#دایه_سلطنه مادر #فرزاد_کمانگر دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر وقتی که تعدادی از مادران پارک لاله (مادران
عزادار) در هنگام جراحی کردن چشمش در #تهران از وی دیدار کرده بودند چنین می گوید:
عزادار) در هنگام جراحی کردن چشمش در #تهران از وی دیدار کرده بودند چنین می گوید:
#دایه_سلطنه مادر #فرزاد_کمانگر دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر وقتی که تعدادی از مادران پارک لاله (مادران
عزادار) در هنگام جراحی کردن چشمش در #تهران از وی دیدار کرده بودند چنین می گوید:
همهی ما به نوعی درد #زندان یا مرگ فرزندان و عزیزانمان را تجربه کردهایم و همدردیم.
برای من آن دختر جوانی که درخیابانهای تهران تیر خورد و کشته شد با پسرم که بعد از چهار سال تحمل زندان و شکنجه پای چوپهی دار رفت فرقی ندارد و همه فرزندان من هستند.
پسرم را به ناحق اعدام کردند و حتی جنازه اش را تحویلمان نداند.
چهار روز همراه بقیه خانواده ها در زندان #اوین بودیم جوابی ندادند.
به مجلس رفتیم و آنجا استاندار #کردستان هم حضور داشت. به او گفتم به اینجا می گویند خانه ی ملت.
اینجا جای من است نه شما!
همین آقا گفت اگر جنازهها را تحویلتان بدهیم کردستان یکپارچه آتش میشود. بروید بعدا قبرها را نشان تان می دهیم. من هم گفتم گلی پرورش دادم و آن را تقدیم کردستان کردم. افتخارش برای من و شرمش برای شما.
بعد از چهلم هم به استانداری کردستان مراجعه کردم و گفتم قول دادید قبر فرزندم را نشانم دهید.
استاندار باز جواب سربالا داد و گفت قبرشان را نشانتان دهیم میشود محل برپایی تجمع.
تنها کاری که میتوانم بکنم این است که برای کم شدن عذاب قیامت شان دعا کنم.
این حرف را که زد بلند شدم و با مشت روی میزش کوبیدم و گفتم قیامت اینجاست.
اصلا من مشتی خاک نمی خواهم. پسر من در دل مردمش زنده است.
از اتاق بیرون آمدم و از ساختمان استانداری که خارج شدم دیدم تعداد زیادی مامور آماده باش ایستاده اند.
با صدای بلند گفتم قدرت یک مادر فرزنده مرده را ببینید که از ترسشان این همه مامور برایش آورده اند.
یکی از نگهبانان زن دستم را گرفت و در حالی که خودش اشک می ریخت گفت مادر جان آرام باش، برو نگذار دستشان به دستت بخورد.
عکس زیر مربوط به دایه سلطنه مادر زنده یاد فرزاد کمانگر در کنار خواهر مبارز راه آزادی فرهاد وکیلی می باشد
عزادار) در هنگام جراحی کردن چشمش در #تهران از وی دیدار کرده بودند چنین می گوید:
همهی ما به نوعی درد #زندان یا مرگ فرزندان و عزیزانمان را تجربه کردهایم و همدردیم.
برای من آن دختر جوانی که درخیابانهای تهران تیر خورد و کشته شد با پسرم که بعد از چهار سال تحمل زندان و شکنجه پای چوپهی دار رفت فرقی ندارد و همه فرزندان من هستند.
پسرم را به ناحق اعدام کردند و حتی جنازه اش را تحویلمان نداند.
چهار روز همراه بقیه خانواده ها در زندان #اوین بودیم جوابی ندادند.
به مجلس رفتیم و آنجا استاندار #کردستان هم حضور داشت. به او گفتم به اینجا می گویند خانه ی ملت.
اینجا جای من است نه شما!
همین آقا گفت اگر جنازهها را تحویلتان بدهیم کردستان یکپارچه آتش میشود. بروید بعدا قبرها را نشان تان می دهیم. من هم گفتم گلی پرورش دادم و آن را تقدیم کردستان کردم. افتخارش برای من و شرمش برای شما.
بعد از چهلم هم به استانداری کردستان مراجعه کردم و گفتم قول دادید قبر فرزندم را نشانم دهید.
استاندار باز جواب سربالا داد و گفت قبرشان را نشانتان دهیم میشود محل برپایی تجمع.
تنها کاری که میتوانم بکنم این است که برای کم شدن عذاب قیامت شان دعا کنم.
این حرف را که زد بلند شدم و با مشت روی میزش کوبیدم و گفتم قیامت اینجاست.
اصلا من مشتی خاک نمی خواهم. پسر من در دل مردمش زنده است.
از اتاق بیرون آمدم و از ساختمان استانداری که خارج شدم دیدم تعداد زیادی مامور آماده باش ایستاده اند.
با صدای بلند گفتم قدرت یک مادر فرزنده مرده را ببینید که از ترسشان این همه مامور برایش آورده اند.
یکی از نگهبانان زن دستم را گرفت و در حالی که خودش اشک می ریخت گفت مادر جان آرام باش، برو نگذار دستشان به دستت بخورد.
عکس زیر مربوط به دایه سلطنه مادر زنده یاد فرزاد کمانگر در کنار خواهر مبارز راه آزادی فرهاد وکیلی می باشد