•..Ƴσυ мαкє мє ѕтяσηg 🐱🐣
————————
•..فَنمِید سافت اَز یونمین 😻🍭

#Fanmade | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

[🥀✨]…


#edit | #profile | #yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

-
🌿فیک | Deceit
🌿 پارت | 1
🌿نویسنده | RaniKa
🌿کاپل | #yoonmin #yoonkook
🌿ژانر | رمنس~جنایی
🌿زمان آپ| نامشخص
🌿هشتگ | #Deceit_fic

───── °•❀•°─────
📌پیوست: این فیک یه سه شاتیه که با فاصله ای زمانی کوتاهی قسمت های دیگش آپ میشه❕
نظراتتون رو تو گپ نظرات با نویسنده به اشتراک بذارین ✨

───── °•❀•°─────

گپ برای رمز و نظرات🔐:‍ ‍‍

https://tttttt.me/joinchat/Ka2HsVAsn8-ZT0w4ZkfGIA
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

-
🌿فیک | Deceit
🌿 پارت | 2
🌿نویسنده | RaniKa
🌿کاپل | #yoonmin #yoonkook
🌿ژانر | رمنس~جنایی
🌿زمان آپ| نامشخص
🌿هشتگ | #Deceit_fic

───── °•❀•°─────
📌پیوست: این فیک یه سه شاتیه که با فاصله ای زمانی کوتاهی قسمت های دیگش آپ میشه❕
نظراتتون رو تو گپ نظرات با نویسنده به اشتراک بذارین ✨

───── °•❀•°─────

گپ برای رمز و نظرات🔐:‍ ‍‍

https://tttttt.me/joinchat/Ka2HsVAsn8-ZT0w4ZkfGIA
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

Are you the definition of insanity?
or am I ?🐾
آیـا تو تعریـ؋ـ دیوانگۓ هــستی ؟
یا ڪه منـم ؟ 🌚

#Edit | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

-
🌿فیک | Deceit
🌿 پارت | 3
🌿نویسنده | RaniKa
🌿کاپل | #yoonmin #yoonkook
🌿ژانر | رمنس~جنایی
🌿زمان آپ| نامشخص
🌿هشتگ | #Deceit_fic

───── °•❀•°─────
📌پیوست: این فیک یه سه شاتیه که با فاصله ای زمانی کوتاهی قسمت های دیگش آپ میشه❕
نظراتتون رو تو گپ نظرات با نویسنده به اشتراک بذارین ✨

───── °•❀•°─────

گپ برای رمز و نظرات🔐:‍ ‍‍

https://tttttt.me/joinchat/Ka2HsVAsn8-ZT0w4ZkfGIA
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

-
نِمیــتونم اوטּ رویِ داغونم رو بهت نشوטּ بـدَم⛓🥀

#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

[🌸🌪] . . .

#moodboard | #Edit | #yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

کاش مـیتونسـتم یکـبار دیگـه بهت اعـتماد کـنم❥

#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

𝔖𝔲𝔯𝔯𝔬𝔲𝔫𝔡 𝔶𝔬𝔲𝔯𝔰𝔢𝔩𝔣 𝔴𝔦𝔱𝔥 𝔱𝔥𝔬𝔰𝔢 𝔴𝔥𝔬 𝔪𝔞𝔨𝔢 𝔶𝔬𝔲 𝔥𝔞𝔭𝔭𝔶 ✨

#profile | #Edit | #yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

🌅🏞

#profile | #Edit | #yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

تو بهترینمو به من دادی
پس تو بهترینتو به خودت میدی✨

#Edit | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞

Home🌈☀


#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

꒰ ʏᴏᴏɴɢɪ ꒱
꒰ ᴊɪᴍɪɴ ꒱
꒰ 🌈✨ ꒱
꒱ دوست دارم بخوابم و تو رو توی رویاهام ببینم♡ ꒰

#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

__

`` 𝕴’𝖒 𝖆 𝖋𝖔𝖔𝖑 𝖋𝖔𝖗 𝖞𝖔𝖚🥀‏༅

#Fanmade | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

__𖠇__

•°. ৣ♡🕊༢

#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

✨💫


#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

┊ʏᴏᴏɴɢɪ ؛ ❞
┊ᴊɪᴍɪɴ ؛ ❞
┊🧸💌 ❞


#Edit | #Profile | #Yoonmin
▁▁▁▁▁▁▁▁▁
「 ∞ @btsir7 ∞ 」

‍ ‍ ๑ Paralyzed #Teaser ๛ 🚬

• کاپل | #Yoonmin #Hopemin
• نویسنده | ELA
• ژانر | جنایی ~ رمنس ~ انگست ~ رازآلود


• خلاصه |
سیاهی اگه تو دریایی از سفیدی ها هم بیفته، نمیتونه پاک بشه...ناخالصی ای میشه و پاکی رو هم به گند میکشه!
از روزی شروع شد که،همه چیز به پایان رسید...جیمین مامور موفق FBI که مدتهاست هیچ چیزی سمت چپ سینش نتپیده، برای رسیدن به خواسته هاش اولین قدمو با له کردن قلب جانگ هوسوک برمیداره...
بی خبر از اینکه وارد زندگی مردی میشه،که همیشه لباس های تنش پر از شن و نمک دریا،و قلبش سنگین از رازی بزرگه.مین یونگی،غریق نجاتی که،تنها کسی که نمیتونه نجات بده خودشه❗️


"- زودباش پسم بزن! ازم دور شو!... نذار ببوسمت!
اینبار گاز دردناکی از لبهاش گرفت اما جیمین خم به ابرو نیاورد. بغض هوسوک ترکید و فریاد زد:
- چرا مقاومت نمیکنی؟لعنت بهت! منو پس بزن!
- چرا باید پست بزنم؟.... مگه مهمی؟
رو به چشهای به خون نشسته پسر ادامه داد:
- اگه پست بزنم!یعنی ازت متنفرم...تنفرم یه نوع حسه... یه نوع اهمیت دادن! خب من... چرا باید به تو اهمیت بدم؟ 🚬

♨️ در چنل : @BTSIR7_FF ➻

๑ Kiss My Wings #teaser ๛ 🦋

• کاپل | #Sope #Vkook #Yoonmin &...
• نویسنده | Polaris
• ژانر | درام، رمنس، انگست، رازآلود


📍 خلاصه :
شروع تاریکی زندگیش ساده به نظر می رسید. رسوایی یونگی در مطبوعات و برملا شدن رازی که به نظر بزرگترین پنهان کاری زندگیش بود، مقابل چشم هزاران تماشاگر!
اما درست زمانی که جیمین گذشته ی آلوده به خونش رو جلوی چشم هاش زنده کرد، مهر سکوت به لب هاش خورد.
سکوتی که از هر صدایی بلند تر بود...🍃

• قسمتی از متن :

+ هنوز بهش فکر می کنی؟
_معلومه...
+ مگه میشه؟
-وقتی برای اولین بار دیدمش، روحم از تنم خارج شد و رو به روم ایستاد. بهم هشدار داد که سمتش نرم، چون اون یه میوه ی ممنوعه بود. به حرفش گوش نکردم، یه خنجر روی سینم گذاشت و درست روی قلبم تنظیمش کرد. همین که دلم با دیدنش به تپش افتاد، اون خنجر تو قلبم فرو رفت. درست همین جا...میگفت اگر من رو ببوسه، لب هام شکوفه میدن...راست میگفت روی لب هام پر از شکوفه ی گناهه...


♨️ بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزودیـــــــــــــ در ↓