پستو نيوز Pasto News
109K subscribers
26.5K photos
6.93K videos
4 files
1.67K links
#پستو_نیوز یک رسانه نیست ، یک #رسانا است
کانال رسمی اخبار "راديو پستو" در تلگرام

کانال ری‌استارت:
@semahos

کانال شب بخیر ایران:
@semohos1

www.youtube.com/HosseiniTV
Download Telegram
#غزل

دیدی که ری‌استارت شکیبا و صبور است
هرچند که مقصد، هدفی روشن و دور است

گفتی که طرفدارِ نظامی است ستمگر
با آنکه به دنبال خرد در پیِ نور است

آزادی و آزادگی آنقدر بزرگ است
گاهی به قفس، دیدهٔ ما یکسره کور است

هِی تهمتِ بر مغلطه و سفسطه بازی
مزدور نه! این ساده‌ترین مُزدِ حضور است

سخت است که بتهای خودت را بشکانی
وقتی بُتِ اَعظم به دِلَت عینِ غرور است

ظالم همه جا هست تو گر ظلم پذیری
وقتی که در و تخته به افکارِ تو جور است

فرعون درون را به دلِ نیل بمیــران
بیرون که به تاریکیِ جهل و زر و زور است

از خود بطلب هموطن و راهِ ری‌استارت؛
بی‌فایده این گریه و آه و شر و شور است

هنگامِ قیام است ازین قبر جدا شو
گلبانگِ ری‌استارت چنان نغمهٔ صور است

"هر چیز که در جستن آنیم، همانیــم"
دنیا که فقط منزلی از راهِ عبور است
#غزل

چون معجزه‌ای تازه درین دورِ زمانه‌است
بر شاخهٔ انوار خرد مثل جوانه‌است

این است ری‌استارت که از خویش طلب کن
وقتی که کلید خرد و قفلِ خزانه‌است

چون دعوت نوح و اثرِ کشتی و طوفان
بر اهل خرد نکته‌ای از درک نشانه‌است

گفتند به دنبال قیامِ زر و زور است!
مرغ است که از حرص خودش در پی دانه‌است

چندیست اگر در پی تغییر رژیمیــم
مقصود تویی این همه یک مشت بهانه‌است

مقصود تویی سوی تو تا قاف روانیـم
این قافله عمریست به سوی تو روانه‌است

سیمرغ طلب کرده درین عهد قدیمی
آسانی و سختیش چه جای چک و چانه‌است؟

تا همدل و همراه بمانیم و بدانیـــم
این از اثر لطف خداوند یگانه‌است
#غزل

شنیده‌ای که چنان می‌رسد زمان عذاب؟
به وقت واقعه می‌اُفتـَدَت زِ چهره نقاب؟

چه بهتر آنکه حساب خودت جدا سازی
که می‌رسد به یقین موسمِ حساب و کتاب

به جستجوی هر آن چیز باشی، آنی تو
به جستجوی چه باشیم در حضور و غیاب؟

اگر چه لحظهٔ طوفـان به نوح محتاجیــم
به اشتیاق نجات است یا به مستیِ خواب؟!

بجز به کـُرنِش و ایمان به راهِ کشتیبان
چه چاره‌ایست برای نجات از آن گرداب؟

اگر که جَرحِ بَدن در سکونِ بیهوشی است
به هوش و درک و خرد، روح می‌شود رهیاب

نمی‌توان که به صبح و به نور منکر شد
به سایه‌ها که گواهند بر سؤال و جواب

شروع تازهٔ خورشید در طلیعهٔ فجــر
به اِنعکاسِ حقیقت که بر صحیفهٔ آب

نوشته راه خرد را به روشنی در چشم
کشیده نقش تعقـّل به نورِ عالمتاب

به دست و پای ری‌استارت جاهلانه مپیچ
به پیچ و تاب از انکار، عاجزانه نتاب
@pastonews
#غزل

آگــاه به آنیــم که هر چیز بکاریــم
آن می‌دِرَویـم آخر و بر کرده دچاریم

جز بندِ خـرَد هرچه که بند است گشودیم
تا عشق بیاید که به تو دل بسپاریم

نزدیکتر از خویش به مایی و در این راه
دنبال نشــانی به یمینیم و یساریم

سیمرغ طلب کرده و تا قاف روانیـم
تا بلکه فـــراقِ دلمان را به سـر آریـم

تغییر رژیم از پس یک جنگ پر از خون
سر می‌رسد امّا هدفی جـــــز تو نداریم

اینها همه بازیست و بازیچهٔ دنیــا
ما نیز جهان باخته و مردِ قمــاریم

کوشیدنمان در پیِ بیـداری مردم
بوده است که یک لحظه از آن کم نگذاریم

بت‌های درون را به چه صورت بشکانیم
بر صورتمان سیـرتی از تو بنگــاریم

ما تشنهٔ نوشیدن آن آب حیاتیــم
سودا زده هر زاویه هر گوشه کنــاریم

عارف که به هرثانیه مشغول سپاس است
ما نیز به آگاه شدن شکـــرگزاریم
#غزل

آگــاه به آنیــم که هر چیز بکاریــم
آن می‌دِرَویـم آخر و بر کرده دچاریم

جز بندِ خـرَد هرچه که بند است گشودیم
تا عشق بیاید که به تو دل بسپاریم

نزدیکتر از خویش به مایی و در این راه
دنبال نشــانی به یمینیم و یساریم

سیمرغ طلب کرده و تا قاف روانیـم
تا بلکه فـــراقِ دلمان را به سـر آریـم

تغییر رژیم از پس یک جنگ پر از خون
سر می‌رسد امّا هدفی جـــــز تو نداریم

اینها همه بازیست و بازیچهٔ دنیــا
ما نیز جهان باخته و مردِ قمــاریم

کوشیدنمان در پیِ بیـداری مردم
بوده است که یک لحظه از آن کم نگذاریم

بت‌های درون را به چه صورت بشکانیم
بر صورتمان سیـرتی از تو بنگــاریم

ما تشنهٔ نوشیدن آن آب حیاتیــم
سودا زده هر زاویه هر گوشه کنــاریم

عارف که به هرثانیه مشغول سپاس است
ما نیز به آگاه شدن شکـــرگزاریم
#غزل

به زنبوران در آویزی سزای نیش خواهی دید
عسل را هم چشی اکسیر و شیرینیش خواهی دید

به نور و ظلمتی پیوسته درگیری و در سایه
جزای کار خود را هم، تو در تفتیش خواهی دید

به هر دستی دهی با آن بگیری در عوض چیزی
دلی را ریش کردی پس دلت را ریش خواهی دید

اگر آگاه باشی بر قضای گـــردش دوران
تمام زندگی را بر سزای خویش خواهی دید

به دردِ دیگران آب از دلِ آبت تکان خورده؟
همان را بر سِرشت سرنوشتت پیش خواهی دید

کنون که لطف حق در مُهلتِ این چند روز آمد
بجز عشق رُخش هر مؤمنی بی کیش خواهی دید

چه غم باید تحمـّل کرد این بالا و پائین را
چو وصل یار دیرین را پس از تشویش خواهی دید

پس از کوران دوران و پس از بوران این طوفان
طلوع مِهر کوروش را به چشم خویش خواهی دید

بزودی درب توبه بسته خواهد شد، جهانی نو
قیامت وار در تعبیر و از معنیش خواهی دید

بیا تا فرصتی باقیست از اول بکن آغاز
که انوار خرد را هم تو کم یا بیش خواهی دید
@pastonews
#غزل

او دربِ توبه را چو کماکان نبسته است
یعنی هنوز هست دلی که شکسته است

این چالشِ سکوت تو از جنس دیگریست
گویی هزار حرف درونش نشسته است

همچون فلاخنی است که داوود می‌زند
شیرازه‌های لشکرشان را گسسته است

مفهوم در مقابل تصویرِ آینــه است
هر میوه از طبیعتِ اعجاز هسته است

تا قافِ عشق راهِ زیادی نمانده است
با اینکه پای تک‌تکمان نیز خسته است

نور آمده است تا که حقیقت عیان شود
آنی که فرقه فرقه و یا دسته دسته است

"ای آفتابِ حُسن برون آ دَمی زِ ابر"
هنگام صبح و وقتِ طلوعی خجسته است

آذر ۹۷
#غزل

آنان که از جهالتشان دل بریده‌اند
دیگر صدای فهم و خرد را شنیده‌اند

سی مرغ با حضور به الطاف می‌رسند
تا قاف رفته‌اند که سیمرغ دیده‌اند
 
مهلت تمام شد درِ الطاف بسته شد
جای چرا، چرا به چراگه چریده‌اند؟!

یک عده در پناه تو بیدار مانده‌اند
یک عده در پگاه ولی آرمیده‌اند

این درب چون که بسته شود وا به حالشان
آنان که جان و مال زِ مردم دریده‌اند

آنان که حامی‌اند به ظالم برایشان
دوزخ به پا کنند، که خود برگزیده‌اند

همراهِ ظالمند ولی با سکوتشان
از خویش می‌چشند به ظلمی که چیده‌اند

از دِی که دَه گذشت، گذشتی به کار نیست
بر درب توبه چفت زمان را کشیده‌اند

"گفتیم تا نوشته شود"، این چه جمله‌ایست؟
انوار حق به پشت سرش صف کشیده‌اند
#غزل

ما دل گذاشتیم که بود آنچه داشتیم
بذرِ خرد به جامعــهٔ خویش کاشتیـم

بت‌ها شکسته‌ایم که ما برده نیستیم
شرمنده نیستیـم که سَر بـَر فَراشتیم

طوفان حقیقتی که همواره می‌رسد
در واقعیتـــی که گریــزی نداشتیــم

اندیشـــه و خـــرد همهٔ آبــروی ماست
دیگر نه فکر شهوت و نه فکر چاشتیم

احساس پرگرفت به سودای فتح قاف
طـــرحِ نویی به زندگی خود نگاشتیـم

عقل آمد و به مقصدِ سیمــرغ ساز شد
او نیز شاهد است که ما دل گذاشتیم

۱۰ دیماه ۹۷
#غزل

بـرای خاطـرِ خـود آب را لجـَن کــردنــد
پر از عفونت و انگل به خویشتن کردند

گواه ماست که این دست‌های خون آلود
چه ظــلم‌های بزرگی به مرد و زن کردند

هـزار و یک طمـعِ خـام در بـرابرِشـان
مجاهدین که نقابی زِ خلق تن کردند

ببین کجا رسیده‌ای ای هموطن که در بازی
درنـدگــان همــه ســودای این وطـن کردند

که عدّه‌ای طمع تاج و تخت در سرشان
و عدّه‌ای که خیــانات خود عـَلَـن کردند

ببیـن چقـدر نزار است حـالِ این کشـور
طمع به لاشه‌اش آن زاغ و این زَغَن کردند

امیدمان به همانست در سقوط و صعود
که لطف حضرت او را به ما رَسـَن کردند

همان که لشکــرِ جادوگران نداستند
که اژدهاش خورد هر چه فوت و فن کردند

بزَن کنـار؛ نه!، از روی میــز پرتَش کن!
که در حضور #ری_استارت این سخن کردند!
#غزل

گفتند در میانه که دلدار ما کجاست؟
گفت آن کجا که رو بشود هرچه ادّعاست

می‌خواستم که بشنومت باز یک کلام
دیدم ولی سکوتِ تو بالاترین صداست

آری هنر چو عقل و دلت ساز کردن است
هر یک که ساز خود بزند، سوی چپ و راست...

...با هوش این مداخله تنظیم می‌شود
نامش نهی حصول برآیند هم سزاست!

آنقدر گفته‌ای که کلامی نمانده است
وقتی تمامِ نکته و الفاظِ تو بجاست

خیرُالکلام، قـَلَّ وَ دَل را شنیده‌ایم
گفتن اضافه بر صفتِ خیر هم خطاست

دزدان کمین نشسته که گوهر عیان شود
وقتی دروغ و حیله کنون در رسانه‌هاست

باید به رسمیت بشناسند واژه را
پیروزی از مباهلهٔ خَیرُالاقرَباست

تردید و شک ولی به رَهِ مستقیم نیست
چون کارسازِ ما همه دَم فکر کارِ ماست

بهمن۹۷
#غزل
ارسالی از یک ری استارتی

خداوندا زبان حال من را هم تو می‌دانی
نجاتم ده ازین کابوس و این دنیای ظلمانی

همانی که فراتر از تمام این تعلّق‌هاست
همانی که کمال است و شکوهِ عشق انسانی

به من گفتند هر چیزی که می‌جویی همانی تو
اگر در جستجوی نانی و یا گوهر کانی

به دنبال چه چیزی بوده‌ام جز فهم و اندیشه
همان هم سایه می‌اَندازدَم در حالتی فانی

نمی‌دانم، نمی‌فهمم، نمی‌گویم، نمی‌خوانم
به ظاهر اعترافی ساده با حال پشیمانی

اسیر چارچوبِ تن ولی بیگانه از خویشم
گذر باید کنم یک شب ازین کابوس، پنهانی

و می‌دانم درین زندان همین آش است و این کاسه
گروهی راحتی می‌بیند و جمعی پریشانی

زمان است و مکان است و دوا و درد و بیماری
غم و شادی به هم آمیخته آزاد و زندانی

فرازی هست هرجا که نشیبی دیده‌ام قطعاً
به همراه همند از ریشه این سختی و آسانی

چنان نسبی است هر وضعیتی در زندگی دیدم
به آرامش، تلاطم زد به سامان، نابسامانی

تنم چون یک وسیله در خرابی‌های هر روزه
به ذهن آرزومندِ رها بودن زِ نادانی

مرا دریاب قبل از آنکه باشد دیر و بی‌یاور
بمانم توی جهلم با عذاب و درد جسمانی
#غزل( از یک ری استارتی)

خواب بودیم و به گلبانگ تو بیدار شدیم
مست بودیم و به دیدار تو هشیار شدیم

تا به کی آه و فغان در وسط دوزخ خویش؟
چون غلط رفته به خودکرده گرفتار شدیم

گردِ قیل و اثرِ قال تکاندیم از خود
مدتی بعد ولی راوی آثار شدیم!

جز تو بر هرچه اگر چنگ زدیم افتادیم
جز تو هر چیز گـُزیدیم زیانکار شدیم

مهرهٔ بازی تکراری تاریخیم و
با تو خود دشمن هر لحظهٔ تکرار شدیم

نوح در کشتی امّید تو را می‌خواند
بر تو دل بسته به امّید سبکبار شدیم

با خرد در وسط حادثه رقص آمده‌ایم
وارد راهِ پر از وحشتِ دشوار شدیم

عقل و دل ساز نمودیم و به خود برگشتیم
سوی سیمرغ در اندیشهٔ عطار شدیم

اول عشق کجا آخر این راه کجا؟
خود طبیبیم اگر یکسره بیمار شدیم

گفتم آنم که ری‌استارت شوم هر روزه
گفت هر لحظه و هر ثانیه مختار شدیم

خود شکن، آینه در خویش ندارد عیبی
ما همانیم که بر خویش پدیدار شدیم

فروردین۹۸
#تروریسم #سپاه
#شهید
#حدادیان_بسیجی_قاتل
#شهید_چیز_خر
#سیل
#ملخ
#طوفان
#ایران
#ری_استارت_تنها_راه_نجات
#قانون_اساسی_کورش
#ری_استارت

#RestartMIGA
#Restart
#restart_opposition
@PastoNews
#غزل

شنیده‌ای که چه اسکندر و چه دارا بُرد؟
نمی‌توان به خدا هیچ چی زِ دنیا بـُرد!

بگو بگو که به دنبال یافتن هستیم
اگر که دست قضا تا خود ثریّا برد

از این طرف غمِ سیل از سکوت نعره کشید
از آن طرف همهٔ شهر را که یکجـا برد

ملخ به مزرعهٔ زندگی ما انداخت
همان زمان که شب اندیشه را به یغما برد

نماد زندگی است آنچه باز می‌بینم
نگو که آینه تصویرِ زشت از ما برد

به لرزِ زلزله بر هر لطیفه خندیدی
که اشکِ هر شبه را خوابِ خوش به رؤیا برد

ستم شد و تو خزیدی کنار تلویزیون
جفا شد و غم سریال را تماشا برد

نگو نگفت حسینی👈 بخند، نوبت آن
که گریه هم بکنی می‌رسد؛ چه زیبا برد...

...نشانمان بدهد عضوهای یک بدن است
 که ارث کثرت خود از وجود یکتا برد

بدان به طاق ثریّا نوشته این را که
خرد چراغ شدش آنکه رَه به بالا برد

تمام عمر همین جمله را درو کردیم
هر آنچه کِشت کسی لاجرم همان را برد

#تروریسم #سپاه
#شهید
#شهید_چیز_خر
#سیل
#ملخ
#طوفان
#ایران
#ری_استارت_تنها_راه_نجات
#قانون_اساسی_کورش
#ری_استارت
#bbcpersian
#voafarsi
#RestartMIGA
#Restart
#restart_opposition
@PastoNews
#غزل( ارسالی از یک ری استارتی)

نمی‌دانستم این وادی هزاران دردسر دارد
وصالت همنیشنی با دمِ صبح سحر دارد

درین شب‌ها که تاریکی شبیه شرح گمراهیست
به خواب آلودگی‌ها هم نمودی بیشتر دارد

نمی‌خواهم گله از درس و از این آزمون گویم
که این مکتب چو تو استادِ نیک و معتبر دارد

تو ما را آخر درخواست‌ها آورده، ول کردی
نگفتی اول عشق است و چاهی پر خطر دارد؟

نگفتی جز دلی بر کف چه باید داشت، آن هم آن
کسی که حسب عادت خود خرد را راهبر دارد؟

بگو تعلیم لیلی بر کدامین خسته می‌بخشی
خطاب آمد به مجنونی که خواهش مستمر دارد

همان روزی که در بازی به دستم سنگ می‌دادند
به من گفتند معشوقی لطیف و شیشه‌گر دارد

شبیه جوجه‌ای در آرزوی لمس آزادی
به خود وحشت به روی ارتفاعی مختصر دارد

چه دردی می‌کشد از ضربه‌های ریشه کن، داری
که از جنس خودش هم دسته‌ای روی تبر دارد

به خود برگشتم و دیدم، خودم هم درد و درمانم
چه کس باید قدم جز خود درون خویش بردارد؟!
#غزل( ارسالی از یک ری استارتی)

وقتی زبانشان همه باهم دراز هست
تنها سکوت مانده به راهی که باز هست

هر روز مثل بوقلمون رنگ می‌شوند
در دینشان، اصول دو رنگی مجاز هست!

سگ می‌شوند و پاچۀ اندیشه می‌درند
بیمَم ز زجر مرگ به زخمِ کزاز هست

 ما با "حَسَن" نشسته و در خیمه مانده‌ایم
وقتی "معاویه" همه جا یکّه تاز هست!

خوش باد حالشان که به جهلی ادامه دار
بر پیکر "حُسین" به سوز و گداز هست

تکرار می‌شوند به تاریخ قصّه‌ها
عبرت کجا به خفتۀ در خوابِ ناز هست؟!

بتگر  یکی است، آینه کو؟ بت عوض شده
بر چشم احول آینه مانند راز هست

چیزی که دیده‌ایم درین حلقه روی سر
افعی واقعی است که از حرص و آز هست

مانند عابدی است که در جای غَصبی‌اَش
هر صبح و شام مست به حال نماز هست!

حالا که واقفی غزلی تازه تر نگو
از جمع عقل و دل که در آواز و ساز هست

باید سکوت کرد "حسینی" به شرط عقل
مولا و میزبان تو مهمان نواز هست

با درد انتظار پس از این چه می‌کنیم؟
این راه بی‌عبور مسیری دراز هست

#توییت_خوان
#ری_استارت_تنها_راه_نجات
#قانون_اساسی_کورش
#ری_استارت
#امریکا‌
#ایران
#قتل
#جنگ
#RestartMIGA
#voafarsi
#bbcpersian
#ترامپ
#پمپئو
#اسرائیل
#Restart
#restart_opposition
@PastoNews
#غزل
( از یک ری استارتی)

وفاداری و حق خواهی درین وادی خطر دارد
که عاشق با تنی خسته دو چشم خیس و تَر دارد

سگی سنگ از قفای دوستان در کاروان خورده
که سنگ اندازِ رَهزن از قفا در پشت سر دارد

چرا حسّ غریبی در بیابان طریقت که
خبر از دشمنان و دوستانی بی‌خبر دارد

انیس و مونس این قافله تسلیم قسمت شد
که حرکت در مسیر کاروان زیر و زبَر دارد

به فکر مرغ زیرک بودم و در خویش حافظ گفت:
توکّل بایدش حتّی اگر صدها هنر دارد

اگر منذر به بیراهست و تاریکی و گمراهی
بشارت داده بر آنی که خود نام بشر دارد

به سوی مقصد سیمرغ و تا قاف اینچنین رفتن
نمی‌دانست آیا طائری که بال و پر دارد؟

چه جای شکوه دارد عاشق از بالا و پائین‌ها
که عقلست آنچه در هر لحظه امّا و اگر دارد

دوان دلداده‌ای در کاروان می‌جوید او باری
نه بر محمل حمایل یا نه کالایی به زَر دارد

"مرا در منزل جانان چه امنِ عیش چون هر دم"
جرس فریاد می‌دارد که هر کس بار بردارد
#غزل
( ارسالی)
تمام شعر که لبریز آرزوی تو بود
اگر نبود ولی شرح جستجوی تو بود

در این امید که خود حلقه‌های دام بلاست
به قول سعدی اگر سلسله به موی تو بود

حضور حدّ امیدم کجا به باور داشت
به آب رفته که برگشتنش به جوی تو بود؟

از آن زمان که شنیدم طهارتم نجس است
به جهل دل به نمازی که بی وضوی تو بود...

...شدم خراب و پس از آن بنا شدم از نو
چرا که پایه و شالوده‌ام به سوی تو بود

من عاشق از تو نباشم که عاشقانه‌ترین
حکایتی که سرودم به شوق روی تو بود؟

شراب تو چه کند، چون که مستی‌ام تا حال
فقط برای کمی از شمیم بوی تو بود

بیا بیا و شبی هم تو نور چشمم شو
که آرزویم ازین شعر گفتگوی تو بود
#غزل( ارسالی)

عمر چرخیست که با دور زمان در گذر است
آنچه از حادثهٔ جادهٔ دل بی خبر است

رنج بردیم که تا مقصد اندیشه رسیم
رنج با گنج اگر لازمهٔ یکدگر است

مقصد قاف اگر پرخطر و طولانی است
لذت دیدن سیمرغ به آن سر به سر است

روزها حادثه دیدیم که دل خوش نکنیم
حادثه در پس هر لحظهٔ ما مستتر است

خوش خیال است درختی که نمی‌اندیشد
بهترین شاخهٔ او دسته برای تبر است

صبر سخت است چنان سخت که بی آنکه شود
استقامت پی او بی اثر و بی ثمر است

یک بیابان و هزاران شبح وحشت زا
ماندن اینجا خطر و رفتن از اینجا خطر است

توی سردرگمی‌ام غرق شدم، شخصی گفت:
آدمی و سپس انسان و پس از آن بشر است

همه از باغ بهشت آمده گندم خوردیم
همه آواره و آواره شدن هم هنر است

که بشارت بدهم باز به بالا رفتن
بازگشتی به همان نقطهٔ پایان که سَر است!

اینچنین است به شب یکسره می‌گریم و باز
واژه موسیقی مفهوم امید سحر است

#ری_استارت_تنها_راه_نجات
@pastonews
#غزل( ارسالی)

تو بگو چــگونه باید سخن از نشــانه گفتــن
به کسی که چشم بسته به نشانه‌های روشَن

به اشـاره پیکری را که یکی شناختیمَش
به تو راه تا من است و به من از تو از تو و من

در اگــر که بستـه باید بـه تــلاش رهنمـون شد
نه که خود درِ درون را به درونِ خویش بستن

به بهار می‌دهد گل به چکامه‌های دیـریـن
سرِ شاخه‌ای که پنهان شده بود زیرِ بهمن

نشنیده‌ای که خورشید به خاک مُرده گفته
بُتِ خو گرفتـه‌هـا را به بیـانِ تـازه بشـکـن

بشـِکن، رها کن اندیشه و ریسمــان بینداز
به خرَد که همچو داود به سنگ در فَلاخَن

سخنی که گشته پنهان به خزانه‌های پستو
شوَد آشکار روزی چو به بام و کوی و بَرزَن

نفسی فـرو بـریم و چـو برآوریـم بایـد
که نِمو نمود در خویش و به چارچوب این تن

به خرابه‌های نادانی و یا به ژرفِ یلدا
چو دمیـد نورِ دانش، بدمد بهـارِ میهن
@pastonews