Forwarded from خبرگزاری شهر
🔴 خیابانی که بود
✍ احسان رضایی/داستاننویس
🔹«سنجاقکها/ و دیدارهای آشنا/ زادگاهم چه عزیز است!» (هایکو از بوسون)
🔺یکی از تفریحات همیشگی دوران دانشجویی این بود که وقتی رفقایم داشتند با کسی بحث میکردند، در میانه بحث یکباره من را صدا بزنند و بگویند «فلانی! به آقا بگو بچه کجایی؟» و بعد من با صدای کلفت و گردن افراشته و سینه جلوداده جواب بدهم «نظامآباد آقاجون، بچه نظامآبادم. امری بود؟» تا همگی بزنیم زیر خنده. یک بار هم که من نبودم، رفقایم وسط یک بحث نزدیک به دعوا به طرف مقابل گفته بودند که میگوییم رفقایمان بیایند ال کنند و بل کنند و رفیقهای ما بچه نظامآباد هستند و اینها که دست بر قضا، همان موقع من و چند نفر دیگر رسیده بودیم و «چی شده؟ چی شده؟» بنده خدا، طرف مقابل که خودش بچه «خاک سفید» هم بود، افتاده بود به معذرتخواهی.
🔺آن کس که ز شهر آشنایی است، البته کارکرد عبارات نظامآباد و خاک سفید را در نقل خاطرههای بالا میداند و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. اما برای آنها که نمیدانند باید عرض کنم که مردمان محله نظامآباد تهران، جایی در مرکز شهر که خصوصیاتش به جنوب شهر میبرد، معروف هستند به سر نترسشان و به «لات»هایشان. خود من البته راز این ماجرا را ندانستهام که محلهای که غالب ساکنانش از شهرهای استان مرکزی به پایتخت مهاجرت کردهاند، چطور توانستند در چنین فرصت کوتاهی چنین شهرتی به هم بزنند. آیا این واکنشی دفاعی بوده برای رفع احساس خاص یک شهرستانی در برابر جوانهای تهرانی؟ یا شاید هم تاثیر آنهمه سینمایی که در چهار طرف محله هست (یعنی بود) و نقل است که یکی از این سینماها، برای شش سال متوالی در همه سانسها فقط «قیصر» را نمایش میداده؟ هیچ محل دیگری را به خاطر ندارم که اهالیاش اینهمه به سینما علاقه داشته باشند. زمانی بود که ویدیو کالایی ممنوعه بود. در همان زمان در نظامآباد مغازهای بود که بی ترس و واهمه، ویاچاس کرایه میداد و فقط هم همین یک کالا را داشت.
🔺تازگیها دیدم یکی از نویسندگان سینمایی در مطلبی از این مغازه یاد کرده بود و نوشته بود: «چنین بود نظامآباد».
واقعا هم چنین بود نظامآباد. خیابانی بلند بین دو میدان اصلی شهر (بین امام حسین و رسالت) که نه معماری خاصی داشت و نه مرکز و اداره بخصوصی تویش بود. مجموعهای از خانههای کوچک و بزرگ با معماریهای واقعا متفاوت که یادگار زمانی بود که زمین را به نقد میفروختند و هر کس هر مقدار توانسته بود خانهاش را جلو یا عقب برده بود. برای همین، خیابانی شده بود پر از کوچه پسکوچه که جز اهل محل کسی از شبکه پیچیدهشان سر در نمیآورد. در عوض، هرچه بود سر همین «اهل»ش بود که آنجا را ویژگی میداد و خصوصیت. این اهالی توی شهر معروف بودند به لات بودن. اما واقعا اینطور نبود. نه همه اهالی لات بودند و نه اصلا لاتهای محل، آن تصویری بودند که توی ذهنها هست. نقل خاطرهای که از آخرین روز زندگی یکی از این لاتها دارم، شاید به توضیح منظورم کمک بکند. آقاماشالله غریبی را من خودم در غروبی که شبش مرد، دیدم. این آقاماشالله، آخرین «گندهلات» تاریخ نظامآباد است. یک مرد چهارشانه، با تهریشی نامرتب و دستهایی پهن که کار یدی مداوم از خطوط ریز و درشت پرشان کرده بود. آن روز غروب روی یک درگاهی نشسته بود و من که از دور دیدمش، با صدای بلند سلامش دادم. گفتم «سلام آقاماشالله» و او انگار که سر حال نباشد، فقط سر تکان داد. منتظر بودم که بگوید «پسر، آدم بزرگتر را به اسم کوچیک صدا نمیزنه» ولی نگفت. فقط سر تکان داد. خودم دوباره حرفم را اصلاح کردم و گفتم «خوب هستید آقاغریبی؟» و او باز هم سر تکان داد که یعنی برو و من هم بدون هیچ اعتراضی رفتم. این، تصویر یک «لات» واقعی بود. مردی که میگفتند به عمرش دعوا نکرده و هیبتی دارد که اصلا نیازی به دعوا ندارد.
🔺آقاماشالله را همان شب با چاقو زدند. با چاقو و از پشت. همانطوری که شایسته یک لات واقعی بود. سرنوشت خیابان نظامآباد اما، سرنوشتی شده که به هیچ وجه شایستگی خیابانی با آن اسم و رسم را ندارد. حالا توی این خیابان سهتا ایستگاه مترو زدهاند و اتوبان امام علی، نیمی از خیابان را خورده است. خیابان دارد به زور مدرن میشود و کوچه پسکوچههای پررمز و رازش هم توی عقبنشینی اجباری خانهها، حل میشوند. نظامآباد دیگر لات ندارد و سهل است، بعد از آقاماشالله، تهران دیگر گندهلات به خودش ندیده. اوضاع درست شده است مثل همان روز غروب و همان سر تکان دادنهای آقاماشالله. حالا دیگر خاطره زادگاه عزیز من، شده است یک حس نوستالژیک که وقت یادآوری آن دلم بخواهد سینهام را جلو بدهم و سرم را بالا بگیرم و با صدای کلفت بگویم: «نظامآباد آقاجون، بچه نظامآبادم. امری بود؟»
@Shahragency
✍ احسان رضایی/داستاننویس
🔹«سنجاقکها/ و دیدارهای آشنا/ زادگاهم چه عزیز است!» (هایکو از بوسون)
🔺یکی از تفریحات همیشگی دوران دانشجویی این بود که وقتی رفقایم داشتند با کسی بحث میکردند، در میانه بحث یکباره من را صدا بزنند و بگویند «فلانی! به آقا بگو بچه کجایی؟» و بعد من با صدای کلفت و گردن افراشته و سینه جلوداده جواب بدهم «نظامآباد آقاجون، بچه نظامآبادم. امری بود؟» تا همگی بزنیم زیر خنده. یک بار هم که من نبودم، رفقایم وسط یک بحث نزدیک به دعوا به طرف مقابل گفته بودند که میگوییم رفقایمان بیایند ال کنند و بل کنند و رفیقهای ما بچه نظامآباد هستند و اینها که دست بر قضا، همان موقع من و چند نفر دیگر رسیده بودیم و «چی شده؟ چی شده؟» بنده خدا، طرف مقابل که خودش بچه «خاک سفید» هم بود، افتاده بود به معذرتخواهی.
🔺آن کس که ز شهر آشنایی است، البته کارکرد عبارات نظامآباد و خاک سفید را در نقل خاطرههای بالا میداند و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. اما برای آنها که نمیدانند باید عرض کنم که مردمان محله نظامآباد تهران، جایی در مرکز شهر که خصوصیاتش به جنوب شهر میبرد، معروف هستند به سر نترسشان و به «لات»هایشان. خود من البته راز این ماجرا را ندانستهام که محلهای که غالب ساکنانش از شهرهای استان مرکزی به پایتخت مهاجرت کردهاند، چطور توانستند در چنین فرصت کوتاهی چنین شهرتی به هم بزنند. آیا این واکنشی دفاعی بوده برای رفع احساس خاص یک شهرستانی در برابر جوانهای تهرانی؟ یا شاید هم تاثیر آنهمه سینمایی که در چهار طرف محله هست (یعنی بود) و نقل است که یکی از این سینماها، برای شش سال متوالی در همه سانسها فقط «قیصر» را نمایش میداده؟ هیچ محل دیگری را به خاطر ندارم که اهالیاش اینهمه به سینما علاقه داشته باشند. زمانی بود که ویدیو کالایی ممنوعه بود. در همان زمان در نظامآباد مغازهای بود که بی ترس و واهمه، ویاچاس کرایه میداد و فقط هم همین یک کالا را داشت.
🔺تازگیها دیدم یکی از نویسندگان سینمایی در مطلبی از این مغازه یاد کرده بود و نوشته بود: «چنین بود نظامآباد».
واقعا هم چنین بود نظامآباد. خیابانی بلند بین دو میدان اصلی شهر (بین امام حسین و رسالت) که نه معماری خاصی داشت و نه مرکز و اداره بخصوصی تویش بود. مجموعهای از خانههای کوچک و بزرگ با معماریهای واقعا متفاوت که یادگار زمانی بود که زمین را به نقد میفروختند و هر کس هر مقدار توانسته بود خانهاش را جلو یا عقب برده بود. برای همین، خیابانی شده بود پر از کوچه پسکوچه که جز اهل محل کسی از شبکه پیچیدهشان سر در نمیآورد. در عوض، هرچه بود سر همین «اهل»ش بود که آنجا را ویژگی میداد و خصوصیت. این اهالی توی شهر معروف بودند به لات بودن. اما واقعا اینطور نبود. نه همه اهالی لات بودند و نه اصلا لاتهای محل، آن تصویری بودند که توی ذهنها هست. نقل خاطرهای که از آخرین روز زندگی یکی از این لاتها دارم، شاید به توضیح منظورم کمک بکند. آقاماشالله غریبی را من خودم در غروبی که شبش مرد، دیدم. این آقاماشالله، آخرین «گندهلات» تاریخ نظامآباد است. یک مرد چهارشانه، با تهریشی نامرتب و دستهایی پهن که کار یدی مداوم از خطوط ریز و درشت پرشان کرده بود. آن روز غروب روی یک درگاهی نشسته بود و من که از دور دیدمش، با صدای بلند سلامش دادم. گفتم «سلام آقاماشالله» و او انگار که سر حال نباشد، فقط سر تکان داد. منتظر بودم که بگوید «پسر، آدم بزرگتر را به اسم کوچیک صدا نمیزنه» ولی نگفت. فقط سر تکان داد. خودم دوباره حرفم را اصلاح کردم و گفتم «خوب هستید آقاغریبی؟» و او باز هم سر تکان داد که یعنی برو و من هم بدون هیچ اعتراضی رفتم. این، تصویر یک «لات» واقعی بود. مردی که میگفتند به عمرش دعوا نکرده و هیبتی دارد که اصلا نیازی به دعوا ندارد.
🔺آقاماشالله را همان شب با چاقو زدند. با چاقو و از پشت. همانطوری که شایسته یک لات واقعی بود. سرنوشت خیابان نظامآباد اما، سرنوشتی شده که به هیچ وجه شایستگی خیابانی با آن اسم و رسم را ندارد. حالا توی این خیابان سهتا ایستگاه مترو زدهاند و اتوبان امام علی، نیمی از خیابان را خورده است. خیابان دارد به زور مدرن میشود و کوچه پسکوچههای پررمز و رازش هم توی عقبنشینی اجباری خانهها، حل میشوند. نظامآباد دیگر لات ندارد و سهل است، بعد از آقاماشالله، تهران دیگر گندهلات به خودش ندیده. اوضاع درست شده است مثل همان روز غروب و همان سر تکان دادنهای آقاماشالله. حالا دیگر خاطره زادگاه عزیز من، شده است یک حس نوستالژیک که وقت یادآوری آن دلم بخواهد سینهام را جلو بدهم و سرم را بالا بگیرم و با صدای کلفت بگویم: «نظامآباد آقاجون، بچه نظامآبادم. امری بود؟»
@Shahragency
📚 ترجمههای مکرر و همزمان: کتاب جدیدی که با عنوان «شهری بر لبهٔ آسمان» از الیف شافاک منتشر شده، همان «من و استادم» است که قبلاً هم یکبار ترجمه شده بوده - از کانال کاغذ
@kaaghaz
@ehsanname
@kaaghaz
@ehsanname
🔺بخشی از مقدمه کتابی تئوریک درباره سینما برای یک ناشر معروف که که حداقل ۱۱ غلط تایپی، انشایی و املایی دارد، مثلا حیات (زندگی) را نوشته حیاط! انگار ناشر حتی حوصله یک بار خواندن مقدمه کتابش را هم نداشته! - از توییتر آرش فهمیم @ehsanname
🌕 نوبل ادبیات، مرور سریع
@ehsanname
✍احسان رضایی: تا ساعتی دیگر قرار است نام برنده، بلکه برندگان نوبل ادبیات اعلام شود. پارسال شکایت ۱۸ زن از همسر یکی از اعضای فرهنگستان سوئد باعث ۲ سال حبس خودش، اخراج همسر شاعرش از آکادمی سوئد، دودستگی و جنجال و استعفا بین باقی اعضا، از نصاب افتادن تعداد اعضا برای تصمیمگیری در مورد نوبل ادبیات و باقی قضایا شد و خلاصه نوبل ادبیات اهدا نشد. برای همین حالا قرار است امسال به دو نفر نوبل ادبی بدهند به جبران مافات.
🔸آکادمی نوبل طی ۱۱۸ سال گذشته (از ۱۹۰۱ تا ۲۰۱۸) به ۱۱۴ نویسنده جایزه داد. اینطوری که ۸ سال برگزیدهای نداشته و در عوض ۴ سال نوبل را مشترک به دو نفر دادند.
🔹۸نوبت اهدا نشدن نوبل ادبیات از این قرار بود: سالهای ۱۹۱۴، ۱۹۱۸، ۱۹۳۵، ۱۹۴۰، سه سالِ پشت سرهم از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ و پارسال. در ۱۹۱۸ رسماً اعلام شد کسی موفق به دریافت جایزه نشده، سال پیش هم که آن اخبار شنیع، در بقیه موارد گفتند وسط جنگ جهانی که نمیشود جایزه داد!
🔹طبق وصیت آلفرد نوبل، نوبل ادبيات باید به «برجستهترين اثری که در یک سال گذشته با رويكرد آرمانگرايانه نوشته شده» اهدا شود. اما در عمل این جمله یک چیز تشریفاتی است. آنها به مجموعه آثار یک نفر جایزه میدهد، نه به یک کتاب خاص (تنها نوبلهایی که به یک کتاب مشخص داده شد، نوبل ۱۹۲۰ کنوت هامسون برای «رشد خاک»، نوبل ۱۹۲۴ ولادیسلاو ریمونت برای رمان «دهقانها» و نوبل ۱۹۲۹ توماس مان برای «بودنبروکها»ست). گاهی به یکی در تنها سالی که کاری منتشر نکرده، نوبل میدهند (برنارد شا در ۱۹۲۵). بقیه را هم سالها بعد از نگارش مهمترین اثرشان انتخاب کردهاند (مارکز در ۱۹۸۰ نوبل گرفت، ۱۲سال بعد از انتشار «صد سال تنهایی»).
🔸جنجالیترین انتخابهای دو دهه اخیر، نوبلهای داریو فو (۱۹۹۷) و باب دیلن (۲۰۱۶) بوده. بخصوص داریو فو که آثارش از طرف کلیسای کاتولیک تقبیح شده و انتخابش با اساسنامه نوبل و قضیه «آثار آرمانگرایانه» تضاد داشت.
🔹فهرست نویسندگان معروفی که بعد از ۱۹۰۱ مردند و نوبل نبردند، خیلی غنیتر از نوبلگرفتههاست: جورج اورول، سامرست موام، گراهام گرین، آلدوس هاکسلی، او هنری، جیمز جویس، دی اچ لارنس، ویرجینیا وولف، کاترین منسفیلد، جی آر آر تالکین، رولد دال، اچ جی ولز، آرتور کانندویل، آگاتا کریستی، مارک تواین، جک لندن، تئودور درایزر، تامس هاردی، اسکات فیتزجرالد، آرتور میلر، جی دی سلینجر، ای ال دکتروف، ریموند کارور، جان آپدایک، کورت ونهگات، ژول ورن، امیل زولا، مارسل پروست، آندره مالرو، لویی فردینان سلین، سنت اگزوپری، رومن گاری، فرانتس کافکا، برتولت برشت، ایتالو کالوینو، امبرتو اکو، هنریک ایبسن، نیکوس کازانتزاکیس، گارسیا لورکا، خورخه لوییس بورخس، کارلوس فوئنتس، چینوا آچیبی، آنا آخماتووا، ولادیمیر مایاکفسکی، میخاییل بولگاکف، ولادیمیر ناباکف، ماکسیم گورکی، آنتون چخوف، لئو تولستوی،... کلا روسها تا ۱۹۵۸ و بوریس پاسترناک (آن هم از سر لج با شوروی) نوبل ادبیات نگرفتند، درحالیکه نیمه اول قرن بیستم، عصر طلایی ادبیات روس بود.
🔸در بین برندگان نوبل ادبیات فقط ۱۴ زن هست. از این جمع ۶ زن در قرن بیستویکم نوبل گرفتهاند. یعنی توجه به زنان نویسنده در سالهای اخیر بیشتر شده.
🔹متوسط سن برندگان نوبل ادبیات در زمان گرفتن جایزه ۶۵سال بوده که بعد از برندگان نوبل اقتصاد (متوسط ۶۷سال) پیرترین نوبلیستها هستند. جوانترین برنده، رودیارد کیپلینگ خالق «کتاب جنگل» با ۴۲سال (نوبل ۱۹۰۷) و مسنترین برنده، دوریس لسینگ ۸۸ساله (نوبل ۲۰۰۷) بود. لسینگ متولد کرمانشاه خودمان بود.
@ehsanname
🔸بین برندگان نوبل ادبیات، کشور فرانسه با ۱۵ جایزه بیشترین سهم را دارد (رتبههای بعدی برای ایالات متحده با ۱۱ و بریتانیا با ۱۰ نوبل است) اما در بین زبانهای مختلف، ادبیات انگلیسیزبان جلوتر از بقیه است. ۲۹ نوبلیست به انگلیسی مینوشتند، ۱۴ نفر به فرانسه، ۱۳ نفر آلمانی، ۱۱ نفر اسپانیولی، ۷ نفر سوئدی، روسها و ایتالیاییها هم هر کدام ۶ برنده داشتند. کلاً این ۱۱۴ برنده به ۲۵ زبان مینوشتند.
🔹نوبلهای ادبیات سوئدی به تنهایی بیشتر از کل نوبلهای قاره آسیاست. طبیعتاً این نه به خاطر غنای ادبیات سوئد، بلکه به خاطر برگزارکننده نوبل است. ۵ نفر از این ۷سوئدی برنده نوبل ادبیات، خودشان عضو آکادمی سوئد بودند. یکی از این اعضا، اریک اکسل کارلفلدت (نوبل ۱۹۳۱) تنها کسی است که بعد از مرگش نوبل ادبیات گرفت.
🔸دو نفر نوبل ادبیاتشان را نخواستند: بوریس پاسترناک (۱۹۵۸) و ژان پل سارتر (۱۹۶۴). باب دیلن (۲۰۱۶) هم تا مدتها به آکادمی جواب نمیداد اما در نهایت ختم به خیر شد.
🔹دو برندۀ آخر نوبل ادبی، دو نویسندۀ مرد انگلیسی زبان بودند (باب دیلن و ایشیگورو). پس امسال احتمالاً نوبلها به یک نویسنده زن میرسد و یک غیرانگلیسیزبان. این هم از پیشبینی.
@ehsanname
@ehsanname
✍احسان رضایی: تا ساعتی دیگر قرار است نام برنده، بلکه برندگان نوبل ادبیات اعلام شود. پارسال شکایت ۱۸ زن از همسر یکی از اعضای فرهنگستان سوئد باعث ۲ سال حبس خودش، اخراج همسر شاعرش از آکادمی سوئد، دودستگی و جنجال و استعفا بین باقی اعضا، از نصاب افتادن تعداد اعضا برای تصمیمگیری در مورد نوبل ادبیات و باقی قضایا شد و خلاصه نوبل ادبیات اهدا نشد. برای همین حالا قرار است امسال به دو نفر نوبل ادبی بدهند به جبران مافات.
🔸آکادمی نوبل طی ۱۱۸ سال گذشته (از ۱۹۰۱ تا ۲۰۱۸) به ۱۱۴ نویسنده جایزه داد. اینطوری که ۸ سال برگزیدهای نداشته و در عوض ۴ سال نوبل را مشترک به دو نفر دادند.
🔹۸نوبت اهدا نشدن نوبل ادبیات از این قرار بود: سالهای ۱۹۱۴، ۱۹۱۸، ۱۹۳۵، ۱۹۴۰، سه سالِ پشت سرهم از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ و پارسال. در ۱۹۱۸ رسماً اعلام شد کسی موفق به دریافت جایزه نشده، سال پیش هم که آن اخبار شنیع، در بقیه موارد گفتند وسط جنگ جهانی که نمیشود جایزه داد!
🔹طبق وصیت آلفرد نوبل، نوبل ادبيات باید به «برجستهترين اثری که در یک سال گذشته با رويكرد آرمانگرايانه نوشته شده» اهدا شود. اما در عمل این جمله یک چیز تشریفاتی است. آنها به مجموعه آثار یک نفر جایزه میدهد، نه به یک کتاب خاص (تنها نوبلهایی که به یک کتاب مشخص داده شد، نوبل ۱۹۲۰ کنوت هامسون برای «رشد خاک»، نوبل ۱۹۲۴ ولادیسلاو ریمونت برای رمان «دهقانها» و نوبل ۱۹۲۹ توماس مان برای «بودنبروکها»ست). گاهی به یکی در تنها سالی که کاری منتشر نکرده، نوبل میدهند (برنارد شا در ۱۹۲۵). بقیه را هم سالها بعد از نگارش مهمترین اثرشان انتخاب کردهاند (مارکز در ۱۹۸۰ نوبل گرفت، ۱۲سال بعد از انتشار «صد سال تنهایی»).
🔸جنجالیترین انتخابهای دو دهه اخیر، نوبلهای داریو فو (۱۹۹۷) و باب دیلن (۲۰۱۶) بوده. بخصوص داریو فو که آثارش از طرف کلیسای کاتولیک تقبیح شده و انتخابش با اساسنامه نوبل و قضیه «آثار آرمانگرایانه» تضاد داشت.
🔹فهرست نویسندگان معروفی که بعد از ۱۹۰۱ مردند و نوبل نبردند، خیلی غنیتر از نوبلگرفتههاست: جورج اورول، سامرست موام، گراهام گرین، آلدوس هاکسلی، او هنری، جیمز جویس، دی اچ لارنس، ویرجینیا وولف، کاترین منسفیلد، جی آر آر تالکین، رولد دال، اچ جی ولز، آرتور کانندویل، آگاتا کریستی، مارک تواین، جک لندن، تئودور درایزر، تامس هاردی، اسکات فیتزجرالد، آرتور میلر، جی دی سلینجر، ای ال دکتروف، ریموند کارور، جان آپدایک، کورت ونهگات، ژول ورن، امیل زولا، مارسل پروست، آندره مالرو، لویی فردینان سلین، سنت اگزوپری، رومن گاری، فرانتس کافکا، برتولت برشت، ایتالو کالوینو، امبرتو اکو، هنریک ایبسن، نیکوس کازانتزاکیس، گارسیا لورکا، خورخه لوییس بورخس، کارلوس فوئنتس، چینوا آچیبی، آنا آخماتووا، ولادیمیر مایاکفسکی، میخاییل بولگاکف، ولادیمیر ناباکف، ماکسیم گورکی، آنتون چخوف، لئو تولستوی،... کلا روسها تا ۱۹۵۸ و بوریس پاسترناک (آن هم از سر لج با شوروی) نوبل ادبیات نگرفتند، درحالیکه نیمه اول قرن بیستم، عصر طلایی ادبیات روس بود.
🔸در بین برندگان نوبل ادبیات فقط ۱۴ زن هست. از این جمع ۶ زن در قرن بیستویکم نوبل گرفتهاند. یعنی توجه به زنان نویسنده در سالهای اخیر بیشتر شده.
🔹متوسط سن برندگان نوبل ادبیات در زمان گرفتن جایزه ۶۵سال بوده که بعد از برندگان نوبل اقتصاد (متوسط ۶۷سال) پیرترین نوبلیستها هستند. جوانترین برنده، رودیارد کیپلینگ خالق «کتاب جنگل» با ۴۲سال (نوبل ۱۹۰۷) و مسنترین برنده، دوریس لسینگ ۸۸ساله (نوبل ۲۰۰۷) بود. لسینگ متولد کرمانشاه خودمان بود.
@ehsanname
🔸بین برندگان نوبل ادبیات، کشور فرانسه با ۱۵ جایزه بیشترین سهم را دارد (رتبههای بعدی برای ایالات متحده با ۱۱ و بریتانیا با ۱۰ نوبل است) اما در بین زبانهای مختلف، ادبیات انگلیسیزبان جلوتر از بقیه است. ۲۹ نوبلیست به انگلیسی مینوشتند، ۱۴ نفر به فرانسه، ۱۳ نفر آلمانی، ۱۱ نفر اسپانیولی، ۷ نفر سوئدی، روسها و ایتالیاییها هم هر کدام ۶ برنده داشتند. کلاً این ۱۱۴ برنده به ۲۵ زبان مینوشتند.
🔹نوبلهای ادبیات سوئدی به تنهایی بیشتر از کل نوبلهای قاره آسیاست. طبیعتاً این نه به خاطر غنای ادبیات سوئد، بلکه به خاطر برگزارکننده نوبل است. ۵ نفر از این ۷سوئدی برنده نوبل ادبیات، خودشان عضو آکادمی سوئد بودند. یکی از این اعضا، اریک اکسل کارلفلدت (نوبل ۱۹۳۱) تنها کسی است که بعد از مرگش نوبل ادبیات گرفت.
🔸دو نفر نوبل ادبیاتشان را نخواستند: بوریس پاسترناک (۱۹۵۸) و ژان پل سارتر (۱۹۶۴). باب دیلن (۲۰۱۶) هم تا مدتها به آکادمی جواب نمیداد اما در نهایت ختم به خیر شد.
🔹دو برندۀ آخر نوبل ادبی، دو نویسندۀ مرد انگلیسی زبان بودند (باب دیلن و ایشیگورو). پس امسال احتمالاً نوبلها به یک نویسنده زن میرسد و یک غیرانگلیسیزبان. این هم از پیشبینی.
@ehsanname
🌕 برندگان نوبل ادبیات اعلام شدند: پیتر هاندکه، نویسنده و نمایشنامهنویس اتریشی (برنده نوبل ۲۰۱۹) و اولگا توکارچوک، فیلمنامهنویس، شاعر و روانشناس لهستانی (برای نوبل ۲۰۱۸). از هاندکه قبلاً کارهایی به فارسی ترجمه شده بود @ehsanname
📚کتابخانه پیتر هاندکه به زبان فارسی
@ehsanname
آکادمی سوئد امسال هم یکی از انتخابهای خاصش را رو کرد و از میان هاروکی موراکامی، مارگارت آتوود، آدونیس، اسماعیل کاداره، خابیر ماریاس، یون فوسه، میلان کوندرا، پیتر هاندکه، سزار آیرا و ... اسم پیتر هاندکه و اولگا توکارچوک را درآورد، دو نویسندۀ اروپایی. از آن بانوی لهستانی ما قبلاً چیزی نخوانده ایم، اما هاندکه به خاطر وجه سینماییاش بیشتر میشناسیم. سیاهۀ ترجمههای فارسی هاندکه از این قرار است:
از بین
📗رمان:
▪️پیوندهای گسسته (ترجمه فرخ معینی، نشر فاریاب، ۶۲) تجدید چاپ با عنوان «زن چپدست» (نشر فرهنگ جاوید، ۹۷)
▫️ترس دروازهبان از ضربه پنالتی (ترجمه محسن جدهدوست، انتشارات فصل سبز، ۸۱)
▪️من در شبی تاریک از خانۀ خاموشم بیرون رفتم (ترجمه حمید یزدانپناه، نشر علم، ۸۸)
▫️از غم بال درآوردن (ترجمه پویا رفویی، نشر رخداد نو، ۹۲)
📙مجموعه داستان و نمایشنامه:
▪️محاکمه (ترجمه آرزو اقبالی، نشر چشمه، ۷۹)
▫️فروشنده دورهگرد (ترجمه آرزو اقبالی، نشر چشمه، ۹۶)
📘 نمایشنامه:
🔻سه قطعه (ترجمه عباس نعلبندیان، تلویزیون ملی ایران، ۱۳۵۱) قدیمیترین ترجمۀ هاندکه که حالا نایاب است
▪️اهانت به تماشاگر (ترجمه علیاصغر حداد، نشر تجربه، ۷۷)
▫️غیبگویی (ترجمه علیاصغر حداد، نشر تجربه، ۷۷)
▪️اتهام به خود (ترجمه حسن ملکی، نشر تجربه، ۷۸)
▫️محاکمه (ترجمه علیاصغر حداد، نشر تجربه، ۷۸)
▪️کاسپار (ترجمه محسن جدهدوست، نشر نمایش، ۷۹) (ترجمه علیاصغر حداد، نشر افکار، ۸۲)
📕فیلمنامه:
▫️آسمان برلین (ترجمه صفی یزدانیان، نشر نی، ۸۹) فیلمنامۀ مشترک با ویم وندرس
📖 بخشی از کتاب:
▪️مجموعۀ نامرئی (ترجمه علیاصغر حداد، نشر ماهی، ۸۵) ۶ داستان کوتاه از هاندکه، در مجموعه برگزیدهای از ادبیات معاصر آلمان
▫️در محله کورها (ترجمه پروانه طاهری، نشر رایین، ۹۵) یک داستان از هاندکه، در مجموعه برگزیدهای از ادبیات معاصر آلمان
▪️خیابان صحنه است (ترجمه علی قلیپور و آنیسا رئوفی، نشر مانیا هنر، ۹۷) یک مقاله از ۹ مقالۀ این کتاب دربارۀ جنبههای اجتماعی تئاتر از هاندکه است
@ehsanname
⬅️ هاندکه نثر و نگاه خاصی دارد. اگر چیزی از او نخواندهاید پیشنهاد میدهم با کتاب «مجموعۀ نامرئی» شروع کنید که نمونههای مختلفی از ادبیات آلمان دارد و اگر هم از یکی خوشتان نیامد، گزینههای دیگر هم پیش رویتان هست.
📸 جهان داستانی پیتر هاندکه به روایتِ طرح جلد اردشیر محصص - عکس از سینا خزیمه
@ehsanname
آکادمی سوئد امسال هم یکی از انتخابهای خاصش را رو کرد و از میان هاروکی موراکامی، مارگارت آتوود، آدونیس، اسماعیل کاداره، خابیر ماریاس، یون فوسه، میلان کوندرا، پیتر هاندکه، سزار آیرا و ... اسم پیتر هاندکه و اولگا توکارچوک را درآورد، دو نویسندۀ اروپایی. از آن بانوی لهستانی ما قبلاً چیزی نخوانده ایم، اما هاندکه به خاطر وجه سینماییاش بیشتر میشناسیم. سیاهۀ ترجمههای فارسی هاندکه از این قرار است:
از بین
📗رمان:
▪️پیوندهای گسسته (ترجمه فرخ معینی، نشر فاریاب، ۶۲) تجدید چاپ با عنوان «زن چپدست» (نشر فرهنگ جاوید، ۹۷)
▫️ترس دروازهبان از ضربه پنالتی (ترجمه محسن جدهدوست، انتشارات فصل سبز، ۸۱)
▪️من در شبی تاریک از خانۀ خاموشم بیرون رفتم (ترجمه حمید یزدانپناه، نشر علم، ۸۸)
▫️از غم بال درآوردن (ترجمه پویا رفویی، نشر رخداد نو، ۹۲)
📙مجموعه داستان و نمایشنامه:
▪️محاکمه (ترجمه آرزو اقبالی، نشر چشمه، ۷۹)
▫️فروشنده دورهگرد (ترجمه آرزو اقبالی، نشر چشمه، ۹۶)
📘 نمایشنامه:
🔻سه قطعه (ترجمه عباس نعلبندیان، تلویزیون ملی ایران، ۱۳۵۱) قدیمیترین ترجمۀ هاندکه که حالا نایاب است
▪️اهانت به تماشاگر (ترجمه علیاصغر حداد، نشر تجربه، ۷۷)
▫️غیبگویی (ترجمه علیاصغر حداد، نشر تجربه، ۷۷)
▪️اتهام به خود (ترجمه حسن ملکی، نشر تجربه، ۷۸)
▫️محاکمه (ترجمه علیاصغر حداد، نشر تجربه، ۷۸)
▪️کاسپار (ترجمه محسن جدهدوست، نشر نمایش، ۷۹) (ترجمه علیاصغر حداد، نشر افکار، ۸۲)
📕فیلمنامه:
▫️آسمان برلین (ترجمه صفی یزدانیان، نشر نی، ۸۹) فیلمنامۀ مشترک با ویم وندرس
📖 بخشی از کتاب:
▪️مجموعۀ نامرئی (ترجمه علیاصغر حداد، نشر ماهی، ۸۵) ۶ داستان کوتاه از هاندکه، در مجموعه برگزیدهای از ادبیات معاصر آلمان
▫️در محله کورها (ترجمه پروانه طاهری، نشر رایین، ۹۵) یک داستان از هاندکه، در مجموعه برگزیدهای از ادبیات معاصر آلمان
▪️خیابان صحنه است (ترجمه علی قلیپور و آنیسا رئوفی، نشر مانیا هنر، ۹۷) یک مقاله از ۹ مقالۀ این کتاب دربارۀ جنبههای اجتماعی تئاتر از هاندکه است
@ehsanname
⬅️ هاندکه نثر و نگاه خاصی دارد. اگر چیزی از او نخواندهاید پیشنهاد میدهم با کتاب «مجموعۀ نامرئی» شروع کنید که نمونههای مختلفی از ادبیات آلمان دارد و اگر هم از یکی خوشتان نیامد، گزینههای دیگر هم پیش رویتان هست.
📸 جهان داستانی پیتر هاندکه به روایتِ طرح جلد اردشیر محصص - عکس از سینا خزیمه
احساننامه
🌕 خردهجنایتهای نوبلی @ehsanname امسال هم کمیته انتخاب نوبل، یکی دیگر از تردستیهایش را رو کرد و از بین غولهایی نظیر هاروکی موراکامی، کازوئو ایشیگورو، فیلیپ راث، جویس کرولاوتس، مارگارت اتوود، دن دلیلو و آدونیس، باب دیلن را انتخاب کرد تا موجی از موافقتها…
➖آکادمی سوئد بعد از ماجرای رسواییهایی که به تعطیل نوبل ادبیات ۲۰۱۸ منجر شد، سعی داشت تا امسال اعتبار این جایزه را احیا کند؛ اما انگار چندان هم در این کار موفق نبوده. چون انتخاب پیتر هاندکه باعث اعتراضهای بسیاری شده. هاندکه اتریشی، در دهه ۱۹۹۰ و سالهای جنگ بوسنی طرفدار صربها بود. به همین دلیل ویم وندرس همکاری با او را قطع کرد و ناشران زیادی در آلمان و اتریش حاضر به چاپ کتابهایش نبودند. اما هاندکه کوتاه نیامد و سال ۲۰۰۶ وقتی اسلوبودان میلوشویچ، رئیسجمهور سابق یوگسلاوی در زندان دادگاه لاهه و حین محاکمهاش به جرم جنایت علیه بشریت مرد، هاندکه در مراسم تدفینش حاضر شد و سخنرانی هم کرد. بعدها هم در مقالهای اقدام ناتو علیه صربستان را «ضدبشری» و «ننگ غرب» خواند. برای همین، او مخالفان سرسختی مثل اسلاوی ژیژک دارد که حالا میگویند چرا نوبل به یک طرفدار نسلکشی جایزه میدهد؟
🔸نمونهای از اعتراضها را در گزارشهای واشنگتن پست و گاردین بخوانید.
نوبل بردن هاندکه شاید شبیه به مورد کنوت هامسونِ نروژی (برنده نوبل ادبی ۱۹۲۰) باشد که کشتهمرده هیتلر و طرفدار سینهچاک آلمان در هر دو جنگ جهانی بود. هامسون در سال ۱۹۴۳ جایزهٔ نوبلش را به یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر اهدا کرد و بعد از مرگ هیتلر هم در مورد او گفت: «من لایق آن نیستم که در مورد آدولف هیتلر با صدای بلند صحبت کنم. او یک جنگجو برای بشریت و یک بشارتدهندهٔ عدالت برای تمام ملتها بود.» البته او قبل از این حرفها نوبل برده بود، در حالی که هاندکه اول از جنایتکاران حمایت کرده و برای همین از فهرست بسیاری از جوایز حذف شده بود.
@ehsanname
📸 پیتر هاندکه در تدفین میلوشویچ، مردی که «قصاب بالکان» لقب گرفت
🔸نمونهای از اعتراضها را در گزارشهای واشنگتن پست و گاردین بخوانید.
نوبل بردن هاندکه شاید شبیه به مورد کنوت هامسونِ نروژی (برنده نوبل ادبی ۱۹۲۰) باشد که کشتهمرده هیتلر و طرفدار سینهچاک آلمان در هر دو جنگ جهانی بود. هامسون در سال ۱۹۴۳ جایزهٔ نوبلش را به یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر اهدا کرد و بعد از مرگ هیتلر هم در مورد او گفت: «من لایق آن نیستم که در مورد آدولف هیتلر با صدای بلند صحبت کنم. او یک جنگجو برای بشریت و یک بشارتدهندهٔ عدالت برای تمام ملتها بود.» البته او قبل از این حرفها نوبل برده بود، در حالی که هاندکه اول از جنایتکاران حمایت کرده و برای همین از فهرست بسیاری از جوایز حذف شده بود.
@ehsanname
📸 پیتر هاندکه در تدفین میلوشویچ، مردی که «قصاب بالکان» لقب گرفت
🔹امیر مهدیزاده: رمان «پرواز» را از اولگا توکارچوک، که برنده جایزه نوبل شد، در نشر همان مدتی است در دست ترجمه خانم فریبا ارجمند داریم. طبعاً خوشحالم و البته نگران ترجمههای سرهمبندی شده تیمهای دوی سرعتی که به زودی سر و کلهشان پیدا میشود.
twitter.com/mehresfandy/status/1182257503985426432
🔸تایماز عظیمی: اگه در حال حاضر نمیتونید از اولگا توکارچوک، برندۀ نوبل ۲۰۱۸ (جایزه امروز بهش تعلق گرفت) چیزی بخونید، فیلم Spoor رو ببینید که برداشت نسبتاً موفقی از رمان «گاوآهنت را بر استخوانهای مردگان بران» این نویسنده است.
twitter.com/Taymazimi/status/1182254952326078464
✅ دست به نقد داستان کوتاه «زشتترین زن دنیا» از توکارچوک را با ترجمۀ محبوبه شاکری مطلق اینجا بخوانید:
www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/14556-1.html
➡️ @ehsanname
twitter.com/mehresfandy/status/1182257503985426432
🔸تایماز عظیمی: اگه در حال حاضر نمیتونید از اولگا توکارچوک، برندۀ نوبل ۲۰۱۸ (جایزه امروز بهش تعلق گرفت) چیزی بخونید، فیلم Spoor رو ببینید که برداشت نسبتاً موفقی از رمان «گاوآهنت را بر استخوانهای مردگان بران» این نویسنده است.
twitter.com/Taymazimi/status/1182254952326078464
✅ دست به نقد داستان کوتاه «زشتترین زن دنیا» از توکارچوک را با ترجمۀ محبوبه شاکری مطلق اینجا بخوانید:
www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/14556-1.html
➡️ @ehsanname
Shafiee Kadkani - safar bekheir
۱۹ مهرماه، زاد روز استاد شفیعی کدکنی است. شعر و صدای او را (با همراهی آواز سالار عقیلی) بشنوید @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺صحبتهای دلنشین و فروتنانه استاد #شفیعی_کدکنی دربارۀ کلاسهای معروف درسش در سهشنبه های دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را ببینیم یاد بگیریم
@shafiei_kadkani
@ehsanname
@shafiei_kadkani
@ehsanname
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📗۲۰ مهر به نام حافظ، شاعر بزرگ است. شاعری که دیوان اشعارش تقریباً در خانه همۀ ایرانیها یافت میشود. ویدیو کوتاهی ببینید دربارۀ زندگی و زمانه حافظ، ساختۀ حسین جباری، با متن و اجرای احسان رضایی @ehsanname
Forwarded from احساننامه
از کوچه رندان
احسان رضایی
@ehsanname
این را قبلا هم جاهای دیگری نوشتهام، اما به نظرم گفتن دوبارهاش ضرری ندارد؛ بهخصوص که در حوالی روز بزرگداشت خواجه شیراز هم هستیم و به مصداق حرف مولانا که گفت «از برای حق صحبت سالها/ بازگو رمزی از آن خوش، حالها» باید ادای دینی هم به ساحت خواجه و لذتی که به دفعات از شعرش بردهایم، انجام بدهیم. خوانندهای که شما باشی، درباره حافظ اطلاعات زندگینامهای بسیار کمی در دست هست. قدیمیترین سند درباره او مقدمهای است که دوستش وقت جمع کردن دیوانش برای آن نوشته و در آن آورده که حافظ تمام عمرش را صرف درس و تحصیل و «محافظت درس قرآن، و ملازمت بر تقوی و احسان، و بحثِ کشّاف و مفتاح [دو کتاب درسی آن روزگار] و مطالعۀ مَطالع و مصباح [دو کتاب دیگر] و تحصیلِ قوانینِ ادب و تجسسِ دواوینِ [جمع دیوان، کتاب شعرهای] عرب» کرده است. حالا یک نکته دیگر: قدیمیترین شعر تاریخداری که توی دیوان حافظ میشود پیدا کرد، قطعهای است که خطاب به یکی از امیران محلی نوشته و به او شکایت کرده بوده که مأموران اسبش را بردهاند (قطعهای که با «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا ...» شروع میشود و تویش با رندی مخصوصش میگوید دیشب توی خواب، اسبی از اصطبل شما با من حرف زد و گفت من آشنای تو هستم! این تعبیرش چیست؟) آن حاکم سال ۷۴۳ برکنار شده. پس این شعر قبل از آن تاریخ است. تاریخ مرگ حافظ را هم میدانیم که سال ۷۹۲ قمری است؛ پس یعنی حافظ حداقل ۵۰ سال شعر گفته. آن هم درحالیکه به قول رفیقش صبح تا شب سرش توی کاغذ و کتاب بوده و کار دیگری هم جز همین نداشته؛ مثلا عین مولانا مدرسه و منبر نمیرفته یا مثل سعدی جهانگردی نمیکرده. آن وقت حاصل این ۵۰ سال عمر شاعرانه چی شده؟ بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ غزل. (توی تصحیحهای مختلفِ دیوان، این رقم متفاوت است.) یعنی حداکثر سالی ۱۲ غزل. برای مقایسه باید بدانیم که سعدی (در کنار بوستان و گلستان و کلی شعر دیگر) ۷۰۰ غزل دارد و مولانا (در کنار مثنوی معنوی) ۲۸۰۰ غزل. صبر کنید. هنوز برای نتیجهگیری زود است. میدانیم که شعر حافظ از همان زمان خودش معروف و مشهور بوده. توی نسخههای خطی که از زمان زندگی حافظ به ما رسیده، گاهی شعرهای او هم نقل شده. عجیب این است که این شعرها، با چیزی که بعدا توی دیوان حافظ آمده، تفاوتهایی (گاهی جزیی و گاهی در حد دو، سه بیت) دارد. این، ممکن است نتیجۀ حافظه ضعیفِ کسانی باشد که شعر حافظ را نقل میکردهاند. اما یک احتمال دیگر هم هست؛ اینکه خود حافظ توی شعرهایش دست میبرده. برای این احتمال دومی، یکی دوتا نمونه و شاهد داریم؛ مثلا توی تاریخ «حبیب السیر» آمده که زمانی به حافظ گیر داده بودند که چرا این بیت را گفته: «گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پی امروز بود فردایی»؟ معنای شعر معلوم است، اما کسانی که با حافظ مسأله داشتند، همین را داستان کرده بودند که بگویند این بابا در وجود قیامت و معاد شک دارد. این شد که حافظ به شعرش یک بیت اضافه کرد: «این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت/ بر درِ میکدهای، با دف و نی، ترسایی/ گر مسلمانی از این است ...» اینطوری دیگر آن بیت حرف خودش نبود و او از کسی نقل کرده بود. همین نمونه میتواند دلیلی باشد که حافظ بعد از سرودن یک شعر، رویش کار میکرده، گیر و گورهایش را برطرف میکرده، چیزی که خوب نبوده را با عبارت بهتر عوض میکرده،... اصلا گاهی برای هر غزل یک ماه وقت میگذاشته. حالا بیایید نتیجهگیری کنیم. چطوری خواجه به چنین شهرت و محبوبیتی رسیده که الان دیوانش توی خانه هر ایرانی هست؟ یک دلیلش همین است که او برای کاری که میکرده وقت میگذاشته و مورچه امیرتیموروار، هر اثرش را بارها و بارها بازبینی میکرده است. بزرگان به ما گفته بودند مداومت در کار، رمز موفقیت است. خب بفرمایید، این هم خواجه شیراز، محض نمونه.
یادداشت در شماره ۴۷۶ هفتهنامه «همشهری جوان»
احسان رضایی
@ehsanname
این را قبلا هم جاهای دیگری نوشتهام، اما به نظرم گفتن دوبارهاش ضرری ندارد؛ بهخصوص که در حوالی روز بزرگداشت خواجه شیراز هم هستیم و به مصداق حرف مولانا که گفت «از برای حق صحبت سالها/ بازگو رمزی از آن خوش، حالها» باید ادای دینی هم به ساحت خواجه و لذتی که به دفعات از شعرش بردهایم، انجام بدهیم. خوانندهای که شما باشی، درباره حافظ اطلاعات زندگینامهای بسیار کمی در دست هست. قدیمیترین سند درباره او مقدمهای است که دوستش وقت جمع کردن دیوانش برای آن نوشته و در آن آورده که حافظ تمام عمرش را صرف درس و تحصیل و «محافظت درس قرآن، و ملازمت بر تقوی و احسان، و بحثِ کشّاف و مفتاح [دو کتاب درسی آن روزگار] و مطالعۀ مَطالع و مصباح [دو کتاب دیگر] و تحصیلِ قوانینِ ادب و تجسسِ دواوینِ [جمع دیوان، کتاب شعرهای] عرب» کرده است. حالا یک نکته دیگر: قدیمیترین شعر تاریخداری که توی دیوان حافظ میشود پیدا کرد، قطعهای است که خطاب به یکی از امیران محلی نوشته و به او شکایت کرده بوده که مأموران اسبش را بردهاند (قطعهای که با «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا ...» شروع میشود و تویش با رندی مخصوصش میگوید دیشب توی خواب، اسبی از اصطبل شما با من حرف زد و گفت من آشنای تو هستم! این تعبیرش چیست؟) آن حاکم سال ۷۴۳ برکنار شده. پس این شعر قبل از آن تاریخ است. تاریخ مرگ حافظ را هم میدانیم که سال ۷۹۲ قمری است؛ پس یعنی حافظ حداقل ۵۰ سال شعر گفته. آن هم درحالیکه به قول رفیقش صبح تا شب سرش توی کاغذ و کتاب بوده و کار دیگری هم جز همین نداشته؛ مثلا عین مولانا مدرسه و منبر نمیرفته یا مثل سعدی جهانگردی نمیکرده. آن وقت حاصل این ۵۰ سال عمر شاعرانه چی شده؟ بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ غزل. (توی تصحیحهای مختلفِ دیوان، این رقم متفاوت است.) یعنی حداکثر سالی ۱۲ غزل. برای مقایسه باید بدانیم که سعدی (در کنار بوستان و گلستان و کلی شعر دیگر) ۷۰۰ غزل دارد و مولانا (در کنار مثنوی معنوی) ۲۸۰۰ غزل. صبر کنید. هنوز برای نتیجهگیری زود است. میدانیم که شعر حافظ از همان زمان خودش معروف و مشهور بوده. توی نسخههای خطی که از زمان زندگی حافظ به ما رسیده، گاهی شعرهای او هم نقل شده. عجیب این است که این شعرها، با چیزی که بعدا توی دیوان حافظ آمده، تفاوتهایی (گاهی جزیی و گاهی در حد دو، سه بیت) دارد. این، ممکن است نتیجۀ حافظه ضعیفِ کسانی باشد که شعر حافظ را نقل میکردهاند. اما یک احتمال دیگر هم هست؛ اینکه خود حافظ توی شعرهایش دست میبرده. برای این احتمال دومی، یکی دوتا نمونه و شاهد داریم؛ مثلا توی تاریخ «حبیب السیر» آمده که زمانی به حافظ گیر داده بودند که چرا این بیت را گفته: «گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پی امروز بود فردایی»؟ معنای شعر معلوم است، اما کسانی که با حافظ مسأله داشتند، همین را داستان کرده بودند که بگویند این بابا در وجود قیامت و معاد شک دارد. این شد که حافظ به شعرش یک بیت اضافه کرد: «این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت/ بر درِ میکدهای، با دف و نی، ترسایی/ گر مسلمانی از این است ...» اینطوری دیگر آن بیت حرف خودش نبود و او از کسی نقل کرده بود. همین نمونه میتواند دلیلی باشد که حافظ بعد از سرودن یک شعر، رویش کار میکرده، گیر و گورهایش را برطرف میکرده، چیزی که خوب نبوده را با عبارت بهتر عوض میکرده،... اصلا گاهی برای هر غزل یک ماه وقت میگذاشته. حالا بیایید نتیجهگیری کنیم. چطوری خواجه به چنین شهرت و محبوبیتی رسیده که الان دیوانش توی خانه هر ایرانی هست؟ یک دلیلش همین است که او برای کاری که میکرده وقت میگذاشته و مورچه امیرتیموروار، هر اثرش را بارها و بارها بازبینی میکرده است. بزرگان به ما گفته بودند مداومت در کار، رمز موفقیت است. خب بفرمایید، این هم خواجه شیراز، محض نمونه.
یادداشت در شماره ۴۷۶ هفتهنامه «همشهری جوان»
Forwarded from احساننامه
📖 کدام چاپ حافظ را بخریم؟
@ehsanname
جناب شمسالدین محمد حافظ شیرازی، بدون شک پرفروشترین ادیب ایرانی است. فقط داشته باشید که یک قلم در سال ۱۳۷۹، هشتصد هزار نسخه دیوان حافظ در قالب ۱۶۴ نوع چاپ مختلف منتشر شده (به نقل از مقاله جناب رضا ضیاءِ عزیز). طبیعتا این همه چاپهای متعدد و متنوع این سوال را پیش میآورد که چرا فقط یک چاپ از حافظ نداریم؟ و بعد خودمان از بین اینهمه کدام چاپ را انتخاب کنیم و بخریم؟ اینجا، به تعدادی از این سوالها جواب داده شده 👇
https://goo.gl/P9FKPZ
@ehsanname
جناب شمسالدین محمد حافظ شیرازی، بدون شک پرفروشترین ادیب ایرانی است. فقط داشته باشید که یک قلم در سال ۱۳۷۹، هشتصد هزار نسخه دیوان حافظ در قالب ۱۶۴ نوع چاپ مختلف منتشر شده (به نقل از مقاله جناب رضا ضیاءِ عزیز). طبیعتا این همه چاپهای متعدد و متنوع این سوال را پیش میآورد که چرا فقط یک چاپ از حافظ نداریم؟ و بعد خودمان از بین اینهمه کدام چاپ را انتخاب کنیم و بخریم؟ اینجا، به تعدادی از این سوالها جواب داده شده 👇
https://goo.gl/P9FKPZ
Telegraph
راهنمای خواندن دیوان حافظ
در بازار کتاب چاپهای مختلفی از ديوان حافظ وجود دارد كه هركدامشان در تعداد غزلها و ابيات غزلها و عبارات هر بيت، با هم تفاوت دارند و همیشه این سوال پیش میآید که کدام چاپ را بخریم؟ این سوالی است که حسابی قدمت دارد و چهار قرن پیش از این هم يک شاهزاده تیموری…
➖خدا رفتگان شما را بیامرزد، برای مراسم چهلم مهدی شادمانی قرار گذاشته بودیم کتاب ببریم تا با آن کتابها از طرف مهدی، کتابخانهای در سیستان و بلوچستان را تجهیز کنیم. مراسم دیروز (جمعه ۱۹ مهر) در بنیاد فارابی برگزار شد. در این مراسم دوستان مهدی، خاطراتشان را از او تعریف کردند، و از برنامۀ انتشار کتاب مجموعه یادداشتهای شادمانی و سایتی به نام او گفتند.
📗حاضران در این برنامه، ۲۰۰۰ جلد کتاب برای هدف اعلامشده آوردند. به علاوه، معاونت فرهنگی وزارت ارشاد هم ۲۰میلیون تومان برای خرید کتاب در این طرح اهدا کرد. نشرهای امیرکبیر و کولهپشتی هم اعلام مشارکت کردند. مرکز تبادل کتاب و بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان هم کتابهایی فرستادند.
📍اگر شما هم میخواهید برای مهدی کتاب بفرستید، تا روز چهارشنبه میتوانید کتاب(ها)یتان را به این آدرس بفرستید: خیابان ولیعصر، خیابان طالقانی، خیابان مظفر شمالی، کوچه کیا، پلاک ۷، زنگ سوم، دفتر نشر پرنده
@ehsanname
📸 احمد مسجدجامعی در برنامه نذر کتاب ویژۀ چهلم مهدی شادمانی - عکس: سعید چگینی
📗حاضران در این برنامه، ۲۰۰۰ جلد کتاب برای هدف اعلامشده آوردند. به علاوه، معاونت فرهنگی وزارت ارشاد هم ۲۰میلیون تومان برای خرید کتاب در این طرح اهدا کرد. نشرهای امیرکبیر و کولهپشتی هم اعلام مشارکت کردند. مرکز تبادل کتاب و بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان هم کتابهایی فرستادند.
📍اگر شما هم میخواهید برای مهدی کتاب بفرستید، تا روز چهارشنبه میتوانید کتاب(ها)یتان را به این آدرس بفرستید: خیابان ولیعصر، خیابان طالقانی، خیابان مظفر شمالی، کوچه کیا، پلاک ۷، زنگ سوم، دفتر نشر پرنده
@ehsanname
📸 احمد مسجدجامعی در برنامه نذر کتاب ویژۀ چهلم مهدی شادمانی - عکس: سعید چگینی
Shirkoo Bikes
Ahmad Shamloo
🎧 اردیبهشت ۱۳۷۰ #احمد_شاملو در شب شعر و داستانی (به اتفاق محمود دولتآبادی) در دانشگاه کالیفرنیا که به نفع آوارگان کردِ آسیبدیده از حملۀ صدام (عملیات انفال) برپا بود، این اشعار از #شیرکو_بیکس، شاعر بزرگِ کرد را خواند. کردها هنوز درگیر حمله و آوارگی هستند @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📖 بازرس ژاور، شخصیت معروف رمان «بینوایان» از کجا آمد؟ - نوشته احسان رضایی و صدای حسین امیری، از برنامه «کتابباز» (۱۷ مهر ۹۸) @ehsanname
Bijan o Manijeh
Hossein Dehlavi
🎼 استاد حسین دهلوی، موسیقیدان برجسته و از شاگردان ابوالحسن صبا، در ۹۲سالگی درگذشت. از جمله آثار معروف او، اجرای باله «بیژن و منیژه» بر اساس «شاهنامه» فردوسی بود که سال ۱۳۵۴ در تالار رودکی اجرا شد. این قطعه، صحنۀ سوم از این اجراست: مجلس بزم منیژه و شروع دلدادگی بیژن @ehsanname
Goftegooye Del
Sedigh Ta'rif/Hossein Dehlavi
🎼 قطعه «گفتگوی دل» با اشعار باباطاهر، آواز صدیق تعریف و موسیقی حسین دهلوی، از آلبوم «آثاری از حسین دهلوی» (۱۳۷۹) @ehsanname
🔹برنده بوکر ۲۰۱۹ اعلام شد: مارگارت اتوود با رمان «وصایا» (دنبالۀ «سرگذشت ندیمه») و برناردین اواریستو با رمان «دختر، زن، دیگری». در مورد اتوود که تقریباً این جایزه قطعی بود، چون رمان هنوز منتشرنشده، اسمش در فهرست نامزدهای لوگر اعلام شد و یک ناشر انگلیسی هم از قبل روی جلد کتاب، عبارت «برنذۀ بوکر۲۰۱۹» را درج کرده بود. شگفتی در اعلام نام برناردین اواریستو بود که اولین زن سیاهپوست برندۀ بوکر است. این سومین باری است که بوکر همزمان به دو نویسنده تعلق میگیرد و جایزه نصف میشود. اتوود ۸۰ ساله هم چهارمین نویسندهای شد که دو بوکر گرفت.
📗نویسندگانی که دو بوکر بردهاند، اینها هستند:
جان ماکسول کوتسی (برندۀ نوبل ادبیات ۲۰۰۳) با «زندگی و زمانۀ مایکل ک.» برندۀ بوکر ۱۹۸۳ و با «رسوایی» یا «ننگ» (به هر دو عنوان ترجمه شده اما منتشر نشده است) برندۀ بوکر ۱۹۹۹ شد. پیتر کریِ استرالیایی با «اُسکار و لوسیندا» بوکر ۱۹۸۸ و با «تاریخچۀ واقعی دارودستۀ کلی» بوکر ۲۰۰۱ را برد (اولی ترجمه نشدهاست). هیلاری مانتل با رمانهای تاریخی «تالار گرگ» و «مجرمان را بیاورید» بوکرهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۲ را برد. مارگارت اتوود هم قبلاً در سال ۲۰۰۰ با «آدمکش کور» اولین بوکر را گرفت. جالب است که «سرگذشت ندیمه» خودش نتوانست بوکر بکیرد، اما حالا که با آمدن ترامپ و پخش سریال اقتباسی از آن مورد توجه قرار گرفته، دنبالهاش بوکر گرفت.
📖 از دو برندۀ بوکر ۲۰۱۹ هنوز ترجمهای به فارسی در دست نیست. از برناردین اواریستو کتابهای دیگرش هم ترجمه نشده، اما از اتوود هم آثار قبلی در بازار کتاب هست و هم از این رمان آخر، تا اینجا و فعلا ۵ ترجمه از کتابخانه ملی شابک گرفتهاند و به زودی با این عناوین منتشر خواهند شد: اذعان (نشر ستاک)، وصایا (نشر آزرمیدخت)، وصیتنامهها (نشر باران خرد)، وصیتها (کتابسرای نیک - نشر جمهوری).
@ehsanname
📗نویسندگانی که دو بوکر بردهاند، اینها هستند:
جان ماکسول کوتسی (برندۀ نوبل ادبیات ۲۰۰۳) با «زندگی و زمانۀ مایکل ک.» برندۀ بوکر ۱۹۸۳ و با «رسوایی» یا «ننگ» (به هر دو عنوان ترجمه شده اما منتشر نشده است) برندۀ بوکر ۱۹۹۹ شد. پیتر کریِ استرالیایی با «اُسکار و لوسیندا» بوکر ۱۹۸۸ و با «تاریخچۀ واقعی دارودستۀ کلی» بوکر ۲۰۰۱ را برد (اولی ترجمه نشدهاست). هیلاری مانتل با رمانهای تاریخی «تالار گرگ» و «مجرمان را بیاورید» بوکرهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۲ را برد. مارگارت اتوود هم قبلاً در سال ۲۰۰۰ با «آدمکش کور» اولین بوکر را گرفت. جالب است که «سرگذشت ندیمه» خودش نتوانست بوکر بکیرد، اما حالا که با آمدن ترامپ و پخش سریال اقتباسی از آن مورد توجه قرار گرفته، دنبالهاش بوکر گرفت.
📖 از دو برندۀ بوکر ۲۰۱۹ هنوز ترجمهای به فارسی در دست نیست. از برناردین اواریستو کتابهای دیگرش هم ترجمه نشده، اما از اتوود هم آثار قبلی در بازار کتاب هست و هم از این رمان آخر، تا اینجا و فعلا ۵ ترجمه از کتابخانه ملی شابک گرفتهاند و به زودی با این عناوین منتشر خواهند شد: اذعان (نشر ستاک)، وصایا (نشر آزرمیدخت)، وصیتنامهها (نشر باران خرد)، وصیتها (کتابسرای نیک - نشر جمهوری).
@ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 دورهمیِ برنامه «کتابباز» با موضوع ادبیات آیینی، با حضور احسان رضایی، سروش صحت، احسان ناظمبکایی و سیدحسین متولیان. امشب (چهارشنبه ۲۴ مهر) ساعت۲۰، شبکه نسیم (تکرار ۱ونیم بامداد، ۹ و ۱۵ فردا)
@ketabbaztv
@ehsanname
@ketabbaztv
@ehsanname
📚ناباکوف رمان «پطرزبورگ» آندری بیهلی را، یکی از چهار شاهکار قرن بیستم میدانست (در کنار «اولیس» جویس، «در جستجوی زمان از دست رفته» پروست و «مسخ» کافکا). این رمان در ۱۹۲۲ منتشر شد و از آن موقع ترجمه نشده بود، تا اینکه در همین هفته دو ترجمۀ همزمان از ان منتشر شد، یکی از روی ترجمۀ فرانسوی این اثر و یکی از زبان واسطِ انگلیسی؛ اصل رمان به روسی است @ehsanname