#اشتباه_در_عسل
قاضی شهر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را ناحق می کرد. اتفاقا روزی ملا برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چند بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت. یک روز ظرفی عسل برای قاضی برد و امضا گرفت. روز بعد شخص دیگری برای قاضی خامه برد. قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا با خامه میل کند. درِ کوزه را که باز کرد، دید به اندازه یک بند انگشت عسل است و بقیه اش گِل!
قاضی که فریب خورده بود عصبانی شد و دستور داد سند را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجوی فراوان، مُلا را یافتند و به او گفتند: قاضی گفته که در سند شما اشتباهی رخ داده است، آن را بیاور تا اصلاحش کنم! ملا گفت: به قاضی سلام برسانید و بگویید، اشتباه در سند نیست، در عسل است!
#ملانصرالدین
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
قاضی شهر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را ناحق می کرد. اتفاقا روزی ملا برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چند بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت. یک روز ظرفی عسل برای قاضی برد و امضا گرفت. روز بعد شخص دیگری برای قاضی خامه برد. قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا با خامه میل کند. درِ کوزه را که باز کرد، دید به اندازه یک بند انگشت عسل است و بقیه اش گِل!
قاضی که فریب خورده بود عصبانی شد و دستور داد سند را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجوی فراوان، مُلا را یافتند و به او گفتند: قاضی گفته که در سند شما اشتباهی رخ داده است، آن را بیاور تا اصلاحش کنم! ملا گفت: به قاضی سلام برسانید و بگویید، اشتباه در سند نیست، در عسل است!
#ملانصرالدین
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
حكایت ماتم #ملانصرالدین
زن ملانصرالدین مُرد. ولی ملا آنقدر که باید ناراحت نشد اما خرش كه مرد تا چند روز آه و ناله میكرد. علت را پرسیدند. گفت: زنم كه مرد، همسایهها و دوستان جمع شدند و گفتند غصه نخور، یك زن دیگر برایت پیدا میكنیم؛ ولی خرم كه مرد كسی چنین حرفی به من نزد.
🖋☕️
@dastangram
زن ملانصرالدین مُرد. ولی ملا آنقدر که باید ناراحت نشد اما خرش كه مرد تا چند روز آه و ناله میكرد. علت را پرسیدند. گفت: زنم كه مرد، همسایهها و دوستان جمع شدند و گفتند غصه نخور، یك زن دیگر برایت پیدا میكنیم؛ ولی خرم كه مرد كسی چنین حرفی به من نزد.
🖋☕️
@dastangram
🌱حكایت ماتم #ملانصرالدین
زن ملانصرالدین مُرد. ولی ملا آنقدر که باید ناراحت نشد اما خرش كه مرد تا چند روز آه و ناله میكرد. علت را پرسیدند. گفت: زنم كه مرد، همسایهها و دوستان جمع شدند و گفتند غصه نخور، یك زن دیگر برایت پیدا میكنیم؛ ولی خرم كه مرد كسی چنین حرفی به من نزد.
🖋☕️
@dastangram
زن ملانصرالدین مُرد. ولی ملا آنقدر که باید ناراحت نشد اما خرش كه مرد تا چند روز آه و ناله میكرد. علت را پرسیدند. گفت: زنم كه مرد، همسایهها و دوستان جمع شدند و گفتند غصه نخور، یك زن دیگر برایت پیدا میكنیم؛ ولی خرم كه مرد كسی چنین حرفی به من نزد.
🖋☕️
@dastangram
#اشتباه_در_عسل
قاضی شهر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را ناحق می کرد. اتفاقا روزی ملا برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چند بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت. یک روز ظرفی عسل برای قاضی برد و امضا گرفت. روز بعد شخص دیگری برای قاضی خامه برد. قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا با خامه میل کند. درِ کوزه را که باز کرد، دید به اندازه یک بند انگشت عسل است و بقیه اش گِل!
قاضی که فریب خورده بود عصبانی شد و دستور داد سند را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجوی فراوان، مُلا را یافتند و به او گفتند: قاضی گفته که در سند شما اشتباهی رخ داده است، آن را بیاور تا اصلاحش کنم! ملا گفت: به قاضی سلام برسانید و بگویید، اشتباه در سند نیست، در عسل است!
#ملانصرالدین
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
قاضی شهر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را ناحق می کرد. اتفاقا روزی ملا برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چند بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت. یک روز ظرفی عسل برای قاضی برد و امضا گرفت. روز بعد شخص دیگری برای قاضی خامه برد. قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا با خامه میل کند. درِ کوزه را که باز کرد، دید به اندازه یک بند انگشت عسل است و بقیه اش گِل!
قاضی که فریب خورده بود عصبانی شد و دستور داد سند را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجوی فراوان، مُلا را یافتند و به او گفتند: قاضی گفته که در سند شما اشتباهی رخ داده است، آن را بیاور تا اصلاحش کنم! ملا گفت: به قاضی سلام برسانید و بگویید، اشتباه در سند نیست، در عسل است!
#ملانصرالدین
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
#اشتباه_در_عسل
قاضی شهر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را ناحق می کرد. اتفاقا روزی ملا برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چند بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت. یک روز ظرفی عسل برای قاضی برد و امضا گرفت. روز بعد شخص دیگری برای قاضی خامه برد. قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا با خامه میل کند. درِ کوزه را که باز کرد، دید به اندازه یک بند انگشت عسل است و بقیه اش گِل!
قاضی که فریب خورده بود عصبانی شد و دستور داد سند را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجوی فراوان، مُلا را یافتند و به او گفتند: قاضی گفته که در سند شما اشتباهی رخ داده است، آن را بیاور تا اصلاحش کنم! ملا گفت: به قاضی سلام برسانید و بگویید، اشتباه در سند نیست، در عسل است!
#ملانصرالدین
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
قاضی شهر بدون رشوه کاری انجام نمیداد و با رشوه حق را ناحق می کرد. اتفاقا روزی ملا برای تصدیق سندی به حکم قاضی نیاز داشت. چند بار رفت و برگشت ولی نتیجه ای نگرفت. یک روز ظرفی عسل برای قاضی برد و امضا گرفت. روز بعد شخص دیگری برای قاضی خامه برد. قاضی دستور داد عسل را بیاورند تا با خامه میل کند. درِ کوزه را که باز کرد، دید به اندازه یک بند انگشت عسل است و بقیه اش گِل!
قاضی که فریب خورده بود عصبانی شد و دستور داد سند را از ملا بگیرند و به حضورش ببرند. پس از جستجوی فراوان، مُلا را یافتند و به او گفتند: قاضی گفته که در سند شما اشتباهی رخ داده است، آن را بیاور تا اصلاحش کنم! ملا گفت: به قاضی سلام برسانید و بگویید، اشتباه در سند نیست، در عسل است!
#ملانصرالدین
✅داستان های بیشتر در داستانگرام👇🏻
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEJ-wQAu8Rb6f0clnA
🌱حكایت ماتم #ملانصرالدین
زن ملانصرالدین مُرد. ولی ملا آنقدر که باید ناراحت نشد اما خرش كه مرد تا چند روز آه و ناله میكرد. علت را پرسیدند. گفت: زنم كه مرد، همسایهها و دوستان جمع شدند و گفتند غصه نخور، یك زن دیگر برایت پیدا میكنیم؛ ولی خرم كه مرد كسی چنین حرفی به من نزد.
🖋☕️
@dastangram
زن ملانصرالدین مُرد. ولی ملا آنقدر که باید ناراحت نشد اما خرش كه مرد تا چند روز آه و ناله میكرد. علت را پرسیدند. گفت: زنم كه مرد، همسایهها و دوستان جمع شدند و گفتند غصه نخور، یك زن دیگر برایت پیدا میكنیم؛ ولی خرم كه مرد كسی چنین حرفی به من نزد.
🖋☕️
@dastangram