فضائح الروافض را نقل کرده و سپس آن را نقد کرده است.
النقض کتابی بسیار مهم و گنجینهای است از معلومات مذهبی و کلامی و تاریخی و جغرافیایی و رجالی و ادبی و لغوی. منبعی ارزشمند برای شناخت وضع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در قرن ششم است. ساخت و بافت النقض جدلی است و هدفش اسکات خصم و غلبه بر او.
یکی از موضوعاتی که مؤلف ناشناس بعض فضائح الروافض در خوارداشت و طعن شیعیان «مکرر» (النقض، ص۴۳۹) مطرح کرده و لابد از موضوعاتی بوده که در چنین مجادلات و مناظراتی تکرار میشده است، مسئلۀ فتوحات است و اینکه «فتح دیار گبرکان [=ایران] و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود» (ص۱۴۹). عبدالجلیل رازی این بحث و اشکال را « عداوت با علی و آلفاطمه» خوانده است ( ص ۴۳۹).
مؤلف ناشناس بعض فضائح الروافض طعنه زده که:«جهان بوبکر و عمر و عثمان گشودند و علویان با مال و نعمت شدند و لعنت بهعوض هامیدهند» (ص۴۴۱). گفته شیعیان در شهرهای مسلمان با امن و مال زندگی میکنند؛ شهرهایی که با «صلابت عمری و به رأی سدید و هیبت مهیب» عمر و «به سعی امیران غازی چون سعد وقاص و خالد وحلید و مثنی حارثه» و دیگران ستده شده است (ص ۱۴۷). اینکه «حربهای عراق و فتوح عجم در عهد بوبکر و عمر و عثمان و همه روزگار بنیامیه و بنیمروان و همه روزگار بنیعباس» بود (ص ۱۴۸). از فتح خراسان و سمرقند و فاتحانی چون ابن خازم و قتیبه بن مسلم و جریح و احنف و دیگران نوشته که به سعی آنان «مشرق [= خراسان وورارود] صافی شد و کلمه اسلام عالی شد و کلمه کفر نگون شد» (ص ۱۵۲).
و این سخن مهم او برای تحقیر شیعیان:
«در این فتوح امیرالمؤمنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک دِه نه در مشرق و نه در مغرب استدند؟ و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است... علی بوطالب از حرب جمل و صفین و نهروان با هیچ غزاتی نپرداخت و از فرزندان او هیچ اثری در دین پیدا نشد» (ص۱۵۳).
و باز تکرار همین سخن:
«و اکنون که روافض با مال و ملکاند و علویان با اموال و املاک، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشنتر است که هرگز هیچ نه در ابتداء اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند، و یک غزاة نکردند، اگر از اول گیری علی از حرب جمل و صفین و نهروان با هیچ غزاتی نپرداخت و حسن در خانه بنشست و خلافت به معاویه تسلیم کرد، و حسین و اولاد حسین در هیچ غزاة نبودند؛ از زینالعابدین درآیی تا آخر ایشان که روافض خود را بر فتراک ایشان بندند هرگز یک غزاة نکردند، و آنچه بود ایشان را، از ارزاق و عطایا بود که خلفاء آل عباس بدیشان میدادند و صدقات رسول خدای و پدر ایشان علی مرتضی. پس اینهمه فسحت اسلام و کلمت حق که عالی شد و رایت شرک که نگون شد به بوبکر و عمر و عثمان و دگر خلفا شد، غزوهها در عهد ملوک بنیامیه و بنیمروان و خلفاء آل عباس و نایبان و بندگان و گماشتگان ایشان شد، مهاجر و انصار رنج بردند و غازیان اسلام تا همۀ علویان با مال و نعمت شدند رایگانی، و به شکر آن نعمت لعنت بهعوض هامیدهند» (ص ۴۳۸).
عبدالجلیل قزوینی کوشیده به این اشکال و طعنه پاسخ بدهد (صص ۱۵۶ - ۱۴۹ و ۴۴۱- ۴۴۰). کلی جدل و مچگیری کرده اما جان کلام و حرف اصلی او این است:
علی و شیعیانش هم در راه اسلام جنگیدند (مثالهایی میزند از شجاعت امیر مؤمنان در غزوههای بدر و احد و خیبر و حنین و ... و از مالک اشتر و محمد ابیبکر و همچنین مختار) اما این جنگها نه در فتوحات و نه با ایرانیان بود «و اگر خواجه گوید این قتال با مسلمانان بود و آن [= جنگ عمر و بنیامیه و...] با گبرکان و مشرکان، [گوییم] به هر روزگار قتال با جماعتی باشد که انکار حق کنند» (ص۱۵۴).
و این جملۀ مهم: در اول اسلام علی با کفار میجنگید و«عمر خطاب و غیر او بی رنج بودند و علی منتی ننهاد بر سر ایشان و به آخر کار که عمر میان بست به قتل گبرکان، منتی بر سر علی نشاید نهاد» (ص ۱۵۶ و نیز ۴۴۱).
بنابراین، به گواهی النقض، در نیمه دوم قرن ششم، سنی و شیعه اعتقاد داشتند و «از آفتاب روشنتر بود» که علی و اولاد علی - ازجمله سیدالشهدا- در فتح ایران به دست اعراب شرکت نداشتند. اگر عبدالجلیل رازی، مؤلف النقض، سند «متقنی» پیدا میکرد که نشان میداد امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهدا در فتح ایران شرکت داشتند، قطعا برای بستن دهان آن مخالف مینوشت اما سند «استواری» در این زمینه برای او و لابد برای علمای شیعه که با او در ارتباط بودند، شناختهشده نبود.
t.me/n00re30yah/945
Telegram
نور سیاه
النقض و حضور امام حسین در فتوحات ایران
در سال ۵۵۵ قمری نویسندهای اهل ری کتابی در رد عقاید شیعیان نوشت به نام بعض فضائح الروافض. اصل این کتاب از دست رفته است. عبدالجلیل قزوینی که آن روزگار در ری میزیست و عالم معروف و معتبری بود، بر بعض فضائح الروافض ردیهای…
در سال ۵۵۵ قمری نویسندهای اهل ری کتابی در رد عقاید شیعیان نوشت به نام بعض فضائح الروافض. اصل این کتاب از دست رفته است. عبدالجلیل قزوینی که آن روزگار در ری میزیست و عالم معروف و معتبری بود، بر بعض فضائح الروافض ردیهای…
__________
همچنین دقت شود این مناظرات در محدوده شمال ایران و نزدیک به طبرستان واقع شده، و اتفاق طرفین بحث بر حضور نداشتن امامان و علویان در فتوحات بیشتر نسخه اشتباه گزارش ضعیف حضور حسنین ع در طبرستان را محدوش میسازد. طبرستانی که در قرنهای بعد به قلمرو اسلامی ملحق شد.
@Estedlale_Ma
همچنین دقت شود این مناظرات در محدوده شمال ایران و نزدیک به طبرستان واقع شده، و اتفاق طرفین بحث بر حضور نداشتن امامان و علویان در فتوحات بیشتر نسخه اشتباه گزارش ضعیف حضور حسنین ع در طبرستان را محدوش میسازد. طبرستانی که در قرنهای بعد به قلمرو اسلامی ملحق شد.
@Estedlale_Ma
Audio
🎙 درباره فروپاشی ساسانیان با عنوان «آسیای غربی در قرن هفتم میلادی: از ساسانیان تا خلافت اسلامی».
👤دکتر خداداد رضاخانی ( تاریخدان و تاریخنگار دوران اواخر باستان ایران، آسیای غربی و مرکزی - دانشگاه لیدن)
در این گفتار و برخی از دیگر نشستهای سخنران (نمونه۱، نمونه۲)، تلقیهای رایج امروزی درباره فتوحات صدر اسلام نقد شده است، و شروع فتوحات را ادامه فتوحات ساسانی و به نحوی شورشی داخلی میداند. البته طبعاً برای برخی تردیدهای ایشان در بعضی روایات اسلامی پاسخهایی وجود دارد.
@Estedlale_Ma
👤دکتر خداداد رضاخانی ( تاریخدان و تاریخنگار دوران اواخر باستان ایران، آسیای غربی و مرکزی - دانشگاه لیدن)
در این گفتار و برخی از دیگر نشستهای سخنران (نمونه۱، نمونه۲)، تلقیهای رایج امروزی درباره فتوحات صدر اسلام نقد شده است، و شروع فتوحات را ادامه فتوحات ساسانی و به نحوی شورشی داخلی میداند. البته طبعاً برای برخی تردیدهای ایشان در بعضی روایات اسلامی پاسخهایی وجود دارد.
@Estedlale_Ma
Audio
گفتگویی درباره منبعشناسی فتوحات اعراب در ایران
👤 دکتر خداداد رضاخانی (استاد و پژوهشگر دانشگاه لایدن)
👤دکتر علی بهرامیان (عضو هیات علمی و معاون دائرة المعارف بزرگ اسلامی)
🔺سخن گفتن از آنچه به فتوحات اعراب در ایران مشهور است، بدون داشتن آگاهی و اطلاع از منابعی که دربارۀ این دوران سخن میگویند ممکن نیست، به همین جهت پرداختن به منابعی که در این مورد تألیف شدهاند، بسیار مهم است.
🔺در این گفتگو منابع مربوط به دوران موسوم به فتوحات اعراب در ایران از منظر تاریخی و روایی، بررسی شده است.
@Estedlale_Ma
👤 دکتر خداداد رضاخانی (استاد و پژوهشگر دانشگاه لایدن)
👤دکتر علی بهرامیان (عضو هیات علمی و معاون دائرة المعارف بزرگ اسلامی)
🔺سخن گفتن از آنچه به فتوحات اعراب در ایران مشهور است، بدون داشتن آگاهی و اطلاع از منابعی که دربارۀ این دوران سخن میگویند ممکن نیست، به همین جهت پرداختن به منابعی که در این مورد تألیف شدهاند، بسیار مهم است.
🔺در این گفتگو منابع مربوط به دوران موسوم به فتوحات اعراب در ایران از منظر تاریخی و روایی، بررسی شده است.
@Estedlale_Ma
پاسخ دروغ ملحدان درباره روابط زناشویی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) که زیاد در فضای مجازی تکرار میشود
http://alasar.blog.ir/1396/05/03/ayeshe
@Estedlale_Ma
http://alasar.blog.ir/1396/05/03/ayeshe
@Estedlale_Ma
alasar.blog.ir
دروغ پردازی آتئیست ها درباره روابط زناشویی رسول اکرم (ص) :: آثار
شگفت آور است بی خدایانی که با تمام وجود در لجن زار فساد و فحشاء فرو رفته اند، دهان ناپاک خود را گشوده و هر دروغ و تهمتی را به سوی سرچشمه پاکی و پاکدامی رسول مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله ...