<<تفاوت نقد و توهین و افترا>>
نقد؛ یافتن و نشان دادن است تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست بهانه ای نداشته باشد در واقع نقد رد کردن یک روش یا عقیده یا وسیله و یا << قانون >> و.... با سند و مدرک و رفرنس معتبر و ادلّه ی محکم میباشد.
هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه ی بیمار دنبال می کند.
توهین یعنی 👇
نادیده گرفتن و برنتابیدن و حذف نظر و عقیده ی مخاطب بدون دلیل و منطق و سند و رفرنس .
چه از طریق فحاشی و برخورد فیزیکی و چه محترمانه از طریق اعمال قدرت و جایگاه.
و افترا یعنی 👇
نسبت دادن چیزی بدون مدرک و سند و بدون اثبات کردن جرم یا رفتاری.
متاسفانه در جامعه ی امروزی هرگونه نقد و انتقاد را مورد حمله قرار داده و با سفسطه و مغلطه با توهین و افترا شمردن ِ انتقادات ، از نقد کردن جلوگیری میکنند زیرا میدانند که نقد موجبات رشد و ارتقای جوامع و رفع کاستی ها و اشتباهات عمدی و غیر عمدی را فراهم میسازد درحقیقت نقد موجب پیشرفت علمی و نوآوری در هر زمینه ای بخصوص اندیشه های نو و دموکراسی میگردد.
نقد مانع از جزم گرایی و مطلق اندیشی و تک روی ها ، افکار کهنه و خرافات و تقلیدهای کورکورانه و دیکتاتوری میشود.
نقد مانع از تعصب داشتن به قوانین ضد بشری یا عقیده یا شخص یا ... میگردد. 😐
نقد؛ یافتن و نشان دادن است تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست بهانه ای نداشته باشد در واقع نقد رد کردن یک روش یا عقیده یا وسیله و یا << قانون >> و.... با سند و مدرک و رفرنس معتبر و ادلّه ی محکم میباشد.
هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه ی بیمار دنبال می کند.
توهین یعنی 👇
نادیده گرفتن و برنتابیدن و حذف نظر و عقیده ی مخاطب بدون دلیل و منطق و سند و رفرنس .
چه از طریق فحاشی و برخورد فیزیکی و چه محترمانه از طریق اعمال قدرت و جایگاه.
و افترا یعنی 👇
نسبت دادن چیزی بدون مدرک و سند و بدون اثبات کردن جرم یا رفتاری.
متاسفانه در جامعه ی امروزی هرگونه نقد و انتقاد را مورد حمله قرار داده و با سفسطه و مغلطه با توهین و افترا شمردن ِ انتقادات ، از نقد کردن جلوگیری میکنند زیرا میدانند که نقد موجبات رشد و ارتقای جوامع و رفع کاستی ها و اشتباهات عمدی و غیر عمدی را فراهم میسازد درحقیقت نقد موجب پیشرفت علمی و نوآوری در هر زمینه ای بخصوص اندیشه های نو و دموکراسی میگردد.
نقد مانع از جزم گرایی و مطلق اندیشی و تک روی ها ، افکار کهنه و خرافات و تقلیدهای کورکورانه و دیکتاتوری میشود.
نقد مانع از تعصب داشتن به قوانین ضد بشری یا عقیده یا شخص یا ... میگردد. 😐
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وقتی لحظات بی تو سپری میشود
چه فرقی میکند؟
خورشید بتابد یا ابر ببارد!
شب باشد یا روز !
تو که نباشی ،
عقربه های ساعت هیچ معنایی ندارند...
#میترا
چه فرقی میکند؟
خورشید بتابد یا ابر ببارد!
شب باشد یا روز !
تو که نباشی ،
عقربه های ساعت هیچ معنایی ندارند...
#میترا
از چه میترسی تو؟
بستن راه صدای بلبل؟
حکم مرگِ گلِ سرخِ عاشق؟
که بدست باغبانِ عابد
گسترانید سایه ی وحشت را؟
خوانَد از زجه و مویه هر دم
تو رها کن اوهام
و بدان این همه وَهم
واژه ی دفتر دیو ِ قصه هاست
واژه ی عطرآگین
نُت های تار و بربَط باشد
که به شوق آورَد هر جانداری
و حرام ؛ واژه ی کفر است
که زده آتش بر ریشه ی عشق
بستن راه صدای بلبل؟
حکم مرگِ گلِ سرخِ عاشق؟
که بدست باغبانِ عابد
گسترانید سایه ی وحشت را؟
خوانَد از زجه و مویه هر دم
تو رها کن اوهام
و بدان این همه وَهم
واژه ی دفتر دیو ِ قصه هاست
واژه ی عطرآگین
نُت های تار و بربَط باشد
که به شوق آورَد هر جانداری
و حرام ؛ واژه ی کفر است
که زده آتش بر ریشه ی عشق
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قفسی ساختم از لبخندت
همه از جنسِ دلم دیوارش
باوری از دل و جانم میگفت
دلِ تو بی دلِ من
تابِ پرواز ندارد
منو تو همسفرِ جاده ی ابریشمِ نور
تا فراسوی عشق
تا به نزدیکیِ خورشید رفتیم
ولی من دیدم تو
پرِ پرواز نداری
این همه تردید چیست ؟
دلِ آرامَت را
چه کسی از دلِ من پر داده؟
من چقدر ساده ام
تو برای گذری آمده ای
همه ی قلب تو
در دلی، یا قفسی، جز دل من
جای دگر جا مانده
#تردید
#میترا
۱
همه از جنسِ دلم دیوارش
باوری از دل و جانم میگفت
دلِ تو بی دلِ من
تابِ پرواز ندارد
منو تو همسفرِ جاده ی ابریشمِ نور
تا فراسوی عشق
تا به نزدیکیِ خورشید رفتیم
ولی من دیدم تو
پرِ پرواز نداری
این همه تردید چیست ؟
دلِ آرامَت را
چه کسی از دلِ من پر داده؟
من چقدر ساده ام
تو برای گذری آمده ای
همه ی قلب تو
در دلی، یا قفسی، جز دل من
جای دگر جا مانده
#تردید
#میترا
۱
هر روز ؛ روز آموزگار است
هر نگاه گرمت، شعله افروختن است
هر کلامت نوری بر سیاهیِ شب است
نه فقط حرفِ الفبا یا که چندین عدد است
رمزِ بیدار شدن از بُتِ نادانی هاست
تو چه خواهی چه نخواهی بدهکار منو این خاکی
پای در راهی نهادی که ره ِ برگشت نیست
راه کوروش ، ابومسلم ها
رادمان ها ، بابک خرم دین
تو بدهکارِ همه ی کُشتِگان وطنی
چه مغول از خاور
عربِ وحش ، در قادسیه
عربِ بعث ، در اروندرود
و دگر هیچ نگویم که تو خود میدانی
چه بر این خاک روا داشته اند
تو گرانقدرترین سربازی
تو اگر در وسط جنگ نبودی با خصم
یک تلنگر باش بر اندیشه ها
که زِ ، یاد ِ مَنو او ، ما ،نرود
قلم و دفتر خود ، آذین کن
و به لب آر به سربازانت
با صدای بابک و مسلم ها
رادمان ، فهمیده ، فریاد زن
ما تمامیتِ ایران خواهیم
که دگر، ما زین پس
ذره ای خاک ، زبان ، فرهنگ را
حتی یک حرف از این تاریخ را
ذره ای عشق ، غرور ، اندیشه
قطره ای از دلِ این دریا را
ما به هیچ تشنه ی ناکَس ندهیم
آری ای آموزگار
زین کن اسب ِ خِرد ، اندیشه
بِنِشان کودک را
تا که او دور زخرافات شود
تا که نسل آتی
پس بگیرد همه ی گمشده ها
همه ی فرهنگی
که میان رودِ خون وُ آتش
بِرُبودند با اسم خدا
آری ای آموزگار تو بدهکار منو این خاکی ...
روز آموزگار خجسته باد
میترا نوازش
#روز_جهانی_آموزگار_خجسته
هر نگاه گرمت، شعله افروختن است
هر کلامت نوری بر سیاهیِ شب است
نه فقط حرفِ الفبا یا که چندین عدد است
رمزِ بیدار شدن از بُتِ نادانی هاست
تو چه خواهی چه نخواهی بدهکار منو این خاکی
پای در راهی نهادی که ره ِ برگشت نیست
راه کوروش ، ابومسلم ها
رادمان ها ، بابک خرم دین
تو بدهکارِ همه ی کُشتِگان وطنی
چه مغول از خاور
عربِ وحش ، در قادسیه
عربِ بعث ، در اروندرود
و دگر هیچ نگویم که تو خود میدانی
چه بر این خاک روا داشته اند
تو گرانقدرترین سربازی
تو اگر در وسط جنگ نبودی با خصم
یک تلنگر باش بر اندیشه ها
که زِ ، یاد ِ مَنو او ، ما ،نرود
قلم و دفتر خود ، آذین کن
و به لب آر به سربازانت
با صدای بابک و مسلم ها
رادمان ، فهمیده ، فریاد زن
ما تمامیتِ ایران خواهیم
که دگر، ما زین پس
ذره ای خاک ، زبان ، فرهنگ را
حتی یک حرف از این تاریخ را
ذره ای عشق ، غرور ، اندیشه
قطره ای از دلِ این دریا را
ما به هیچ تشنه ی ناکَس ندهیم
آری ای آموزگار
زین کن اسب ِ خِرد ، اندیشه
بِنِشان کودک را
تا که او دور زخرافات شود
تا که نسل آتی
پس بگیرد همه ی گمشده ها
همه ی فرهنگی
که میان رودِ خون وُ آتش
بِرُبودند با اسم خدا
آری ای آموزگار تو بدهکار منو این خاکی ...
روز آموزگار خجسته باد
میترا نوازش
#روز_جهانی_آموزگار_خجسته
جسم من کالای بابا بود ولی بیجان نبود
رنگ گلهای گلستانم ز ِ او الوان نبود
اختیار از من نبود ؛ عشق ِ منو احساس من
قطره ای چون شبنمی مهر ِ پدر افشان نبود
گمشدن در باغ ِ عشق وُ غرق ؛ در مهری دگر
ضرب ِ داس ؛ تاوان این گمگشته در توفان نبود
انتقام من ز تو میگیرد این چرخ فلک
لیکن این جان کندنم با دست تو ایمان نبود
گر رها یابی تو با تکیه به قانون حَجَر
گو ، جزای تو ز ِ خشم ِ هموطن آسان نبود
#میترا
رنگ گلهای گلستانم ز ِ او الوان نبود
اختیار از من نبود ؛ عشق ِ منو احساس من
قطره ای چون شبنمی مهر ِ پدر افشان نبود
گمشدن در باغ ِ عشق وُ غرق ؛ در مهری دگر
ضرب ِ داس ؛ تاوان این گمگشته در توفان نبود
انتقام من ز تو میگیرد این چرخ فلک
لیکن این جان کندنم با دست تو ایمان نبود
گر رها یابی تو با تکیه به قانون حَجَر
گو ، جزای تو ز ِ خشم ِ هموطن آسان نبود
#میترا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دینمان را بردند به کنج انتقادگر ِ ذهنمان ؛
ایمانمان را بردند به اعماق تردید ِ دلمان ؛
تپشهای شادی آور قلبمان را بردند به استرس و درد ِ وجودمان ؛
ولی گاهی سختی ها با کوهی از تجارب و موفقیت همراه بوده تا ما بسوزیم و چراغ هدایت نسل آتی شویم.
و خوشحالیم که این تحولات جرقه ای در دل و افکارمان شد.
و اینک ویروس نادانی را
می بینیم ،
میشناسیم ،
فقط باور نداریم که می توانیم بر او غلبه کنیم.
به امید پرواز بال ِ اندیشه امان...
ایمانمان را بردند به اعماق تردید ِ دلمان ؛
تپشهای شادی آور قلبمان را بردند به استرس و درد ِ وجودمان ؛
ولی گاهی سختی ها با کوهی از تجارب و موفقیت همراه بوده تا ما بسوزیم و چراغ هدایت نسل آتی شویم.
و خوشحالیم که این تحولات جرقه ای در دل و افکارمان شد.
و اینک ویروس نادانی را
می بینیم ،
میشناسیم ،
فقط باور نداریم که می توانیم بر او غلبه کنیم.
به امید پرواز بال ِ اندیشه امان...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو باور داری قلبِ آتشم را
که سوزانَد چو هیمه بسترم را؟
تو باور میکنی روزی که رفتی
چه آزُرد ترک ِ چشمت خاطرم را ؟
تو را بخشیدم و بخشیده ای من
نکن باور تو روزی رفتنم را
#میترا
که سوزانَد چو هیمه بسترم را؟
تو باور میکنی روزی که رفتی
چه آزُرد ترک ِ چشمت خاطرم را ؟
تو را بخشیدم و بخشیده ای من
نکن باور تو روزی رفتنم را
#میترا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلت کوچک ولی قلبت یه دریا
صدایت چون نسیمِ دشت صحرا
لبم خندان دلم فواره ی خون
شدیم از دوری ات چه مات و محزون
چه زود از بین ما تو پر کشیدی
زدی آتش به این دلهای مجنون
#میترا
صدایت چون نسیمِ دشت صحرا
لبم خندان دلم فواره ی خون
شدیم از دوری ات چه مات و محزون
چه زود از بین ما تو پر کشیدی
زدی آتش به این دلهای مجنون
#میترا