💢شرح حال داستان پدری که وجودش در فرزند معلولش خلاصه می شود؟
🔹هیچگاه اینقدر روح لطیفی نداشته که شنیدن شرح حالی چنان مرا تحت تاثیر قرار دهد وبغض گلویم را فشار دهد ونفسم بند آید،
همیشه بعضی تشکل ها را بر اساس نیازسنجی افضل تر از دیگری تشخیص داده و همین نیز سبب گردید تا هنگام نذر و خیرات #انجمن_احیاء را ندیده و یا در ردیف های بعدی ببینم
🔹سعادتی حاصل شد تا در معیت هیئت مدیره ی انجمن احیاء پاوه دیداری با خانواده معلولین داشته باشیم، اینجا بودکه متوجه شدم، به سان خیلی از نیازمندان جامعه که از #فقر رنج می برند با عامل تشدید کننده ی دیگری بنام معلولیت مواجهند.
خانه وخانواده مامنی برای اسایش محسوب می شود، لکن این برای خانواده معلولین تعریف دیگری دارد، می شود فقیر بود وبه دشت ودمن رفت وبه نوعی هوایی عوض نمود اما محدودیت اینها چندان قابل توصیف نیست.
🔹بعداز نماز عشاء و ترواویح راهی خانه ی دردمندی شدیم، مردی درب را گشود، مردی که از جنس دگر بود و باید در ادامه به عنوان مرد نمونه از وی نام و یاد برد ..
🔹به محض ورود به خانه ی محقری با نوجوانی ۱۷ ساله مواجه شدیم که متعجبانه
و ذوق زده به استقبال ما شتافت،
پدر فلفور به آشپزخانه رفت تا چای تعارف نماید، جوان خوش رعنا که به سختی حرکت می نمود بپاخواست تا به پدرش یاری رساند اگرچه هر بار استکانی را جابجا می نمود لکن حرکت اش پیام ها به همراه داشت ...
خانه ای که در آن خانمی نباشد نمی توان بدان خانه گفت، چرا که مصائب ومشکلاتش دوچندان خواهد بود ..
🔹 به دلیل عدم اشراف جویای چرایی وضعیت موجود شدم... وی گفت: ماحصل ازدواج م پسری معلول بود که در هفت سالگی از همسرم جدا شدم
وی مهریه اش را به اجرا گذاشت از آنجائیکه توان پرداخت نداشتم به واسطه ی حکم جلب راهی زندان شدم و دردناک ترین لحظه ی زندگی ام وقتی رقم خورد که فرزندم نیز با من راهی زندان شود ...؟!
اگرچه اینک ۱۷ سال دارد ، از ۷ سالگی تاکنون دونفری با هم زندگی را به سر می بریم
🔹کارگر فصلی هستم که نمی توانم پذیرای هر نوع کاری باشم چرا که در حین انجام کار باید فرزندم در جوارم باشد، اغلب در معدن سنگ کار می کنم و با سنگ ومقوا سایبانی فراهم می کند تا سوز گرمای تابستان برایش تحمل پذیرتر باشد...
🔹سعی کردم کمتر کسی از وضعیت زندگی ام در جریان باشند، وضعیت اقتصادی ام چندان رضایت بخش نیست، #صاحبخانه ام با درک شرایط قریب یکسال است گرایه ای مطالبه ننموده... #صاحب_رستوران جوار خانه مان نیز وعده نموده فرزندم را مهمان خویش نموده و هر روز شخصا" نهارش را می آورد.. طرح دو مثال موردنظر بدون ذکر نام به صرف قدردانی از عزیزانی می دانیم که پاداش اقدام نیکوی شان را تنها از او می خواهیم
به هر حال باید در بطن قرار گرفت تا وضعیت حال را آنگونه که هست حس نمود، علی ایحال برای اجتناب از تکدر خاطر عزیزان از مصائب وسختی ها بسهولت می گذرم
🔹وی گفت پسرم نیاز به عمل جراحی داشت ، نزد متخصصی مراجعه نمودم و هزینه جراحی را ۴۰ میلیون تومان عنوان نمود، کارت بانکی تقدیم نمودم و گفت ۷۰۰ تومان بیشتر موجودی نداری ..؟ یادآور شدم مشکلی نیست..، جناب دکتر شما عملش کنید، وقتی عمل انجام شد جهت تسویه حساب به حسابداری ارجاع دادند با کمال تعجب دیدم که هزینه اش فقط ۲۰۰ تومان شده و مشخص نشد چه کسی هزینه آن را پرداخت نموده و فرزندم را بغل نمودم وبه پاوه برگشتم ...
🔹 سینه ای پر درد داشت واز دردها ورنج ها گفت، ازطرفی شاکر بود و به احساس وظیفه اش عشق می ورزید، زندگی اش در خدمت به فرزند معلولش خلاصه شده بود
متعجبم این عشق از کجا می آید که اینگونه تعلق خاطر ایجاد می نماید، خویش را در نقش معلم، پرستار، آشپز، فیزیوتراب، کاردرمان و ..می بیند تا به تعدیل آلام فرزندش بینجامد
دغدغه ی معلولین از زمانی شروع می شود که حمایتگری(والدین) را در کنار خویش نبینند،آنگاه تصور می کنند دنیا به آخر خط رسیده است
🔹پدری که هرچه القاب پسندیده را در توصیف وصفش ردیف کنیم شاید نتوان حق مطلب را آنگونه که هست اداء نموده باشیم دست پسر را می گیرد و راهی مراکز درمانی و مطب پزشکان مرکز استان و کشور می شود، مستندات پزشکی را یک به یک ارائه می دهد تا اینکه پزشکی حاذق وعده علاج نسبی فرزندش را می دهد که عنداللزوم انجمن احیاء فراخوانی در همین راستا خواهد داشت
🔹تمام زندگی اش که در یک تلویزیون ودو تکه فرش مندرس و دو مبل عاریتی ومقداری وسایل پخت وپز خلاصه می شود، با خوش بینی کماکان لحظه شماری می نماید تا فصل گرم سال را سپری نماید و با مراجعه به پزشک معالج به تحقق رویاهایش امیدوار باشد .
🔹#انجمن_احیاء حامی جامعه معلولین کماکان از مردم دین باور دیار طلب همراهی دارد تا با حمایت های خویش تعدیلی بر آلام معلولین به عمل آید .
✍ محمدفاروق یوسفی
@dangenoryav
🔹هیچگاه اینقدر روح لطیفی نداشته که شنیدن شرح حالی چنان مرا تحت تاثیر قرار دهد وبغض گلویم را فشار دهد ونفسم بند آید،
همیشه بعضی تشکل ها را بر اساس نیازسنجی افضل تر از دیگری تشخیص داده و همین نیز سبب گردید تا هنگام نذر و خیرات #انجمن_احیاء را ندیده و یا در ردیف های بعدی ببینم
🔹سعادتی حاصل شد تا در معیت هیئت مدیره ی انجمن احیاء پاوه دیداری با خانواده معلولین داشته باشیم، اینجا بودکه متوجه شدم، به سان خیلی از نیازمندان جامعه که از #فقر رنج می برند با عامل تشدید کننده ی دیگری بنام معلولیت مواجهند.
خانه وخانواده مامنی برای اسایش محسوب می شود، لکن این برای خانواده معلولین تعریف دیگری دارد، می شود فقیر بود وبه دشت ودمن رفت وبه نوعی هوایی عوض نمود اما محدودیت اینها چندان قابل توصیف نیست.
🔹بعداز نماز عشاء و ترواویح راهی خانه ی دردمندی شدیم، مردی درب را گشود، مردی که از جنس دگر بود و باید در ادامه به عنوان مرد نمونه از وی نام و یاد برد ..
🔹به محض ورود به خانه ی محقری با نوجوانی ۱۷ ساله مواجه شدیم که متعجبانه
و ذوق زده به استقبال ما شتافت،
پدر فلفور به آشپزخانه رفت تا چای تعارف نماید، جوان خوش رعنا که به سختی حرکت می نمود بپاخواست تا به پدرش یاری رساند اگرچه هر بار استکانی را جابجا می نمود لکن حرکت اش پیام ها به همراه داشت ...
خانه ای که در آن خانمی نباشد نمی توان بدان خانه گفت، چرا که مصائب ومشکلاتش دوچندان خواهد بود ..
🔹 به دلیل عدم اشراف جویای چرایی وضعیت موجود شدم... وی گفت: ماحصل ازدواج م پسری معلول بود که در هفت سالگی از همسرم جدا شدم
وی مهریه اش را به اجرا گذاشت از آنجائیکه توان پرداخت نداشتم به واسطه ی حکم جلب راهی زندان شدم و دردناک ترین لحظه ی زندگی ام وقتی رقم خورد که فرزندم نیز با من راهی زندان شود ...؟!
اگرچه اینک ۱۷ سال دارد ، از ۷ سالگی تاکنون دونفری با هم زندگی را به سر می بریم
🔹کارگر فصلی هستم که نمی توانم پذیرای هر نوع کاری باشم چرا که در حین انجام کار باید فرزندم در جوارم باشد، اغلب در معدن سنگ کار می کنم و با سنگ ومقوا سایبانی فراهم می کند تا سوز گرمای تابستان برایش تحمل پذیرتر باشد...
🔹سعی کردم کمتر کسی از وضعیت زندگی ام در جریان باشند، وضعیت اقتصادی ام چندان رضایت بخش نیست، #صاحبخانه ام با درک شرایط قریب یکسال است گرایه ای مطالبه ننموده... #صاحب_رستوران جوار خانه مان نیز وعده نموده فرزندم را مهمان خویش نموده و هر روز شخصا" نهارش را می آورد.. طرح دو مثال موردنظر بدون ذکر نام به صرف قدردانی از عزیزانی می دانیم که پاداش اقدام نیکوی شان را تنها از او می خواهیم
به هر حال باید در بطن قرار گرفت تا وضعیت حال را آنگونه که هست حس نمود، علی ایحال برای اجتناب از تکدر خاطر عزیزان از مصائب وسختی ها بسهولت می گذرم
🔹وی گفت پسرم نیاز به عمل جراحی داشت ، نزد متخصصی مراجعه نمودم و هزینه جراحی را ۴۰ میلیون تومان عنوان نمود، کارت بانکی تقدیم نمودم و گفت ۷۰۰ تومان بیشتر موجودی نداری ..؟ یادآور شدم مشکلی نیست..، جناب دکتر شما عملش کنید، وقتی عمل انجام شد جهت تسویه حساب به حسابداری ارجاع دادند با کمال تعجب دیدم که هزینه اش فقط ۲۰۰ تومان شده و مشخص نشد چه کسی هزینه آن را پرداخت نموده و فرزندم را بغل نمودم وبه پاوه برگشتم ...
🔹 سینه ای پر درد داشت واز دردها ورنج ها گفت، ازطرفی شاکر بود و به احساس وظیفه اش عشق می ورزید، زندگی اش در خدمت به فرزند معلولش خلاصه شده بود
متعجبم این عشق از کجا می آید که اینگونه تعلق خاطر ایجاد می نماید، خویش را در نقش معلم، پرستار، آشپز، فیزیوتراب، کاردرمان و ..می بیند تا به تعدیل آلام فرزندش بینجامد
دغدغه ی معلولین از زمانی شروع می شود که حمایتگری(والدین) را در کنار خویش نبینند،آنگاه تصور می کنند دنیا به آخر خط رسیده است
🔹پدری که هرچه القاب پسندیده را در توصیف وصفش ردیف کنیم شاید نتوان حق مطلب را آنگونه که هست اداء نموده باشیم دست پسر را می گیرد و راهی مراکز درمانی و مطب پزشکان مرکز استان و کشور می شود، مستندات پزشکی را یک به یک ارائه می دهد تا اینکه پزشکی حاذق وعده علاج نسبی فرزندش را می دهد که عنداللزوم انجمن احیاء فراخوانی در همین راستا خواهد داشت
🔹تمام زندگی اش که در یک تلویزیون ودو تکه فرش مندرس و دو مبل عاریتی ومقداری وسایل پخت وپز خلاصه می شود، با خوش بینی کماکان لحظه شماری می نماید تا فصل گرم سال را سپری نماید و با مراجعه به پزشک معالج به تحقق رویاهایش امیدوار باشد .
🔹#انجمن_احیاء حامی جامعه معلولین کماکان از مردم دین باور دیار طلب همراهی دارد تا با حمایت های خویش تعدیلی بر آلام معلولین به عمل آید .
✍ محمدفاروق یوسفی
@dangenoryav
❤32👍10