من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم
#نوروزانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیصد و شصت و پنج روز غریب با قطاری از این مسیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح و غروب بر سر این چنار پیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح سپید، صبحخیزی به صد هزار امید
سیصد و شصت و پنج شام سیاه رنگ سلول یک اسیر، گذشت
ساعتی در ضیافت حافظ، ساعتی با روایت بیدل
ساعتی در برابر جنگل ساعتی در دل کویر گذشت
ساعتی نور و رنگ و موسیقی، ساعتی آه و اشک و دلتنگی
ساعتی شوق یک تبسم گرم، ساعتی صبرِ ناگزیر، گذشت
رشتههای سپید مویم را هر زمانی بلندتر دیدم
گفتم: «ای وای، ماه نو آمد… ولی این روزها چه دیر گذشت!»
زندگی یک قطار مضطرب است، به همین اضطراب، عادت کن
اگر از ابتدای آبان رفت، اگر از انتهای تیر گذشت
محمد کاظم کاظمی
#نوروزانه
سیصد و شصت و پنج صبح و غروب بر سر این چنار پیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح سپید، صبحخیزی به صد هزار امید
سیصد و شصت و پنج شام سیاه رنگ سلول یک اسیر، گذشت
ساعتی در ضیافت حافظ، ساعتی با روایت بیدل
ساعتی در برابر جنگل ساعتی در دل کویر گذشت
ساعتی نور و رنگ و موسیقی، ساعتی آه و اشک و دلتنگی
ساعتی شوق یک تبسم گرم، ساعتی صبرِ ناگزیر، گذشت
رشتههای سپید مویم را هر زمانی بلندتر دیدم
گفتم: «ای وای، ماه نو آمد… ولی این روزها چه دیر گذشت!»
زندگی یک قطار مضطرب است، به همین اضطراب، عادت کن
اگر از ابتدای آبان رفت، اگر از انتهای تیر گذشت
محمد کاظم کاظمی
#نوروزانه
یاحق!
دو سه ساعت دیگر سال نو خواهد شد.
البته نه برای من برای دیگران.
اگر هرکسی بگوید سال به سال دریغ از پارسال من باید بگویم : روز به روز دریغ از دیروز!
حتی جای دریغ و تأسف هم باقی نمانده.
احمقانهتر از آنست...
بگذریم.
به هرحال تبریکات ما را از دور بپذیرید و به رفقا ابلاغ کنید.
اینهم یکجور فورمول است.
مردمان دنیا هم به همین فورمولها دلخوشاند.
صادق هدایت
#نوروزانه
دو سه ساعت دیگر سال نو خواهد شد.
البته نه برای من برای دیگران.
اگر هرکسی بگوید سال به سال دریغ از پارسال من باید بگویم : روز به روز دریغ از دیروز!
حتی جای دریغ و تأسف هم باقی نمانده.
احمقانهتر از آنست...
بگذریم.
به هرحال تبریکات ما را از دور بپذیرید و به رفقا ابلاغ کنید.
اینهم یکجور فورمول است.
مردمان دنیا هم به همین فورمولها دلخوشاند.
صادق هدایت
#نوروزانه
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگی مو درمی کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
بااینا زمستون و سر می کنم
بااینا خستگی مودرمی کنم
فکرقاشق زدن دختر ناز چشم سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
بااینا زمستون وسر می کنم
بااینا خستگی مودرمی کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
بااینا زمستون وسر می کنم
بااینا خستگی مو در می کنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی
بااینا زمستون و سر می کنم
بااینا خستگی مو در می کنم
شهیار قنبری
با صدای: فرهاد
#نوروزانه
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگی مو درمی کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
بااینا زمستون و سر می کنم
بااینا خستگی مودرمی کنم
فکرقاشق زدن دختر ناز چشم سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
بااینا زمستون وسر می کنم
بااینا خستگی مودرمی کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
بااینا زمستون وسر می کنم
بااینا خستگی مو در می کنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی
بااینا زمستون و سر می کنم
بااینا خستگی مو در می کنم
شهیار قنبری
با صدای: فرهاد
#نوروزانه
شب زمستان در آستانهی تمام شدن است و اندکاندک پرتو امید بهار در حال نمايان شدن است...
در این وقت و ساعت برای تمامی شما خوبان آرزو داریم که سال پیش رو، مملو از شادمانی، عشق و لحظات دلنشین و خاطرهانگیز باشد و در آرامش ایام سر کنید.
نوروزتان پیروز🌱
#نوروزانه
@adabi_aut
در این وقت و ساعت برای تمامی شما خوبان آرزو داریم که سال پیش رو، مملو از شادمانی، عشق و لحظات دلنشین و خاطرهانگیز باشد و در آرامش ایام سر کنید.
نوروزتان پیروز🌱
#نوروزانه
@adabi_aut
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفلهطبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
#حافظ
#نوروزانه
@adabi_aut
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفلهطبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
#حافظ
#نوروزانه
@adabi_aut