بَیان
8.27K subscribers
168 photos
111 videos
5 files
198 links
فرزاد بیان.
می‌خوانم. می‌نویسم.
Youtube.com/farzadbayan
Download Telegram
باوری در بسیاری از ما نهادینه شده که برای بهتر شدن، باید از شرایط فعلی ناراضی بود. به‌عبارتی، لازمه‌ی پیشرفت، عدم رضایت از آن‌چیزی‌ست که داریم و هستیم؛ وگرنه، چه ضرورتی برای تغییر وجود دارد؟

درواقع این باور می‌گوید: برای این ‌که در آینده خوشحال باشی، باید از شرایط فعلی ناراضی باشی.

این یک‌جایی در اعماق ذهن ما رسوخ کرده که اگر از همینی که هستیم و داریم خشنود باشیم، محکوم به درجا زدنیم. حتی اگر شرایط فعلی خوب و مساعد باشد باز هم نباید از آن راضی بود، چراکه چیزهای خوب ناپایدار است؛ باید ناراضی بود تا به سبب این نارضایتی، برای بهتر کردن شرایط آینده تلاش کرد.

مثل این که چند هیزمی در شومینه داری، کنار این شومینه‌ی گرم‌و‌نرم نشسته‌ای و اوضاع روال است؛ اما این هیزم موقتی است و اگر رضایت خاطر داشته باشی، به‌زودی هیزم تمام شده و از سرما یخ می‌زنی. پس برخیز و کاری بکن.

البته که غالباً کاری هم نمی‌کنیم؛ در کنار شومینه می‌مانیم ولی بجای لذت، غرق در نگرانی و اضطراب می‌شویم.

توقعاتی که انسان از خودش (و بعضاً اطرافیانش) دارد، از هیچ موجود زنده‌ی دیگری ندارد.

ما به یک نهال گیاه نگاه نمی‌کنیم و بگوییم: «چه نهال کوچک و بی‌خاصیتی. این الان باید یک درخت تنومند می‌بود». هر روز توی سر نهال نمی‌زنیم که به درخت تبدیل شود. نهال هم با خودش همچین کاری نمی‌کند.

نهال اگر خودآگاهی می‌داشت، حتماً می‌دانست همین که به نهالی تبدیل شده، خودش چه دستاورد بزرگی است. شاید هم اصلاً خودش را با «دستاورد»هایش تعریف نمی‌کرد و صرفاً می‌زیست.

ولی بشر فراموش کرده که در چه طبیعت سرد و خشنی زندگی می‌کند. فراموش کرده همین که زنده است، خودش چه کار بزرگ و قابل توجهی است.

باور عمیق اما می‌گوید: «این که هیچی نیست. اگر از همین راضی باشی، در همین حد هم می‌مانی».

البته که نارضایتی می‌تواند پیش‌ران و نیرو محرکه‌ی تغییر باشد. برای همین هم این باور این‌قدر رایج و عمیق است. چون ذهن دائماً شواهدی برایش جمع می‌کند تا ثابت کند که «دیدی! این باور درست بود».

اگر از سر نارضایتی بلند شوی و کاری کنی و از آن کار نتیجه بگیری، این می‌شود تجربه‌ی موثقی برای ذهن که بله این باور صحیح است.

اما همین ذهن، درنظر نمی‌گیرد که می‌شد در شرایط رضایت هم پیشرفت کرد. می‌شد ساعتی از آتش گرم شومینه لذت برد و بعد به تلاش برای جمع کردن هیزم بیشتر پرداخت.

یا می‌شد قدر داشته‌ها را دانست، و همچنان به‌سوی تغییر گام برداشت.

فرزاد بیان

@bayanz
213
Forwarded from دوزیپوس
متن شماره ۵۳۵
فرض کن مریض شدی و نیاز به دکتر داری، ولی نمی‌تونی همینطوری بری پیش یه دکتری که پزشکی بلده.

فرض کن کلی برند مختلف از پزشکی وجود داره. باید انتخاب کنی که بری پیش دکتر CBT یا ACT یا DBT یا IPT یا دکتر روان‌پویشی یا EMDR یا ISTDP یا RET یا صدها مدل عجیب و غریب دیگه.

بعدش هم فرض کن که هیچ ایده‌ی درست‌وحسابی‌ای نداری اینا یعنی چی، و هر جا دنبالشون می‌گردی، اطلاعات ضد و نقیض پیدا می‌کنی.

حالا فکر کن این دکترها اصلاً مدرسه‌ی پزشکی درست نرفتن، رزیدنتی هم نکردن، هر کدوم یه مدرک جورواجور گرفتن از جاهای مختلف، با آموزش‌ها و استانداردهای خیلی متفاوت ولی همه‌شون هم ادعا می‌کنن که کاملاً صلاحیت دارن و می‌تونن تو رو درمان کنن.

در حالی که تو واقعاً مریضی و واقعاً احتیاج به کمک داری.

-جاناتان شدلر


بعضی‌ها ممکنه بگن: مهم‌ترین چیز اینه که روشی رو پیدا کنی که باهاش حس خوبی داری و بتونی با اطمینان ادامه بدی.

ولی من می‌گم:

راستش، این فاجعه‌س. فرض کن مشکل قلبی داری و بهت بگن ۲۵ تا درمان هست؛ بعضیا ممکنه کمکت کنن، بعضیا نه، بعضیا حتی اوضاعت رو بدتر کنن و تو باید خودت اون درمانی رو انتخاب کنی که باهاش حال می‌کنی! خب از کجا باید بفهمی حسی که داری درست نشونه‌ی بهتر بودنشه؟

آره، این دقیقاً درد و گرفتاری واقعی مریضاست تو این دنیا.
@Dosipus
149
با هوش مصنوعی دو متفکر ساختیم؛ یکی سوسیالیست و دیگری کاپیتالیست (یا سرمایه‌دار) تا درباره‌ی این مدل‌های اقتصادی با همدیگه به بحث و مناظره بپردازن.

در یوتوب تماشا کنید:

https://youtu.be/ZkyCv5lu-68

@bayanz
63
مناظره یونگ و بودا درباره منشأ رنج انسان

در بین همه‌ی مناظره‌هایی که تابه‌حال ساختیم، خودم از این‌یکی به‌طور خاصی لذت بردم و برام نکات آموزنده‌ای داشت.

در یوتوب تماشا کنید:
https://youtu.be/RAA1FEOoT9c

@bayanz
74
خیلی بامزه‌ست که مدام برای من پیام می‌ذارن که مناظره‌ها از فلان چنل انگلیسی (که درواقع کانال انگلیسی خودم هست!) کپی شده 😄 بعد جالب هست که ویدیوها رو اول در این کانال فارسی منتشر می‌کنم و بعد در کانال انگلیسی - یعنی با کمی دقت به تاریخ انتشار مشخص هست اصلِ‌ ویدیو کار کیه. این به کنار، در توضیحات پایین ویدیوهای انگلیسی هم واضح نوشتم © FARZAD BAYAN !
ولی ظاهراً یک باور عمیقی داریم که هرچیزی «خارجی» و انگلیسیش اصل هست و فارسیش حتماً کپی و فیک.
دقت تحقیق در حد فاجعه ولی اعتماد به نفس توی سقف!
372
بزرگ‌ترین دردی که طی دهه‌ی بیست زندگی - که به اواخرش نزدیک می‌شوم - داشتم، درد «چه» کار کردن با زندگی بود.

«چرایی» زندگی خیلی زود حل شد، یا لااقل خیلی زود کم‌اهمیت شد؛ اما یافتن پاسخی برای این سوال که حالا با این زندگی «چه» کنم، زمان و انرژی و توانایی و جسم و جانم را صرف چه کنم، سال‌ها به‌طول انجامید (و ادعا نمی‌کنم که به پاسخ غایی این پرسش رسیده‌ام!).

اوایل بیست سالگی، گاهی شب‌ها تا دیروقت کتاب‌ها را به امید یافتن پاسخی ورق می‌زدم!

و شگفت‌انگیز است که این‌قدر کم به این مسئله‌ی رایج پرداخته شده.

کتب فلسفی بی‌شماری وجود دارد که به چرایی‌ها می‌پردازند.

هزاران کتاب‌ علمی و همچنین خودیاری هم هست که به شما «چطور»های زندگی را یاد می‌دهند (چطور برنامه‌نویسی کنیم؟ چطور هسته‌ی اتم را بشکافیم؟ چطور دوست پیدا کنیم؟ چطور با اعتماد به نفس باشیم؟)

یعنی هم برای چرایی و هم چگونگی زندگی منبع بی‌شمار است؛ اما کمتر منبعی به «چه» کار کردن با زندگی پرداخته است.

علت این که این‌قدر کم به این پرسش مهم پرداخته شده، یک چیز است... همان که نیچه گفت:

«هیچ‌کس نمی‌تواند پلی را که شما، و فقط خود شما، باید از روی آن از رودخانه‌ی زندگی گذر کنید، برای شما بسازد.»

فرزاد بیان
@bayanz
255
کامنت از جنس توهم توطئه زیر ویدیوی مناظره‌ها زیاد می‌گیرم ولی این‌یکی با اختلاف فضایی‌ترین و بامزه‌ترین‌شون بود 😂😭

مناظره هوش مصنوعی گیاه‌خوار با هوش مصنوعی گوشت‌خوار

@bayanz
92
این حرف که «فلان چیز از نظر علمی اثبات شده»، حرف علمی‌ای نیست.

چیزی به اسم «اثبات» در علم وجود نداره. هیچ ادعای علمی‌‌ای رو نمی‌شه با «قطعیت» مطرح کرد. هدف علم تنها کاهش عدم قطعیته.

بهترین نظریات علمی (که ذاتاً ابطال‌پذیر هم هستند) اون‌هایی هستند که کمتر به نادرستی‌شون شک داریم و بیشتر می‌تونیم روی توان پیش‌بینی ‌کنندگی‌شون حساب کنیم؛ اما هرقدر هم که شواهد جمع کنیم، همچنان هرگز هیچ نظریه‌ای در علم «اثبات» نمی‌شه. زیبایی و اهمیت علم هم به همینه.

فرزاد بیان
@bayanz
232
بحث فرساینده‌ی «هنر چیست؟» چندسالی بود که کمی خوابیده بود (یا حداقل من نمی‌شنیدم دیگر!)، که مجدد همراه با ترند هوش مصنوعی این بحث کهنه هم دوباره بالا گرفت.

سوال دیگری که این روزها مطرح شده این است: آیا هوش مصنوعی قادر به خلاقیت‌ورزی و تولید اثر هنری است؟

من اینطور به قضیه نگاه می‌کنم: اگر هنر/خلاقیت را یک مقوله‌ی منحصراً انسانی بدانیم، و ارزشمندی مثلاً یک نقاشی یا اثر موسیقی را در «انسانی» بودنش در نظر بگیریم، نتیجه می‌شود که هوش مصنوعی هرگز قادر به تولید هنر یا خلاقیت‌ورزی نخواهد بود.

اما اگر هنر و خلاقیت را بدون اهمیت دادن به این که خالقش انسان است یا غیر انسان، و صرفاً در خود اثر جست‌وجو کنیم، در این صورت بسیاری از آثار هوش مصنوعی همین الانش هم خلاقانه و هنری هستند. در این نگاه، این که آثار هوش مصنوعی از صفر تولید شده‌اند (؟) یا الهام‌گرفته و حاصل سرهم کردن آثار پیشین انسانی هستند، دیگر مطرح نیست. چرا که اگر همین اثری را که هوش مصنوعی خلق کرده، یک انسان خلق کرده بود - حتی با الهام از آثار دیگر هنرمندان - ما همچنان آن را هنری ارزیابی می‌کردیم. پس اگر جنس هنرمند مهم نباشد، هوش مصنوعی همین حالا در حال خلق هنر است.

هر کدام از این دو دیدگاه طرفداران و مخالفانی دارد و درستی و غلطی‌اش بستگی به این دارد که به سوال قدیمی «هنر چیست؟» چه پاسخی داده شود.

فرزاد بیان
@bayanz
109
مدل‌های زبانی هوش مصنوعی مثل ChatGPT هنوز یک ایراد اساسی دارند که اتفاقاً در این ایراد با بسیاری از انسان‌ها اشتراک دارند و آن چیزی نیست جز پاسخ دادن، قبل از فهمیدن.

شما همین که Enter را بزنید، فوراً یک پاسخی سرهم می‌کنند؛ درست مثل انسان‌هایی که بی‌صبرانه فقط منتظرند صحبت شما تمام شود تا پاسخ دهند.

یعنی به‌نظر می‌رسد بر خلاف این ادعا که «من برای کمک به تو اینجا هستم»، فعلاً هدف این مدل‌ها (و آن انسان‌ها) صرفاً «پاسخ دادن» است، نه کمک کردن به شما؛ چون برای کمک کردن نیاز به درک و فهم وجود دارد، و برای درک و فهم باید پرسید.

البته که این مشکل در حال رفع است. در نسخه‌هایی از مدل‌های زبانی که بیشتر به‌اصطلاح «فکر» می‌کنند (extended thinking)، شما بعضاً به‌جای دریافت پاسخ با سوال مواجه می‌شوید، چون در این پروسه‌ی فکر کردن مبسوط، مدل متوجه فقدان اطلاعات کافی برای پاسخ دادن به سوال شما می‌شود و گاهی از شما درخواست اطلاعات بیشتر می‌کند.

احتمالاً در آینده‌ای بسیار نزدیک این مشکل هوش مصنوعی به‌کلی رفع شود، اما بعید می‌دانم انسان‌هایی که دچار این مشکل هستند به این زودی‌ها تغییر کنند.

فرزاد بیان
@bayanz
235
زبان‌شناسی قطعاً یکی از ناشناخته‌ترین و مهجورترین علوم بین عامه مردم است.

زبان‌شناسی برای اکثریت مردم به‌عنوان یک علم اصلاً تعریف نشده و وجود خارجی ندارد.

زبان‌شناسی غالباً با ادبیات، آموزش زبان، و حتی با مترجمی زبان اشتباه گرفته می‌شود.

مفاهیم پایه‌ای زبان‌شناسی (مثل موردی که در تصویر بالا توضیح داده شده) هنوز با مخالفت اکثریت مردم مواجه می‌شود (بدون این که اصلاً درک و فهم شده باشد).

زبان‌شناسی به همان درد روان‌شناسی دچار است: چون خودمان دارای روان یا زبان هستیم و ازش استفاده و درباره‌اش فکر می‌کنیم، این تصور اشتباه به‌وجود می‌آید که خودبه‌خود در این علوم صاحب‌نظریم. یا صرفاً با یادگیری و تدریس یک زبان دوم، تصویر می‌کنیم زبان‌شناس شده‌ایم!

+ توییتی که در بالا نقل کردم نوشته‌ی یک استادیار رشته زبان‌شناسی‌ست (Ph.D. Linguistics)

@bayanz
154
برخلاف تصور رایج، فروید عمیقاً به روش علمی باور داشت و آینده‌ی روان‌شناسی را در شناخت روان در سطح عصبی-زیستی تصور می‌کرد.

فروید در «پروژه‌ای برای روان‌شناسی علمی» (۱۸۹۵) می‌نویسد:

«هدف این است که روانشناسی‌ای ارائه دهیم که یک علم طبیعی باشد: یعنی فرآیندهای روانی را به عنوان حالات کمّی قابل تعیین ذرات مادی مشخص نشان دهیم، تا این فرآیندها روشن و عاری از تناقض باشند».

فروید سراغ روان‌کاری رفت، چرا که ابزارهای موجود در زمانه‌ی خود را برای شناخت ماهیت فیزیولوژیک روان کافی نمی‌دید؛ با این حال عمیقاً به ماهیت فیزیولوژیک-زیستی روان معتقد بود و باور داشت که «نقایص موجود در توصیفات [روان‌شناختی] ما احتمالاً از بین می‌رفت اگر در موقعیتی بودیم که بتوانیم اصطلاحات روان‌شناختی را با اصطلاحات فیزیولوژیکی و شیمیایی جایگزین کنیم».

این فروید با فرویدِ غیرعلمی و ابطال‌ناپذیری که معمولاً در دانشکده‌های روان‌شناسی تدریس می‌شود خیلی متفاوت است. او اگر امروز زنده بود، احتمالاً «تا حد ممکن» نظریاتش را بر پایه‌های زیستی-عصبی و با ادبیات علم اعصاب توصیف می‌کرد و احتمالاً رویکردی به‌مراتب علمی‌تر از بسیاری از پیروان امروزی‌اش در پیش می‌گرفت.

فرزاد بیان
@bayanz
130
مارک سولمز که متخصص علوم اعصاب و روانکاوه (ترکیبی نادر در دنیای امروز!) در کتابش می‌نویسه:

در دهه ۱۹۵۰ تقریباً غیرممکن بود که بتونی استاد روان‌پزشکی یکی از دانشگاه‌های معتبر آمریکا بشی، مگر این که روانکاو باشی؛ امروز عکس این قضیه صادقه: تقریباً غیرممکنه استاد روان‌پزشکی بشی اگر یک روانکاو باشی.


@bayanz
75
💈 چرخه‌ی سرگرمی در ایران 💈
227
خود و اعتیاد

بذارید براتون فرق مصرف تفننی (هر از گاهی) و دائم (هر روزه) دراگ‌هایی که «های» می‌کنن رو توضیح بدم.

توی مصرف تفننی، طرف یه بالایی می‌ره و بعد برمی‌گرده پایین. برمی‌گرده به خود روزمره‌ش؛ اما اونی که هر روز مصرف می‌کنه، اون گیر می‌کنه تو دنیای موازی و خود روزمره‌شو فراموش می‌کنه.

بذارید از اینم ساده‌ترش کنم. قضیه اینطوریه: وقتی ممدرضا برای اولین‌بار وید می‌کشه، خود روزمره‌شه که همچین تصمیمی گرفته؛ اما وقتی ممدرضا درحالی که هنوز هایه، دوباره وید می‌کشه، اینجا دیگه اون ممدرضایی که می‌شناختید این تصمیمو نگرفته. حتی اگر هنوز خرده‌تکه‌هایی از اون ممدرضای روزمره و قبلی در این تصمیم‌ها دخیل باشند، با تکرار چرخه کم‌کم همونم فراموش می‌شه و ممدرضای روزمره کاملاً محو میشه.

برای همینه که تو کسانی که وید می‌کشن، اونایی که دیر به دیر می‌کشن معمولاً مثل خیلی آدمای دیگه «عادی» به‌نظر میان. اما کسی که دائم و هر روزه می‌کشه، اون آدم دیگه دائم‌الهایه! شما هر لحظه‌ای که باهاش معاشرت داری هایه. معلومه که اون آدم در حالت «عادی» نیست. بین این دو نوع کاربری وید خیلی فرقه.

در هر دو توییتِ بالا: «عادی» رو در معنای اون‌چیزی که عرف، معمول، رایج، آشنا و روزمره هست به کار بردم. این که می‌گم اون آدم «عادی» نیست در این معنا میگم که اون آدم انگار که داره در جهان موازی سیر می‌کنه. کارکردهای مغزش به دلیل حضور THC زیاد فرق داره با کسی که در اون لحظه های نیست.

اثر دیگه‌ش اینه: اون آدمی که هر از گاهی می‌کشه و های می‌شه، چون هنوز خود روزمره‌شو به خاطر داره، هروقت که لازم باشه می‌تونه با مقداری تلاش به عادی بودن تظاهر کنه. مثلاً وقتی هایه و می‌ره مغازه و نمی‌خواد که مغازه‌دار بفهمه. اما کسی که دائم می‌کشه و خود روزمره رو فراموش کرده چی؟

پاسخش رو می‌دونید خودتون قاعدتاً. اون آدم نمی‌تونه قایم کنه، چون رفرنسی برای عمل «قایم کردن» نداره. به کی تبدیل بشه؟ به خود روزمره‌ش؟ از اون خود کیلومترها فاصله داره و براش صرفاً یه خاطره قدیمیه! برای همین این آدم تو معاشرت‌ها پراکنده حرف می‌زنه و نمی‌تونه بحث‌های معمولو هندل کنه

یک آدمی که نمی‌تونه منسجم حرف بزنه و وسط صحبت یادش می‌ره صحبت اصلاً سر چی بود، چه اتفاقی برای این آدم میفته؟ اون آدم احتمال زیادی داره که دوستاشو از دست بده. مگر دوستایی که اونام دائم‌الچت باشن مثل خودش. وگرنه کسی که های نیست به‌مرور از این انقطاع‌ها آزرده می‌شه و فاصله می‌گیره.

این ماجرا می‌رسه به اونجایی که طرف می‌شه یک آدم منزوی که یک دوست و آشنای سوبر در اطرافش پیدا نمی‌شه و خودشم که خود روزمره‌ش رو فراموش کرده. یعنی یک بی‌کس و کار در دنیا که خودشم خودش رو فراموش کرده. از این آدم تنهاتر در دنیا وجود نداره. نه کسی می‌شناسدش نه خودش خودشو.

اعتیاد اینه.

ــــــ

اینم اضافه کنم: اگه شما که اینو می‌خونید، خودتون همون آدمی هستید که یه روزی های شد و دیگه به خود روزمره برنگشت، اینو باید بدونید که این بازگشت امکان‌پذیره و شما محکوم به موندن توی اون «دنیای موازی» نیستید. کمک بخواید. از تراپیست. از یکی که قبلا دوستتون بود. از یکی که یه ذره اهمیت بده.

فرزاد بیان
@bayanz
175
بعد از چند ماه دوری از توییتر، در چند روز اخیر دوباره بیشتر سراغش رفتم. هدف این بود که موضوعی را نظرسنجی کنم.

با این حال در همین حین، چند چیزی هم توییت کردم و کم‌کم دوباره به بهانه چک کردن پاسخ آن توییت‌ها بیشتر و بیشتر بهش سر زدم.

تا این که بعد از ۳-۴ روز دیدم دارم به روال سابق ازش استفاده می‌کنم؛ در تایم‌لاین چرخ می‌زنم و از همه «بدتر»، در طول روز دیدم که افکارم فرمت توییتی گرفته: یعنی گاهی فکری به ذهنم می‌آید که آن را در فرمت یک توییت می‌بینم (مشکلش آن چیزی است که قبلاً گفته‌ام: «میل به اشتراک‌گذاری، از تجربه‌ی حضور در لحظه می‌کاهد».)

در چند روز گذشته با این که چندباری با خودم گفتم نه دیگر بس است، باز دیدم به بهانه‌ای سراغش رفته‌ام.

این شد که به روش اساسی‌ای که دفعه‌ی قبلی به‌کار بردم و نتیجه گرفتم رجوع کردم: خیلی راحت دسترسی به توییتر را در سطح مودمِ اینترنت برای خودم مسدود کردم.

(قبلاً مفصل توضیح داده‌ام که ایجاد یک محدودیت شخصی، به‌لحاظ معنایی هیچ ربط و شباهتی به این که یک نفر دیگر چیزی را برای شما کنترل و محدود کند ندارد! این دو مقوله را اشتباه نگیریم)

البته بعضی‌ها می‌گویند «این خوب نیست. آدم باید اراده داشته باشد». که در پاسخ باید بگویم اگر شما نیروی اراده‌ی اضافه و نامحدود دارید، خوش‌بحالتان. به‌کار بگیرید. برای ما آدم‌های عادی، آنطور که علم هم نشان می‌دهد، نیروی اراده بسیار محدود است. ترجیح می‌دهم آن را صرف کارهای مهم‌تری جز مقاومت در برابر شبکه‌های اجتماعی بکنم.

به‌عبارت ساده‌تر، راهِ ترجیحی از نظر من، راهی است که کمتر نیاز به زور زدن داشته باشد.

فرزاد بیان
@bayanz
200
Forwarded from Rozanak
پادکست روزنک - فصل دوم: اپیزود دوم

روان‌درمانی هیجان‌مدار با دکتر مسعود شریف‌زاده (دکتری روان‌شناسی، روان‌درمانگر و سوپروایزر رویکرد هیجان‌مدار)

در این اپیزود درباره‌ی رویکرد درمانی هیجان‌مدار یا Emotion Focused Therapy یا به اختصار EFT صحبت می‌کنیم.

به طور مفصل درباره‌ی هیجان خشم صحبت می‌کنیم. همچنین درباره‌ی هیجانات اولیه و ثانویه، شناخت و ابراز هیجانات،‌ رابطه‌ی روان‌درمانی و وضع موجود، در این اپیزود گفت‌وگو می‌کنیم.

این پادکست رو از اسپاتیفای، کست‌باکس و اپل‌پادکست می‌تونید بشنوید

لینک همه‌ی پلتفرم‌ها:
https://farzadbayan.com/podcast/

@rozanakedu
30
Audio
فایل صوتی «روان‌درمانی هیجان‌مدار با دکتر مسعود شریف‌زاده»

اپیزود دومِ فصل دوم پادکست روزنک.

@rozanakedu
46
این اپیزود رو حدود یک‌سال پیش با مسعود عزیز ضبط کردیم. در انتشارش چند ماهی تاخیر افتاد. امیدوارم که ازش لذت ببرید و براتون نکات مفیدی داشته باشه. برای خود من که اینطور بود.
67
مواضعی که تا این لحظه دیدم:

۱- ضد رژیم و طرفدار حمله

افرادی که با جمهوری اسلامی مخالف هستند و از حملات اسرائیل به مقامات نظامی/سپاه خوشحالن. این‌ها اسرائیل رو عاملی می‌بینند که کاری رو انجام می‌ده که خودشون آرزوش رو داشتند. آسیب به غیرنظامیان برای این گروه هم مهمه، اما در مقابل دستاوردهای این حملات قابل چشم‌پوشیه.

۲- صلح‌طلبان ضدجنگ (مخالف هر نوع خشونت)
افرادی که کاملاً مخالف جنگ هستند و هرگونه شادی در قبال اتفاقات اخیر رو محکوم می‌کنن، چراکه با آسیب به مردم عادی همراه بوده (مثال: «خط قرمز ما کشته شدن هم‌وطنامونه. هرکسی از این حمله خوشحاله خائنه»)

۳- دیدگاه چندوجهی

افرادی که بین مرگ نظامیان و مرگ غیرنظامیان تمایز قائل هستند (از مرگ نظامی خوشحال و از مرگ غیرنظامی ناراحتند). مخالف و منتقد سیاست‌های هر دو طرف جنگ هستند و در عین حال بابت کشته‌شدگان غیرنظامی نگرانند؛ اما «دستاورد»های حملات اسرائیل رو ستایش می‌کنند.


۴- طرفدار
ان رژیم
حامی اقدامات ایران، عمدتاً با محکوم کردن اقدامات اسرائیل و ابراز همبستگی با «مقاومت».

فرزاد بیان
@bayanz
297
شما اگه هویتت به هویت آخوند گره نخورده باشه، با تحقیر شدن آخوند تحقیر نمی‌شی.
596