دامغان نامه
باز نشر بیانیه جامعه طلاب دامغانی مقیم در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب
بسمه تعالی
«وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (ظالمان به زودی خواهند دانست که با چه انقلابی روبرو خواهند شد)
سپاسگزاریم خدائی را که سفهاء و ستمگران را به پای خودشان به گرداب مذلت و خواری و مرگ میکشاند.
نیرنگبازان ستمکار باید بدانند که رژیم ننگین برای تطهیر ناموفق خود آنها را هم به مانند ارتشبد نصیریها و هویداها و سالارجافها1 و ... فدای خویش خواهد کرد و به زودی دستان انتقام ملت و عذاب الهی گریبان آنها را خواهند گرفت.2
واقعه اسفبار دامغان که گونه دیگری بود از وقایع کرمان اسدآباد همدان آمل و ... و اکثر نقاط ایران به ویژه تجاوز به حریم قدس رضوی و ریختن خون زائرین بیگناه در کنار مرقد پاک علی ابن موسی الرضا (ع) و گلولهباران کردن حرم مطهر اگرچه المانگیز و دردناک بوده امیدوارکننده بود تا معلوم گردد که شاهپرستان و وطنفروشان کیانند و از چه قماش و آنگاه که دستگاههای تبلیغاتی رژیم خونخوار زیر یوغ و چکمه نظامیان سخن از تظاهرات ملی و میهنی میدارند و به فریب و خدعه در کار ملت مسلمان میپردازند تظاهرکنندگانشان از چه قماشند و اعمال ننگینشان چه میباشد.
در دامغان مأمورین سیاهکار رژیم به دستور اربابان خائن گروهی اوباش و اراذل را با شعار «جاوید شاه» به خیابانها ریختند و در حمایت مستقیم اسلحه پلیس و به زور سرنیزه و چماق و با فریادهای حمارگونه و عربدههای مستانه شیشهها و پنجرهها و دربهای مغازهها را شکستند و اموال مردم را از مغازههایشان به غارت بردند به ضرب و شتم مؤمنین پرداختند و شهر را به قبرستانی متروک بدل ساختند و در مدرسه علمیه قرآن پاره کردند و جوان مؤمنی را که حاضر نشد شعار آمرانه و تحمیلانه آنها را بازگو کند با سرنیزه پهلویش را دریدند و نیمهشب به خانه مردم ریختند من جمله به خانه یک روحانی شهر ریخته و عمامه به گردنش انداختند و بدینگونه به طرف شهربانی بردند و شهربانی این مقر نظم و جایگاه حفاظت مردمان (پلیس حافظ جان و مال و ناموس مردم است! چه احمقانه و مسخره) را به شکنجهگاه بدل ساختند. و هرکس را که نخواست یاوههای آنها را پذیرا باشد با چوب و چماق بر او کوفتند و شیشههای اتوموبیلها را شکستند و به مجتمع آموزشی ریختند و به حریم پاک معلمان تجاوز نمودند و معلمین به اعتراض دست از کار کشیده بودند تهدید به سوزاندن خانههایشان و تجاوز به حریمشان نمودند و آنسان که جای هیچگونه تردیدی نماند چهره ضدمذهبی رژیم طاغوتی و بیوطنی طرفدارانش را برای مردم آشکار ساختند. و آنگاه بر اجساد مضروب و اموال غارتزده مردم مسلمان به چراغانی و رقص و پایکوبی پرداختند که خوشبختانه در هیچ شهر و روستای ایران با این قلدریها مردم عقبنشینی نکرده بلکه معتقدتر و مقاومتر و خشمناکتر به پیش رفته و میروند.3
جامعه طلاب دامغانی مقیم قم ضمن ابراز همدردی با همشهریان خود و ابراز تنفر و انزجار از اعمال ناجوانمردانه و شیوههای ددصفتانه به عاملین کثیف این جنایات هشدار میدهد که دیگر بسیار دیر شده و کشتی شکسته آنها قابل نجات نیست و به گروههای فریبخورده آنها نیز اعلام میکند که بدانند این جنگی است میان شرک و ایمان و حسین و یزید و آنها که به هر شکل با رژیم سفاک همکاری مینمایند به فتوای صریح آیات عظام و مراجع تقلید بالاخص حضرت امام خمینی مرتکب عمل حرام شدهاند و شریک جرم ستمکاراناند و به فرموده قرآن مجید از اولیاء طاغوت خواهند بود.
ضمناً اعلام میداریم که حاضریم به خاطر جبران خسارات وارده تا حد امکان از شهریه کمی که دریافت میداریم بگذریم و با کمال خلوص در اختیار خسارتدیدگان قرار دهیم و نوید میدهیم که اینگونه اعمال وحشیانه ضدانسانی ما را سست نمیکند و هر آن قدمهای ما را در راه خدایمان استوارتر میگرداند.
«جامعه طلاب دامغانی مقیم قم» تکثیر از: نشریه قم
«وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (ظالمان به زودی خواهند دانست که با چه انقلابی روبرو خواهند شد)
سپاسگزاریم خدائی را که سفهاء و ستمگران را به پای خودشان به گرداب مذلت و خواری و مرگ میکشاند.
نیرنگبازان ستمکار باید بدانند که رژیم ننگین برای تطهیر ناموفق خود آنها را هم به مانند ارتشبد نصیریها و هویداها و سالارجافها1 و ... فدای خویش خواهد کرد و به زودی دستان انتقام ملت و عذاب الهی گریبان آنها را خواهند گرفت.2
واقعه اسفبار دامغان که گونه دیگری بود از وقایع کرمان اسدآباد همدان آمل و ... و اکثر نقاط ایران به ویژه تجاوز به حریم قدس رضوی و ریختن خون زائرین بیگناه در کنار مرقد پاک علی ابن موسی الرضا (ع) و گلولهباران کردن حرم مطهر اگرچه المانگیز و دردناک بوده امیدوارکننده بود تا معلوم گردد که شاهپرستان و وطنفروشان کیانند و از چه قماش و آنگاه که دستگاههای تبلیغاتی رژیم خونخوار زیر یوغ و چکمه نظامیان سخن از تظاهرات ملی و میهنی میدارند و به فریب و خدعه در کار ملت مسلمان میپردازند تظاهرکنندگانشان از چه قماشند و اعمال ننگینشان چه میباشد.
در دامغان مأمورین سیاهکار رژیم به دستور اربابان خائن گروهی اوباش و اراذل را با شعار «جاوید شاه» به خیابانها ریختند و در حمایت مستقیم اسلحه پلیس و به زور سرنیزه و چماق و با فریادهای حمارگونه و عربدههای مستانه شیشهها و پنجرهها و دربهای مغازهها را شکستند و اموال مردم را از مغازههایشان به غارت بردند به ضرب و شتم مؤمنین پرداختند و شهر را به قبرستانی متروک بدل ساختند و در مدرسه علمیه قرآن پاره کردند و جوان مؤمنی را که حاضر نشد شعار آمرانه و تحمیلانه آنها را بازگو کند با سرنیزه پهلویش را دریدند و نیمهشب به خانه مردم ریختند من جمله به خانه یک روحانی شهر ریخته و عمامه به گردنش انداختند و بدینگونه به طرف شهربانی بردند و شهربانی این مقر نظم و جایگاه حفاظت مردمان (پلیس حافظ جان و مال و ناموس مردم است! چه احمقانه و مسخره) را به شکنجهگاه بدل ساختند. و هرکس را که نخواست یاوههای آنها را پذیرا باشد با چوب و چماق بر او کوفتند و شیشههای اتوموبیلها را شکستند و به مجتمع آموزشی ریختند و به حریم پاک معلمان تجاوز نمودند و معلمین به اعتراض دست از کار کشیده بودند تهدید به سوزاندن خانههایشان و تجاوز به حریمشان نمودند و آنسان که جای هیچگونه تردیدی نماند چهره ضدمذهبی رژیم طاغوتی و بیوطنی طرفدارانش را برای مردم آشکار ساختند. و آنگاه بر اجساد مضروب و اموال غارتزده مردم مسلمان به چراغانی و رقص و پایکوبی پرداختند که خوشبختانه در هیچ شهر و روستای ایران با این قلدریها مردم عقبنشینی نکرده بلکه معتقدتر و مقاومتر و خشمناکتر به پیش رفته و میروند.3
جامعه طلاب دامغانی مقیم قم ضمن ابراز همدردی با همشهریان خود و ابراز تنفر و انزجار از اعمال ناجوانمردانه و شیوههای ددصفتانه به عاملین کثیف این جنایات هشدار میدهد که دیگر بسیار دیر شده و کشتی شکسته آنها قابل نجات نیست و به گروههای فریبخورده آنها نیز اعلام میکند که بدانند این جنگی است میان شرک و ایمان و حسین و یزید و آنها که به هر شکل با رژیم سفاک همکاری مینمایند به فتوای صریح آیات عظام و مراجع تقلید بالاخص حضرت امام خمینی مرتکب عمل حرام شدهاند و شریک جرم ستمکاراناند و به فرموده قرآن مجید از اولیاء طاغوت خواهند بود.
ضمناً اعلام میداریم که حاضریم به خاطر جبران خسارات وارده تا حد امکان از شهریه کمی که دریافت میداریم بگذریم و با کمال خلوص در اختیار خسارتدیدگان قرار دهیم و نوید میدهیم که اینگونه اعمال وحشیانه ضدانسانی ما را سست نمیکند و هر آن قدمهای ما را در راه خدایمان استوارتر میگرداند.
«جامعه طلاب دامغانی مقیم قم» تکثیر از: نشریه قم
یادداشتهای کوتاه من (137)
حاشیه نگاری هایی از تشییع جنازه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آقا ترابی دامغانی
بر طبق اطلاعیه اول قرار بود تشییع در بعد از ظهر جمعه برگزار گردد اما به توصیه خانواده اش و تاکید آن مرحوم بر نگاه نداشتن جنازه، این امر به صبح روز جمعه بیست و دوم بهمن ماه موکول شد. روز پیروزی انقلاب و همزمانی آن با راهپیمایی خودرویی و موتوری یوم الله 22 بهمن 1400.
در یک روز بسیار سرد که همراه با باد شدیدی بود، جمعیت با شکوهی همراه با روحانیون دامغانی در گلزار شهدای فردوس رضای دامغان جمع شدند.
شرکت عده ای از نمازگزاران مسجد جامع پاکدشت که مرحوم حجت الاسلام شیخ احمد ترابی در آن اقامه جماعت داشت، هم قابل توجه بود.
سخنان کوتاه حجت الاسلام والمسلمین رستمیان امام جمعه محترم دامغان در قبل از اقامه نماز که به تجلیل از مرحوم ترابی پرداختند.
عذرخواهی آیت الله سید محمد شاهچراغی نماینده مردم سمنان در مجلس خبرگان رهبری به جهت عدم حضور در مراسم تشییع توسط حجت الاسلام والمسلمین رستمیان اعلام گردید.
اقامه نماز به توصیه حضرت آقای ترابی توسط آیت الله شیخ احمد فؤادیان اقامه گردید که با گریه های امام و مأموم همراه بود.
حضور روحانیت و طلاب رؤسای مدارس علمیه دامغان، حضرت حجت الاسلام حاج شیخ ابوالقاسم علیان نژادی عضو دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی و حجت الاسلام سید محمد حسینیان که سالها هم درس و هم مباحثه با مرحوم حجت الاسلام شیخ احمد آقا ترابی بودند.
روضه قبل از تلقین و تلقین توسط حجت الاسلام شیخ مصطفی ترابی خوانده شد.
نقل خوابی از آیت الله فؤادیان که توسط شیخ مصطفی ترابی نقل گردید که حضرت آقای فؤادیان در شب گذشته در عالم رؤیا دیدند که در مراسم تشییع حاج شیخ احمد شرکت کرده اند، و در آن مراسم یک منادی ندا می دهد که حضرت زهرا سلام الله علیها به استقبال جنازه حاج شیخ احمد آمده است.
پخش قسمتی از روضه با صدای مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آقا ترابی از دیگر صنحه های حزین این تشییع بود.
مداحی یکی از مداحان مسجدی که حاج شیخ احمد آقا در شهرستان پاکدشت در آن اقامه جماعت داشت.
آخرین حاشیه را هم به صبوری و آرامش والد ارجمند این تازه گذشته، یعنی استاد برجسته حوزه دامغان و عالم نام آشنا و بزرگ این شهر، مفسر قرآن حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی (حفظه الله) می پردازم که از مردان بزرگ جز این انتظار نمی رود. حجت الاسلام حاج شیخ مصطفی ترابی نقل کردند که وقتی شب قبل به منزل عموی بزرگوار حاج شیخ محمد ترابی رفتم و تسلیت گفتم، در کمال صبر و بردباری و آرامش در قبال از دست دادن جوان خود، یک جمله فرمود و آن اینکه «احمد حیف شد».
برای این پدر رنجور و بیمار که سالها در حفظ و اعتلای دینداری این مردم کوشید و سالیان متمادی جماعت مردم را در جامع این شهر، امامت می کرد آرزوی صحت و سلامتی همراه با صبر جمیل آرزو داریم.
سید سعید شاهچراغی دامغانی
22 بهمن ماه 1400
حاشیه نگاری هایی از تشییع جنازه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آقا ترابی دامغانی
بر طبق اطلاعیه اول قرار بود تشییع در بعد از ظهر جمعه برگزار گردد اما به توصیه خانواده اش و تاکید آن مرحوم بر نگاه نداشتن جنازه، این امر به صبح روز جمعه بیست و دوم بهمن ماه موکول شد. روز پیروزی انقلاب و همزمانی آن با راهپیمایی خودرویی و موتوری یوم الله 22 بهمن 1400.
در یک روز بسیار سرد که همراه با باد شدیدی بود، جمعیت با شکوهی همراه با روحانیون دامغانی در گلزار شهدای فردوس رضای دامغان جمع شدند.
شرکت عده ای از نمازگزاران مسجد جامع پاکدشت که مرحوم حجت الاسلام شیخ احمد ترابی در آن اقامه جماعت داشت، هم قابل توجه بود.
سخنان کوتاه حجت الاسلام والمسلمین رستمیان امام جمعه محترم دامغان در قبل از اقامه نماز که به تجلیل از مرحوم ترابی پرداختند.
عذرخواهی آیت الله سید محمد شاهچراغی نماینده مردم سمنان در مجلس خبرگان رهبری به جهت عدم حضور در مراسم تشییع توسط حجت الاسلام والمسلمین رستمیان اعلام گردید.
اقامه نماز به توصیه حضرت آقای ترابی توسط آیت الله شیخ احمد فؤادیان اقامه گردید که با گریه های امام و مأموم همراه بود.
حضور روحانیت و طلاب رؤسای مدارس علمیه دامغان، حضرت حجت الاسلام حاج شیخ ابوالقاسم علیان نژادی عضو دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی و حجت الاسلام سید محمد حسینیان که سالها هم درس و هم مباحثه با مرحوم حجت الاسلام شیخ احمد آقا ترابی بودند.
روضه قبل از تلقین و تلقین توسط حجت الاسلام شیخ مصطفی ترابی خوانده شد.
نقل خوابی از آیت الله فؤادیان که توسط شیخ مصطفی ترابی نقل گردید که حضرت آقای فؤادیان در شب گذشته در عالم رؤیا دیدند که در مراسم تشییع حاج شیخ احمد شرکت کرده اند، و در آن مراسم یک منادی ندا می دهد که حضرت زهرا سلام الله علیها به استقبال جنازه حاج شیخ احمد آمده است.
پخش قسمتی از روضه با صدای مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آقا ترابی از دیگر صنحه های حزین این تشییع بود.
مداحی یکی از مداحان مسجدی که حاج شیخ احمد آقا در شهرستان پاکدشت در آن اقامه جماعت داشت.
آخرین حاشیه را هم به صبوری و آرامش والد ارجمند این تازه گذشته، یعنی استاد برجسته حوزه دامغان و عالم نام آشنا و بزرگ این شهر، مفسر قرآن حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد ترابی (حفظه الله) می پردازم که از مردان بزرگ جز این انتظار نمی رود. حجت الاسلام حاج شیخ مصطفی ترابی نقل کردند که وقتی شب قبل به منزل عموی بزرگوار حاج شیخ محمد ترابی رفتم و تسلیت گفتم، در کمال صبر و بردباری و آرامش در قبال از دست دادن جوان خود، یک جمله فرمود و آن اینکه «احمد حیف شد».
برای این پدر رنجور و بیمار که سالها در حفظ و اعتلای دینداری این مردم کوشید و سالیان متمادی جماعت مردم را در جامع این شهر، امامت می کرد آرزوی صحت و سلامتی همراه با صبر جمیل آرزو داریم.
سید سعید شاهچراغی دامغانی
22 بهمن ماه 1400
فاضل گرانمایه وارجمند حضرت حجت الاسلام آقای سیّد سعید شاهچراغی ،با نهایت تألم وتأثروفاتِ روحانی عالیقدر جناب حجت الاسلام آقای شیخ احمد ترابی فرزند برومند وگرامی استاد فرزانه حضرت آقای شیخ محمّدترابی را به محضرِ پدربزرگوارو خاندان محترم ایشان و جامعهٔ روحانیت وحوزهٔ علمیه دامغان و حضرتعالی تسلیت عرض می کنم وازدرگاه باریتعالی مغفرت وعلوّ درجات اخروی آن شادروان را مسئلت دارم وبرای بازماندگان سلامتی وصبر وشکیبایی آرزودارم.
استدعا دارد مراتب را به والد بزرگوار وخاندان ارجمندشان ابلاغ فرمائید.
ارادتمند : حقیررحمت الله نجاتی.
استدعا دارد مراتب را به والد بزرگوار وخاندان ارجمندشان ابلاغ فرمائید.
ارادتمند : حقیررحمت الله نجاتی.
Forwarded from دامغان نامه
با احترام به همه اعضای این کانال و گرامیداشت نام پدرانی که در قید حیات نیستند ، در روز پدر یادی می کنم از مرحوم پدرم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مسیح شاهچراغی دامغانی. روحش شاد
@damghannameh
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
🔴 حضرت زینب سلام الله علیها در کلام امام موسی صدر
اسلام راستین در حضرت زینب علیها السلام مجسم می شود
شما زنان باید دائماً زینب علیها السلام را در پیش چشم داشته باشید. او سرور و رهبر و اسوۀ زندگی شماست و اوست که حق را به شما میآموزد. آنکه به شما میگوید اسلام گوشه گیری و فرار است، حرف نادرست میزند. اسلام راستین در زینب مجسم میشود: زینب را در دارالاماره ببینید، در برابر یزید ببینید، در جنگ ببینید. این است زن مؤمن، این است زن مسلمان.
باب ایمان در برابر شما مفتوح است. هر کدام از شما میتواند زنی مؤمن و صالح باشد. اما چگونه میتوانیم مؤمن شویم؟ آن هنگام که گناهان کوچک را ترک میکنیم و آن هنگام که وقتمان را عملاً در راه تقویت ایمان به کار میگیریم.
@damghannameh
اسلام راستین در حضرت زینب علیها السلام مجسم می شود
شما زنان باید دائماً زینب علیها السلام را در پیش چشم داشته باشید. او سرور و رهبر و اسوۀ زندگی شماست و اوست که حق را به شما میآموزد. آنکه به شما میگوید اسلام گوشه گیری و فرار است، حرف نادرست میزند. اسلام راستین در زینب مجسم میشود: زینب را در دارالاماره ببینید، در برابر یزید ببینید، در جنگ ببینید. این است زن مؤمن، این است زن مسلمان.
باب ایمان در برابر شما مفتوح است. هر کدام از شما میتواند زنی مؤمن و صالح باشد. اما چگونه میتوانیم مؤمن شویم؟ آن هنگام که گناهان کوچک را ترک میکنیم و آن هنگام که وقتمان را عملاً در راه تقویت ایمان به کار میگیریم.
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
✅ مطالب وارده
به قلم فاضل ارجمند حجت الاسلام شیخ مصطفی ترابی دامغانی
🌷 جایگاه زینب کبری سلام الله علیها در نظام ولایی-سیاسی
اگر چه بسیاری از دوستان و دوست داران حضرت زینب (س) تنها با بخشی از دوران زندگی آن حضرت آشنا بوده و به شناخت صفات و سخنان آن حضرت در ماجرای کربلا بسنده نموده اند، اما شخصیت والای آن حضرت ، ابعاد گسترده ای دارد که با مطالعه و تأمل در القاب و اسامی ایشان، می توان با بخشی از صفات حمیده حضرتش آشنا شد.
یکی از مهم ترین القاب حضرت زینب
«صاحبۀ الشوری» است، زیرا زنان بنی هاشم بارها شاهد بودند که زینب کبری (س) همواره طرف مشورت امیرالمؤمنین (ع) و نیز برادران گرامش بود.
یکی دیگر از ویژگی های ارزشمند عقیله بنی هاشم (س) آن بود که خانه اش، آشنای محرومان و کانون امید گرفتاران و دردمندان بود؛ همچون پدر والا مقامش که همواره شب هایش را با دلجویی از مستمندان، روشن می ساخت. از این رو حضرتش را «ام العواجز» می نامیدند.
از دیگر اسامی مبارکه حضرت زینب (س) «نائبۀ الامام» است. زیرا در جریان شهادت حضرت سید الشهدا (ع)، مأموریت یافت تا بهبودی کامل امام سجاد (ع)، احکام دینی را از طرف علی بن الحسین (ع) برای بستگان و بازماندگان کربلا، تبیین نماید.
از این رو در دوران امامت امام حسن عسگری (ع) پس از آنکه احمد ابن ابراهیم در سال ۲۸۲ ه ق بر حکیمه خواهر امام حسن عسگری (ع) وارد شد و شاهد پاسخگویی حکیمه به سوالات مردم از ورای حجاب بود، سخت متعجب شد که چگونه ممکن است زنی به جای امام عمل نماید! در این هنگام حکیمه پاسخ داد:
«اقتداءً بالحسین فالحسین اوصی الی اخته بنت علی (ع)»
"امام حسن عسگری (ع) به امام حسین (ع) اقتداء کرده است، او نیز به زینب وصیت نموده بود."
@damghannameh
به قلم فاضل ارجمند حجت الاسلام شیخ مصطفی ترابی دامغانی
🌷 جایگاه زینب کبری سلام الله علیها در نظام ولایی-سیاسی
اگر چه بسیاری از دوستان و دوست داران حضرت زینب (س) تنها با بخشی از دوران زندگی آن حضرت آشنا بوده و به شناخت صفات و سخنان آن حضرت در ماجرای کربلا بسنده نموده اند، اما شخصیت والای آن حضرت ، ابعاد گسترده ای دارد که با مطالعه و تأمل در القاب و اسامی ایشان، می توان با بخشی از صفات حمیده حضرتش آشنا شد.
یکی از مهم ترین القاب حضرت زینب
«صاحبۀ الشوری» است، زیرا زنان بنی هاشم بارها شاهد بودند که زینب کبری (س) همواره طرف مشورت امیرالمؤمنین (ع) و نیز برادران گرامش بود.
یکی دیگر از ویژگی های ارزشمند عقیله بنی هاشم (س) آن بود که خانه اش، آشنای محرومان و کانون امید گرفتاران و دردمندان بود؛ همچون پدر والا مقامش که همواره شب هایش را با دلجویی از مستمندان، روشن می ساخت. از این رو حضرتش را «ام العواجز» می نامیدند.
از دیگر اسامی مبارکه حضرت زینب (س) «نائبۀ الامام» است. زیرا در جریان شهادت حضرت سید الشهدا (ع)، مأموریت یافت تا بهبودی کامل امام سجاد (ع)، احکام دینی را از طرف علی بن الحسین (ع) برای بستگان و بازماندگان کربلا، تبیین نماید.
از این رو در دوران امامت امام حسن عسگری (ع) پس از آنکه احمد ابن ابراهیم در سال ۲۸۲ ه ق بر حکیمه خواهر امام حسن عسگری (ع) وارد شد و شاهد پاسخگویی حکیمه به سوالات مردم از ورای حجاب بود، سخت متعجب شد که چگونه ممکن است زنی به جای امام عمل نماید! در این هنگام حکیمه پاسخ داد:
«اقتداءً بالحسین فالحسین اوصی الی اخته بنت علی (ع)»
"امام حسن عسگری (ع) به امام حسین (ع) اقتداء کرده است، او نیز به زینب وصیت نموده بود."
@damghannameh
تاریخ ِ زن
آبرو می گیرد
وقتی پلک صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :
زینب !
رحلت حضرت زينب (س) تسلیت باد
@damghannameh
آبرو می گیرد
وقتی پلک صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :
زینب !
رحلت حضرت زينب (س) تسلیت باد
@damghannameh
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین صالحی خوانساری چنین روایت کرده اند:
مرحوم آیت الله توسلی از نزدیکان امام راحل (ره) نقل کردند که در سفری که همراه مرحوم اقای میرزا علی اکبر معلم از تهران به دامغان می رفتم از ایشان پرسیدم که این مقامات را از کجا کسب کرده اند.
ایشان طبق رویه و عادت همیشگی ابتدا به انکار و کتمان پرداختند اما پس از اصرار من در پاسخ فرمودند:
حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی
انچه دارم و ندارم از حضرت زینب( س) دارم.
@damghannameh
مرحوم آیت الله توسلی از نزدیکان امام راحل (ره) نقل کردند که در سفری که همراه مرحوم اقای میرزا علی اکبر معلم از تهران به دامغان می رفتم از ایشان پرسیدم که این مقامات را از کجا کسب کرده اند.
ایشان طبق رویه و عادت همیشگی ابتدا به انکار و کتمان پرداختند اما پس از اصرار من در پاسخ فرمودند:
حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی
انچه دارم و ندارم از حضرت زینب( س) دارم.
@damghannameh
متن از خانم سید طاهره شاهچراغ گزارشگر رادیو
کاش فقط یکبار اورا می دیدم. همان روزهای که چارقد سفیدش را با سنجاق قفلی طلایی زیر گلویش محکم می کرد و حجب و حیا روی پر چادرش گلدوزی شده بود .شنیدم قدی بلند وچشمانی مهربان داشته. از معرفت و وقارش هم می دانم، زنهای کهنسال خوریا که دیگر منتظر سفر آخرت هستند از روشنی وبرکت سفره اش برایم گفتند . آبی حوض،گنجشکهای روی درخت هم او را به یاد دارند.اصلا حواسش به قطار مورچه آجرهای حیاط هم بوده و آنها را با ذکر یا رحمان و خرده نانهای سفره مهمان می کرد. امروز درِ حیاطشان باز بود اما خودش نبود!صدایشان می آمد. با گلستانه گُنده های خمیررا به دیواره تنور می زدند.شاخه های بیدمشک باغ هر روز به شوق دیدارش به حیاط سرک می کشند. می خندد و تلخان ها را به دست بچه هایش می دهد.سیده فاطمه خانم داودالموسوی سالهاست مهمان فرزند شهیدش سید حسن شاهچراغی در بهشت است.اسفند که از راه می رسد بوی گلاب وشربت زعفرانی خوریا را پر می کند.زن مش عباس چای می ریزد برای مهمانها...
کاش فقط یکبار اورا می دیدم. همان روزهای که چارقد سفیدش را با سنجاق قفلی طلایی زیر گلویش محکم می کرد و حجب و حیا روی پر چادرش گلدوزی شده بود .شنیدم قدی بلند وچشمانی مهربان داشته. از معرفت و وقارش هم می دانم، زنهای کهنسال خوریا که دیگر منتظر سفر آخرت هستند از روشنی وبرکت سفره اش برایم گفتند . آبی حوض،گنجشکهای روی درخت هم او را به یاد دارند.اصلا حواسش به قطار مورچه آجرهای حیاط هم بوده و آنها را با ذکر یا رحمان و خرده نانهای سفره مهمان می کرد. امروز درِ حیاطشان باز بود اما خودش نبود!صدایشان می آمد. با گلستانه گُنده های خمیررا به دیواره تنور می زدند.شاخه های بیدمشک باغ هر روز به شوق دیدارش به حیاط سرک می کشند. می خندد و تلخان ها را به دست بچه هایش می دهد.سیده فاطمه خانم داودالموسوی سالهاست مهمان فرزند شهیدش سید حسن شاهچراغی در بهشت است.اسفند که از راه می رسد بوی گلاب وشربت زعفرانی خوریا را پر می کند.زن مش عباس چای می ریزد برای مهمانها...
حضور استاندار قم سید محمد تقی شاهچراغی دامغانی در کنار سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس در مراسم تشییع همسنگرشان شهید سردار مهدوی نژاد در گلزار شهدای قم
@damghannameh
@damghannameh
Forwarded from دامغان نامه
امروز سالروز درگذشت مادر بود، برادرزاده ام دکتر سید مسیح شاهچراغی در رثای او چنین سروده است
به بهانه اول اسفند...
هدیه به مادربزرگ عاشقم که پس از بیست و پنج سال تحمل فراق، در روز شهادت فرزندش آسمانی شد...
غم مادربزرگ در چشم خیس هر پنجره نمایان بود
سوخت در آتش فراق او، آن اتاقی که بیت الاحزان بود
پای سجاده اشک او دُر شد، نان شیطان دوباره آجر شد
آن اتاقی که از خدا پر شد، باغ گل از نسیم ایمان بود
خیمه زد ماتمش در این سینه، زنده شد خاطرات دیرینه
روی طاق شکسته آیینه، سوگوار از غبار هجران بود
بر جگر داشت داغ سرخ گل، سال ها زد به خاطراتش زل
باغ دنیا برای این بلبل، به خدا هر دقیقه زندان بود
آه، مادربزرگ جان بر لب، آسمان غمش پر از کوکب
رود خون در نگاه او هر شب، تا سحر در هوای طغیان بود
ابر بود و هوای باریدن، شد زبان از بیان آن الکن
روز و شب قاتل "عزیزِ" من، قاب عکسی همیشه خندان بود
خیره می شد به چشم فرهادش، گریه گریه سلام می دادش
حبس شد در سکوت فریادش، زخم ها در دلش فراوان بود
سبزه در پای عکس او هر عید، از لبش بوسه بوسه گل می چید
عطر "لاتحسَبَنَّ..." می پیچید، در بهارش شمیم قرآن بود
خواب هایش همیشه گلگون شد، دید لیلا و باز مجنون شد
پسرش را که غرق در خون شد، زلف رویای او پریشان بود
سهم او از تمام رویاها، آسمان بود و آن هواپیما
ناگهان ناله جوانش را...، سرو زخمی اسیر طوفان بود
بعد "سید حسن" غریبانه، سوخت در شعله بال پروانه
محبسی شد برای او خانه، در جهان گوییا که مهمان بود
روضه اش پر شد از تب یا رب، السلامُ علیکمش بر لب
هر شب جمعه قلب این زینب، قتلگاهِ غریبِ عطشان بود
خون دل خورد و زخم کاری شد، در دلش رود صبر جاری شد
ادبیات پایداری شد، او عزیز تمام ایران بود
داغ فرزند شد تبر آخر، لاله پرپر شد آن سحر آخر
کشت او را غم پسر آخر، باز هم غربت زمستان بود
@damghannameh
به بهانه اول اسفند...
هدیه به مادربزرگ عاشقم که پس از بیست و پنج سال تحمل فراق، در روز شهادت فرزندش آسمانی شد...
غم مادربزرگ در چشم خیس هر پنجره نمایان بود
سوخت در آتش فراق او، آن اتاقی که بیت الاحزان بود
پای سجاده اشک او دُر شد، نان شیطان دوباره آجر شد
آن اتاقی که از خدا پر شد، باغ گل از نسیم ایمان بود
خیمه زد ماتمش در این سینه، زنده شد خاطرات دیرینه
روی طاق شکسته آیینه، سوگوار از غبار هجران بود
بر جگر داشت داغ سرخ گل، سال ها زد به خاطراتش زل
باغ دنیا برای این بلبل، به خدا هر دقیقه زندان بود
آه، مادربزرگ جان بر لب، آسمان غمش پر از کوکب
رود خون در نگاه او هر شب، تا سحر در هوای طغیان بود
ابر بود و هوای باریدن، شد زبان از بیان آن الکن
روز و شب قاتل "عزیزِ" من، قاب عکسی همیشه خندان بود
خیره می شد به چشم فرهادش، گریه گریه سلام می دادش
حبس شد در سکوت فریادش، زخم ها در دلش فراوان بود
سبزه در پای عکس او هر عید، از لبش بوسه بوسه گل می چید
عطر "لاتحسَبَنَّ..." می پیچید، در بهارش شمیم قرآن بود
خواب هایش همیشه گلگون شد، دید لیلا و باز مجنون شد
پسرش را که غرق در خون شد، زلف رویای او پریشان بود
سهم او از تمام رویاها، آسمان بود و آن هواپیما
ناگهان ناله جوانش را...، سرو زخمی اسیر طوفان بود
بعد "سید حسن" غریبانه، سوخت در شعله بال پروانه
محبسی شد برای او خانه، در جهان گوییا که مهمان بود
روضه اش پر شد از تب یا رب، السلامُ علیکمش بر لب
هر شب جمعه قلب این زینب، قتلگاهِ غریبِ عطشان بود
خون دل خورد و زخم کاری شد، در دلش رود صبر جاری شد
ادبیات پایداری شد، او عزیز تمام ایران بود
داغ فرزند شد تبر آخر، لاله پرپر شد آن سحر آخر
کشت او را غم پسر آخر، باز هم غربت زمستان بود
@damghannameh
(۲۸۲)
نگاهی اجمالی به زندگی نامه شهید سرافراز دیار شقایق پرور دامغان ، شهید سید حسن شاهچراغی
با تشکر از کانال راویان عشق.
#شاهچراغی
@damghannameh
نگاهی اجمالی به زندگی نامه شهید سرافراز دیار شقایق پرور دامغان ، شهید سید حسن شاهچراغی
با تشکر از کانال راویان عشق.
#شاهچراغی
@damghannameh
متنی زیبا از فامیل محترم جناب آقای محمد عباسیان از فعالان فرهنگیِ شهر دامغان
تقدیم به روح شهید عزیز، سیدحسن شاهچراغی و مادر بزرگوارش
اهل ماندن نبود، فهمیدم
از همان اولش پسرم،
عاشق آیه های رفتن بود،
پسرم عاشق پریدن بود.
من به چشم جان خود دیدم،
ز رسم و راه زمین گفته بودمش هرچند،
او نگاهش ولی به آسمان ها بود.
حسرت لاله کار و بارش بود.
او شبیه باغبانها بود،
«آسمان» محل کارش بود.
پسرم تاج بود بر سر من
او چراغ خانه ی من بود.
پسرم ساده بود و مردم دار،
دم خورِ جوان و پیر،
مهربان و خوش کردار.
پسرم شبیه گندم بود؛
او همیشه کنار مردم بود.
چون درخت انارِ پرباری
غصه دارِ نگاه رهگذران
با دستهای نازک نسیم ها دمساز،
در دلش پرده های عفّت بود،
دانه دانه ،مِهر عترت بود.
از دورویی نخورده بود آب،
از دورویی نبود ریشه ی پسرم؛
غم نان اگر که بود در اندیشه ی مردم،
نبود جز غم مردم در اندیشه ی پسرم.
پسرم همدم شب تارم،
به تَرَکهای دست من مرهم،
همّه ی کَس و کارم.
پسرم قوّه ی زانوان مادر بود.
پسرم قوّه ی بازوان مادر بود.
اگر که سوخت دلم شعله ی آهی
پسرم آب بود بر آتش تندور.
با مسیح بودش سِر با مسیح بودش راز!
با منش نگاه بود اما،
وُ «مادر! از سرت بلاها دور!»
جگرم سوخته، اما، نه بال و پرم.
پسرم، همیشه دو بال من بوده،
-اشتیاق پریدن مادر-
عاقبت، میروم به سوی او روزی
میزنم به آسمان خنده هایش پر.
بر در خانه اش رَوَم آنگاه
-سارُقی مملو از آه و گریه ها بر دوش-
میزنم دم به دم، -پیاپی- در
گویدم که «هان! کیستی تو؟»
گویمش «باز کن منم! مادرم. مادر!»
تندور: دامغانیِ تنور
قوّه: قوت، توان
سارُق: پارچه ای که در آن چیزی بگذارند و بپیچند.
محمد عباسیان
یکم اسفندماه 1400
تقدیم به روح شهید عزیز، سیدحسن شاهچراغی و مادر بزرگوارش
اهل ماندن نبود، فهمیدم
از همان اولش پسرم،
عاشق آیه های رفتن بود،
پسرم عاشق پریدن بود.
من به چشم جان خود دیدم،
ز رسم و راه زمین گفته بودمش هرچند،
او نگاهش ولی به آسمان ها بود.
حسرت لاله کار و بارش بود.
او شبیه باغبانها بود،
«آسمان» محل کارش بود.
پسرم تاج بود بر سر من
او چراغ خانه ی من بود.
پسرم ساده بود و مردم دار،
دم خورِ جوان و پیر،
مهربان و خوش کردار.
پسرم شبیه گندم بود؛
او همیشه کنار مردم بود.
چون درخت انارِ پرباری
غصه دارِ نگاه رهگذران
با دستهای نازک نسیم ها دمساز،
در دلش پرده های عفّت بود،
دانه دانه ،مِهر عترت بود.
از دورویی نخورده بود آب،
از دورویی نبود ریشه ی پسرم؛
غم نان اگر که بود در اندیشه ی مردم،
نبود جز غم مردم در اندیشه ی پسرم.
پسرم همدم شب تارم،
به تَرَکهای دست من مرهم،
همّه ی کَس و کارم.
پسرم قوّه ی زانوان مادر بود.
پسرم قوّه ی بازوان مادر بود.
اگر که سوخت دلم شعله ی آهی
پسرم آب بود بر آتش تندور.
با مسیح بودش سِر با مسیح بودش راز!
با منش نگاه بود اما،
وُ «مادر! از سرت بلاها دور!»
جگرم سوخته، اما، نه بال و پرم.
پسرم، همیشه دو بال من بوده،
-اشتیاق پریدن مادر-
عاقبت، میروم به سوی او روزی
میزنم به آسمان خنده هایش پر.
بر در خانه اش رَوَم آنگاه
-سارُقی مملو از آه و گریه ها بر دوش-
میزنم دم به دم، -پیاپی- در
گویدم که «هان! کیستی تو؟»
گویمش «باز کن منم! مادرم. مادر!»
تندور: دامغانیِ تنور
قوّه: قوت، توان
سارُق: پارچه ای که در آن چیزی بگذارند و بپیچند.
محمد عباسیان
یکم اسفندماه 1400
♦️گفتوگوی «جوان» با همسر شهید سیدحسن شاهچراغی از شهدای همراه شهید محلاتی در واقعه اول اسفند ۱۳۶۴
🌐 فرزند زمانه خود و حاضر در صحنههای انقلاب بود
✍️ صغری خیلفرهنگ
🔺من و سیدحسن هم دخترعمو و پسرعمو بودیم و هم دخترخاله و پسرخاله. به یاد دارم اولین بار پس از طرح و جواب موضوع ازدواج، ایشان تازه از قم آمده بود.تا قبل از مقدمات عقد و زمان آن من خود را پنهان میکردم و خجالت میکشیدم جلویشان ظاهر شوم. در نهایت طی مراسمی ساده روز 23 خرداد 1356 ازدواج کردیم.
🌐 فرزند زمانه خود و حاضر در صحنههای انقلاب بود
✍️ صغری خیلفرهنگ
🔺من و سیدحسن هم دخترعمو و پسرعمو بودیم و هم دخترخاله و پسرخاله. به یاد دارم اولین بار پس از طرح و جواب موضوع ازدواج، ایشان تازه از قم آمده بود.تا قبل از مقدمات عقد و زمان آن من خود را پنهان میکردم و خجالت میکشیدم جلویشان ظاهر شوم. در نهایت طی مراسمی ساده روز 23 خرداد 1356 ازدواج کردیم.