رمان:
#به_من_تکیه_کن
"جلد اول و دوم"
نویسنده: #پفک_نمکی
ژانر: #اروتیک #تخیلی #BDSM #بزرگسال
خلاصه:
دختری که بین دوراهی عشق و شهوت قرار میگیره… راهی که به پسری سرد و مغرور میرسه و راهی که مردی با تمام مردونگیاش با آغوش باز منتظرشه، گذشتهای نامعلوم… آیندهای تاریک… هورام دختر جوونی كه بخاطر رفع نیاز مالی دست به کارهای ناشایستی میزنه…
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
#به_من_تکیه_کن
"جلد اول و دوم"
نویسنده: #پفک_نمکی
ژانر: #اروتیک #تخیلی #BDSM #بزرگسال
خلاصه:
دختری که بین دوراهی عشق و شهوت قرار میگیره… راهی که به پسری سرد و مغرور میرسه و راهی که مردی با تمام مردونگیاش با آغوش باز منتظرشه، گذشتهای نامعلوم… آیندهای تاریک… هورام دختر جوونی كه بخاطر رفع نیاز مالی دست به کارهای ناشایستی میزنه…
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍16
انار گل من .pdf
2.7 MB
فایل رمان #انارگلمن
#عاشقانهدرام
خلاصه 👇
رمانی پراز فراز و نشیب های میان خانزاده ها!
دختری که از عشق سابقش کینه به دل گرفته و میخواد انتقام بگیره !
عشقی سوزان میان یک جدال برای انتقام گذشته ای دردناک
بهادر خان حانزاده مغروری که وقتی انارگل بچه بوده میاد سراغش و بازیش میده
حالا انارگل بزرگ شده اما بهادر عاشقشه
عشقی انتقامی
برنده بازی انتقام کیست ؟
#به_قلم_رزمشکی_ح_ک
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
#عاشقانهدرام
خلاصه 👇
رمانی پراز فراز و نشیب های میان خانزاده ها!
دختری که از عشق سابقش کینه به دل گرفته و میخواد انتقام بگیره !
عشقی سوزان میان یک جدال برای انتقام گذشته ای دردناک
بهادر خان حانزاده مغروری که وقتی انارگل بچه بوده میاد سراغش و بازیش میده
حالا انارگل بزرگ شده اما بهادر عاشقشه
عشقی انتقامی
برنده بازی انتقام کیست ؟
#به_قلم_رزمشکی_ح_ک
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍11❤3
🔞 به گناه همخوابگی
#به_گناه_همخوابگی
https://tttttt.me/joinchat/LStchcKOXwwxNDRk
🔞#یتیم خونهای که در اون دخترهای ۱۴ ساله رو مجبور به #حمل مواد میکنن ولی با اشتباهی رفتن یکی از #دخترا پیش پلیس...🔞💦
آیما
#آیما
همبستر ابلیس
#همبستر_ابلیس
#به_گناه_همخوابگی
https://tttttt.me/joinchat/LStchcKOXwwxNDRk
🔞#یتیم خونهای که در اون دخترهای ۱۴ ساله رو مجبور به #حمل مواد میکنن ولی با اشتباهی رفتن یکی از #دخترا پیش پلیس...🔞💦
آیما
#آیما
همبستر ابلیس
#همبستر_ابلیس
👍21🤔3❤1😁1
به خاطر تو.pdf
2 MB
رمان : #به_خاطر_تو
نویسنده : #نازنین
ژانر : #bdsm #مستر_اسلیو_گرل #عاشقانه #مستر #اسلیو #مستر_اسلیو #اسلیو_گرل #بی_دی_اس_ام #ممنوعه
خلاصه :
فاقد❌
@anlainkadeh 🔥
نویسنده : #نازنین
ژانر : #bdsm #مستر_اسلیو_گرل #عاشقانه #مستر #اسلیو #مستر_اسلیو #اسلیو_گرل #بی_دی_اس_ام #ممنوعه
خلاصه :
فاقد❌
@anlainkadeh 🔥
👍23👎5🤔2🤩1💔1
#به_موازات_عاشقی
به موازات عاشقی
افسونگر
#افسونگر
https://tttttt.me/joinchat/Sk9O_q-a7805YWVk
پر از عاشقانه ها و کلکلی های جذاب😍👆
پسره وسواسی و دختر لجباز و عاشق🔥
زوج به شدت سمی و دیوونه کننده💦💦
به موازات عاشقی
افسونگر
#افسونگر
https://tttttt.me/joinchat/Sk9O_q-a7805YWVk
پر از عاشقانه ها و کلکلی های جذاب😍👆
پسره وسواسی و دختر لجباز و عاشق🔥
زوج به شدت سمی و دیوونه کننده💦💦
Telegram
به موازات عاشقی | افسونگر
تمامی بنرها واقعی هستن❌
پارتگذاری موازات: هر روز یک پارت
پارتگذاری افسونگر: هر شب یک پارت
پارتگذاری موازات: هر روز یک پارت
پارتگذاری افسونگر: هر شب یک پارت
👍8😁2❤1
رمان : #به_من_بگو_بابا #به_من_بگو_ددی #call_me_daddy
نویسنده : #Jade_West
ژانر : #عاشقانه #اروتیک #خارجی #بزرگسال
خلاصه :
لین یه دختر تنهاست. هرگز پدری نداشته و مادرش، با وجود دوست پسرهاش وقت زیادی نداشت که براش مادری کنه. اون خودش حدس میزنه که Daddy Issues داشته باشه و وقتی از این مطمئن میشه که توی تولد 18 سالگیش با یه مرد جذاب و پولدار و البته بیش از 2 برابر سنش آشنا میشه. اون مرد غریبه تلاش میکنه افکار شهوتی و ممنوعه خودش رو از لین دور نگه داره اما اینو لین واقعا میخواد؟
آره لین به شدت دوست داره اونو ددی صدا بزنه. لین مطمئنه که دوست داره دخترکوچولوی اون بشه.
@anlainkadeh 🔥
نویسنده : #Jade_West
ژانر : #عاشقانه #اروتیک #خارجی #بزرگسال
خلاصه :
لین یه دختر تنهاست. هرگز پدری نداشته و مادرش، با وجود دوست پسرهاش وقت زیادی نداشت که براش مادری کنه. اون خودش حدس میزنه که Daddy Issues داشته باشه و وقتی از این مطمئن میشه که توی تولد 18 سالگیش با یه مرد جذاب و پولدار و البته بیش از 2 برابر سنش آشنا میشه. اون مرد غریبه تلاش میکنه افکار شهوتی و ممنوعه خودش رو از لین دور نگه داره اما اینو لین واقعا میخواد؟
آره لین به شدت دوست داره اونو ددی صدا بزنه. لین مطمئنه که دوست داره دخترکوچولوی اون بشه.
@anlainkadeh 🔥
👍33❤11🤔1
👍16👎8❤4😁2🥰1🤔1😱1
به تیرگی شب به زلالی دریا.pdf
2.1 MB
رمان : #به_تیرگی_شب_به_زلالی_دریا
مترجم : #شیدا_سیلاوی
ژانر : #عاشقانه #ممنوعه #صحنه_دار #بزرگسال
خلاصه :
افسون، مادر جوان و رنج کشیده ایست که پسری 11 ساله دارد. او به دلیل طرد شدن از خانواده و معشوقه اش که او را خائن خواند، سالها تنها زندگی میکند. افسون برای رهایی از مشکلاتش به عقد موقت معلم پسرش که مردی45 است درمیاید. اما همسرش خواسته های نابجا دارد خواسته های جنسی نامعقول...
@anlainkadeh 🔥
مترجم : #شیدا_سیلاوی
ژانر : #عاشقانه #ممنوعه #صحنه_دار #بزرگسال
خلاصه :
افسون، مادر جوان و رنج کشیده ایست که پسری 11 ساله دارد. او به دلیل طرد شدن از خانواده و معشوقه اش که او را خائن خواند، سالها تنها زندگی میکند. افسون برای رهایی از مشکلاتش به عقد موقت معلم پسرش که مردی45 است درمیاید. اما همسرش خواسته های نابجا دارد خواسته های جنسی نامعقول...
@anlainkadeh 🔥
👍48👎22❤2👏2
از خجالت لال و خشک شده بودم
اولین بار بود با کیارش تنها بودم
اونم تو این وضعیت
پایین تخت نشست
پامو دست کشید و گفت
- درد داری؟
با تکون سر لب زدم نه
سعی کردم خودمو عقب بکشم و با لکنت گفتم
- خخخوبم کککیارش ... بریم...
اخم کرد به من و نذاشت تکون بخورم . شاکی گفت
- ما محرمیم تارا ... بزار ببینم چی شده ؟ بد افتادی رو اون وسایل!
با این حرف دامنم رو بالا داد
رون سرخ و متورمم پیدا شد .
سعی کردم دامنمو بدم پایین بین پام بپوشونم ...
اما کیارش اخمش بیشتر تو هم رفت و گفت
- بزار ببینم تا کجا ملتهب شده
با این حرف دامنمو آروم کنار داد
لب گزیدم
چشم هامو بستم که کیارش گفت
- تارا ... همیشه انقدر خیسی؟
https://tttttt.me/+Qt_b-10WmyPCamBs
ماجرای واقعی واقعی #به_طعم_تمشک . با صحنه های باز 🔞
#کیارش از همسرش جدا شده #بعد_سالها_که_زنی_تحریکش نمیکنه میاد ایران و #دخترعموش رومیبینه یه دختر #سربزیر و #خجالتی که #بدنشو بد روشن کرده
اولین بار بود با کیارش تنها بودم
اونم تو این وضعیت
پایین تخت نشست
پامو دست کشید و گفت
- درد داری؟
با تکون سر لب زدم نه
سعی کردم خودمو عقب بکشم و با لکنت گفتم
- خخخوبم کککیارش ... بریم...
اخم کرد به من و نذاشت تکون بخورم . شاکی گفت
- ما محرمیم تارا ... بزار ببینم چی شده ؟ بد افتادی رو اون وسایل!
با این حرف دامنم رو بالا داد
رون سرخ و متورمم پیدا شد .
سعی کردم دامنمو بدم پایین بین پام بپوشونم ...
اما کیارش اخمش بیشتر تو هم رفت و گفت
- بزار ببینم تا کجا ملتهب شده
با این حرف دامنمو آروم کنار داد
لب گزیدم
چشم هامو بستم که کیارش گفت
- تارا ... همیشه انقدر خیسی؟
https://tttttt.me/+Qt_b-10WmyPCamBs
ماجرای واقعی واقعی #به_طعم_تمشک . با صحنه های باز 🔞
#کیارش از همسرش جدا شده #بعد_سالها_که_زنی_تحریکش نمیکنه میاد ایران و #دخترعموش رومیبینه یه دختر #سربزیر و #خجالتی که #بدنشو بد روشن کرده
👍76❤12🤯4😁3👎1🤔1
به تیرگی شب به زلالی دریا.pdf
2.1 MB
رمان: #به_تیرگی_شب_به_زلالی_دریا
مترجم : #شیدا_سیلاوی
ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
صفحات : 623
خلاصه :
افسون، مادر جوان و رنج کشیده ایست که پسری 11 ساله دارد. او به دلیل طرد شدن از خانواده و معشوقه اش که او را خائن خواند، سالها تنها زندگی میکند. افسون برای رهایی از مشکلاتش به عقد موقت معلم پسرش که مردی45 است درمیاید. اما همسرش خواسته های نابجا دارد خواسته های جنسی نامعقول...
@anlainkadeh🔥
مترجم : #شیدا_سیلاوی
ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
صفحات : 623
خلاصه :
افسون، مادر جوان و رنج کشیده ایست که پسری 11 ساله دارد. او به دلیل طرد شدن از خانواده و معشوقه اش که او را خائن خواند، سالها تنها زندگی میکند. افسون برای رهایی از مشکلاتش به عقد موقت معلم پسرش که مردی45 است درمیاید. اما همسرش خواسته های نابجا دارد خواسته های جنسی نامعقول...
@anlainkadeh🔥
👍69❤5🫡2🥰1
#دختری آلوده به درد
#به قلم فآط.ع
#پارت واقعی رمان 🚫🚫🚫
جوشش اشک هایش دست خودش نبود ...
چگونه اینقدر بی رحم و سنگدل شده بود ؟
چگونه فقط بخاطر حرف های مادرش حاضر بود از او و جنین درون شکمش دست بکشد ؟
نکند میخواست به دختر خاله اش برگردد؟
پیراهن مرد میان دست هایش مشت میشود و
گریه اش به هق هق تبدیل شد ...
_ارسلان...چطور میتونی...مارو ول کنی...میدونی اگه خانوادم... بفهمن توی دوران عقد ....حامله شدم .....بدبختم میکنن...
مرد که قفسه سینه اش سنگین شده بود زمزمه کرد: _سقطش کن...
_ارسلان نکن...تو قول دادی گفتی دستمو ول نمیکنی منو از اون جهنم درآوردی...حالا میخوای بدتر بسوزونیم،من زنتم این کارو با من نکن...
دل کندن از این دختر حالا هم برایش سخت بود
سخت تر از به هم خوردن رابطه اش با دخترخاله اش دریا...
باصدایی گرفته لب زد:
_غزل ما نمیتونیم باهم باشیم ، تموم شد
https://tttttt.me/aloodebedard
#به قلم فآط.ع
#پارت واقعی رمان 🚫🚫🚫
جوشش اشک هایش دست خودش نبود ...
چگونه اینقدر بی رحم و سنگدل شده بود ؟
چگونه فقط بخاطر حرف های مادرش حاضر بود از او و جنین درون شکمش دست بکشد ؟
نکند میخواست به دختر خاله اش برگردد؟
پیراهن مرد میان دست هایش مشت میشود و
گریه اش به هق هق تبدیل شد ...
_ارسلان...چطور میتونی...مارو ول کنی...میدونی اگه خانوادم... بفهمن توی دوران عقد ....حامله شدم .....بدبختم میکنن...
مرد که قفسه سینه اش سنگین شده بود زمزمه کرد: _سقطش کن...
_ارسلان نکن...تو قول دادی گفتی دستمو ول نمیکنی منو از اون جهنم درآوردی...حالا میخوای بدتر بسوزونیم،من زنتم این کارو با من نکن...
دل کندن از این دختر حالا هم برایش سخت بود
سخت تر از به هم خوردن رابطه اش با دخترخاله اش دریا...
باصدایی گرفته لب زد:
_غزل ما نمیتونیم باهم باشیم ، تموم شد
https://tttttt.me/aloodebedard
Telegram
Novel_by_hani 🍷
به کانال رمان ما خوش اومدین🦋💎
درحال پارت گذاری رمان:آلوده بدرد👩🏻🌻
ایدی پیج اینستاگرام:@novel_by_hani
درحال پارت گذاری رمان:آلوده بدرد👩🏻🌻
ایدی پیج اینستاگرام:@novel_by_hani
👍40❤9🤯4😁1😢1🤩1🤣1
❤35👍23🤔8🥰6🤯6
👍16🤔4🥰3❤2
👍58❤22🔥11😱9🖕9👎3🤯3🤩1💔1
👍19🤯5🖕4❤3😢2😁1
#پارتی_از_رمان
#حریم_عشق 🔥
من آدم یه جا موندن نیستم که .باید همش #تحرک داشته باشم .
کار خوبی نکردی #من رو انداختی تو اون زیر زمین .
#اخم هاش بیشتر رفت تو هم بلند شد و اومد سمتم. #فاصله ی بین مون رو به صفر رسوند ولی من کوچیک ترین حرکتی نکردم .
چون نمی تونستم برم عقب .یه قدم کوتاه کافی بود تا پرت بشم داخل استخر .
با #نگاه وحشیش جز جز صورتم رو گذروند و دست هاش رو گذاشت روی #شونه هام .
#شونه هام رو فشار داد و زیر لب غرید: چرا نمیمیری .چرا دست از سر من بر نمیداری هان ؟
_می دونم از دست من خیلی کلافه ای درک می کنم ولی دیگه #آتش بس .تو بیخیال تلافی شو من هم بیخیال همه چی میشم و دیگه دور و برت آفتابی نمیشم .
ناخواسته دست هام رو گذاشتم روی #شونه هاش و با فشار خفیفی سعی کردم یه کوچولو #هولش بدم عقب تا از استخر فاصله بگیریم ولی بی فایده بود .
زل زدم به #چشم هاش و زمزمه کردم: گفتم که تو بیخیال ت...
پوزخندی زد: اتفاقا الان وقت #تلافی .تا #تلافی نکنم آروم نمیشم .این موش فضولی که رو اعصابمه باید ادب بشه ..حتی شده به قیمت #جونش .
تا بخوام منظور حرف هاش رو بفهمم از #شونه هام به شدت #هولم داد سمت استخر .قبل از اینکه پرت بشم چنگ زدم به #یقه ی لباسش و اون هم با خودم کشوندم .
جفت مون پرت شدیم تو آب .زیر آب داشت سعی می کرد #یقه ش رو از تو دستم در بیاره ولی من ول کنش نبودم که .
کسی که چاهی برام می کنه خودش رو هم تا ته این چاه می کشم .
دیگه داشت موفق میشد دستم رو از #یقه ش جدا کنه که خودم #یقه ش رو ول کردم و محکم #بغلش کردم .
زیر آب داشتم خفه میشدم و می خواستم برم بالا زودتر ولی اون عوضی سعی داشت اول من رو خفه کنه بعد خودش بره بالا .ولی با این حرکت آخرم کاملا #شوکه شد .
دست هام رو دور کمرش #حلقه کرده بودم و محکم چسبیده بودم بهش .
اون هم دیگه نتونست زیر آب دووم بیاره ونفس کم آورد دست هاش رو #حلقه کرد دور کمرم و جفت مون رو کشید بالا .
نفس حبس شده م رو آزاد کردم .حالا دیگه جفت مون داشتیم نفس نفس میزدیم .
موهای باز شده و خیس شده م ریخته بود رو صورت و گردنم و داشت اذیتم می کرد .
می خواستم زودتر از این #معرکه فرار کنم تا باز فکر دیگه ای واسه #کشتن من به سرش نزده .
ولی فرار غیر ممکن بود یه جوری من رو گرفته بود بین #حصار دست هاش که نمی تونستم جم بخورم .
#نگاهش بین مردک چشم هام تو گردش بود بدون هیچ حرفی فقط نگاهم می کرد .
من هم توی #آغوشش جا خوش کرده و غرق شبرنگ #چشم هاش شده بودم که با صدای کیارش به خودم اومدم و برگشتم سمتش.
_آقا حالتون خوبه ؟!
کیارش و سامیار سمیر ودو نفر دیگه با #چشم هایی که اندازه نلبکی شده بود داشتن #نگاهمون می کرد
#حریم_عشق #آراز_گیسو
#به_قلم_سهیلا_م #عاشقانه_مافیایی
https://tttttt.me/+fsijHHVIXPExMmU8
https://tttttt.me/+fsijHHVIXPExMmU8
#حریم_عشق 🔥
من آدم یه جا موندن نیستم که .باید همش #تحرک داشته باشم .
کار خوبی نکردی #من رو انداختی تو اون زیر زمین .
#اخم هاش بیشتر رفت تو هم بلند شد و اومد سمتم. #فاصله ی بین مون رو به صفر رسوند ولی من کوچیک ترین حرکتی نکردم .
چون نمی تونستم برم عقب .یه قدم کوتاه کافی بود تا پرت بشم داخل استخر .
با #نگاه وحشیش جز جز صورتم رو گذروند و دست هاش رو گذاشت روی #شونه هام .
#شونه هام رو فشار داد و زیر لب غرید: چرا نمیمیری .چرا دست از سر من بر نمیداری هان ؟
_می دونم از دست من خیلی کلافه ای درک می کنم ولی دیگه #آتش بس .تو بیخیال تلافی شو من هم بیخیال همه چی میشم و دیگه دور و برت آفتابی نمیشم .
ناخواسته دست هام رو گذاشتم روی #شونه هاش و با فشار خفیفی سعی کردم یه کوچولو #هولش بدم عقب تا از استخر فاصله بگیریم ولی بی فایده بود .
زل زدم به #چشم هاش و زمزمه کردم: گفتم که تو بیخیال ت...
پوزخندی زد: اتفاقا الان وقت #تلافی .تا #تلافی نکنم آروم نمیشم .این موش فضولی که رو اعصابمه باید ادب بشه ..حتی شده به قیمت #جونش .
تا بخوام منظور حرف هاش رو بفهمم از #شونه هام به شدت #هولم داد سمت استخر .قبل از اینکه پرت بشم چنگ زدم به #یقه ی لباسش و اون هم با خودم کشوندم .
جفت مون پرت شدیم تو آب .زیر آب داشت سعی می کرد #یقه ش رو از تو دستم در بیاره ولی من ول کنش نبودم که .
کسی که چاهی برام می کنه خودش رو هم تا ته این چاه می کشم .
دیگه داشت موفق میشد دستم رو از #یقه ش جدا کنه که خودم #یقه ش رو ول کردم و محکم #بغلش کردم .
زیر آب داشتم خفه میشدم و می خواستم برم بالا زودتر ولی اون عوضی سعی داشت اول من رو خفه کنه بعد خودش بره بالا .ولی با این حرکت آخرم کاملا #شوکه شد .
دست هام رو دور کمرش #حلقه کرده بودم و محکم چسبیده بودم بهش .
اون هم دیگه نتونست زیر آب دووم بیاره ونفس کم آورد دست هاش رو #حلقه کرد دور کمرم و جفت مون رو کشید بالا .
نفس حبس شده م رو آزاد کردم .حالا دیگه جفت مون داشتیم نفس نفس میزدیم .
موهای باز شده و خیس شده م ریخته بود رو صورت و گردنم و داشت اذیتم می کرد .
می خواستم زودتر از این #معرکه فرار کنم تا باز فکر دیگه ای واسه #کشتن من به سرش نزده .
ولی فرار غیر ممکن بود یه جوری من رو گرفته بود بین #حصار دست هاش که نمی تونستم جم بخورم .
#نگاهش بین مردک چشم هام تو گردش بود بدون هیچ حرفی فقط نگاهم می کرد .
من هم توی #آغوشش جا خوش کرده و غرق شبرنگ #چشم هاش شده بودم که با صدای کیارش به خودم اومدم و برگشتم سمتش.
_آقا حالتون خوبه ؟!
کیارش و سامیار سمیر ودو نفر دیگه با #چشم هایی که اندازه نلبکی شده بود داشتن #نگاهمون می کرد
#حریم_عشق #آراز_گیسو
#به_قلم_سهیلا_م #عاشقانه_مافیایی
https://tttttt.me/+fsijHHVIXPExMmU8
https://tttttt.me/+fsijHHVIXPExMmU8
Telegram
| دُچارِ تو به قلم سهیلا.م🌱💚|
|کاربر انجمن رمان های عاشقانه|
خالق رمانهای ؛
✔وارث 1و2
✔شاهنشین 1و2
✔دلدار
✔حریم عشق 1و2و3
•دچارتو1و2و 3
✔عشق ممنوع
•به وقت دیوانگی
•سیاه سفید
•دختر اشرافی
فصل سوم حریم عشق👇
https://tttttt.me/+2IamTayRvPEwYzJk
•ارتباط با نویسنده : @SoHeYlA_0_8
خالق رمانهای ؛
✔وارث 1و2
✔شاهنشین 1و2
✔دلدار
✔حریم عشق 1و2و3
•دچارتو1و2و 3
✔عشق ممنوع
•به وقت دیوانگی
•سیاه سفید
•دختر اشرافی
فصل سوم حریم عشق👇
https://tttttt.me/+2IamTayRvPEwYzJk
•ارتباط با نویسنده : @SoHeYlA_0_8
👍173❤33🤔4😁1
#آروتیک #bdsm #ensnared #خارجی #به_دام_افتاده #بزرگسالان
زمین از بین رفته😬 و یه گروه ۴ نفره از سربازای امریکایی یه دخترو از دست شکارچیا نجات میدن😈...شرطشونم برای این که با خودشون ببرنش اینه که هرشب با یکیشون باشه😱...حالا کاندوم هاشون تموم شده و دکتر گروه میخواد معاینه اش کنه...
https://tttttt.me/+fCUOqccgNfMxODE0
– مطمئن نیستم چطور بدون آزمایش این کار رو انجام میدی؟ حدس میزنم باید فقط از من یه سری سؤال بپرسی و...https://tttttt.me/+fCUOqccgNfMxODE0
+اِدن! کافیه....میخوای من تو رو #معاینه کنم، این چیزیه که میخوای، درسته؟
–من... شاید؟
+این ملاحضه گری و لطفت رو میرسونه...که داری اماده میشی تا تو رو بخوابونیم و از #آب خودمون پر کنیم.
–بیو.
+میخوای همینجا این کار رو انجام بدم؟ پاهات رو باز کنم و ببینم کجای #بدنت صورتی و زیباست؟ همینجا، جایی که هر کسی میتونه ببینتت؟فکر کردن به اینکه من ابمو😈 داخل اون تپل شیرینت بریزم، تو رو #خیس میکنه، نه؟ میخوای تو رو بدون کاندوم تصاحب کنم؟ میخوای تو رو پر کنم؟ یا میخوای اون #سینههای خوشگلت رو سرخ کنم؟
این جا مرجع ترجمه رمان های 'چرا یکی رو انتخاب کنم'(#حرمسرای_معکوس) هست😎
👍31❤26🤣3🖕2😁1🤩1🌚1