تجربه های خوب_همسران موفق
10.2K subscribers
608 photos
163 videos
32 files
463 links
سلب مسئولیت»نظرات مطرح شده به هیچ عنوان به کریتور و ادمین مربوط نیست.

تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE
Download Telegram
#سوتی_نامزدی
#سوتی_عقد
#نظر_اعضا
💑همسران موفق💑
سلام من ميخام يكى از سوتى هاى دوره نامزديمو براتون بگم
يه بار با نامزدم داخل دانشگاه راجب كلاس حرف ميزديم تعريف كرد كه يكى از اساتيد خواهرش گفته من برام حضور غياب مهم نيست و بريد همه تون ام به ديوار درس ميدم بعد همه از كلاس خارج شدن فقط چند نفر موندن استاد هم در كلاسو بسته و حضور غياب كرده و هركى نبوده رو حذف كرده من گفتم واااى چه آدماى رو مخ و ضد حالى بودن اونا كه موندن تو كلاس و همينطورى داشتم بد و بيراه ميگفتم كه گفت البته فكر كنم خواهر منم مونده بوده تو كلاس و من آب شدم رفتم تو زمين 😂😢

سلام سحر بانو جون
من الان 29 سالمه و تو سن 18 سالگی نامزد کردیم و الان 10 ساله که زیر یه سقفیم, یه سوتیه خیلی باحال واسمون پیش اومد که بدیم و هنوزم یادمون نرفته😍
اینکه تازه عقد محضر کرده بودیم و دنبال خرید ساعت و این چیزا بودیم, خلاصه که سرتون به درد نیارم با پدرشوهرمم و مامانم رفته بودیم ساعتامونو بگیریم, وقتی خریدمون رو کردیم همسری میخواست با پدر شوهرم برن تا جایی, بعععععععد اومدیم بیرون از مغازه 😁😁😁😁😁پشت ویترین دررررر ملا عااااام منو همسری از لب هم بوسه گرفتییییم😜😜😜😜😜بعد فکر کنیین
پدرشوهرمم دارن پول ساعتارو حساب میکنن و کااااااملا دارن مارو میبینن
وفروشنده و خیلیایه دیگه🙈🙈🙈🙈
ولی به ما که خیلی مزه داد و حرکت غیر ارادیمون بود😂😂😂😂
عذر میخوام که سرتون و به درد اوردم
یا علی

سلام
ما تو دوران عقد بودیم که رفتیم خونه ی پدر بزرگ‌همسریو شبم همونجا موندیم.
فردا صبحش همه پاشده بودیم‌اما همسری همچنان خواب بود.
مادرهمسرم گفتن برو آقا رو بیدار کن چه وقته خوابه آخه.
منم رفتم با صدا کردنو اینا بیدارش کنم ولی فایده نداشت،شروع کردم‌شیطنت کردنو بوس کردنو لب گرفتنو اینا،ایشونم خوششون‌اومد خودشونو الکی میزدن‌بخواب😁
درحین همین قرتی بازیا بودم که پدرهمسرم یهو اومدن تواتاق🤦‍♀
اونم تو چه وضعیتی🤦‍♀🤦‍♀
تیشرت همسرمو درآورده بودم، نشسته بودم روشون،داشتم بوسشون میکردم🙈😜😄🙊
من یهو از رو همسری اومدم‌پایین ساکت نشستم😂😁
حالا همسریم هی میخندید😕
تا چند روز روم‌نمیشد به پدرهمسرم نگاه کنم از خجالت😄😄
@ArHamsaraane
#سوتی_عقد
#سوتی_نامزدی
#نظر_اعضا
💑همسران موفق💑
سلام دوستان گفته بودین از سوتی های دوران عقد بگین من یه سوتی دادم خیلی خجالت کشیدم اماده شده بودیم میخواستیم باشوهرم بریم مشهد توخونه منتظربودیم ماشین بیاد.دنبالمون وقتی ماشین اومد عجله کردم پاشدم از مادر شوهرم خداحافظی کنم همین که دست دادم بهش گفتم سلام خوبین اونم گفت خوبم شوهرم و خودم تا مشهد خندیدیم ولی بنده خدامادرشوهرم اصلا به روش نیاورد قربونش بریم خیلی دوسش دارم ازشم تشکرمیکنم به خاطر تربیت همچین پسری خدا سالیان سال سایه شون رو از سرمون کم نکنه

سلام به همه اعضای گل
من خاطره خنده دار زیاد دارم از این دوران اما يکيش رو که همیشه باعث خنده و شرمندگيم میشه براتون میگم
خانواده همسرم از یه شهر دور به خواستگاری من اومدن و چند روزی پیش ما موندن تا بیشتر باهم آشنا شیم
از اون جایی که من و همسرم قبلا باهم دوست بودیم خب اون خجالت ها رو باهم نداشتيم😜
یه شب که همه رفتن بخوابن من هم داشتم آماده میشدم برا خواب و رفتم آشپزخونه که آب بخورم که همسر شيطونم اومد پیشم و منو کشوند داخل یه اتاقک داخل آشپزخونه و ....😜😜😜
که يهو در باز شد و پدرشوهر و برادر شوهرم اومدن داخل که آب بخورن و من و شوهرم داخل اتاقک بوديم😱😱😱😱
چشمتون روز بد نبينه من که اشهدم رو گفتم و تمام
اما شوهرم دوتا پرتغال از جعبه برداشت و اومد بیرون و درمقابل چشمای بهت زده پدرشوهرم گفت اومدم پرتغال بخورم هوس کردم😂😂
پدر شوهر😳
برادرشوهر🙄
من😖😖
شوهرم😏
خلاصه قضیه تموم شدو کسی به روش نیاورد اما هنوزم که هنوزه پدر شوهرم به شوهرم تیکه می ندازه و میگه دیگه نرفتی زیر درخت پرتغال????😂😂
روز گار همتون شاد شاد

سلام ممنون از سحر بانوی گل
یه خاطره ای تعریف کنم که برای چند روز بعد از عقدمون میشه اگر لبخندی به لبتون نشست از ته دل برام دعا کنید سلامتیمو بدست بیارم ان شاالله همگی سلامت باشید
آقا م کارش تو کارخونه هست و شیفتی اصلا تعطیلی ندارند روزهایی که شیفت صبح بودند آخر شب می رفتیم تو خیابونای شهر تا چند ساعت باهم باشیم هوا سرد بود و زود خیابون ها خلوت میشد یه شب رفت تو جاده ای که اصلا نرفته بود چند لحظه بعد دیدیم تقربیا بیابون هست یک لحظه ترسیدم اصلا حواسم نبود تو ماشین همسرم نشسته ام تو دلم گفت یا خدا یه بلایی سرم نیاره 😱😜
من خیلی ترسو بودم و هستم هیچ وقت تنهایی تاکسی سوار نشدم و نمیشم😊
چند لحظه بعد که به خودم اومدم خنده ام گرفت و قضیه رو برا همسرم تعریف کردم از خنده روده بر شد
@ArHamsaraane