انا لله و انا اليه راجعون
روح بلند عالم فرهیخته، استاد برجسته حوزه علمیه دامغان و از عالمان نام آشنای این دیار کهن، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی دامغانی دارفانی را وداع گفت و به ملکوت اعلا پیوست.
بی شک فقدان این عالم ربانی، ثلمه ای غیر قابل جبران برای حوزه های علمیه و بیت معظم ترابی خواهد بود.
از خداوند برای این عالم فقید، غفران و رحمت الهی و برای بازماندگان صبر جمیل خواستارم.
سید سعید شاهچراغی
ششم تیرماه ۱۴۰۲
روح بلند عالم فرهیخته، استاد برجسته حوزه علمیه دامغان و از عالمان نام آشنای این دیار کهن، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی دامغانی دارفانی را وداع گفت و به ملکوت اعلا پیوست.
بی شک فقدان این عالم ربانی، ثلمه ای غیر قابل جبران برای حوزه های علمیه و بیت معظم ترابی خواهد بود.
از خداوند برای این عالم فقید، غفران و رحمت الهی و برای بازماندگان صبر جمیل خواستارم.
سید سعید شاهچراغی
ششم تیرماه ۱۴۰۲
😭6👍1
پیام تسلیت آیت الله سید محمد شاهچراغی نماینده مردم استان سمنان در مجلس خبرگان رهبری به مناسبت رحلت مرحوم حجتالاسلام والمسلمین شیخ محمد ترابی دامغانی
بسماللهالرحمنالرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ارتحال عالم دینمدار و روحانی خدوم مرحوم حجةالاسلاموالمسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی «رحمةالله علیه» برای من بهعنوان یک دوست مهربان و همدوره قدیمی از سالهای درس و بحث در حوزه دامغان و قم تا به امروز، بسیار ناگوار است.
کسی که در دوران تحصیل طلبگی، فردی کوشا و جدی بود و بعدها در میدان تدریس و تربیت طلاب علوم دینی، بهمنزله چراغی عمل کرد که هرگز به خاموشی نگرایید و در سنگر مسجد و منبر و اقامه جماعت، مبلّغ دین بهمعنای واقعی بود.
مرحوم آقای ترابی از جمله عالمان خداجوی شهر دامغان بود که برای مردم زندگی کرد و مردمداری او در همهی عمرش مورد تأیید دوستداران اوست.
بهیقین، وفات او در شب رحمت و پرفیض عرفه، به پاس یک عمر تلاشهای او در تبیین احکام الهی و خدمت به خلق از جانب خداوند متعال است.
اینجانب رحلت ایشان را به همسر، فرزندان و بستگان آن عزیز، حوزه علمیه، روحانیت و مردم شهر دامغان تسلیت میگویم و برای آن مرحوم، آمرزش و رضوان الهی را از درگاه حضرت احدیت مسئلت میکنم.
سید محمد شاهچراغی
نماینده مردم استان سمنان در مجلس خبرگان رهبری
بسماللهالرحمنالرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ارتحال عالم دینمدار و روحانی خدوم مرحوم حجةالاسلاموالمسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی «رحمةالله علیه» برای من بهعنوان یک دوست مهربان و همدوره قدیمی از سالهای درس و بحث در حوزه دامغان و قم تا به امروز، بسیار ناگوار است.
کسی که در دوران تحصیل طلبگی، فردی کوشا و جدی بود و بعدها در میدان تدریس و تربیت طلاب علوم دینی، بهمنزله چراغی عمل کرد که هرگز به خاموشی نگرایید و در سنگر مسجد و منبر و اقامه جماعت، مبلّغ دین بهمعنای واقعی بود.
مرحوم آقای ترابی از جمله عالمان خداجوی شهر دامغان بود که برای مردم زندگی کرد و مردمداری او در همهی عمرش مورد تأیید دوستداران اوست.
بهیقین، وفات او در شب رحمت و پرفیض عرفه، به پاس یک عمر تلاشهای او در تبیین احکام الهی و خدمت به خلق از جانب خداوند متعال است.
اینجانب رحلت ایشان را به همسر، فرزندان و بستگان آن عزیز، حوزه علمیه، روحانیت و مردم شهر دامغان تسلیت میگویم و برای آن مرحوم، آمرزش و رضوان الهی را از درگاه حضرت احدیت مسئلت میکنم.
سید محمد شاهچراغی
نماینده مردم استان سمنان در مجلس خبرگان رهبری
👍1
☑️ پیام حضرت آیت الله علوی بروجردی مدظله العالی به مناسبت ارتحال مرحوم مغفور حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی رضوان الله تعالی علیه
🔻بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب آقای حاج مسعود ترابی دامت توفیقاته
ارتحال والد معظم عالم عامل و خدمتگزار مرحوم مغفور حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی رضوان الله تعالی علیه ضایعهای بزرگ برای مردم دامغان، حوزه علمیه و روحانیت معظم این منطقه و عموم ارادتمندان ایشان است. عمر با برکت ایشان در تربیت فضلاء و ارشاد ناس و خدمت به مولا و مقتدایمان حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدا سپری شد و امیدواریم که خداوند منان این ضایعه بزرگ را به لطف و کرم خود جبران فرماید، ضمن عرض تسلیت به حضرتعالی اخوان معظم و بیت مکرم و همه مردم شریف و با اخلاص دامغان علو درجات آن فقید سعید را از خداوند منان مسئلت دارم.
محمد جواد علوی طباطبائی
07/04/1402
🔻بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب آقای حاج مسعود ترابی دامت توفیقاته
ارتحال والد معظم عالم عامل و خدمتگزار مرحوم مغفور حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی رضوان الله تعالی علیه ضایعهای بزرگ برای مردم دامغان، حوزه علمیه و روحانیت معظم این منطقه و عموم ارادتمندان ایشان است. عمر با برکت ایشان در تربیت فضلاء و ارشاد ناس و خدمت به مولا و مقتدایمان حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدا سپری شد و امیدواریم که خداوند منان این ضایعه بزرگ را به لطف و کرم خود جبران فرماید، ضمن عرض تسلیت به حضرتعالی اخوان معظم و بیت مکرم و همه مردم شریف و با اخلاص دامغان علو درجات آن فقید سعید را از خداوند منان مسئلت دارم.
محمد جواد علوی طباطبائی
07/04/1402
👍1
آیت الله اعرافی مدیر حوزه های علمیه در پیامی درگذشت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد ترابی را تسلیت گفت:
انا لله و انا الیه راجعون
فقدان روحانی متخلق و مجاهد خستگی ناپذیر و امام جماعت محترم مسجد جامع شهرستان دامغان حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد ترابی (ره) موجب تاسف گردید.
فعالیتهای مبارزاتی در دوران انقلاب، تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان، خدمت در نهادهای فرهنگی و ترویج ارزش های دینی بخشی از مجاهدت های آن عالم وارسته است که در اذهان مردم منطقه به یادگار خواهد ماند.
اینجانب ضمن قدردانی از چند دهه جهاد علمی و عملی ، درگذشت آن چهره خدوم را به خانواده، دوستان و آشنایان به ویژه مردم ولایتمدار و امام جمعه محترم شهرستان دامغان (دام عزه) تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال برای ایشان وصول به مقام رضوان الهی و برای بازماندگان ، سلامتی ، عزت و شکیبایی مسئلت می نمایم.
علیرضا اعرافی
مدیر حوزه های علمیه
۹ ذی الحجه ۱۴۴۴
۷ تیرماه ۱۴۰۲
انا لله و انا الیه راجعون
فقدان روحانی متخلق و مجاهد خستگی ناپذیر و امام جماعت محترم مسجد جامع شهرستان دامغان حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد ترابی (ره) موجب تاسف گردید.
فعالیتهای مبارزاتی در دوران انقلاب، تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان، خدمت در نهادهای فرهنگی و ترویج ارزش های دینی بخشی از مجاهدت های آن عالم وارسته است که در اذهان مردم منطقه به یادگار خواهد ماند.
اینجانب ضمن قدردانی از چند دهه جهاد علمی و عملی ، درگذشت آن چهره خدوم را به خانواده، دوستان و آشنایان به ویژه مردم ولایتمدار و امام جمعه محترم شهرستان دامغان (دام عزه) تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال برای ایشان وصول به مقام رضوان الهی و برای بازماندگان ، سلامتی ، عزت و شکیبایی مسئلت می نمایم.
علیرضا اعرافی
مدیر حوزه های علمیه
۹ ذی الحجه ۱۴۴۴
۷ تیرماه ۱۴۰۲
🔻تشرف مرحوم آیت الله حاج سید محمد باقر تقوی دامغانی حسن ابادی به محضر حضرت بقیة الله العظم (عج)
مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله تعالی علیه نقل فرمودند :
◾️ آقای سید محمد باقری بود اهل دامغان که در مشهد ساکن بود و از علماء و شاگردان مرحوم آیت الله العظمی میرزا مهدی اصفهانی بود و زیاد خدمت معظم له می رسید . وی مدت متمادی بود به مرض سل مبتلا شده بود و آن روز ها این مرض غیر قابل علاج بود و همه از او مایوس بودند و بسیار نحیف و ضعیف شده بود .
◾️یک روز دیدم که او بسیار سرحال و سالم و با نشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد همه تعجب کردیم و از او علت شفا یافتنش را پرسیدیم !!!
◾️گفت یک روز که خون زیادی از حلقم بیرون آمد و دکترها مرا مایوس کرده بودند ، خدمت استادم آقا میرزا مهدی رسیدم و به ایشان شرح حالم را گفتم . معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من فرمود :
◾️ مگر تو سید نیستی ؟ چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی خواهی ؟؟ چرا به محضر حضرت بقیه الله الاعظم ( سلام الله علیه ) نمی روی و از آن حضرت طلب حاجت نمی کنی ؟ مگر نمی دانی آنها اسماء حسنی پروردگار هستند ؟ مگر در دعای کمیل نخوانده ای که فرمود : ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء) ؟ تو اگر مسلمان باشی و سید باشی و اگر شیعه باشی باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیه الله ( سلام الله علیه ) بگیری !
◾️مرحوم میرزا اینقدر این مطالب را به من فرمود که با گریه از جا بلند شدم ، مثل آنکه می خواهم به محضر حضرت بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بروم . لذا بدون آنکه متوجه باشم اشک می ریختم و با خود زمزمه می کردم و می گفتم ( یا حجت بن الحسن ادرکنی ) و بطرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا ( سلام الله علهما ) می رفتم و وقتی به درب صحن عتیق رسیدم آنجا را طوری دیگر دیدم . صحن بسیار خلوت بود تنها جمعیتی که در صحن دیده می شد چند نفری بودند که با هم می رفتند و در پیشاپیش آنها سید بزرگواری بود که من فهمیدم آن سید حضرت ولیعصر ( ارواحنافداه ) است . با خودم گفتم که چون ممکن است بروند خوب است بروم و ایشان را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم ، همینکه این خطور در دلم گذشت دیدم که آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشم به من کردند . عرق سردی بر بدن من نشست ، ناگهان صحن مقدس را به حالت عادی دیدم ، دیگر از آن چند نفر خبری نبود ، مردم بطور عادی در صحن رفت و آمد می کردند ، من بهت زده شدم .
◾️در این بین متوجه شدم این حالت کسالت از مرض سل از من مرتفع شده ، به خانه برگشتم و آنچنان حالم بهتر شد که هرچقدر می خوام سرفه کنم نمی توانم .
📚 متاله قرآنی ص۲۴۰
مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله تعالی علیه نقل فرمودند :
◾️ آقای سید محمد باقری بود اهل دامغان که در مشهد ساکن بود و از علماء و شاگردان مرحوم آیت الله العظمی میرزا مهدی اصفهانی بود و زیاد خدمت معظم له می رسید . وی مدت متمادی بود به مرض سل مبتلا شده بود و آن روز ها این مرض غیر قابل علاج بود و همه از او مایوس بودند و بسیار نحیف و ضعیف شده بود .
◾️یک روز دیدم که او بسیار سرحال و سالم و با نشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد همه تعجب کردیم و از او علت شفا یافتنش را پرسیدیم !!!
◾️گفت یک روز که خون زیادی از حلقم بیرون آمد و دکترها مرا مایوس کرده بودند ، خدمت استادم آقا میرزا مهدی رسیدم و به ایشان شرح حالم را گفتم . معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من فرمود :
◾️ مگر تو سید نیستی ؟ چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی خواهی ؟؟ چرا به محضر حضرت بقیه الله الاعظم ( سلام الله علیه ) نمی روی و از آن حضرت طلب حاجت نمی کنی ؟ مگر نمی دانی آنها اسماء حسنی پروردگار هستند ؟ مگر در دعای کمیل نخوانده ای که فرمود : ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء) ؟ تو اگر مسلمان باشی و سید باشی و اگر شیعه باشی باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیه الله ( سلام الله علیه ) بگیری !
◾️مرحوم میرزا اینقدر این مطالب را به من فرمود که با گریه از جا بلند شدم ، مثل آنکه می خواهم به محضر حضرت بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بروم . لذا بدون آنکه متوجه باشم اشک می ریختم و با خود زمزمه می کردم و می گفتم ( یا حجت بن الحسن ادرکنی ) و بطرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا ( سلام الله علهما ) می رفتم و وقتی به درب صحن عتیق رسیدم آنجا را طوری دیگر دیدم . صحن بسیار خلوت بود تنها جمعیتی که در صحن دیده می شد چند نفری بودند که با هم می رفتند و در پیشاپیش آنها سید بزرگواری بود که من فهمیدم آن سید حضرت ولیعصر ( ارواحنافداه ) است . با خودم گفتم که چون ممکن است بروند خوب است بروم و ایشان را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم ، همینکه این خطور در دلم گذشت دیدم که آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشم به من کردند . عرق سردی بر بدن من نشست ، ناگهان صحن مقدس را به حالت عادی دیدم ، دیگر از آن چند نفر خبری نبود ، مردم بطور عادی در صحن رفت و آمد می کردند ، من بهت زده شدم .
◾️در این بین متوجه شدم این حالت کسالت از مرض سل از من مرتفع شده ، به خانه برگشتم و آنچنان حالم بهتر شد که هرچقدر می خوام سرفه کنم نمی توانم .
📚 متاله قرآنی ص۲۴۰
.
حقیقتِ علوی (ع)؛ حقیقتِ ساری در همهٔ انبیاء
✍️ مرحوم حاج شیخ عبّاسعلی محقّق واعظ دامغانی خراسانی فرزند مرحوم ملابمانعلی دامغانی در کتاب امامت، ذیل باب: في کلّ عصر إمامان إمام یدعوا إلی الجنّة وإمام یدعوا إلی النار، مینویسد:
🔷 دو دسته از اوّل خلقت بودند: یک دسته اهل حقّ و یک دسته اهل باطل و ضلالت.
🔹 به واسطه آن که مقتضی است که قوّهٔ هر دو مساوی باشد تا خلق مجبور نباشد میبینیم اهل باطل صورتاً و ظاهراً در اشخاصی بودند؛ از قابیل تا ابوجهل و تا سفیانی در زمان هر نبی، باطلی بوده که اضلال میکردند امّا باطناً و معنیً شیطان تقویت میکرده به توسّط مظاهر خود و هویت شیطان در تمام آنها ساری بوده، چنانچه در ملاقات علي بن محمّد الصوفي تمام مفاسد را از بدو امر به خود نسبت میدهد:
عن علي بن محمّد الصوفي أنّه لقي إبليس وسأله فقال له: من أنت؟ قال: أنا من ولد آدم. فقال: لا إله إلّا الله أنت من قوم يزعمون أنّهم يحبّون الله ويعصونه ويبغضون إبليس ويطيعونه. فقال: من أنت؟ فقال إبلیس: أنا صاحب الميسم والاسم الكبير والطبل العظيم وأنا قاتل هابيل وأنا الراكب مع نوح في الفلك أنا عاقر ناقة صالح أنا صاحب نار إبراهيم أنا مدبّر قتل يحيى، إلی آخر الحدیث. (راجع: بحار الأنوار، ج60، ص253)
🔶 بعد از تسلیم به آنکه حقّ و باطل در قوّه باید مساوی باشند چنانچه باطل را شیطان و حقیقت ابلیسی تقویت میکرده که ظاهراً افعال از ائمّه باطل صادر میشده ولی باطناً او دستور میداده، چنانچه مولوی گوید:
کافران همجنس شیطان آمده
جانشان شاگرد شیطانان شده
🔸 کذلک یک حقیقت هم باید از اوّل عالم در قبال حقیقت ابلیسی، تأیید کند انبیاء و دعات حقّ را؛ چنانچه حقیقت شیطانی ساری در دعات باطل بوده، آن حقیقت هم ساری در انبیاء و اوصیاء است و آن حقیقت، حقیقتِ علوی (ع) است که:
کنت مع الأنبیاء سرّاً و مع النبي (ص) جهراً. (النور المبین، ص91)
🔸 علاوه بر براهین عقلی که ولایت مطلقهٔ کلیّهٔ الهیّه در هر عصری لازم است و مظهر ولایت کلیّهٔ مطلقه، وجود علوی (ع) است لذا معیّت قیّومیّه با تمام انبیاء دارد که اخبار در این معنا متواتر است.
🔸 چنانچه شیطان افعال ائمّهٔ ضلال را در خبر صوفی به خود نسبت میدهد، علی (ع) هم افعال انبیاء را در خطبهٔ بیان نسبت به خود میدهد:
أنا صاحب نوح ومنجيه، أنا صاحب أيّوب المبتلى وشافيه، أنا صاحب إبراهيم، أنا سرّ الكليم، أنا جاوزت بموسى في البحر وأغرقت فرعون وجنوده، أنا المتكلّم على لسان عيسى في المهد. (مشارق أنوار الیقین، ص268 و ص269)
🔸 و به اعتبار آن که حقیقت او ساری در انبیاء است پیغمبر (ص) فرمود:
عن أبي ذرّ الغفاريّ قال: بينما أنا بين يدي رسول الله إذ قام ثمّ ركع وسجد شكراً لله تعالى ثمّ قال: يا جندب من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه وإلى نوح في فهمه وإبراهيم في خلّته وموسى في مناجاته وعيسى في سياحته وأيّوب في صبره ببلائه فلينظر إلى هذا الرجل المقبل الّذي هو الشمس والقمر الساري والكوكب الدرّيّ أشجع الناس قلباً و أسخاهم كفّاً فعلى مبغضه لعنة الله تعالى.
قال: فالتفت الناس لينظروا من هو المقبل وإذا بعلي بن أبي طالب (ع). (الفضائل لابن شاذان، ص99)
حقیقتِ علوی (ع)؛ حقیقتِ ساری در همهٔ انبیاء
✍️ مرحوم حاج شیخ عبّاسعلی محقّق واعظ دامغانی خراسانی فرزند مرحوم ملابمانعلی دامغانی در کتاب امامت، ذیل باب: في کلّ عصر إمامان إمام یدعوا إلی الجنّة وإمام یدعوا إلی النار، مینویسد:
🔷 دو دسته از اوّل خلقت بودند: یک دسته اهل حقّ و یک دسته اهل باطل و ضلالت.
🔹 به واسطه آن که مقتضی است که قوّهٔ هر دو مساوی باشد تا خلق مجبور نباشد میبینیم اهل باطل صورتاً و ظاهراً در اشخاصی بودند؛ از قابیل تا ابوجهل و تا سفیانی در زمان هر نبی، باطلی بوده که اضلال میکردند امّا باطناً و معنیً شیطان تقویت میکرده به توسّط مظاهر خود و هویت شیطان در تمام آنها ساری بوده، چنانچه در ملاقات علي بن محمّد الصوفي تمام مفاسد را از بدو امر به خود نسبت میدهد:
عن علي بن محمّد الصوفي أنّه لقي إبليس وسأله فقال له: من أنت؟ قال: أنا من ولد آدم. فقال: لا إله إلّا الله أنت من قوم يزعمون أنّهم يحبّون الله ويعصونه ويبغضون إبليس ويطيعونه. فقال: من أنت؟ فقال إبلیس: أنا صاحب الميسم والاسم الكبير والطبل العظيم وأنا قاتل هابيل وأنا الراكب مع نوح في الفلك أنا عاقر ناقة صالح أنا صاحب نار إبراهيم أنا مدبّر قتل يحيى، إلی آخر الحدیث. (راجع: بحار الأنوار، ج60، ص253)
🔶 بعد از تسلیم به آنکه حقّ و باطل در قوّه باید مساوی باشند چنانچه باطل را شیطان و حقیقت ابلیسی تقویت میکرده که ظاهراً افعال از ائمّه باطل صادر میشده ولی باطناً او دستور میداده، چنانچه مولوی گوید:
کافران همجنس شیطان آمده
جانشان شاگرد شیطانان شده
🔸 کذلک یک حقیقت هم باید از اوّل عالم در قبال حقیقت ابلیسی، تأیید کند انبیاء و دعات حقّ را؛ چنانچه حقیقت شیطانی ساری در دعات باطل بوده، آن حقیقت هم ساری در انبیاء و اوصیاء است و آن حقیقت، حقیقتِ علوی (ع) است که:
کنت مع الأنبیاء سرّاً و مع النبي (ص) جهراً. (النور المبین، ص91)
🔸 علاوه بر براهین عقلی که ولایت مطلقهٔ کلیّهٔ الهیّه در هر عصری لازم است و مظهر ولایت کلیّهٔ مطلقه، وجود علوی (ع) است لذا معیّت قیّومیّه با تمام انبیاء دارد که اخبار در این معنا متواتر است.
🔸 چنانچه شیطان افعال ائمّهٔ ضلال را در خبر صوفی به خود نسبت میدهد، علی (ع) هم افعال انبیاء را در خطبهٔ بیان نسبت به خود میدهد:
أنا صاحب نوح ومنجيه، أنا صاحب أيّوب المبتلى وشافيه، أنا صاحب إبراهيم، أنا سرّ الكليم، أنا جاوزت بموسى في البحر وأغرقت فرعون وجنوده، أنا المتكلّم على لسان عيسى في المهد. (مشارق أنوار الیقین، ص268 و ص269)
🔸 و به اعتبار آن که حقیقت او ساری در انبیاء است پیغمبر (ص) فرمود:
عن أبي ذرّ الغفاريّ قال: بينما أنا بين يدي رسول الله إذ قام ثمّ ركع وسجد شكراً لله تعالى ثمّ قال: يا جندب من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه وإلى نوح في فهمه وإبراهيم في خلّته وموسى في مناجاته وعيسى في سياحته وأيّوب في صبره ببلائه فلينظر إلى هذا الرجل المقبل الّذي هو الشمس والقمر الساري والكوكب الدرّيّ أشجع الناس قلباً و أسخاهم كفّاً فعلى مبغضه لعنة الله تعالى.
قال: فالتفت الناس لينظروا من هو المقبل وإذا بعلي بن أبي طالب (ع). (الفضائل لابن شاذان، ص99)
.
اصحاب چهارشنبه
احمد راد آشتیانی (۱۲۷۳-۱۳۶۳ ش)
ملقب به بصیر دیوان
ادیب، مترجم و از صاحب منصبان وزارت فرهنگ که سالها سمت مستوفی یا حسابدار مدرسه عالی سپهسالار را داشت و اتاق او در آن مدرسه محل گردهمایی فضلا و دانشمندانی بود که هر چهارشنبه ظهر آنجا گرد می آمدند و به این مناسبت به اصحاب چهارشنبه معروف شدند ، و آنها عبارت بودند از :
احمد آرام ، علی محمد عامری ، حسن مبرهن ، مجتبی مینوی ، مهدی محقق خراسانی دامغانی ، محمد معین ، سید جعفر شهیدی ، سید علی موسوی بهبهانی ، احمد مهدوی دامغانی ، شهید شیخ مرتضی مطهری ، سید محمد فرزان ، شیخ محمدعلی حکیم ، سید محمد محیط طباطبائی ، حبیب یغمایی ، حسین خدیو جم ، غلامحسین یوسفی ، ابراهیم تیموری ، محمد وحید مازندرانی ، شیخ حسینعلی راشد و سید محمدکاظم عصار .
اصحاب چهارشنبه
احمد راد آشتیانی (۱۲۷۳-۱۳۶۳ ش)
ملقب به بصیر دیوان
ادیب، مترجم و از صاحب منصبان وزارت فرهنگ که سالها سمت مستوفی یا حسابدار مدرسه عالی سپهسالار را داشت و اتاق او در آن مدرسه محل گردهمایی فضلا و دانشمندانی بود که هر چهارشنبه ظهر آنجا گرد می آمدند و به این مناسبت به اصحاب چهارشنبه معروف شدند ، و آنها عبارت بودند از :
احمد آرام ، علی محمد عامری ، حسن مبرهن ، مجتبی مینوی ، مهدی محقق خراسانی دامغانی ، محمد معین ، سید جعفر شهیدی ، سید علی موسوی بهبهانی ، احمد مهدوی دامغانی ، شهید شیخ مرتضی مطهری ، سید محمد فرزان ، شیخ محمدعلی حکیم ، سید محمد محیط طباطبائی ، حبیب یغمایی ، حسین خدیو جم ، غلامحسین یوسفی ، ابراهیم تیموری ، محمد وحید مازندرانی ، شیخ حسینعلی راشد و سید محمدکاظم عصار .
💐نوسروده ای به مناسبت سالروز واقعه مباهله
از سوی طلبه فاضل دکتر سید مسیح شاهچراغی دامغانی
اهل تثلیث بترسید، خطاب آمده است
با "فَمَن حاجَّکَ فیهِ..." عتاب آمده است
جاهلان، خاک قدم های محمد، عیسی است
همه جا در پی او پا به رکاب آمده است
او کتاب است و هماورد ندارد اصلا
او به جنگ همه اهل کتاب آمده است
آن طرف ساده تر از ساده تر از ساده تر است
این طرف با چقَدَر رنگ و لعاب آمده است
آن طرف پهنه دریا است که بی پایان است
این طرف بر کف آن چند حباب آمده است
لشگر صبح همان پنج نفر خورشید است
لشگر شب زدگان غرق به خواب آمده است
هر چه دیدید فقط چشمه جوشان دیدید
هر چه دیدند فریب است، سراب آمده است
هر چه علامه دهر است در آنجا جمعند
هر چه خواهید بپرسید، جواب آمده است
دشت از رایحه گیسویشان سرمست است
گل به همراه دو تا شیشه گلاب آمده است
ساقی حوض بهشت است، قدح کج کرده است
ای خماران بشتابید، شراب آمده است
حیف باشد که لبی بر لب ساغر نزند
هر که در میکده با حال خراب آمده است
پشت آرامش رویایی او طوفان است
فاطمه، فاطمه با خنده ناب آمده است
مریم از عاقبت کار هراسان باشد
جانب قافله با پای شتاب آمده است
گره افتاده به ابروی علی، برگردید
از نگاهش بهراسید، عذاب آمده است
خشم او شعله سوزان قیامت باشد
اهل آتش، به خدا روز حساب آمده است
پیر نصرانیتان را نکند لعن کند
طفل این طایفه در فکر عقاب آمده است
عاقبت عشق به تسلیم کشاند اینان را
عقل در حادثه از راه صواب آمده است...
تشنه لحظه دیدار شما پنج تنم
دل من از عطشش در تب و تاب آمده است
از سوی طلبه فاضل دکتر سید مسیح شاهچراغی دامغانی
اهل تثلیث بترسید، خطاب آمده است
با "فَمَن حاجَّکَ فیهِ..." عتاب آمده است
جاهلان، خاک قدم های محمد، عیسی است
همه جا در پی او پا به رکاب آمده است
او کتاب است و هماورد ندارد اصلا
او به جنگ همه اهل کتاب آمده است
آن طرف ساده تر از ساده تر از ساده تر است
این طرف با چقَدَر رنگ و لعاب آمده است
آن طرف پهنه دریا است که بی پایان است
این طرف بر کف آن چند حباب آمده است
لشگر صبح همان پنج نفر خورشید است
لشگر شب زدگان غرق به خواب آمده است
هر چه دیدید فقط چشمه جوشان دیدید
هر چه دیدند فریب است، سراب آمده است
هر چه علامه دهر است در آنجا جمعند
هر چه خواهید بپرسید، جواب آمده است
دشت از رایحه گیسویشان سرمست است
گل به همراه دو تا شیشه گلاب آمده است
ساقی حوض بهشت است، قدح کج کرده است
ای خماران بشتابید، شراب آمده است
حیف باشد که لبی بر لب ساغر نزند
هر که در میکده با حال خراب آمده است
پشت آرامش رویایی او طوفان است
فاطمه، فاطمه با خنده ناب آمده است
مریم از عاقبت کار هراسان باشد
جانب قافله با پای شتاب آمده است
گره افتاده به ابروی علی، برگردید
از نگاهش بهراسید، عذاب آمده است
خشم او شعله سوزان قیامت باشد
اهل آتش، به خدا روز حساب آمده است
پیر نصرانیتان را نکند لعن کند
طفل این طایفه در فکر عقاب آمده است
عاقبت عشق به تسلیم کشاند اینان را
عقل در حادثه از راه صواب آمده است...
تشنه لحظه دیدار شما پنج تنم
دل من از عطشش در تب و تاب آمده است
👍1👏1