افراد برای توجیه امتیازاتی که برتری و نابرابری ایجاد میکند، دائماً به مثالهای نقض پناه میبرند.
مثلاً اگر بگویی:
«در یک کشور انگلیسیزبان، داشتن لهجهی انگلیسی معیار - یا به اصطلاح native - امتیازات بیشتری در محیط کار نسبت به لهجهی غیرمعیار برای فرد ایجاد میکند»،
ممکن است اینطور مقاومت کنند:
«ولی با لهجه هم میشه به همهچیز رسید»... یا «فلانی با لهجهی انگلیسی غیر معیار تونسته به فلان و بهمان برسه، پس میشه».
یا مثلاً:
«از پژوهشهای روانشناسی اجتماعی میدونیم که چهره جذابتر بهطور میانگین توسط دیگران شایستهتر ارزیابی میشه؛ دیگران رو راحتتر متقاعد میکنه؛ بیشتر بهش کمک میشه؛ اشتباهاتش راحتتر بخشیده میشه؛ راحتتر استخدام میشه؛ سطح شادمانی و سلامت روان بالاتر و در کل زندگی راحتتری داره.»
در پاسخ ممکن است بگویند:
«ولی من کسی میشناسم که خیلی خوشگله ولی افسردهست» (عدم درک مفهوم میانگین)
یا ممکن است بگویند: «ولی شخصیت آدم مهمتره».
یعنی با یافتن یک مثال بهظاهر نقض یا توضیح این که که بدون داشتن یک امتیاز و با اتکا به سایر ویژگیها میشود به نتایج مشابهی رسید، سعی میکنند اصل وجود امتیاز را نادیده بگیرند.
این که فرد فاقد یک امتیاز خاص هم میتواند در زندگی به خیلی چیزها برسد، معنای امتیاز را عوض نمیکند. امتیاز را بیاهمیت نمیکند.
شاید لاکپشت بتواند با استقامت و پشت کار به خرگوش برسد؛ این اما اهمیت امتیاز سرعت خرگوش را از بین نمیبرد.
بشر داستان لاکپشت و خرگوش را ساخت که بگوید در اثر بازیگوشی خرگوش و پشت کار لاکپشت، نهایتاً فرد فاقد امتیاز پیروز میشود.
داستان امیدوارکنندهای است.
داستان نمیگوید که در یک تلاش برابر، فرد فاقد امتیاز فرسنگها عقب میماند.
برای پیروزی لاکپشت، تعلل خرگوش ضروری بود.
چه میشود که در مواجهه با نابرابریها به داستانهای خوشایند پناه میبریم؟
برای این که احساسات ناخوشایندی که در مواجهه با نابرابریها بالا میآیند را تجربه نکنیم.
این احساسات برای شخص فاقد امتیازات معمولاً از جنس ناتوانی و ناامیدی است.
برای شخصی که خودش صاحب امتیاز است، این احساس ممکن است بیشتر از جنس شرم باشد (هرچند در مورد لهجهی معیار این محسوس نیست اما در مورد امتیازات پررنگتری مثل خانوادهی ثروتمند داشتن این حس محسوستر میشود - هرچند ممکن است اصلاً به چشم نیاید چون فرد دفاعهای مستحکمی در برابرش تشکیل داده).
ما نابرابریها را میبینیم و به خودمان داستانهای امیدوارکننده میگوییم که تلخی نابرابری را حس نکنیم.
این داستانها برای استمرار تلاش شخص احتمالاً مفید و شاید ضروری باشند؛
اما نابربریها را از بین نمیبرند.
بیان
@bayanz
مثلاً اگر بگویی:
«در یک کشور انگلیسیزبان، داشتن لهجهی انگلیسی معیار - یا به اصطلاح native - امتیازات بیشتری در محیط کار نسبت به لهجهی غیرمعیار برای فرد ایجاد میکند»،
ممکن است اینطور مقاومت کنند:
«ولی با لهجه هم میشه به همهچیز رسید»... یا «فلانی با لهجهی انگلیسی غیر معیار تونسته به فلان و بهمان برسه، پس میشه».
یا مثلاً:
«از پژوهشهای روانشناسی اجتماعی میدونیم که چهره جذابتر بهطور میانگین توسط دیگران شایستهتر ارزیابی میشه؛ دیگران رو راحتتر متقاعد میکنه؛ بیشتر بهش کمک میشه؛ اشتباهاتش راحتتر بخشیده میشه؛ راحتتر استخدام میشه؛ سطح شادمانی و سلامت روان بالاتر و در کل زندگی راحتتری داره.»
در پاسخ ممکن است بگویند:
«ولی من کسی میشناسم که خیلی خوشگله ولی افسردهست» (عدم درک مفهوم میانگین)
یا ممکن است بگویند: «ولی شخصیت آدم مهمتره».
یعنی با یافتن یک مثال بهظاهر نقض یا توضیح این که که بدون داشتن یک امتیاز و با اتکا به سایر ویژگیها میشود به نتایج مشابهی رسید، سعی میکنند اصل وجود امتیاز را نادیده بگیرند.
این که فرد فاقد یک امتیاز خاص هم میتواند در زندگی به خیلی چیزها برسد، معنای امتیاز را عوض نمیکند. امتیاز را بیاهمیت نمیکند.
شاید لاکپشت بتواند با استقامت و پشت کار به خرگوش برسد؛ این اما اهمیت امتیاز سرعت خرگوش را از بین نمیبرد.
بشر داستان لاکپشت و خرگوش را ساخت که بگوید در اثر بازیگوشی خرگوش و پشت کار لاکپشت، نهایتاً فرد فاقد امتیاز پیروز میشود.
داستان امیدوارکنندهای است.
داستان نمیگوید که در یک تلاش برابر، فرد فاقد امتیاز فرسنگها عقب میماند.
برای پیروزی لاکپشت، تعلل خرگوش ضروری بود.
چه میشود که در مواجهه با نابرابریها به داستانهای خوشایند پناه میبریم؟
برای این که احساسات ناخوشایندی که در مواجهه با نابرابریها بالا میآیند را تجربه نکنیم.
این احساسات برای شخص فاقد امتیازات معمولاً از جنس ناتوانی و ناامیدی است.
برای شخصی که خودش صاحب امتیاز است، این احساس ممکن است بیشتر از جنس شرم باشد (هرچند در مورد لهجهی معیار این محسوس نیست اما در مورد امتیازات پررنگتری مثل خانوادهی ثروتمند داشتن این حس محسوستر میشود - هرچند ممکن است اصلاً به چشم نیاید چون فرد دفاعهای مستحکمی در برابرش تشکیل داده).
ما نابرابریها را میبینیم و به خودمان داستانهای امیدوارکننده میگوییم که تلخی نابرابری را حس نکنیم.
این داستانها برای استمرار تلاش شخص احتمالاً مفید و شاید ضروری باشند؛
اما نابربریها را از بین نمیبرند.
بیان
@bayanz
❤215
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهمان برنامه بعد از این که میفهمد امیرحسین قیاسی سربازی را با کفالت معاف شده به او میگوید:
«پس تو سربازی نرفتی مرد نشدی. نیمه مرد موندی».
قیاسی در پاسخ میگوید:
«پس اون موقع که ما بابا نداشتیم داشتیم زندگی میکردیم تو کجا بودی که ما مرد شدیم؟»
و هر دو قهقه میخندند.
چیزی که مشخص است این است که قیاسی حرف دردناکی میزند و خندهای که میکند زورکی است.
مهمان برنامه هم حرف دردناکی شنیده و او هم خندهای که میکند زورکی است.
هر دو زورکی میخندند که حال و هوای برنامه جدی و خشک نشود.
اگر قیاسی نمیخندید، مهمان هم در ادامه نمیخندید و فضای سنگینی میشد.
پس قیاسی برای حفظ حال و هوای برنامه هم که شده باید بخندد.
حتی وقتی واقعاً حرفی را از روی درد میزند و برایش خندهدار نیست.
این یک جنبهی دردناک و کمتر پرداختهشده از مشاغلی است که شامل وظیفهی «مدیریت حال و هوا و وایب خوب فضا» میشوند.
بیان
@bayanz
«پس تو سربازی نرفتی مرد نشدی. نیمه مرد موندی».
قیاسی در پاسخ میگوید:
«پس اون موقع که ما بابا نداشتیم داشتیم زندگی میکردیم تو کجا بودی که ما مرد شدیم؟»
و هر دو قهقه میخندند.
چیزی که مشخص است این است که قیاسی حرف دردناکی میزند و خندهای که میکند زورکی است.
مهمان برنامه هم حرف دردناکی شنیده و او هم خندهای که میکند زورکی است.
هر دو زورکی میخندند که حال و هوای برنامه جدی و خشک نشود.
اگر قیاسی نمیخندید، مهمان هم در ادامه نمیخندید و فضای سنگینی میشد.
پس قیاسی برای حفظ حال و هوای برنامه هم که شده باید بخندد.
حتی وقتی واقعاً حرفی را از روی درد میزند و برایش خندهدار نیست.
این یک جنبهی دردناک و کمتر پرداختهشده از مشاغلی است که شامل وظیفهی «مدیریت حال و هوا و وایب خوب فضا» میشوند.
بیان
@bayanz
❤369
فرصت همکاری:
3D Generalist (Blender)
برای یک کانال یوتوب (انگلیسی) بهدنبال همکاری با یک 3D Generalist مسلط به نرمافزار بلندر هستیم.
توضیحات بیشتر و اپلای:
https://farzadbayan.com/3d-generalist-blender/
@bayanz
3D Generalist (Blender)
برای یک کانال یوتوب (انگلیسی) بهدنبال همکاری با یک 3D Generalist مسلط به نرمافزار بلندر هستیم.
توضیحات بیشتر و اپلای:
https://farzadbayan.com/3d-generalist-blender/
@bayanz
❤41
پشت بسیاری از نقابهای مهربانی، یکخروار خشم فروخورده است و یک آدم عاجز از ابراز سالم خشم.
بالاخره هم با یک جرقه آن خشم تلنبار شده فوران میکند و شخص بهشکلی افراطی و نامتناسب به موقعیت واکنش نشان میدهد.
شخص شاید از دهها مسئله و چندین و چند شخص متفاوت خشمی تلنبار کرده باشد، اما همه را سر یک نفری که جرقهی نهایی را زده خالی میکند.
به همین جهت هم معتقدم آدمهای بهظاهر مهربانِ عاجز از ابراز خشم، بعضاً میتوانند بسیار نامهربان باشند؛ با فرو خوردن خشم برای خودشان از دیگران اعتبار «مهربانی» میخرند، همهی هزینهاش را در نهایت با یکنفر تسویهحساب میکنند.
گاهی هم این یکنفر کسی جز خود شخص نیست.
بیان
@bayanz
بالاخره هم با یک جرقه آن خشم تلنبار شده فوران میکند و شخص بهشکلی افراطی و نامتناسب به موقعیت واکنش نشان میدهد.
شخص شاید از دهها مسئله و چندین و چند شخص متفاوت خشمی تلنبار کرده باشد، اما همه را سر یک نفری که جرقهی نهایی را زده خالی میکند.
به همین جهت هم معتقدم آدمهای بهظاهر مهربانِ عاجز از ابراز خشم، بعضاً میتوانند بسیار نامهربان باشند؛ با فرو خوردن خشم برای خودشان از دیگران اعتبار «مهربانی» میخرند، همهی هزینهاش را در نهایت با یکنفر تسویهحساب میکنند.
گاهی هم این یکنفر کسی جز خود شخص نیست.
بیان
@bayanz
❤246
مدیتیشن درمان مشکلات روانشناختی نیست.
هیچکس بجز اینفلوئنسرهای اینستاگرامی و شارلاتانهای فضای مجازی چنین ادعایی ندارد.
این که پژوهشهای متعدد نشان داده که مدیتیشن و ذهنآگاهی به کاهش علائم اضطراب و افسردگی کمک میکند، مدیتیشن را تبدیل به روش درمانی نمیکند.
جایگزین کردن درمان با مدیتیشن فقط درمان واقعی را به تاخیر میاندازد.
بسیاری از مشکلات روانشناختی پیچیدهتر از آن هستند که صرفاً با ذهنآگاهی حل و فصل شوند.
تمرینهای مدیتیشن ذهنآگاهی فواید بسیاری برای سلامت روان دارند و ممکن است فرآیند درمان را هم تسریع کنند؛ اما همهی این تاثیرات مثبت باعث نمیشود که مدیتیشن به رویکرد درمانی تبدیل شود.
مدیتیشن و ذهنآگاهی جای خود را در بسیاری از رویکردهای درمانی مدرن باز کردهاند؛ از جمله درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی (MBCT) و همینطور فراشناخت درمانی؛ اما حتی چنین جایگاهی هم مدیتیشن را به یک درمان مستقل تبدیل نمیکند.
در این رویکردها، مدیتیشن و ذهنآگاهی در قالب پروتکلهای درمانی ساختاریافته، با اهداف درمانی مشخص و یکپارچه با تکنیکهای شناختی-رفتاری به کار گرفته میشود؛ نه این که از ذهنآگاهی به خودی خود انتظار اثر درمانی داشته باشند.
اگر مدیتیشن چنین کارکردی داشت که دیگر نیازی به این رویکردهای درمانی نمیبود. هرکسی یک اپلیکیشن مدیتیشن نصب میکرد و خوب میشد.
ذهنآگاهی بسیار مفید است و مدیتیشن تکنیک بسیار مفیدی برای ذهنآگاه بودن در زندگی؛ اما ذهنآگاهی بهتنهایی روش درمان نیست.
نان اینفلوئنسرهای اینستاگرامی در این است که کارکرد ذهنآگاهی و مدیتیشن را بیش از آنچه هست جلوه دهند.
بیان
@bayanz
هیچکس بجز اینفلوئنسرهای اینستاگرامی و شارلاتانهای فضای مجازی چنین ادعایی ندارد.
این که پژوهشهای متعدد نشان داده که مدیتیشن و ذهنآگاهی به کاهش علائم اضطراب و افسردگی کمک میکند، مدیتیشن را تبدیل به روش درمانی نمیکند.
جایگزین کردن درمان با مدیتیشن فقط درمان واقعی را به تاخیر میاندازد.
بسیاری از مشکلات روانشناختی پیچیدهتر از آن هستند که صرفاً با ذهنآگاهی حل و فصل شوند.
تمرینهای مدیتیشن ذهنآگاهی فواید بسیاری برای سلامت روان دارند و ممکن است فرآیند درمان را هم تسریع کنند؛ اما همهی این تاثیرات مثبت باعث نمیشود که مدیتیشن به رویکرد درمانی تبدیل شود.
مدیتیشن و ذهنآگاهی جای خود را در بسیاری از رویکردهای درمانی مدرن باز کردهاند؛ از جمله درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی (MBCT) و همینطور فراشناخت درمانی؛ اما حتی چنین جایگاهی هم مدیتیشن را به یک درمان مستقل تبدیل نمیکند.
در این رویکردها، مدیتیشن و ذهنآگاهی در قالب پروتکلهای درمانی ساختاریافته، با اهداف درمانی مشخص و یکپارچه با تکنیکهای شناختی-رفتاری به کار گرفته میشود؛ نه این که از ذهنآگاهی به خودی خود انتظار اثر درمانی داشته باشند.
اگر مدیتیشن چنین کارکردی داشت که دیگر نیازی به این رویکردهای درمانی نمیبود. هرکسی یک اپلیکیشن مدیتیشن نصب میکرد و خوب میشد.
ذهنآگاهی بسیار مفید است و مدیتیشن تکنیک بسیار مفیدی برای ذهنآگاه بودن در زندگی؛ اما ذهنآگاهی بهتنهایی روش درمان نیست.
نان اینفلوئنسرهای اینستاگرامی در این است که کارکرد ذهنآگاهی و مدیتیشن را بیش از آنچه هست جلوه دهند.
بیان
@bayanz
❤178
جایی این را خواندم:
«فضای مجازی باعث شده مردها شیفتهی زنانی شوند که هرگز ندیدهاند... و زنها خود را طلبکارِ سبک زندگیهایی بدانند که هرگز تجربهاش نکردهاند و از عهدهی مخارجش برنمیآیند. همه به جای ساختن واقعیت، دنبال سراب هستند.»
(ترجمه از یک توییت انگلیسی)
طبیعتاً از جنس کلیگوییهای اینترنتی مردها فلان زنها بهمان است و تحلیل دقیق جامعهشناختی (!) نیست؛ ولی حرف خیلی نامربوطی هم نیست بهنظرم و بهقول غربیها حداقل ذرهای از حقیقت (grain of truth) در آن است!
___
"Social media made guys obsessed with women they’ve never met…
and made women feel entitled to lifestyles they’ve never lived and can’t afford.
Everyone chasing illusions instead of building reality."
@bayanz
«فضای مجازی باعث شده مردها شیفتهی زنانی شوند که هرگز ندیدهاند... و زنها خود را طلبکارِ سبک زندگیهایی بدانند که هرگز تجربهاش نکردهاند و از عهدهی مخارجش برنمیآیند. همه به جای ساختن واقعیت، دنبال سراب هستند.»
(ترجمه از یک توییت انگلیسی)
طبیعتاً از جنس کلیگوییهای اینترنتی مردها فلان زنها بهمان است و تحلیل دقیق جامعهشناختی (!) نیست؛ ولی حرف خیلی نامربوطی هم نیست بهنظرم و بهقول غربیها حداقل ذرهای از حقیقت (grain of truth) در آن است!
___
"Social media made guys obsessed with women they’ve never met…
and made women feel entitled to lifestyles they’ve never lived and can’t afford.
Everyone chasing illusions instead of building reality."
@bayanz
❤203
برای این که عواطفی مثل اضطراب، شرم و غم را حس نکنیم؛ و همینطور برای این که عزت نفسمان را حفظ کنیم، ذهن ما بهطور ناخودآگاه از مکانیسمهای دفاعی استفاده میکند.
اگر دوست دارید با مفهوم مکانیسم دفاعی بیشتر و دقیقتر آشنا شوید، یک ویدیو برایش ضبط کردم.
اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/690xMTdvQnk?si=ryd5EaxF9avdq3Bo
بر اساس کتاب تشخیص روانتحلیلی (Psychoanalytic Diagnosis) نوشتهی نانسی مکویلیماز، پژوهشگر و رواندرمانگر حوزه شخصیت و رواندرمانی.
بیان
@bayanz
اگر دوست دارید با مفهوم مکانیسم دفاعی بیشتر و دقیقتر آشنا شوید، یک ویدیو برایش ضبط کردم.
اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/690xMTdvQnk?si=ryd5EaxF9avdq3Bo
بر اساس کتاب تشخیص روانتحلیلی (Psychoanalytic Diagnosis) نوشتهی نانسی مکویلیماز، پژوهشگر و رواندرمانگر حوزه شخصیت و رواندرمانی.
بیان
@bayanz
❤98
کتاب جدید من، «پیتزای فضایی» پس از سالها انتظار بالاخره رفت برای چاپ و طی چند هفتهی آینده توسط نشر طوطی در ایران منتشر میشود.
تصویرسازی این کتاب را هنرمند عزیز و دوست خوب، عاکف رحمتی انجام داده.
کتاب برای بچههاست، اما حتم دارم بهعنوان یک بزرگسال هم ازش لذت ببرید :)
بیان
@bayanz
تصویرسازی این کتاب را هنرمند عزیز و دوست خوب، عاکف رحمتی انجام داده.
کتاب برای بچههاست، اما حتم دارم بهعنوان یک بزرگسال هم ازش لذت ببرید :)
بیان
@bayanz
❤271
شما هفتخوان محتوای شبهعلم فارسیزبان را که رد کنید، تازه میرسید به هفتخوان شبهعلم انگلیسیزبان، به سردرمداری متخصصان سلبریتی PhD داری مثل این آقای اندرو هوبرمن (نفر سمت چپ در تصویر).
تشخیص شبهعلم این عزیزان بسیار پیچیده است؛ چرا که مستند و بر اساس متن علم حرف میزنند. به پژوهش علمی استناد میکنند که فلان کار باعث مثلاً افزایش سطح دوپامین شرکتکنندههای پژوهش شده، و از اینجا نتیجه میگیرند که پس شما هم با انجام آن کار میتوانید سطح دوپامین مغز خود را افزایش دهید. yayy
فقط کسی که با روششناسی پژوهشهای عصبشناختی آشنایی کافی داشته باشد متوجه دوزاری بودن این نتیجهگیریهای گلدرشت از علم میشود (خود هوبرمن متخصص عصبپژوه است؛ ولی شغل اصلیاش که میلیونرش هم کرده، سلبریتی سبک زندگی مثلاً علمی است).
برای اکثریت مخاطبان، توصیههای هوبرمن بیضرر هستند (صبحها دوش آب سرد بگیرید)؛ ولی فقط یک درجه از خرافه جلوترند؛ بهجای این که بر پایهی حرف و حدیث باشند، بر پایهی یکسری پژوهش علمی استوارند - که اما آن پژوهشها قابلیت تعمیم نتیجه و استخراج توصیهی علمی برای مخاطب عام را ندارند.
+ این هم مرتبط
بیان
@bayanz
تشخیص شبهعلم این عزیزان بسیار پیچیده است؛ چرا که مستند و بر اساس متن علم حرف میزنند. به پژوهش علمی استناد میکنند که فلان کار باعث مثلاً افزایش سطح دوپامین شرکتکنندههای پژوهش شده، و از اینجا نتیجه میگیرند که پس شما هم با انجام آن کار میتوانید سطح دوپامین مغز خود را افزایش دهید. yayy
فقط کسی که با روششناسی پژوهشهای عصبشناختی آشنایی کافی داشته باشد متوجه دوزاری بودن این نتیجهگیریهای گلدرشت از علم میشود (خود هوبرمن متخصص عصبپژوه است؛ ولی شغل اصلیاش که میلیونرش هم کرده، سلبریتی سبک زندگی مثلاً علمی است).
برای اکثریت مخاطبان، توصیههای هوبرمن بیضرر هستند (صبحها دوش آب سرد بگیرید)؛ ولی فقط یک درجه از خرافه جلوترند؛ بهجای این که بر پایهی حرف و حدیث باشند، بر پایهی یکسری پژوهش علمی استوارند - که اما آن پژوهشها قابلیت تعمیم نتیجه و استخراج توصیهی علمی برای مخاطب عام را ندارند.
+ این هم مرتبط
بیان
@bayanz
❤179
بَیان
شما هفتخوان محتوای شبهعلم فارسیزبان را که رد کنید، تازه میرسید به هفتخوان شبهعلم انگلیسیزبان، به سردرمداری متخصصان سلبریتی PhD داری مثل این آقای اندرو هوبرمن (نفر سمت چپ در تصویر). تشخیص شبهعلم این عزیزان بسیار پیچیده است؛ چرا که مستند و بر اساس متن…
ترجمهی بخشی از مقالهی انتقادیای که در انتها لینک دادم که به نقدی که مطرح کردم مرتبط است:
هوبرمن اغلب برای تأیید ادعاهایش از عباراتی مانند «پشتیبانی شده توسط پژوهشهای داوریشده (Peer-reviewed)» یا «متکی بر علم» استفاده میکند و لینک مقالات را در یادداشتهای برنامه قرار میدهد. اما دانستن این نکته مهم است که همه مطالعات ارزش یکسانی ندارند.
برخی مطالعات روی سلولها در ظرف پتری یا روی حیوانات انجام میشوند.
در موارد دیگر، پژوهشگران از افراد میخواهند تا پرسشنامههایی را پر کنند و جزئیات روزها یا هفتههای گذشته خود را به یاد آورند، یا رفتار شرکتکنندگان انسانی را در آزمایشگاه مشاهده میکنند.
هیچیک از این روشها نتایج بهویژه قابل اعتمادی برای انسانها ایجاد نمیکنند. مطالعات دیگر، تحقیقات بالینی کنترلشده هستند—مانند مطالعاتی که در آن برخی افراد تحت درمان قرار میگیرند و برخی دیگر دارونما (پلاسیبو) دریافت میکنند. این همان نوع پژوهشی است که پیش از اقدام به هرگونه مداخله سلامت باید به دنبال آن باشید. اما حتی در آنجا هم طراحی مطالعه اهمیت دارد؛ چرا که تعیین میکند دادهها چقدر قوی هستند و تا چه حد میتوان نتیجهگیری کرد.
به خودتان فکر کنید، و سپس به لایهای از سلولها که روی یک قطعه پلاستیک رشد میکنند. تفاوت بزرگی وجود دارد. اتفاقاتی که برای سلولها در ظرف پلاستیکی میافتد—مثلاً وقتی مادهای از یک مکمل غذایی را به آنها اضافه میکنید—نمایانگر آنچه برای یک فرد پس از مصرف آن مکملها رخ میدهد، نیست.
ما باید هنگام تحلیل دادهها، ارتباط فیزیولوژیکی و محدودیتهای مطالعه را در نظر بگیریم (یافتههایی که اغلب توسط محققان صرفاً برای تعیین مسیرهای بعدی اکتشاف یا تکمیل تدریجی تصویرِ نحوه عملکرد بیولوژی استفاده میشوند).
هوبرمن اغلب این کار را نمیکند.
در عوض، او دادههای غیرانسانی را به انسانها تعمیم میدهد و با استفاده از مطالعات آزمایشگاهی یا مطالعات حیوانی، توصیههای تجویزی برای تغییر سبک زندگی ارائه میکند. او مطالعات ضعیف یا نامرتبط را دستچین (Cherry-pick) میکند و در عین حال مطالعات بزرگتر و قویتر را که نتایج متفاوتی نشان میدهند، نادیده میگیرد.
اگر شما محقق نیستید یا بهطور مرتب مطالعات علمی را کالبدشکافی نمیکنید، این موضوع ممکن است برایتان واضح نباشد. اما برای پژوهشگران کاملاً آشکار است.
@bayanz
هوبرمن اغلب برای تأیید ادعاهایش از عباراتی مانند «پشتیبانی شده توسط پژوهشهای داوریشده (Peer-reviewed)» یا «متکی بر علم» استفاده میکند و لینک مقالات را در یادداشتهای برنامه قرار میدهد. اما دانستن این نکته مهم است که همه مطالعات ارزش یکسانی ندارند.
برخی مطالعات روی سلولها در ظرف پتری یا روی حیوانات انجام میشوند.
در موارد دیگر، پژوهشگران از افراد میخواهند تا پرسشنامههایی را پر کنند و جزئیات روزها یا هفتههای گذشته خود را به یاد آورند، یا رفتار شرکتکنندگان انسانی را در آزمایشگاه مشاهده میکنند.
هیچیک از این روشها نتایج بهویژه قابل اعتمادی برای انسانها ایجاد نمیکنند. مطالعات دیگر، تحقیقات بالینی کنترلشده هستند—مانند مطالعاتی که در آن برخی افراد تحت درمان قرار میگیرند و برخی دیگر دارونما (پلاسیبو) دریافت میکنند. این همان نوع پژوهشی است که پیش از اقدام به هرگونه مداخله سلامت باید به دنبال آن باشید. اما حتی در آنجا هم طراحی مطالعه اهمیت دارد؛ چرا که تعیین میکند دادهها چقدر قوی هستند و تا چه حد میتوان نتیجهگیری کرد.
به خودتان فکر کنید، و سپس به لایهای از سلولها که روی یک قطعه پلاستیک رشد میکنند. تفاوت بزرگی وجود دارد. اتفاقاتی که برای سلولها در ظرف پلاستیکی میافتد—مثلاً وقتی مادهای از یک مکمل غذایی را به آنها اضافه میکنید—نمایانگر آنچه برای یک فرد پس از مصرف آن مکملها رخ میدهد، نیست.
ما باید هنگام تحلیل دادهها، ارتباط فیزیولوژیکی و محدودیتهای مطالعه را در نظر بگیریم (یافتههایی که اغلب توسط محققان صرفاً برای تعیین مسیرهای بعدی اکتشاف یا تکمیل تدریجی تصویرِ نحوه عملکرد بیولوژی استفاده میشوند).
هوبرمن اغلب این کار را نمیکند.
در عوض، او دادههای غیرانسانی را به انسانها تعمیم میدهد و با استفاده از مطالعات آزمایشگاهی یا مطالعات حیوانی، توصیههای تجویزی برای تغییر سبک زندگی ارائه میکند. او مطالعات ضعیف یا نامرتبط را دستچین (Cherry-pick) میکند و در عین حال مطالعات بزرگتر و قویتر را که نتایج متفاوتی نشان میدهند، نادیده میگیرد.
اگر شما محقق نیستید یا بهطور مرتب مطالعات علمی را کالبدشکافی نمیکنید، این موضوع ممکن است برایتان واضح نباشد. اما برای پژوهشگران کاملاً آشکار است.
@bayanz
Slate Magazine
Scientists Like Me Knew There Was Something Amiss With Andrew Huberman’s Wildly Popular Podcast
He recommends supplements. He’s iffy on the flu shot. And more.
❤73
مردمان عجیب و غریب
- Western (غربی)
- Educated (تحصیلکرده)
- Industrialized (صنعتی)
- Rich (ثروتمند)
- Democratic (دموکراتیک)
حرف اول این پنج ویژگی، گروه WEIRD را میسازد.
اکثر پژوهشهای روانشناسی انجام شده در دنیا، روی این گروه - به ویژه دانشجویان آمریکایی این گروه - انجام میشود.
هرجا دیدید گفتند فلان چیز از نظر روانشناسی «ثابت» شده یا شواهد گستردهی جهانشمول برایش وجود دارد، منظورشان اغلب این جهان WEIRD است که کمتر از ۱۲ درصد جمعیت کل دنیا را تشکیل میدهد.
در سایر علوم انسانی/اجتماعی هم اوضاع بهتر نیست. بهطور کلی، وقتی در زبان این علوم از «مردم جهان» صحبت میشود، منظورشان مردم این جهان ۱۲ درصدی است.
به خاطر این محدودیتهاست که آدم عاقل میداند که از نتایج پژوهشی که بر روی دانشجویان حیاطپشتی دانشگاه هاروارد آمریکا انجام شده، نمیشود برای مردم محلی یک کشوری در خاورمیانه نسخه پیچید.
به همین خاطر است که آدمهای عاقل اهل علم، به نتایج پژوهشهای علمی روانشناختی بسیار با احتیاط نگاه میکنند (و به این راحتیها حتی به جمعیتهای مشابه هم تعمیم نمیدهند) و برخلاف دکتر فلانیهای اینستاگرامی فوری تیترهای گلدرشت شگفتانگیز نمیزنند.
بیان
@bayanz
- Western (غربی)
- Educated (تحصیلکرده)
- Industrialized (صنعتی)
- Rich (ثروتمند)
- Democratic (دموکراتیک)
حرف اول این پنج ویژگی، گروه WEIRD را میسازد.
اکثر پژوهشهای روانشناسی انجام شده در دنیا، روی این گروه - به ویژه دانشجویان آمریکایی این گروه - انجام میشود.
هرجا دیدید گفتند فلان چیز از نظر روانشناسی «ثابت» شده یا شواهد گستردهی جهانشمول برایش وجود دارد، منظورشان اغلب این جهان WEIRD است که کمتر از ۱۲ درصد جمعیت کل دنیا را تشکیل میدهد.
در سایر علوم انسانی/اجتماعی هم اوضاع بهتر نیست. بهطور کلی، وقتی در زبان این علوم از «مردم جهان» صحبت میشود، منظورشان مردم این جهان ۱۲ درصدی است.
به خاطر این محدودیتهاست که آدم عاقل میداند که از نتایج پژوهشی که بر روی دانشجویان حیاطپشتی دانشگاه هاروارد آمریکا انجام شده، نمیشود برای مردم محلی یک کشوری در خاورمیانه نسخه پیچید.
به همین خاطر است که آدمهای عاقل اهل علم، به نتایج پژوهشهای علمی روانشناختی بسیار با احتیاط نگاه میکنند (و به این راحتیها حتی به جمعیتهای مشابه هم تعمیم نمیدهند) و برخلاف دکتر فلانیهای اینستاگرامی فوری تیترهای گلدرشت شگفتانگیز نمیزنند.
بیان
@bayanz
❤273
شروین حاجیپور نوشته:
«بعد سه سال ممنوع الفعالیتی و بیکاری بالاخره تونستم آلبوممو بذارم برای انتشار
این چه تضادی با منافع جمعی مردممون داره؟
خب نمیخوام برم از ایران
و میخوام کار کنم
چطوری میتونین اینقدر بی معرفت و نامرد باشین که واسه ایمپرشن هر مزخرفی ببندین به آدم
کاش بمیرم اگه آدم فروشی کرده باشم»
***
تعجبی نکردم و حق دادم بهش. به هرحال این مردم سادهی ما بودند که طرف را صرفاً به واسطهی یک قطعه آهنگ (که حتی اعتراضی هم نبود و بیشتر از جنس روضه بود) کردند قهرمان خودشان و فراموش کردند که طرف یک آدم عادی است با یک بینش سیاسی متوسط - حتی کمتر از متوسط - که معنای کلمات سادهای مثل «منافع جمعی» را هم هنوز نمیداند.
حالا که در یک تصمیمی (مجوز گرفتن از کسانی که حکم اعدام و کشتار مردم را امضا میکنند) عدهای از مردم باهاش مخالفند، توان شنیدن نظر مخالف را ندارد و روضهی ترحمطلبی میخواند.
خیلی تعجبی ندارم و حتی سرزنشش هم نمیکنم. مردم ما عادتی تاریخی دارند به قهرمانسازی از آدمهای عادی. حق میدهم که قهرمان پوشالی قصهی ما در توهم عمیقی گرفتار شده باشد.
بههرحال هر چقدر هم که آدم عاقلی باشی، وقتی چند میلیون آدم چشمبسته مریدت بشوند و سالها قربانصدقهات بروند، طبیعی است که تاب شنیدن هیچ نظری جز اموجی قلبقلبی را نداشته باشی و هر مخالفتی را «مزخرف» بدانی.
همین الانش هم قطعاً هنوز میلیونها مرید دارد که «حمایت»اش کنند و بهش یادآور شوند که نیازی نیست خودش را بهخاطر مزخرفات دیگران خدایی ناکرده ناراحت کند.
آلبومش هم قطعاً پرفروش خواهد شد؛ مثل خیلی دیگر از خوانندههای دوزاری با طرفداران میلیونی، که توهم اکت سیاسی و هنر اعتراضی دارند.
نظام عاشق اینهاست و آهنگهایشان لالایی است برای دیکتاتور شبها قبل از خواب.
بیان
@bayanz
«بعد سه سال ممنوع الفعالیتی و بیکاری بالاخره تونستم آلبوممو بذارم برای انتشار
این چه تضادی با منافع جمعی مردممون داره؟
خب نمیخوام برم از ایران
و میخوام کار کنم
چطوری میتونین اینقدر بی معرفت و نامرد باشین که واسه ایمپرشن هر مزخرفی ببندین به آدم
کاش بمیرم اگه آدم فروشی کرده باشم»
***
تعجبی نکردم و حق دادم بهش. به هرحال این مردم سادهی ما بودند که طرف را صرفاً به واسطهی یک قطعه آهنگ (که حتی اعتراضی هم نبود و بیشتر از جنس روضه بود) کردند قهرمان خودشان و فراموش کردند که طرف یک آدم عادی است با یک بینش سیاسی متوسط - حتی کمتر از متوسط - که معنای کلمات سادهای مثل «منافع جمعی» را هم هنوز نمیداند.
حالا که در یک تصمیمی (مجوز گرفتن از کسانی که حکم اعدام و کشتار مردم را امضا میکنند) عدهای از مردم باهاش مخالفند، توان شنیدن نظر مخالف را ندارد و روضهی ترحمطلبی میخواند.
خیلی تعجبی ندارم و حتی سرزنشش هم نمیکنم. مردم ما عادتی تاریخی دارند به قهرمانسازی از آدمهای عادی. حق میدهم که قهرمان پوشالی قصهی ما در توهم عمیقی گرفتار شده باشد.
بههرحال هر چقدر هم که آدم عاقلی باشی، وقتی چند میلیون آدم چشمبسته مریدت بشوند و سالها قربانصدقهات بروند، طبیعی است که تاب شنیدن هیچ نظری جز اموجی قلبقلبی را نداشته باشی و هر مخالفتی را «مزخرف» بدانی.
همین الانش هم قطعاً هنوز میلیونها مرید دارد که «حمایت»اش کنند و بهش یادآور شوند که نیازی نیست خودش را بهخاطر مزخرفات دیگران خدایی ناکرده ناراحت کند.
آلبومش هم قطعاً پرفروش خواهد شد؛ مثل خیلی دیگر از خوانندههای دوزاری با طرفداران میلیونی، که توهم اکت سیاسی و هنر اعتراضی دارند.
نظام عاشق اینهاست و آهنگهایشان لالایی است برای دیکتاتور شبها قبل از خواب.
بیان
@bayanz
❤526
دربارهی شروین حاجیپور کسی نوشته:
«آدمی که تصمیم گرفته در ایران زندگی کنه، باید کار کنه و برای اغلب کارها، نیاز به مجوز هست. حشر کنسرت و آلبوم یعنی چی. طرف حرفهاش اینه میخواد ازش پول در بیاره زندگی کنه. به اندازه کافی هزینه داده و نباید انتظار داشته باشیم تا آخر عمرش هزینه بده. منصفانه نیست.»
این برداشت بهظاهر دلسوزانه را خیلیهای دیگر هم مطرح کردهاند (اینستاگرام را ندیدم، احتمالاً آنجا دیدگاه جریان اصلی باشد!)
اشتباه در این است که کلاً نقد اصلی را متوجه نشدهاند.
مردم از این که او علیرغم اعتباری که در جریان یک جنبش آزادیخواهانه به او دادند، پا شده رفته از نظامی که عامل کشتار مردم در همان جنبش است اجازهی آلبوم گرفته از او شاکیاند؛
از این که میبینند شروینی که برایشان روزی در جایگاه یک خوانندهی آزادیخواهِ معترض ظاهر شد، بابتش هزینه داد و در قلب خیلیها جای گرفت، امروز به قوانین انتشار موسیقی این حکومت که زنها را آدم حساب نمیکند «آری» گفته ازش ناامیدند.
از این که از زن-زندگی-آزادی اعتبار گرفت، و از نهاد ضد زن مجوز گرفت ناراحتند،
وگرنه که برود مثل بقیهی دوزاریها آلبوم بیرون بدهد و پول پارو کند، کسی به چپش نیست.
بیان
@bayanz
«آدمی که تصمیم گرفته در ایران زندگی کنه، باید کار کنه و برای اغلب کارها، نیاز به مجوز هست. حشر کنسرت و آلبوم یعنی چی. طرف حرفهاش اینه میخواد ازش پول در بیاره زندگی کنه. به اندازه کافی هزینه داده و نباید انتظار داشته باشیم تا آخر عمرش هزینه بده. منصفانه نیست.»
این برداشت بهظاهر دلسوزانه را خیلیهای دیگر هم مطرح کردهاند (اینستاگرام را ندیدم، احتمالاً آنجا دیدگاه جریان اصلی باشد!)
اشتباه در این است که کلاً نقد اصلی را متوجه نشدهاند.
مردم از این که او علیرغم اعتباری که در جریان یک جنبش آزادیخواهانه به او دادند، پا شده رفته از نظامی که عامل کشتار مردم در همان جنبش است اجازهی آلبوم گرفته از او شاکیاند؛
از این که میبینند شروینی که برایشان روزی در جایگاه یک خوانندهی آزادیخواهِ معترض ظاهر شد، بابتش هزینه داد و در قلب خیلیها جای گرفت، امروز به قوانین انتشار موسیقی این حکومت که زنها را آدم حساب نمیکند «آری» گفته ازش ناامیدند.
از این که از زن-زندگی-آزادی اعتبار گرفت، و از نهاد ضد زن مجوز گرفت ناراحتند،
وگرنه که برود مثل بقیهی دوزاریها آلبوم بیرون بدهد و پول پارو کند، کسی به چپش نیست.
بیان
@bayanz
❤346
چرکترین روشهای بحث کردن:
https://youtu.be/83b9jSFnLdA?si=qGjtfiAKBUk-awe4
توضیحی نیاز ندارد. چرک هستند؛ اما آشنایی با آنها واجب است - نه برای استفاده کردن، بلکه برای این که به دامشان نیفتیم. روزی نیست که کاربرد یکیدوتا از این ترفندها را به چشم نبینم.
@bayanz
https://youtu.be/83b9jSFnLdA?si=qGjtfiAKBUk-awe4
توضیحی نیاز ندارد. چرک هستند؛ اما آشنایی با آنها واجب است - نه برای استفاده کردن، بلکه برای این که به دامشان نیفتیم. روزی نیست که کاربرد یکیدوتا از این ترفندها را به چشم نبینم.
@bayanz
YouTube
چرکترین روشهای بحث کردن (که اگه نشناسید بحث رو میبازید)
ترفندهای بحث کردن که اگر از آنها آگاه نباشید گیر آنها خواهید افتاد.
_______________________________________________________
FOLLOW MY TELEGRAM CHANNEL:
🌕 Telegram (channel): https://xn--r1a.website/bayanz
_______________________________________________________
FOLLOW MY TELEGRAM CHANNEL:
🌕 Telegram (channel): https://xn--r1a.website/bayanz
❤77
هر حوزهای زبان حرفهای یا تخصصی خودش را دارد که برای ارتباطات موثرتر در آن حوزه مفید و ضروری است.
طبیعی است که مخاطب عام بیرون از آن حوزه معنی آن اصطلاحات را بلد نباشد.
برای مثال «ناهماهنگی شناختی» یک اصطلاح تخصصی در روانشناسی است و از مخاطب عام انتظار نمیرود که معنای آن را بداند.
از طرف دیگر هدف ترویج علم این است که محتوای تخصصی را برای مخاطب عام قابل فهم کند.
محتوایی که آکنده از اصطلاحات تخصصی باشد هدف ترویج علم را برآورده نمیکند.
مخاطب چنین محتوایی صرفاً افرادی هستند که اطلاعات زمینهای کافی در آن حوزه دارند.
مثل یک یادداشت تخصصی که برای مخاطبان خاص یک حوزه تخصصی نوشته شده.
هیچ ایرادی در چنین محتوایی نیست و اتفاقاً برای مخاطب تخصصی خیلی هم جذاب و مفید میتواند باشد.
اما وقتی هدف ترویج علم برای مخاطب عام است، آکنده کردن محتوا با اصطلاحات تخصصی صرفاً پرت بودن از واقعیتهای موجود و عدم درک مخاطب را میرساند.
تخصصی حرف زدن با مخاطب عام یک مرض است که متخصصان بسیاری دچار آن هستند.
در نگاه من، این مرض بین جامعهشناسان، روانشناسان تحلیلی و روانکاوها و تئوریسینهای هنر بیش از سایرین رایج است.
حتی فلاسفه که به پیچیده حرف زدن معروفند، در مواجهه با مخاطب عام به اندازهی این سه گروه بالا با اصطلاحات تخصصی حرف نمیزنند.
جامعهشناسی که به یک برنامهی تلویزیونی دعوت شده تا یک مسئله جامعهشناختی را برای مخاطب عام تشریح کند، ولی نمیتواند به زبان قابل فهم برای مخاطب عام صحبت کند، فاقد توانایی ترویج علم است و برای چنین برنامهای مناسب نیست.
چنین شخصی ممکن است کتابها و مقالات تخصصی فوقالعادهای در حوزه جامعهشناسی داشته باشد، اما تخصص علمی، برای ترویج علم کافی نیست.
بسیاری از روانشناسان تحلیلی هم به این مشکل دچارند (خیلی راحت با مخاطب عام دربارهی «درونیسازی اُبژه» صحبت میکنند چنانچه انگار خیلی بدیهی است که مخاطب معنای این اصطلاحات را بداند)
برخی حتی شک دارند که ادبیات این حوزهها اصلاً قابل «ترجمه» به زبان روزمره قابل فهم برای مخاطب عام باشد (در این مثال نشان دادم که حتی بسیاری از روانشناسان غیرتحلیلی هم، ادبیات همکاران تحلیلی خودشان را متوجه نمیشوند - دیگر چه برسد به مخاطب عام!)
مجدد میگویم، جارگن یا اصطلاحات تخصصی برای محتوای تخصصی مفید و حتی ضروریاند؛
مشکل زمانی است که هدف ترویج علم است ولی با ادبیات بیگانهی تخصصی با مخاطب صحبت میکنیم.
بیان
@bayanz
طبیعی است که مخاطب عام بیرون از آن حوزه معنی آن اصطلاحات را بلد نباشد.
برای مثال «ناهماهنگی شناختی» یک اصطلاح تخصصی در روانشناسی است و از مخاطب عام انتظار نمیرود که معنای آن را بداند.
از طرف دیگر هدف ترویج علم این است که محتوای تخصصی را برای مخاطب عام قابل فهم کند.
محتوایی که آکنده از اصطلاحات تخصصی باشد هدف ترویج علم را برآورده نمیکند.
مخاطب چنین محتوایی صرفاً افرادی هستند که اطلاعات زمینهای کافی در آن حوزه دارند.
مثل یک یادداشت تخصصی که برای مخاطبان خاص یک حوزه تخصصی نوشته شده.
هیچ ایرادی در چنین محتوایی نیست و اتفاقاً برای مخاطب تخصصی خیلی هم جذاب و مفید میتواند باشد.
اما وقتی هدف ترویج علم برای مخاطب عام است، آکنده کردن محتوا با اصطلاحات تخصصی صرفاً پرت بودن از واقعیتهای موجود و عدم درک مخاطب را میرساند.
تخصصی حرف زدن با مخاطب عام یک مرض است که متخصصان بسیاری دچار آن هستند.
در نگاه من، این مرض بین جامعهشناسان، روانشناسان تحلیلی و روانکاوها و تئوریسینهای هنر بیش از سایرین رایج است.
حتی فلاسفه که به پیچیده حرف زدن معروفند، در مواجهه با مخاطب عام به اندازهی این سه گروه بالا با اصطلاحات تخصصی حرف نمیزنند.
جامعهشناسی که به یک برنامهی تلویزیونی دعوت شده تا یک مسئله جامعهشناختی را برای مخاطب عام تشریح کند، ولی نمیتواند به زبان قابل فهم برای مخاطب عام صحبت کند، فاقد توانایی ترویج علم است و برای چنین برنامهای مناسب نیست.
چنین شخصی ممکن است کتابها و مقالات تخصصی فوقالعادهای در حوزه جامعهشناسی داشته باشد، اما تخصص علمی، برای ترویج علم کافی نیست.
بسیاری از روانشناسان تحلیلی هم به این مشکل دچارند (خیلی راحت با مخاطب عام دربارهی «درونیسازی اُبژه» صحبت میکنند چنانچه انگار خیلی بدیهی است که مخاطب معنای این اصطلاحات را بداند)
برخی حتی شک دارند که ادبیات این حوزهها اصلاً قابل «ترجمه» به زبان روزمره قابل فهم برای مخاطب عام باشد (در این مثال نشان دادم که حتی بسیاری از روانشناسان غیرتحلیلی هم، ادبیات همکاران تحلیلی خودشان را متوجه نمیشوند - دیگر چه برسد به مخاطب عام!)
مجدد میگویم، جارگن یا اصطلاحات تخصصی برای محتوای تخصصی مفید و حتی ضروریاند؛
مشکل زمانی است که هدف ترویج علم است ولی با ادبیات بیگانهی تخصصی با مخاطب صحبت میکنیم.
بیان
@bayanz
❤106
آیا استفاده از هوش مصنوعی آدمها را خنگ میکند؟ تفکر انتقادی و مهارتهای شناختی را تضعیف میکند؟
تا اطلاع ثانوی هر نوع نتیجهگیری و پاسخ قطعی به این سوالات را جدی نگیرید.
پاسخ کوتاه فعلاً این است: هیچکس هنوز نمیداند.
هرچیزی که میشنوید، یکسری حدس و گمان و فرضیهی فاقد شواهد کافی است که برای جذب مخاطب و بازدید گرفتن یکخروار آب بهش میبندند.
آن چیزی که به عنوان پژوهش علمی در این حوزه در حال انجام است، فعلاً در حد تاتیتاتیهای اولیهی علم است (منظور از علم در اینجا پژوهشهایی است که به بررسی تاثیرات هوش مصنوعی میپردازند).
فعلاً پژوهشها دارند یکسری شواهد محدود اولیه گزارش میدهند که بله... استفاده از هوش مصنوعی (منظور LLM ها) برای انجام یکسری کارهای خاص، یکسری تاثیراتی دارد...
مثلاً انجام دادن تکالیف ریاضی با Chat GPT بهجای حل تمرینها به صورت دستی یک تفاوتی در مهارت ریاضی بچه ایجاد میکند.
در همین حد.
از طرف دیگر، هوش مصنوعی با سرعت سرسامآوری در حال جا باز کردن در زندگی روزمرهی افراد است (کار، تحصیل، روابط شخصی و...)
علم با سرعتی لاکپشتی تاثیر این تغییرات را پژوهش میکند.
دربارهی تاثیرات هوش مصنوعی میشود ایدهپردازی کرد، میشود هشدار داد اما برای نتیجهگیری باید خیلی صبور بود.
برای درک تغییرات، فعلاً باید تا مدتها فقط نظاره کرد.
بیان
@bayanz
تا اطلاع ثانوی هر نوع نتیجهگیری و پاسخ قطعی به این سوالات را جدی نگیرید.
پاسخ کوتاه فعلاً این است: هیچکس هنوز نمیداند.
هرچیزی که میشنوید، یکسری حدس و گمان و فرضیهی فاقد شواهد کافی است که برای جذب مخاطب و بازدید گرفتن یکخروار آب بهش میبندند.
آن چیزی که به عنوان پژوهش علمی در این حوزه در حال انجام است، فعلاً در حد تاتیتاتیهای اولیهی علم است (منظور از علم در اینجا پژوهشهایی است که به بررسی تاثیرات هوش مصنوعی میپردازند).
فعلاً پژوهشها دارند یکسری شواهد محدود اولیه گزارش میدهند که بله... استفاده از هوش مصنوعی (منظور LLM ها) برای انجام یکسری کارهای خاص، یکسری تاثیراتی دارد...
مثلاً انجام دادن تکالیف ریاضی با Chat GPT بهجای حل تمرینها به صورت دستی یک تفاوتی در مهارت ریاضی بچه ایجاد میکند.
در همین حد.
از طرف دیگر، هوش مصنوعی با سرعت سرسامآوری در حال جا باز کردن در زندگی روزمرهی افراد است (کار، تحصیل، روابط شخصی و...)
علم با سرعتی لاکپشتی تاثیر این تغییرات را پژوهش میکند.
دربارهی تاثیرات هوش مصنوعی میشود ایدهپردازی کرد، میشود هشدار داد اما برای نتیجهگیری باید خیلی صبور بود.
برای درک تغییرات، فعلاً باید تا مدتها فقط نظاره کرد.
بیان
@bayanz
❤133
نزدیک به یکسالی میشد که اینستاگرام نداشتم.
ولی هفتهی اخیر، بهبهانهی چند چیزی که میخواستم پست کنم نصب کردم و زیاد توش چرخ زدم.
خلاصه کنم: نسبت به قبل، سم قویتری شده.
واضحترین تغییر مربوط به الگوریتم است.
اینستاگرام محتوای پستها را بسیار دقیقتر از قبل میفهمد (این که دقیقاً چه چیزی داخل یک عکس یا ویدیو است)
و در نتیجه در شناسایی مخاطب هدف هم بسیار دقیقتر عمل میکند.
یعنی پستهایی که به منِ مخاطب پیشنهاد میکند، با احتمال بالاتری مورد پسندم واقع میشوند.
در نتیجه در کل تجربهی سرگرمکنندهتری خلق میکند.
به همین نسبت، تفکر جزیرهایتری هم شکل میدهد.
قبلاً که الگوریتم پستها را هردمبیلیتر پیشنهاد میداد، هر از گاهی چیزی میدیدی که از دنیای تو خیلی دور بود.
چندسال پیش که اصلاً الگوریتم توانایی تشخیص محتوای پستها را نداشت، که دیگر این تنوع در اوج خودش بود.
که اگرچه آزاردهنده و اعصابخوردکن بود، ولی حقیقیتر بود.
الان بیشتر از جنس یک توهم خوشایند است.
و این الزاماً چیز بدی نیست؛
بهخصوص برای آدمهای گرفتار در یک زندگی ناخوشایند.
بیان
@bayanz
ولی هفتهی اخیر، بهبهانهی چند چیزی که میخواستم پست کنم نصب کردم و زیاد توش چرخ زدم.
خلاصه کنم: نسبت به قبل، سم قویتری شده.
واضحترین تغییر مربوط به الگوریتم است.
اینستاگرام محتوای پستها را بسیار دقیقتر از قبل میفهمد (این که دقیقاً چه چیزی داخل یک عکس یا ویدیو است)
و در نتیجه در شناسایی مخاطب هدف هم بسیار دقیقتر عمل میکند.
یعنی پستهایی که به منِ مخاطب پیشنهاد میکند، با احتمال بالاتری مورد پسندم واقع میشوند.
در نتیجه در کل تجربهی سرگرمکنندهتری خلق میکند.
به همین نسبت، تفکر جزیرهایتری هم شکل میدهد.
قبلاً که الگوریتم پستها را هردمبیلیتر پیشنهاد میداد، هر از گاهی چیزی میدیدی که از دنیای تو خیلی دور بود.
چندسال پیش که اصلاً الگوریتم توانایی تشخیص محتوای پستها را نداشت، که دیگر این تنوع در اوج خودش بود.
که اگرچه آزاردهنده و اعصابخوردکن بود، ولی حقیقیتر بود.
الان بیشتر از جنس یک توهم خوشایند است.
و این الزاماً چیز بدی نیست؛
بهخصوص برای آدمهای گرفتار در یک زندگی ناخوشایند.
بیان
@bayanz
❤272
این یک هفتهای که اینستاگرام داشتم برام یادآوری خوبی شد که:
تمرکز خیلی ارزشمند و محدوده؛ نباید جاهای پرتوپلا هزینهش کنم.
اینستاگرام دو برابر وقتی که ساخت ویدیوها ازم گرفت، تماشا کردن ریلز دیگران و چک کردن کامنتها و... گرفت.
خودش یه سبک زندگیه.
متریکهای اینستا (بازدید و لایک و...) خیلی بیاهمیتن. چیزها تاثیرگذارن، ولی فقط واسه ۱ دقیقه.
اینستا و بازدیدی که میگیری واسه بزرگ کردن ایگوی آدم خیلی خوبه و حال میده؛ ولی همین گنده شدن ایگوئه که منجر به درجا زدن میشه.
و بدون این که خودت بفهمی خیلی زود تبدیل میشی به دلقک مخاطب.
دلقکی که همیشه ازش انتظار همون همیشگی رو دارن.
در ظاهر جنس و کیفیت محتواها متفاوته؛ درواقع ولی همهشون چند دقیقه سرگرمیان.
یکی سرگرمیش دید زدن دختر خوشگلاست، یکی دیگه با حرفای علمی سرگرم میشه.
آخرشم نه این به اون چیزی که میخواد میرسه، و نه اونیکی با تماشای چارتا ریلز عالِم میشه.
کلاً فضای پوچیه و آدمو تهی میکنه.
خوشحالم که کنار گذاشتمش. همین یک هفته هم زیادی بود.
بیان
@bayanz
تمرکز خیلی ارزشمند و محدوده؛ نباید جاهای پرتوپلا هزینهش کنم.
اینستاگرام دو برابر وقتی که ساخت ویدیوها ازم گرفت، تماشا کردن ریلز دیگران و چک کردن کامنتها و... گرفت.
خودش یه سبک زندگیه.
متریکهای اینستا (بازدید و لایک و...) خیلی بیاهمیتن. چیزها تاثیرگذارن، ولی فقط واسه ۱ دقیقه.
اینستا و بازدیدی که میگیری واسه بزرگ کردن ایگوی آدم خیلی خوبه و حال میده؛ ولی همین گنده شدن ایگوئه که منجر به درجا زدن میشه.
و بدون این که خودت بفهمی خیلی زود تبدیل میشی به دلقک مخاطب.
دلقکی که همیشه ازش انتظار همون همیشگی رو دارن.
در ظاهر جنس و کیفیت محتواها متفاوته؛ درواقع ولی همهشون چند دقیقه سرگرمیان.
یکی سرگرمیش دید زدن دختر خوشگلاست، یکی دیگه با حرفای علمی سرگرم میشه.
آخرشم نه این به اون چیزی که میخواد میرسه، و نه اونیکی با تماشای چارتا ریلز عالِم میشه.
کلاً فضای پوچیه و آدمو تهی میکنه.
خوشحالم که کنار گذاشتمش. همین یک هفته هم زیادی بود.
بیان
@bayanz
❤348
دعوت به همکاری:
نویسنده اسکریپت فلسفی (به زبان انگلیسی) - دورکاری (remote)
شرایط موردنیاز: تحصیلات آکادمیک در رشته فلسفه (دانشجو یا فارغالتحصیل کارشناسی ارشد یا دکتری)
توضیحات بیشتر و اپلای:
https://farzadbayan.com/philosophy-script-writer
@bayanz
نویسنده اسکریپت فلسفی (به زبان انگلیسی) - دورکاری (remote)
شرایط موردنیاز: تحصیلات آکادمیک در رشته فلسفه (دانشجو یا فارغالتحصیل کارشناسی ارشد یا دکتری)
توضیحات بیشتر و اپلای:
https://farzadbayan.com/philosophy-script-writer
@bayanz
❤23
سال ۲۰۲۶ عجیبترین سال سوشالمدیا خواهد بود.
اوایل ۲۰۲۵ اکثر افراد با یک نگاه ریزبینانه تشخیص میدادند که فلان عکس یا فیلم ساختهی هوش مصنوعی است یا نه؛
اواخر ۲۰۲۵ (یعنی اینروزها) حتی افراد ریزبین هم در تشخیص واقعی از مصنوعی دیگر اطمینان قبلی را ندارند و گاهاً به اشتباه میافتند یا دو به شک میشوند.
در چنین وضعیتی وارد ۲۰۲۶ میشویم!
سالی که هرکسی که با چند کلیک توانایی تولید عکس و ویدیوهایی را دارد که تشخیص واقعی یا مصنوعی بودنشان اگر نگوییم غیرممکن، لااقل بسیار دشوار است.
امسال عجیبترین سال سوشال مدیا خواهد بود.
بیان
@bayanz
اوایل ۲۰۲۵ اکثر افراد با یک نگاه ریزبینانه تشخیص میدادند که فلان عکس یا فیلم ساختهی هوش مصنوعی است یا نه؛
اواخر ۲۰۲۵ (یعنی اینروزها) حتی افراد ریزبین هم در تشخیص واقعی از مصنوعی دیگر اطمینان قبلی را ندارند و گاهاً به اشتباه میافتند یا دو به شک میشوند.
در چنین وضعیتی وارد ۲۰۲۶ میشویم!
سالی که هرکسی که با چند کلیک توانایی تولید عکس و ویدیوهایی را دارد که تشخیص واقعی یا مصنوعی بودنشان اگر نگوییم غیرممکن، لااقل بسیار دشوار است.
امسال عجیبترین سال سوشال مدیا خواهد بود.
بیان
@bayanz
❤185