جلسه هم اندیشی برای احداث حسینیه وزائر سرا برای اهالی محترم روستای کلاته میمری در مشهد مقدس با بزرگان و معتمدین روستا هم اکنون در مسجد امام حسین (ع)
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
دهقان فداکار در گذشت
ريزعلى خواجوى كه بدليل عارضه شديد ريوى در بيمارستان امام رضا (ع) شهر تبریز بسترى بود،دقايقى پيش دار فانى را وداع گفت.
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
ريزعلى خواجوى كه بدليل عارضه شديد ريوى در بيمارستان امام رضا (ع) شهر تبریز بسترى بود،دقايقى پيش دار فانى را وداع گفت.
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
Forwarded from سیمای کلاته میمری (Habib Maimary)
#یاداوری
جلسه هم اندیشی شورا ی اسلامی و دهیاری با مردم خونگرم محله اق قلعه
#زمان...
یکشنبه ۹/۱۲ بعد نماز مغرب و عشا مسجد صاحب الزمان عج آق قلعه ...
باتشکر
رامشینی(ریاست محترم شورای اسلامی روستا)...
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
جلسه هم اندیشی شورا ی اسلامی و دهیاری با مردم خونگرم محله اق قلعه
#زمان...
یکشنبه ۹/۱۲ بعد نماز مغرب و عشا مسجد صاحب الزمان عج آق قلعه ...
باتشکر
رامشینی(ریاست محترم شورای اسلامی روستا)...
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
Forwarded from Deleted Account
سلام همایش پیاده روی خانوادگی به مناسبت هفته وحدت جمعه ۹/۱۷ ساعت ۸ صبح چهارراه اصلی میمری کانون فرهنگی هنری العدیر
Forwarded from Deleted Account
سلام همایش دوچرخه سواری به مناسبت هفته وحدت دوشنبه ۹/۱۳ ساعت ۲ بعداز ظهر چهار راه اصلی میمری کانون فرهنگی العدیر میمری
Forwarded from Deleted Account
سلام جشن بزرگ میلاد (حسینیه ۹/۱۵)ساعت ۹ صبح با حضور برادران وخواهران روستا * کانون الغدیر و پایگاههای شهدا و نوریه میمری
⭕️دیشب دهقان فداکار(ریز علی خواجوی) درگذشت
◀️اصل حادثه قطار از زبان خود دهقان فداکار
🔹ریزعلی به شرح ماجرای شبی میپردازد که جان مسافران قطار تبریز به تهران را نجات داد؛ آن هم بر روی ریلهای آهنی و بر فراز درّهای ۴۰ متری که اگر ریزعلی نبود و قطار از راه میرسید، شاید قطعههای کوچک و بزرگ آن غول آهنی و مسافرانش را باید در میان امواج خروشان رودخانه سرد پایین ریل پیدا میکردند.
ریزعلی میگوید:این واقعه زمانی که حدود۳۱ الی ۳۲ ساله بودم و یک فرزند داشتم بازمیگردد؛ یادم میآید اواخر پاییز بود که یک شب باجناقم میهمان من شده بود؛ ساعت ۸ شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندان خود به تهران میروند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود ۷ کیلومتری منزلمان برسانم
🔹هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم.
در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دو تونل بر روی خط آهن به خاطر ریزش کوه مسدود شده است و یادم آمد که قطار تا چند دقیقه دیگر از ایستگاه به سمت پایین راه میافتد، آن هم قطاری که پُر از مسافر است.
🔹پیرمرد اینطور سر رشته صحبتهایش ادامه میدهد: با خودم گفتم «هر چه بادا باد»؛ راه افتادم به سمت ایستگاه، اما حدود دو کیلومتر که مانده بود متوجه شدم که قطار از ایستگاه حرکت کرده و چون وزش باد فانوسم را خاموش کرده بود، چارهای ندیدم جز اینکه کُتم را درآوردم و بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار به راننده علامت دادم
وقتی دیدم که راننده متوجه نمیشود، با تفنگ شکاری یکی دو گلوله شلیک کردم که راننده متوجه شد و وقتی قطار کمکم توقف کرد، همه مأموران و مسافران از آن بیرون ریختند و اول فکر میکردند که من قصد سوار شدن به قطار را داشتهام! به همین خاطر، آنقدر کتکم زدند که له و لورده شدم!
🔹ریزعلی حال و هوای مسافران را هم از یاد نمیبرد و میگوید: وقتی به آنها گفتم که چه اتفاقی افتاده و صحنه را نشانشان دادم، آن وقت بود که متوجه شدند، جان حدود هزار نفر نجات پیدا کرده است و آنقدر به شعف آمده بودند که بازرس قطار همان شب، تمام جیبهایش را گشت و ۵۰ تومان به من انعام داد.
🔹داماد ریزعلی میانه سخن پدر خانمش را پی میگیرد و بیان میکند: الان برخی از مأموران قطار که هنوز زندهاند و بازنشسته شدهاند، وقتی خاطره آن شب و صحنه آن درّه را تعریف میکنند، از شدت هیجان به گریه میافتند.
ریزعلی ادامه میدهد: چون لباسهایم درآورده و لُخت شده بودم و عرقریزان بر روی ریل دویده بودم، آن شب سرما خوردم و تمام بدنم عفونت کرد و ۱۵ روز در یکی از درمانگاههای میانه تحت درمان بودم و بعد از آن بود که برای ادامه درمان به تبریز رفتم، اما هزینه درمانم آنقدر بالا بود که حتی گوسفندانم را فروختم و خلاصه در آن دو سه ماه درمان، تمام داراییام را خرج کردم.
🔹یک سال پس از حادثه، داستان آن شب وارد کتابهای درسی بچهها شد، اما تا سال ۶۹ یا ۷۰ هیچکس جز اهالی روستایمان نمیدانست که دهقان فداکار منم؛ تا اینکه وقتی به خاطر بیماری در یکی از بیمارستانهای تبریز بستری شده بودم، به طور اتفاقی و البته بعد از تحقیقات، من را شناختند.
@Simaiekalatemeimary
◀️اصل حادثه قطار از زبان خود دهقان فداکار
🔹ریزعلی به شرح ماجرای شبی میپردازد که جان مسافران قطار تبریز به تهران را نجات داد؛ آن هم بر روی ریلهای آهنی و بر فراز درّهای ۴۰ متری که اگر ریزعلی نبود و قطار از راه میرسید، شاید قطعههای کوچک و بزرگ آن غول آهنی و مسافرانش را باید در میان امواج خروشان رودخانه سرد پایین ریل پیدا میکردند.
ریزعلی میگوید:این واقعه زمانی که حدود۳۱ الی ۳۲ ساله بودم و یک فرزند داشتم بازمیگردد؛ یادم میآید اواخر پاییز بود که یک شب باجناقم میهمان من شده بود؛ ساعت ۸ شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندان خود به تهران میروند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود ۷ کیلومتری منزلمان برسانم
🔹هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم.
در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دو تونل بر روی خط آهن به خاطر ریزش کوه مسدود شده است و یادم آمد که قطار تا چند دقیقه دیگر از ایستگاه به سمت پایین راه میافتد، آن هم قطاری که پُر از مسافر است.
🔹پیرمرد اینطور سر رشته صحبتهایش ادامه میدهد: با خودم گفتم «هر چه بادا باد»؛ راه افتادم به سمت ایستگاه، اما حدود دو کیلومتر که مانده بود متوجه شدم که قطار از ایستگاه حرکت کرده و چون وزش باد فانوسم را خاموش کرده بود، چارهای ندیدم جز اینکه کُتم را درآوردم و بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار به راننده علامت دادم
وقتی دیدم که راننده متوجه نمیشود، با تفنگ شکاری یکی دو گلوله شلیک کردم که راننده متوجه شد و وقتی قطار کمکم توقف کرد، همه مأموران و مسافران از آن بیرون ریختند و اول فکر میکردند که من قصد سوار شدن به قطار را داشتهام! به همین خاطر، آنقدر کتکم زدند که له و لورده شدم!
🔹ریزعلی حال و هوای مسافران را هم از یاد نمیبرد و میگوید: وقتی به آنها گفتم که چه اتفاقی افتاده و صحنه را نشانشان دادم، آن وقت بود که متوجه شدند، جان حدود هزار نفر نجات پیدا کرده است و آنقدر به شعف آمده بودند که بازرس قطار همان شب، تمام جیبهایش را گشت و ۵۰ تومان به من انعام داد.
🔹داماد ریزعلی میانه سخن پدر خانمش را پی میگیرد و بیان میکند: الان برخی از مأموران قطار که هنوز زندهاند و بازنشسته شدهاند، وقتی خاطره آن شب و صحنه آن درّه را تعریف میکنند، از شدت هیجان به گریه میافتند.
ریزعلی ادامه میدهد: چون لباسهایم درآورده و لُخت شده بودم و عرقریزان بر روی ریل دویده بودم، آن شب سرما خوردم و تمام بدنم عفونت کرد و ۱۵ روز در یکی از درمانگاههای میانه تحت درمان بودم و بعد از آن بود که برای ادامه درمان به تبریز رفتم، اما هزینه درمانم آنقدر بالا بود که حتی گوسفندانم را فروختم و خلاصه در آن دو سه ماه درمان، تمام داراییام را خرج کردم.
🔹یک سال پس از حادثه، داستان آن شب وارد کتابهای درسی بچهها شد، اما تا سال ۶۹ یا ۷۰ هیچکس جز اهالی روستایمان نمیدانست که دهقان فداکار منم؛ تا اینکه وقتی به خاطر بیماری در یکی از بیمارستانهای تبریز بستری شده بودم، به طور اتفاقی و البته بعد از تحقیقات، من را شناختند.
@Simaiekalatemeimary
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست دارم برگردم به اون دوران
که بابام بیدارم میکرد و میگفت:
"پاشو ببین چه برفی اومده"
🙏خدایا رحمتت را بر ما بباران❄️🌧
@Simaiekalatemeimary
که بابام بیدارم میکرد و میگفت:
"پاشو ببین چه برفی اومده"
🙏خدایا رحمتت را بر ما بباران❄️🌧
@Simaiekalatemeimary
♦️دفترچه راهنمای انتخاب رشته آزمون ارشد فردا منتشر میشود
مشاور عالی سازمان سنجش آموزش کشور:
🔹ثبتنام آزمون کارشناسی ارشد ۹۷ از روز پنجشنبه ۱۶ آذر آغاز و دفترچه راهنمای انتخاب رشته این آزمون فردا دوشنبه ۱۳ آذر منتشر می شود
@Simaiekalatemeimary
مشاور عالی سازمان سنجش آموزش کشور:
🔹ثبتنام آزمون کارشناسی ارشد ۹۷ از روز پنجشنبه ۱۶ آذر آغاز و دفترچه راهنمای انتخاب رشته این آزمون فردا دوشنبه ۱۳ آذر منتشر می شود
@Simaiekalatemeimary
جوانی گفت
زن عـــقل ندارد
حکیمی در جوابش گفت بی عقلی زن در این بود که جاهلی مثل تو را9ماه در شکم پرورش داد2سال شیر داد20سال منتظر شدتااحمقی مثل تو را بزرگ کند تا بهش توهین کنی!
@Simaiekalatemeimary
زن عـــقل ندارد
حکیمی در جوابش گفت بی عقلی زن در این بود که جاهلی مثل تو را9ماه در شکم پرورش داد2سال شیر داد20سال منتظر شدتااحمقی مثل تو را بزرگ کند تا بهش توهین کنی!
@Simaiekalatemeimary
باسلام و صبح بخیر دمای فعلی جوین 6.4- درجه، حداقل دما 8- که دمای هوا از ساعت 17 دیروز صفر شده و در ساعت 3 صبح به کمتر از 5- رسیده است، پیش بینی حداکثر دمای امروز 5 و حداقل دمای امشب 6- می باشد.
@Simaiekalatemeimary
@Simaiekalatemeimary
سخنرانی #حسین_مقصودی نماینده مردم شریف سبزوار بزرگ در شهر #نقاب شهرستان #جوین
زمان : ۱۷ آذر ماه بعد از نماز پر فیض جمعه
مکان: جایگاه نماز جمعه نقاب ،شهرستان جوین
@Simaiekalatemeimary
زمان : ۱۷ آذر ماه بعد از نماز پر فیض جمعه
مکان: جایگاه نماز جمعه نقاب ،شهرستان جوین
@Simaiekalatemeimary
💥افتتاحیه فروشگاه زنجیره ای #کوروش
دوشنبه20 اذرماه
✅اهدا جوایز در افتتاحیه بدون قرعه کشی
مکان:
نقاب، خیابان امام رضا، جنب سالن الغدیر
@Simaiekalatemeimary
دوشنبه20 اذرماه
✅اهدا جوایز در افتتاحیه بدون قرعه کشی
مکان:
نقاب، خیابان امام رضا، جنب سالن الغدیر
@Simaiekalatemeimary
#ببخشید_چند_لحظه
95 درصد قتلها، در پی درگیریهای کوتاه و ناگهانی لفظی صورت میگیرد: "چرا ماشینت را جلوی در ما پارک کردی؟"، "بوی قورمهسبزی واحد شما در کل ساختمان پیچیده"، "آینه ماشینت به آینه ماشین من خورد"، "حواست کجاست؟ به من تنه زدی" و ... .
ما - تقریباً همه ما - مهارتی به نام "کنترل خشم" نداریم. بیهیچ تعارفی، سر همین یک مورد هم ممکن است روزی، ناخواسته، قاتل یا مقتول شویم.
عجالتاً همین نکته را به یاد داشته باشیم و تمرین کنیم: هرگاه خشمگین شدیم، یا با فرد خشمگینی مواجه شدیم، دقایقی را صبر و سکوت کنیم. حتی بعضیها میگویند تا 100 بشمارید.
عصبانیت، مانند رگباری است که زود میآید و زود میگذرد. آن مدت کوتاه را باید مدیریت کنیم و از حالا برای خودمان تعریف کنیم که اگر در موقعیت خشم قرار گرفتیم، چه کاری خواهیم کرد؟
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary
95 درصد قتلها، در پی درگیریهای کوتاه و ناگهانی لفظی صورت میگیرد: "چرا ماشینت را جلوی در ما پارک کردی؟"، "بوی قورمهسبزی واحد شما در کل ساختمان پیچیده"، "آینه ماشینت به آینه ماشین من خورد"، "حواست کجاست؟ به من تنه زدی" و ... .
ما - تقریباً همه ما - مهارتی به نام "کنترل خشم" نداریم. بیهیچ تعارفی، سر همین یک مورد هم ممکن است روزی، ناخواسته، قاتل یا مقتول شویم.
عجالتاً همین نکته را به یاد داشته باشیم و تمرین کنیم: هرگاه خشمگین شدیم، یا با فرد خشمگینی مواجه شدیم، دقایقی را صبر و سکوت کنیم. حتی بعضیها میگویند تا 100 بشمارید.
عصبانیت، مانند رگباری است که زود میآید و زود میگذرد. آن مدت کوتاه را باید مدیریت کنیم و از حالا برای خودمان تعریف کنیم که اگر در موقعیت خشم قرار گرفتیم، چه کاری خواهیم کرد؟
#سیمای_کلاته_میمری
@Simaiekalatemeimary