دوست شهید من
32 subscribers
5.68K photos
820 videos
50 files
156 links
💟🍃🍃🌷

💟اگر دوست شھید داشته باشی ڪم ڪم شبیه‌اش می‌شوی.

💙آنقدر شبیه ڪه حتی ظاهرت هم مثل او می‌شود.

💖تا آنجا پیش خواهی رفت ڪه دوست شھیدت نمی‌گذارد بمیری

🌹آخرشھیدت می‌ڪند.😊

🍃🌷
💟🍃🌷
ارتباط با ادمین
@Dostshahid
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک نظر کردی وصدسال بدهکار توأیم😔
#شب_جمعه همه درحسرت زوار توأیم😔

اینهم از لطف تو ومادرتان بودکه ما
بادل کرب وبلا رفته عزادار توأیم🖤


#اللهم_ارزقنا_زيارة_الحسين
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله

#شب_جمعہ‌
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ💚
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا 🙏

@Dostshahidman
#حسین_جان🌷

یڪ ڪرب وبلا بده بہ این وامانده
خیلے بہ دلم حسرتش آقا مانده

نگذار بگویند همہ با طعنہ:
امسال هم آیا تو شدے جامانده؟

#اےکاش‌پادشاه_نظر_برگداکند💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚

😔😔😔
@Dostshahidman
#سلام_امام_زمانم

بدون عشق دلسردم، کمی آقا نگاهم کن

سرا پا غصه و دردم، کمی آقا نگاهم کن

درختی بی‌ثمر هستم، برایت دردسر هستم

خزانم، شاخه‌ای زردم، کمی آقا نگاهم کن

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب

🌹تعجیل درفرج
#پنج صلوات🌹


#سلام_آدینتون_مهدوی
#التماس_دعای_فرج
@Dostshahidman
دولا دولا راه رفتند
تا امروز ما بتوانیم؛ راست راست راه برویم!

#هفته_دفاع_مقدس_گرامی_باد🌷

#اللّهُمَ_اَرزِقْنا_شَهادَتةٌ_في_سَبيلِك

روزتون شهدایی
@Dostshahidman
#اللهم_عجل_الولیڪ_الفرج

گذشت جمعه‌ای ولی دعای ما نگرفت
دعای ما نه ، بگو ادعای ما نگرفت

اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست
چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت

#جمعه‌های_دلتنگی💔
@Dostshahidman
👈 #عقلانیت رزمندگان و #فرماندهان_شهید دفاع مقدس اینگونه بود!

علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت میکند:
اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱، مرحله ی دوم عملیات "الی بیت المقدس" ،حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت بریم یک سر به خط بزنیم.بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب،سعی میکردند با خاک و آب،شعله ها را مهار کنند.
حسین آقا گفت: "اینا دارن چیکار میکنن؟وایسا بریم ببینیم چه خبره."

هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود.از داخل شعله ها سر و صدایی می آمد.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد.من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری،میپاشیدیم روی آتش.جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.بلند بلند فریاد میزد: "خدایا!الان پاهام داره میسوزه میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه ام داره میسوزه،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه.خدایا! الان دستام سوخت،میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناه کار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمان، برای ولایت ،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت."

اگر به چشمان خودم ندیده بودم،امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی،چنین حرف هایی بزند.انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود،همان طور که ذره ذره کباب میشد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد.

آتش که به سرش رسید،گفت: "خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم.لااله الا الله،لااله الا الله،خدایا خودت شاهد باش،خودت شهادت بده آخ نگفتم."

به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید،من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم.بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،یکی زانو زده و روی سرش میزد،یکی با صدای بلند گریه میکرد.سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند.حال حاج حسین از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت: "خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره،بگه جواب اینارو چی میدی؟"
حالش خیلی خراب بود.آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت.زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیر را پشت موتور سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد.دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند.

حسین گفت: "وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن.یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)،همه باهم تلف میشن.همون یکی بس نبود؟"

نزدیکشان ترمز زدم.یکی شان بلند شد و گفت:"حسین آقا جمعش کردیما!".
حسین گفت: "چی چی رو جمع کردین؟"

طرف گفت: "همه ی هیکلش شد همین یه گونی."

فهمیدیم،جنازه ی همان شهید را میگویدکه دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت.دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند.حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت: "جا بدید ماهم بشینیم،با هم بخونیم.ان شاالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم."

#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم

#سلام_خدا_بر_شهیدان🌹
@Dostshahidman
خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق

باز فرمانده‌ی قدس است سلیمانیِ ما ..

#سردار_دلها
#واینک_آخرالزمان
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج

@Dostshahidman
خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق

باز فرمانده‌ی قدس است سلیمانیِ ما ..

#سردار_دلها
#واینک_آخرالزمان
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج

@Dostshahidman
#صلوات به نیت:
حضرت زهرا (سلام الله علیها)و مولا امیرالمومنین علیه السلام و سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و شهدای تازه تفحص شده مدافع حرم

#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم

#شبتون_شهدایی🌙

🕊🕊🕊

@Dostshahidman
#صلوات به نیت:
حضرت زهرا (سلام الله علیها)و مولا امیرالمومنین علیه السلام و سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و شهدای تازه تفحص شده مدافع حرم

#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم

#شبتون_شهدایی🌙

🕊🕊🕊

@Dostshahidman
🍁از یار #بی_وفا به #امام_غائب و تنها...

🍀آقاجان سلام....‌
اگر بگویم دوری‌ات سخت است و زمان، بی قراریِ #منتظرها را شهادت می دهد، اغراق کرده ام....😔

🍁دلم گرفته نمی دانم شاید ترک خورده یا پیر شده از درد های #آخر_الزمان .#بغض مهمان همیشگی دلم است و #اشک ، تنها رفیق روزهای بی کسی....😞

🍀مولا جان...
ببخش که در هیاهوی دنیا و خوشی ها فراموشت کرده ایم و همچون جد غریبت ، #غریب مانده ای در میان #شیعیان.😓

🍁هنوز برای عده ای، خورشیدِ پشت ابرهای گمراهی هستی. قدمی برنداشتیم و از طلوع #ظهورت چیزی نگفتیم...😢

🍀 گناه کردیم و بیخیال ناله #وجدان شدیم.پرونده سیاه #اعمال را دیدی و اشک ریختی و واسطه شدی برا بخششمان ....😭

🍁 راه را گم کرده و از کوچه های #غفلت سردرآوردیم.با #ایمان سست و دلِ لبریز از کینه و نفرت به هم ظلم کردیم و به کارهایمان افتخار....😔

🍀 خیابان هایمان شبیه تالار عروسی شده و انسان ها ، عروسک های پررنگ و لعاب پشت ویترین....😞

🍁عیب از #مسلمانی ما است اما دین را پیش چشم خیلی ها بد کردیم....😓

🍀دست به دعا گرفتیم و #حاجت ها را لیست کردیم و یادمان رفت برای #فرج دعا کنیم.📿

🍁عهد نامه نوشتیم اما مانند مردم #کوفه به عهدها عمل نکردیم.دلمان به وعده های دنیا خوش شد و شمشیر #گناه را تیزتر کردیم....😔

🍀 یا صاحب الزمان...
ما رفیق نیمه راه بودیم اما #مسلم‌ها و #حبیب‌ها و #حرّهای زمان به یادت هستند ، برای ظهورت دعای فرج می خوانند، #جهاد می کنند و #شهید می شوند.به حرمت یاران خوبت ما را ببخش ...

🍁آقای من...
غرق شده ایم در باتلاق گناه اما امیدمان به ظهور است.بیا و نجاتمان بده .بیاو پایان بده به این هجران .
بیا و انتقام سیلی #مادر را بگیر،
انتقام رگ های بریده، گوش بی گوشواره و روزهای اسارت....

#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

@Dostshahidman
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٢٧٨٩

#ترجیح_رضایت_خدا
#دو_برادر....

🌷پس از مدتی که مهدی باکری به جبهه می آید و رشادتها از خود نشان می دهد، برادرش حمید هم به دنبال او می آید. حمید بلافاصله پس از ورود، به ستاد فرماندهی می رود، جایی که آقا مهدی در آنجا مستقر است. پس از سلام و احوالپرسی، آقا مهدی از حمید می خواهد که به کارگزینی پیش آقای روزبهانی برود و مدارکش را تحویل بدهد وکارهای مقدماتی را پشت سر بگذارد.

🌷حمید نزد آقای روزبهانی می رود و متوجه می شود معرفی نامه ای که لازم بوده است از سپاه تبریز بگیرد، ندارد. آقای روزبهانی به او اطمینان می دهد که با تأیید فرمانده این مشکل حل است. وقتی حمید مجدداً نزد آقا مهدی می آید و جریان را به او می گوید، آقا مهدی با همان لبخند ملیح همیشگی، چشم در چشمان حمید می دوزد و پس از مکثی نسبتاً طولانی مى گويد:...

🌷....مى گوید: حتماً تو نمی خواهی که من کار غیر قانونی انجام دهم. خدا راضی تر است که به تبریز بروی، سری به خانواده بزنی، سلام ما را هم برسانی و بعد با مدارک کامل پیش ما بیایی. سپس دستان برادرش حمید را به گرمی می فشرد، صورتش را می بوسد و او را تا دم در بدرقه می کند.

🌹خاطره اى به ياد برادران شهيد، فرماندهان مهـدى و حميد باكرى

دو برادر اقتدا كردن به مولاشون على (ع)
دو برادرم هستن كه....

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم

#سلام_خدا_بر_شهیدان🌹
@Dostshahidman
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂

ای شہید
با یاد تو دل سنگم
نَـرم
چشـ👀ـمانم
اشڪ بار 😭
و اعتقادم
محڪم می شود

در آرزوی آن روزی ڪه
مثل تو پـ🕊ـرواز ڪنم

#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
@Dostshahidman
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٢۸۱۸

#فرمانده‌ای_که_خودش_جلوتر_از_همه_بود!!

🌷خودش رفته بود سرکشی خط. خاکریز بالا نیامده، لودر پنچر شده بود. سراغ فرمانده گردان را هم از ستاد لشکر گرفت. خواب بود! –«یعنی چی که فرمانده گردان هفت کیلومتر عقب‌تر از نیروهاشه؟ اگه قراره گردان با بی‌سیم هدایت بشه، از مقر تیپ این کار رو می‌کردیم!!

🌷....وقتی فرمانده گروهان از پشت بی‌سیم می‌گه سمت راست فشاره، فرمانده گردان باید با گوشت و خونش بفهمه چی می‌گه. باز توقع داریم خدا کمک کنه. این جوری نمی شه. فرمانده گردان باید جلوتر از همه باشه.»

🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حسن باقری

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم

#سلام_خدا_بر_شهیدان🌹
@Dostshahidman
#سلام_امام_زمانم

جانم فدای نام شما #یاصاحب_الزمان

قربان آن مقام شما😍 یاصاحب‌ الزمان

جان ميدهم بخاطر يک لحظه #دیدنت

دل عاشقِ♥️سلامِ شما یاصاحب‌الزمان

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Dostshahidman
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٢٧۲۰

#قولی_در_شب_عملیات_والفجر_۸

🌷....ما هم انتخاب شده بودیم که با غواص‌ها از آب اروندرود رد بشیم و به دل دشمن بزنیم. اگر چه تخریبچی بودیم اما در این مأموریت وظیفه خاموش کردن سنگر تیربار دشمن که در لب رودخانه قرار داشت به من و شهید علی پیکاری سپرده بودند. به همین دلیل من با خودم «آر.پی.جی» برداشتم و شهید پیکاری هم چند تا گلوله «آر.پی.جی» و نارنجک برداشت.

🌷مسئول دسته‌ای که ما باید همراهش می‌رفتیم شهید رسول کشاورز بود که ساعتی قبل از عملیات در مسیر برگشتن از قرارگاه در راه تصادف کرد و بیهوش شد و به عملیات نرسید و قرار شد معاونش شهید سید مصطفی خاتمیان کار را فرماندهی کند. قبل از اینکه حرکت کنیم و وارد آب بشیم؛ چندین بار شهید خاتمیان پیش من و علی پیکاری آمد و هر بار این جمله را تکرار می‌کرد که «مواظب من باشید تا اونور آب بیام.» و ما دو تا هم این سفارش را به حساب تواضع سید مصطفی می‌گذاشتیم.

🌷....تا اینکه برای آخرین بار خیلی جدی گفت: «مواظب من باشید تا اونور آب بیاییم.»  این بار از سید پرسیدیم: «سید حتمأ یک چیزی هست که این همه اصرار می‌کنی؟!» سید گفت: «می‌دونی دلیلش چیه؟ فقط خودتون بدونید، نمی‌خواهم کسی بدونه.» راستش من و شهید پیکاری خیلی نگران شدیم. با اشتیاق دلیلش را از سید پرسیدیم.

🌷سید گفت: «به خاطر این اصرار می‌کنم که مواظبم باشید چون من شب‌کور هستم و شبها چشم‌هایم خوب نمی‌بینه.» به سید گفتیم: «این موضوع رو حاج خادم (فرمانده غواصان لشکر ۱۰) می‌دونه؟» سید گفت: «نه! چون اگر بدونه، من از عملیات محروم می‌شم. فقط من از اروند به سلامت رد بشم بقیه کارها حل می‌شه.»

🌷خلاصه با سید مصطفی و دسته غواص‌ها از اروند گذشتیم. معبر ما به نام مادر سادات، حضرت زهرا سلام الله علیها بود. به آن طرف رود که رسیدیم اتفاقاتی لب آب افتاد که دشمن ما را مشغول کرد و سید زودتر از ما وارد کانال «جزیره ام‌ الرصاص» شد. و چشم‌هایی که تا ساعاتی قبل دلشوره داشت که نمی‌بینه به لقاء خدا روشن شد و گلوله دشمن به چشمش اصابت کرد و به معراج رفت.»

راوی: رزمنده دلاور جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریب‌چی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم

#سلام_خدا_بر_شهیدان🌹
@Dostshahidman
•┄❁ #قرار‌_شبانہ ❁┄•

فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج»

هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌
شهید محمدعلی علی وردی

#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
•┄❁ #قرار‌_شبانہ ❁┄•

فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج»

هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌
#شهید_سجاد_مرادی

#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
💐🌾🌺
🌾🌺
🌺


#دلنوشته_مهدوی

😔نوای مظلومیت و غربت

صدای نازنین امام زمان ما الان بلند است که
«یا اهل العالم انا امامکم المنتظر»
«انا الغریب، انا المظلوم»
«هل من ناصر ینصرنی»

آیا کسی هست من را یاری کند

این صدا به گوش هیچکس نمی‌رسد! حتّی اگر برسد به اندازه‌ی یک ذرّه دلمان برای غربت امام زمانمان نمی‌سوزد.
چرا نمی‌سوزد؟

چون این دلها برای امام زمانش تنگ نشده و برای امام زمان ارواحنافداه پَر نمی‌کشد. چون بلند نمی‌شود در این دنیایی که اگر کسی هدفش این باشد می‌گوید امروز دنبال امام زمانم بروم شاید آقایم را پیدا کنم.

لذا می‌فرمایند:
اگر امامتان را دوست دارید، حدّاقل هر صبح جمعه بنشینید بر غربت و مظلومیت امام زمانتان «فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَاِيّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيَصْرُخِ الصّارِخُونَ، وَيَضِجُّ الضّآجُّونَ، وَيَعِـجَّ الْعآجُّوَن»

ضجّه بزنید، ناله کنید، ندبه کنید، صدایتان را بلند کنید. داد بزنید بگویید آیا هیچ گریه کننده‌ای هست که بنشینیم با هم در فراق امام زمانمان اشک بریزیم؟

👌 امام زمانی باشیم👉👉

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_حضرت_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها🤲

@Dostshahidman
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت غربت بنویسم
سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم
شاید که چنان رود سر راه بیایم
بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم
مقصود من از "یا من ارجوه رجب ها"
غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟
با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم
با این همه آلودگی، ای آیه ی تطهیر
از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم
برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز
بی پرده برای تو روایت بنویسم
شیر آمده از پرده برون با نفس تو
تا من هم از این رتبه ی خلقت بنویسم
تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست
حق دل من نیست که حسرت بنویسم
من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم
#نـوكــر_نـوشـت:
#علی_النقی🏴
عشق ما بر پسر فاطمه، مادرْ زادی ست
هــرچه داريم از الطاف امام هادی ست
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، #شهادت پیشوای دهم شیعیان #امام_هادی علیه‌السلام، تسلیت باد🏴
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@Dostshahidman