الان داشتم یک ویدیو میدیدم از یک یوتوبر جوان و تازهکار که مخاطب چندانی هم نداره هنوز.
گفت: «احساس میکنم هیچوقت نمیتونم روحم (وجودم) رو در ویدیوهای تیکتاکم بذارم، ولی در مورد یوتوب انگار بخشی از وجودمه ویدیو».
نکتهی ظریفی گفت. همین نبود «روح» یا «وجود» خالق اثر در ویدیوهای کوتاه، از دلایل حسِ بیخود و گندیه که بعد از تماشای این ویدیوها میگیریم.
انگار که با صد نفر سلامعلیک کردی، ولی واقعاً با هیچکس حرف نزدی. این ارتباطات سطحی بیشتر حس تنهایی میده به آدم.
تماشای صدها ویدیوی بیروح هم همینه تا حدی.
@bayanz
گفت: «احساس میکنم هیچوقت نمیتونم روحم (وجودم) رو در ویدیوهای تیکتاکم بذارم، ولی در مورد یوتوب انگار بخشی از وجودمه ویدیو».
نکتهی ظریفی گفت. همین نبود «روح» یا «وجود» خالق اثر در ویدیوهای کوتاه، از دلایل حسِ بیخود و گندیه که بعد از تماشای این ویدیوها میگیریم.
انگار که با صد نفر سلامعلیک کردی، ولی واقعاً با هیچکس حرف نزدی. این ارتباطات سطحی بیشتر حس تنهایی میده به آدم.
تماشای صدها ویدیوی بیروح هم همینه تا حدی.
@bayanz
❤244
خیلی وقته که دیگه از ساختن ویدیوهایی با موضوع «آموزش مهاجرت تحصیلی» فاصله گرفتم. دلیل اصلیش اینه که بیشتر چیزهایی که میدونستم رو طی سالهای اخیر در چندینوچند ویدیو گفتم. دوتا از مهمترین ویدیوهایی که به خیلیها کمک کرد واقعاً مهاجرت کنند (بدون اغراق) اینهاست:
▪️ صفر تا صد مهاجرت تحصیلی به آلمان (۴ ساعت ویدیو)
▪️ چطور اپلای کنیم و پذیرش تحصیلی بگیریم؟ از صفر تا صد
@bayanz
▪️ صفر تا صد مهاجرت تحصیلی به آلمان (۴ ساعت ویدیو)
▪️ چطور اپلای کنیم و پذیرش تحصیلی بگیریم؟ از صفر تا صد
@bayanz
❤111
بر اساس تجربه میگم اینو: بیشتر کسانی که اهل دراگ و روانگردان هستند (نمیگم همه، اما اکثراً)، معمولاً نیازی در خودشون به یادگیری بیشتر احساس نمیکنند (و تجربه رو مساوی با دانش میدونن). بیشتر کسانی هم که اهلش نیستن، یکسری پیشفرضهای ثابت در مورد دراگ دارند و اونا هم نیازی به یادگیری احساس نمیکنند (که البته عدم تمایل این گروه دوم قابلدرکه کاملاً. منم مثلاً راجعبه شطرنج یا اهرام مصر یکسری پیشفرض دارم و علاقهمند به یادگیری بیشتر هم در موردش نیستم)
اینوسط یک گروه کوچکی هستند که تجربهای در مصرف دراگ ندارند اما بهدلایلی کنجکاوند در موردش (مثلاً درحال تحقیق و بررسی برای این که شاید روزی امتحان کنند) یا گروهی که تجربهای دارند اما همیشه دنبال یادگیری بیشترن، این دو گروه نادر مخاطبهای اصلی ویدیوهای من در زمینه شناخت علمی مواد روانگردان هستند.
جدیدترین قسمت این مجموعه رو اگه دوست داشتید تماشا کنید:
مواد روانگردان واقعاً چقدر خطرناکن؟ بررسی علمی حقایق و چرندیات
فرزاد بیان
@bayanz
اینوسط یک گروه کوچکی هستند که تجربهای در مصرف دراگ ندارند اما بهدلایلی کنجکاوند در موردش (مثلاً درحال تحقیق و بررسی برای این که شاید روزی امتحان کنند) یا گروهی که تجربهای دارند اما همیشه دنبال یادگیری بیشترن، این دو گروه نادر مخاطبهای اصلی ویدیوهای من در زمینه شناخت علمی مواد روانگردان هستند.
جدیدترین قسمت این مجموعه رو اگه دوست داشتید تماشا کنید:
مواد روانگردان واقعاً چقدر خطرناکن؟ بررسی علمی حقایق و چرندیات
فرزاد بیان
@bayanz
❤127
کسانی که دستی بر آتش پژوهش آکادمیک دارن، بهتر از همه میدونن که چقدر دادهسازی در علم رایجه. حتی در معتبرترین دانشگاههای دنیا، تحت نظر برجستهترین اساتید.
خطا در طراحی و اجرای آزمایشها بسی رایجتر از چیزیه که اکثر مردم تصور میکنند.
از طرفی دانشجویان دکتری و اساتید، تحت فشار تولید مقاله. خطا پیش میاد و چون فرصت تکرار نیست، با دادهسازی کار جمع میشه.
این یعنی نتایج اکثر پژوهشهای «علمی» کمتر از چیزی که اکثر شیفتگان علم تصور میکنند قابل اتکا هستند.
علمی رو داخل گیومه گذاشتم چون ویژگی علم تکرارپذیریه؛ درحالی که نتایج اکثر پژوهشهای «علمی» غیرقابل تکراره.
بهزبان ساده، نتایج اکثر پژوهشها، علمی نیست.
این اما علم رو از اعتبار نمیاندازه. تا بوده چنین بوده و علیرغم این بحران همچنان علم به پیش رفته.
چراکه پژوهشهای بیشتر و بیشتر بالاخره زوایایی از حقیقت رو روشن میکنند.
دریافت نتیجهگیریهای کلی از یک تکپژوهش معمولاً مستعد خطا و سادهلوحانهست؛ اما با تکرارهای بیشتر و بیشتر، اعتبار هم معمولاً بالاتر میره.
هرچند در تاریخ علم نمونههایی هم داشتیم که صدها پژوهنده همه با سوال اشتباه به جواب اشتباه رسیده باشند.
و میانگین گرفتن از یکسری دادهی اشتباه به تولید دادهی صحیح منجر نمیشه.
به سیستم ورودی آشغال بدی، خروجی آشغال هم تحویل میگیری.
این هست که نتایج برخی متا-آنالیزها (فراپژوهشها) هم قابل اتکا نیست.
اما در کل علیرغم همه این خطاها، چراغ علم غالباً روشنگر بوده.
این روشنگری علم هم مدیون کار پژوهشگرهاییه که به همهچیز شک کردند. حتی به خود علم.
فرزاد بیان
@bayanz
خطا در طراحی و اجرای آزمایشها بسی رایجتر از چیزیه که اکثر مردم تصور میکنند.
از طرفی دانشجویان دکتری و اساتید، تحت فشار تولید مقاله. خطا پیش میاد و چون فرصت تکرار نیست، با دادهسازی کار جمع میشه.
این یعنی نتایج اکثر پژوهشهای «علمی» کمتر از چیزی که اکثر شیفتگان علم تصور میکنند قابل اتکا هستند.
علمی رو داخل گیومه گذاشتم چون ویژگی علم تکرارپذیریه؛ درحالی که نتایج اکثر پژوهشهای «علمی» غیرقابل تکراره.
بهزبان ساده، نتایج اکثر پژوهشها، علمی نیست.
این اما علم رو از اعتبار نمیاندازه. تا بوده چنین بوده و علیرغم این بحران همچنان علم به پیش رفته.
چراکه پژوهشهای بیشتر و بیشتر بالاخره زوایایی از حقیقت رو روشن میکنند.
دریافت نتیجهگیریهای کلی از یک تکپژوهش معمولاً مستعد خطا و سادهلوحانهست؛ اما با تکرارهای بیشتر و بیشتر، اعتبار هم معمولاً بالاتر میره.
هرچند در تاریخ علم نمونههایی هم داشتیم که صدها پژوهنده همه با سوال اشتباه به جواب اشتباه رسیده باشند.
و میانگین گرفتن از یکسری دادهی اشتباه به تولید دادهی صحیح منجر نمیشه.
به سیستم ورودی آشغال بدی، خروجی آشغال هم تحویل میگیری.
این هست که نتایج برخی متا-آنالیزها (فراپژوهشها) هم قابل اتکا نیست.
اما در کل علیرغم همه این خطاها، چراغ علم غالباً روشنگر بوده.
این روشنگری علم هم مدیون کار پژوهشگرهاییه که به همهچیز شک کردند. حتی به خود علم.
فرزاد بیان
@bayanz
❤151
علی شریعتی در یک روستایی در نزدیکی سبزوار زندگی میکرد. نقل هست که در اون روستا یک آقاگرگینخان (یا همچین کسی) وجود داشت که خیلی معروف بود. حتی تا چند روستا بالاتر هم این گرگینخان رو میشناختن.
بعدها شریعتی به فرانسه رفت و اونجا تحصیل کرد و وقتی بعد از کلی سال دوباره به این روستا سر زد، یکی از اهالی روستا ازش پرسید: راستی ببینم، فرانسویها راجعبه آقا گرگینخان ما چی فکر میکردن؟
کاری به شریعتی یا صحت این داستان ندارم (خودم هم چیزی که حدوداً از خیلی سال پیش در ذهنم مونده رو نقل کردم)
اما ربطش به زمان حال ما جالبه. آقاگرگینخانهای زمان ما سلبریتیها و اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی هستند.
البته که اینها واقعاً شناختهشدهتر از گرگینخان هستند، اما تصور اکثر ما از اهمیت و شهرتشون مثل ذهنیت مردم روستای شریعتیه.
زمانی که به آلمان اومدم، این جزو اولین شوکهای فرهنگیای بود که بهم وارد شد.
خیلیها تارانتینو و پالپفیکشن معروفش رو نمیشناختن!
آلندوباتن یا اروین یالوم رو حتی در جمعهای فلسفه و روانشناسی هم اکثریت نمیشناسند.
(ضمن این که درنظر داریم که تارانتینو صدهاهزار برابر معروفتر از دوباتن یا یالومه!)
***
گاهی کسی بهم پیام میده و میگه نظرت راجعبه فلانی چیه؟ میگم نمیشناسم.
- وای باورم نمیشه!! مگه میشه فلانی رو نشناسی؟!
(حالا فلانی کی هست؟ یکی که یکسری ویدیوی آموزشی درباره یک موضوعی درست کرده)
درسی که توی این ماجراست برای من اینه:
۱- کسی آفتاب تابان نیست. گرگینخانها کمتر از چیزی که فکر میکنیم بزرگ هستند و دنیا بزرگتر از تصور ماست.
۲- شناخت گرگینخانها نه شرط لازم و نه کافی برای شناخت یک علمه. تماشا کردن یا نکردن ویدیوهای فلانی یا خواندن مطالب بهمان اندیشمند، انتخاب شخصیه، اما مرزهای علوم بسی فراتر از تکاسمهاست.
فرزاد بیان
@bayanz
بعدها شریعتی به فرانسه رفت و اونجا تحصیل کرد و وقتی بعد از کلی سال دوباره به این روستا سر زد، یکی از اهالی روستا ازش پرسید: راستی ببینم، فرانسویها راجعبه آقا گرگینخان ما چی فکر میکردن؟
کاری به شریعتی یا صحت این داستان ندارم (خودم هم چیزی که حدوداً از خیلی سال پیش در ذهنم مونده رو نقل کردم)
اما ربطش به زمان حال ما جالبه. آقاگرگینخانهای زمان ما سلبریتیها و اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی هستند.
البته که اینها واقعاً شناختهشدهتر از گرگینخان هستند، اما تصور اکثر ما از اهمیت و شهرتشون مثل ذهنیت مردم روستای شریعتیه.
زمانی که به آلمان اومدم، این جزو اولین شوکهای فرهنگیای بود که بهم وارد شد.
خیلیها تارانتینو و پالپفیکشن معروفش رو نمیشناختن!
آلندوباتن یا اروین یالوم رو حتی در جمعهای فلسفه و روانشناسی هم اکثریت نمیشناسند.
(ضمن این که درنظر داریم که تارانتینو صدهاهزار برابر معروفتر از دوباتن یا یالومه!)
***
گاهی کسی بهم پیام میده و میگه نظرت راجعبه فلانی چیه؟ میگم نمیشناسم.
- وای باورم نمیشه!! مگه میشه فلانی رو نشناسی؟!
(حالا فلانی کی هست؟ یکی که یکسری ویدیوی آموزشی درباره یک موضوعی درست کرده)
درسی که توی این ماجراست برای من اینه:
۱- کسی آفتاب تابان نیست. گرگینخانها کمتر از چیزی که فکر میکنیم بزرگ هستند و دنیا بزرگتر از تصور ماست.
۲- شناخت گرگینخانها نه شرط لازم و نه کافی برای شناخت یک علمه. تماشا کردن یا نکردن ویدیوهای فلانی یا خواندن مطالب بهمان اندیشمند، انتخاب شخصیه، اما مرزهای علوم بسی فراتر از تکاسمهاست.
فرزاد بیان
@bayanz
❤280
مناظره هوش مصنوعی خداباور با هوش مصنوعی آتئیست
مناظره و مباحثه فلسفی دو هوش مصنوعی پیرامون موضوع وجود خدا. در یوتوب تماشا کنید:
https://youtu.be/z060xYPILMo
*بامزگیش به اینه که یه عده (کثیری) چون نتیجهی مناظره اونطوری که دوست داشتن درنیومده، میگن متنهاش ساختهی هوش مصنوعی نیست و خودم نوشتم 🤡
@bayanz
مناظره و مباحثه فلسفی دو هوش مصنوعی پیرامون موضوع وجود خدا. در یوتوب تماشا کنید:
https://youtu.be/z060xYPILMo
*بامزگیش به اینه که یه عده (کثیری) چون نتیجهی مناظره اونطوری که دوست داشتن درنیومده، میگن متنهاش ساختهی هوش مصنوعی نیست و خودم نوشتم 🤡
@bayanz
❤91
درس امروز رو از فرانک والتر اشتاین، رئیسجمهور آلمان میگیریم که در رابطه با دیدار اخیر ترامپ-زلنسکی گفته:
«دیپلماسی زمانی شکست میخورد که یکی از طرفین مذاکره در برابر چشمان جهانیان تحقیر شود.»
„Diplomatie scheitert, wenn Verhandlungspartner vor aller Welt gedemütigt werden“
جدا از سیاست، درس خوبی دربارهی روابط بین فردیه.
@bayanz
«دیپلماسی زمانی شکست میخورد که یکی از طرفین مذاکره در برابر چشمان جهانیان تحقیر شود.»
„Diplomatie scheitert, wenn Verhandlungspartner vor aller Welt gedemütigt werden“
جدا از سیاست، درس خوبی دربارهی روابط بین فردیه.
@bayanz
❤180
خیلی وقته که به این نتیجه رسیدم که وقتی کسی مخاطب قابل توجهی داره (پادکستر، یوتوبر، اینستاگرامر و...) جهتگیری سیاسی روشن داشتن مهم و ضروریه. برام مهمه بدونم دارم به چه افکار پشت پردهای منبر میدم، حتی اگه امروز از اون منبر استفاده سیاسی نکنه.
برای این ارزیابی هم یک سرنخ خوب سراغ دارم: محتوای صداوسیمایی؛ یعنی اگر طی چندین سال فعالیت، محتوای شخص غالباً قابل پخش در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران باشه و چیزی نیاز به سانسور نداشته باشه، احتمالاً یکجای کار بهشدت میلنگه.
این که بتونی سالها محتوایی تولید کنی که همیشه از ممیزیهای محافظهکارانهی صداوسیما سربلند بیرون بیاد، بهنظر اتفاقی نیست! بهخصوص در موضوعاتی که ذاتاً پتانسیل حساسیتبرانگیزی بیشتری دارند: تاریخ، سیاست، فلسفه، دین، جامعهشناسی، انسانشناسی، اقتصاد، هنرها، روانشناسی اجتماعی و چند موضوع دیگه.
فلانی که پادکستهاش «خیلی خوبه» و راجعبه تمام مسائل جهان هستی ویدیو میسازه، ولی «خیلی اتفاقی» هیچکدوم از محتواهاش هیچ خط قرمزی رو رد نمیکنه، برای من زنگ خطری رو به صدا درمیاره.
*طبیعتاً این صرفاً سرنخ اولیهست و برای قضاوت نهایی باید کلیت فعالیت - بهخصوص موضوع - رو درنظر گرفت (به صداوسیمایی بودن محتوای کسی که باغبونی آموزش میده خردهای نمیشه گرفت).
**طبیعتاً برعکس این سرنخ درست نیست: یعنی هرمحتوای غیرصداوسیماییای الزاماً بهمعنی جهتگیری سیاسی روشن یا دلخواه من نیست.
***
این دیدگاه من مخالفان زیادی داره. برخی میگن «پرداختن به موضوعات حساس اکثر مخاطبان رو دفع میکنه و در نتیجه با پرهیز از موضوعات حساس میشه چیزهای بیشتری به مردم یاد داد!». دربارهی این نقد صحبتهای زیادی دارم که بماند برای مطلبی دیگه.
فرزاد بیان
@bayanz
برای این ارزیابی هم یک سرنخ خوب سراغ دارم: محتوای صداوسیمایی؛ یعنی اگر طی چندین سال فعالیت، محتوای شخص غالباً قابل پخش در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران باشه و چیزی نیاز به سانسور نداشته باشه، احتمالاً یکجای کار بهشدت میلنگه.
این که بتونی سالها محتوایی تولید کنی که همیشه از ممیزیهای محافظهکارانهی صداوسیما سربلند بیرون بیاد، بهنظر اتفاقی نیست! بهخصوص در موضوعاتی که ذاتاً پتانسیل حساسیتبرانگیزی بیشتری دارند: تاریخ، سیاست، فلسفه، دین، جامعهشناسی، انسانشناسی، اقتصاد، هنرها، روانشناسی اجتماعی و چند موضوع دیگه.
فلانی که پادکستهاش «خیلی خوبه» و راجعبه تمام مسائل جهان هستی ویدیو میسازه، ولی «خیلی اتفاقی» هیچکدوم از محتواهاش هیچ خط قرمزی رو رد نمیکنه، برای من زنگ خطری رو به صدا درمیاره.
*طبیعتاً این صرفاً سرنخ اولیهست و برای قضاوت نهایی باید کلیت فعالیت - بهخصوص موضوع - رو درنظر گرفت (به صداوسیمایی بودن محتوای کسی که باغبونی آموزش میده خردهای نمیشه گرفت).
**طبیعتاً برعکس این سرنخ درست نیست: یعنی هرمحتوای غیرصداوسیماییای الزاماً بهمعنی جهتگیری سیاسی روشن یا دلخواه من نیست.
***
این دیدگاه من مخالفان زیادی داره. برخی میگن «پرداختن به موضوعات حساس اکثر مخاطبان رو دفع میکنه و در نتیجه با پرهیز از موضوعات حساس میشه چیزهای بیشتری به مردم یاد داد!». دربارهی این نقد صحبتهای زیادی دارم که بماند برای مطلبی دیگه.
فرزاد بیان
@bayanz
❤202
Forwarded from روزبه فیض | یادداشتها و ترجمهها (روزبه فیض)
🕊 دستگاههای روایتسازی غرب تا جایی که بتوانند دستاوردهای چین را انکار میکنند و متأسفانه این انکار در ذهن معطوفبهغرب بسیاری از ایرانیها به صورت خودکار بازتولید میشود. این انکار سطوح یا مراحل گوناگونی دارد؛ شبیه به این:
مرحلهٔ اول: انکار خلاقیت. چین چیزی برای عرضه ندارد. نوآوری فقط در غرب ممکن است. آنچه از چین میبینید، تقلیدی ارزان و بیکیفیت از دستاوردهای غربیهاست.
مرحلهٔ دوم: انکار واقعیت. اگر هم نوآوریهایی از چین میبینید، اینها واقعی نیستند. آمارهایشان جعلی است و دستاوردهایشان اغراق شدهاند.
مرحلهٔ سوم: انکار هزینهها. شاید چین نوآوریهایی داشته باشد، اما اینها با ریختوپاش مالی یا بهرهکشی از منابع انسانی به دست آمدهاند. قیمت این موفقیتها از لحاظ اخلاقی یا اقتصادی بالاست.
مرحلهٔ چهارم: انکار ارزشها. بله، چین دستاوردهایی داشته و حتی شاید کارآمدتر از برخی رقبا باشد. اما نظام سیاسی و فرهنگیاش ناسالم است و چینیها زندگی شادی ندارند. آیا چنین الگویی قابل قبول است؟
مرحلهٔ پنجم: انکار کلی. فراتر از همهٔ اینها، چین مشکلدار است. چرا؟ دلایلش را در آینده خواهید فهمید. به روایت ما اعتماد داشته باشید.
https://x.com/roozfeiz/status/1882180207387484341
مرحلهٔ اول: انکار خلاقیت. چین چیزی برای عرضه ندارد. نوآوری فقط در غرب ممکن است. آنچه از چین میبینید، تقلیدی ارزان و بیکیفیت از دستاوردهای غربیهاست.
مرحلهٔ دوم: انکار واقعیت. اگر هم نوآوریهایی از چین میبینید، اینها واقعی نیستند. آمارهایشان جعلی است و دستاوردهایشان اغراق شدهاند.
مرحلهٔ سوم: انکار هزینهها. شاید چین نوآوریهایی داشته باشد، اما اینها با ریختوپاش مالی یا بهرهکشی از منابع انسانی به دست آمدهاند. قیمت این موفقیتها از لحاظ اخلاقی یا اقتصادی بالاست.
مرحلهٔ چهارم: انکار ارزشها. بله، چین دستاوردهایی داشته و حتی شاید کارآمدتر از برخی رقبا باشد. اما نظام سیاسی و فرهنگیاش ناسالم است و چینیها زندگی شادی ندارند. آیا چنین الگویی قابل قبول است؟
مرحلهٔ پنجم: انکار کلی. فراتر از همهٔ اینها، چین مشکلدار است. چرا؟ دلایلش را در آینده خواهید فهمید. به روایت ما اعتماد داشته باشید.
https://x.com/roozfeiz/status/1882180207387484341
❤66
در هر زمینهای که تخصص داشته باشید، حتماً افرادی رو دیدید که در اون زمینه اطلاعات فراوانی دارند، ولی همچنان ازش سر درنمیارن.
مثلاً کسی اطلاعات روانشناسی زیادی داره، اما انگار روانشناسی رو نفهمیده.
مثل کسی که بلده غذاهای زیادی درست کنه، اما شِف آشپزخانه نیست.
برعکسش هم هست. کسانی هستند که در یک حیطه اطلاعات خیلی زیادی ندارند، اما بهخوبی ازش سردرمیارن.
من تخصص رو مجموعهای از ۳ چیز میبینم:
فلسفه، اطلاعات و مهارتهای پیرامون یک موضوع
فلسفه یعنی درک ماهیت. فلسفهی روانشناسی یعنی شناخت ماهیت ذهن، ماهیت سلامت روان، ماهیت عواطف، رفتارهای انسانی و...
روانشناسی که با تکنیکها و رویکردهای درمانی آشناست، اما فلسفهی سلامت روان رو نمیشناسه، صرفاً تِکنِسین اتاق درمانه.
در دانشگاهها بیشتر مهارت و اطلاعات یاد میدن؛ و فلسفهی علوم، جنبهای کماهمیت، انتزاعی و فاقد کاربرد تلقی میشه. درحالی که همین فلسفهی علم هست که اساساً به مسیر کلی علم جهت میده. معنای «سلامتی» رو که عوض کنی، معنای «درمان» و «روش درمانی» هم بهکلی عوض میشه.
بههمین جهت هم بیشتر فارغالتحصیلان دانشگاهها، چنانچه صرفاً به محتوای درسی بسنده کرده باشن، فاقد درک عمیقی از رشتهی تحصیلیشون هستند.
دوم، میرسیم به اطلاعات. فروید که بود و چه کرد، اطلاعاتی دربارهی روانشناسیه. صفحات آموزشی در شبکههای اجتماعی غالباً به ارائهی اطلاعات میپردازن. برای همین هم کسانی که برای یادگیری علوم به این صفحات بسنده میکنند، معمولاً هرگز از سطح اطلاعات فراتر نمیرن و هرگز به درک عمیق یک حیطه علمی نمیرسن.
سوم مهارت. مهارت درمان به روش شناختی-رفتاری یک مهارت در حیطهی رواندرمانیه. گاهی هم مهارتها پژوهشیاند.
ترکیب این سهتا متخصص میسازه. بهعلت گستردگی علوم، حیطهی تخصص متخصصها هم بسیار محدوده. هیچکس متخصص تمام جنبههای یک علم نیست. مثلاً یک روانشناس، نهایتاً متخصص یک یا چند حیطهی محدود و خاص از روانشناسیه (این حیطهها هم معمولاً خیلی محدودتر و خاصتر از تصور اکثریت هستند).
حتی معادل «-شناس» برای -logist نامناسبه. در لاتین سایکولوژیست یعنی مطالعهکنندهی روان. در فارسی به «روانشناس» برگردان شده که غلطانداز است (معادل مناسبتر میتونست پژوه باشه. روانپژوه. زیستپژوه و...). چرا که تصور میشه که فلانشناس، به شناخت اون علم رسیده؛ درحالی که چنین دستاوردی غیرممکنه. همه صرفاً در حال مطالعهی چیزی هستند.
فرزاد بیان
@bayanz
مثلاً کسی اطلاعات روانشناسی زیادی داره، اما انگار روانشناسی رو نفهمیده.
مثل کسی که بلده غذاهای زیادی درست کنه، اما شِف آشپزخانه نیست.
برعکسش هم هست. کسانی هستند که در یک حیطه اطلاعات خیلی زیادی ندارند، اما بهخوبی ازش سردرمیارن.
من تخصص رو مجموعهای از ۳ چیز میبینم:
فلسفه، اطلاعات و مهارتهای پیرامون یک موضوع
فلسفه یعنی درک ماهیت. فلسفهی روانشناسی یعنی شناخت ماهیت ذهن، ماهیت سلامت روان، ماهیت عواطف، رفتارهای انسانی و...
روانشناسی که با تکنیکها و رویکردهای درمانی آشناست، اما فلسفهی سلامت روان رو نمیشناسه، صرفاً تِکنِسین اتاق درمانه.
در دانشگاهها بیشتر مهارت و اطلاعات یاد میدن؛ و فلسفهی علوم، جنبهای کماهمیت، انتزاعی و فاقد کاربرد تلقی میشه. درحالی که همین فلسفهی علم هست که اساساً به مسیر کلی علم جهت میده. معنای «سلامتی» رو که عوض کنی، معنای «درمان» و «روش درمانی» هم بهکلی عوض میشه.
بههمین جهت هم بیشتر فارغالتحصیلان دانشگاهها، چنانچه صرفاً به محتوای درسی بسنده کرده باشن، فاقد درک عمیقی از رشتهی تحصیلیشون هستند.
دوم، میرسیم به اطلاعات. فروید که بود و چه کرد، اطلاعاتی دربارهی روانشناسیه. صفحات آموزشی در شبکههای اجتماعی غالباً به ارائهی اطلاعات میپردازن. برای همین هم کسانی که برای یادگیری علوم به این صفحات بسنده میکنند، معمولاً هرگز از سطح اطلاعات فراتر نمیرن و هرگز به درک عمیق یک حیطه علمی نمیرسن.
سوم مهارت. مهارت درمان به روش شناختی-رفتاری یک مهارت در حیطهی رواندرمانیه. گاهی هم مهارتها پژوهشیاند.
ترکیب این سهتا متخصص میسازه. بهعلت گستردگی علوم، حیطهی تخصص متخصصها هم بسیار محدوده. هیچکس متخصص تمام جنبههای یک علم نیست. مثلاً یک روانشناس، نهایتاً متخصص یک یا چند حیطهی محدود و خاص از روانشناسیه (این حیطهها هم معمولاً خیلی محدودتر و خاصتر از تصور اکثریت هستند).
حتی معادل «-شناس» برای -logist نامناسبه. در لاتین سایکولوژیست یعنی مطالعهکنندهی روان. در فارسی به «روانشناس» برگردان شده که غلطانداز است (معادل مناسبتر میتونست پژوه باشه. روانپژوه. زیستپژوه و...). چرا که تصور میشه که فلانشناس، به شناخت اون علم رسیده؛ درحالی که چنین دستاوردی غیرممکنه. همه صرفاً در حال مطالعهی چیزی هستند.
فرزاد بیان
@bayanz
❤149
دبستان که بودم، کامپیوتر خریدیم.
تا مدتها همهچیز آفلاین بود. تا این که اینترنت اومد (طبیعتاً قبلش هم بود، ولی در خونهها رایج نبود)
اینترنت برام دریچهای اسرارآمیز بود به دنیای بیرون.
مدتی بعد اولین ایمیلم رو ساختم. در یاهو.
و چند روز بعد، ایمیلی گرفتم که شما برندهی ۱ میلیون دلار شدهاید!
امروز تصور اینکه کسی، حتی یک بچه همچین چیزی رو باور کنه برام سخته؛ اما من باور کردم.
نه فقط چون که یک بچه بودم، بلکه چون اینترنت هنوز برام بیچون و چرا باورپذیر بود.
در ایمیل گفته بود که برای دریافت جایزه شماره تماستون رو بذارید.
من هم شماره تلفن خونمون رو گذاشتم.
چند ساعت بعد تلفن زنگ خورد. مطمئن بودم که خودشه. چون دوتا خط تلفن داشتیم و اینیکی که شمارهش رو گذاشته بودم در حالت عادی ماهی یکبار هم زنگ نمیخورد.
تلفن داشت زنگ میخورد و من استرس گرفتم. این اولینبار بود که یک چیزی از دنیای مجازی اینترنت، به دنیای واقعی راه پیدا کرده بود.
یک چیزی که تا الان همیشه فقط پشت شیشهی مانیتور بود، حالا انگار خیلی نزدیک و واقعی، وارد خونهمون شده بود.
در همون لحظه دروناً حس میکردم که کار اشتباهی کردهام و خبری از یک میلیون دلار نیست.
به تلفنی که زنگ میخورد نگاه میکردم و نمیدونستم چی کار کنم، چون انگلیسی هم بلد نبودم.
بابام گوشی رو برداشت.
یک چیزهایی به انگلیسی صحبت کرد و بعد خندید و گوشی رو گذاشت.
گفت «یه کلاهبرداری بود از آفریقا! کی شماره خونه رو به اینا داده؟! اینا که میگن چیزی برنده شدید رو باور نکنید!»
منم که خودم رو به ندونستن زدم و سری به نشونهی تایید تکون دادم.
این اولین و آخرینباری بود که در زندگیم به یک اسکم (کلاهبرداری) نزدیک شدم.
و درسی شد، که برای همیشه، به هر وعدهای که زیادی خوب بهنظر برسه مشکوک و بدبین باشم.
بهقول معروف: too good to be true
فرزاد بیان
@bayanz
تا مدتها همهچیز آفلاین بود. تا این که اینترنت اومد (طبیعتاً قبلش هم بود، ولی در خونهها رایج نبود)
اینترنت برام دریچهای اسرارآمیز بود به دنیای بیرون.
مدتی بعد اولین ایمیلم رو ساختم. در یاهو.
و چند روز بعد، ایمیلی گرفتم که شما برندهی ۱ میلیون دلار شدهاید!
امروز تصور اینکه کسی، حتی یک بچه همچین چیزی رو باور کنه برام سخته؛ اما من باور کردم.
نه فقط چون که یک بچه بودم، بلکه چون اینترنت هنوز برام بیچون و چرا باورپذیر بود.
در ایمیل گفته بود که برای دریافت جایزه شماره تماستون رو بذارید.
من هم شماره تلفن خونمون رو گذاشتم.
چند ساعت بعد تلفن زنگ خورد. مطمئن بودم که خودشه. چون دوتا خط تلفن داشتیم و اینیکی که شمارهش رو گذاشته بودم در حالت عادی ماهی یکبار هم زنگ نمیخورد.
تلفن داشت زنگ میخورد و من استرس گرفتم. این اولینبار بود که یک چیزی از دنیای مجازی اینترنت، به دنیای واقعی راه پیدا کرده بود.
یک چیزی که تا الان همیشه فقط پشت شیشهی مانیتور بود، حالا انگار خیلی نزدیک و واقعی، وارد خونهمون شده بود.
در همون لحظه دروناً حس میکردم که کار اشتباهی کردهام و خبری از یک میلیون دلار نیست.
به تلفنی که زنگ میخورد نگاه میکردم و نمیدونستم چی کار کنم، چون انگلیسی هم بلد نبودم.
بابام گوشی رو برداشت.
یک چیزهایی به انگلیسی صحبت کرد و بعد خندید و گوشی رو گذاشت.
گفت «یه کلاهبرداری بود از آفریقا! کی شماره خونه رو به اینا داده؟! اینا که میگن چیزی برنده شدید رو باور نکنید!»
منم که خودم رو به ندونستن زدم و سری به نشونهی تایید تکون دادم.
این اولین و آخرینباری بود که در زندگیم به یک اسکم (کلاهبرداری) نزدیک شدم.
و درسی شد، که برای همیشه، به هر وعدهای که زیادی خوب بهنظر برسه مشکوک و بدبین باشم.
بهقول معروف: too good to be true
فرزاد بیان
@bayanz
❤234
یک زمانی آدمها از هم آدرس میپرسیدند. گوگلمپ اومد و آدرس پرسیدن بیمعنی شد.
یکموقع آدمها دایرهالمعارف میخوندن، اینترنت و ویکیپدیا اومد و جاش رو گرفت.
یکموقع کسی حضوری میومد پیشت، چون سوالی داشت. بعداً تلفن اومد و نیاز به حضور کم شد.
تلفن هم بهمرور بخشی از کارکردش رو داد به تکست و کارکردش محدودتر شد.
در کنار تکست، وویس اضافه شد و کارکرد تلفن و قرار حضوری باز هم کمتر شد.
در کنار اینها گوگل از کامپیوترها به گوشیهای موبایل رسید و سوال پرسیدن جای خودش رو به «گوگل کردن» داد.
و حالا چتباتهای هوش مصنوعی هم به لیست ابزارهای تکنولوژیک روزمرهی بشر اضافه شده.
سوالاتی که پیدا کردن جوابش با گوگل مشکل و زمانگیر بود، حالا در کسری از ثانیه توسط هوش مصنوعی پاسخ داده میشه - یعنی حتی سریعتر از این که بخوای از رفیقی که کنار دستت نشسته بپرسی.
این مدلهای بزرگ زبانی، صبر و حوصلهی بینهایت هم دارند و از توضیح دادن خسته نمیشن. مسخرهت نمیکنن و اگر چیزی رو یاد نگرفتی، اونقدر پلهپله ساده میکنند که بالاخره بفهمی.
آموزش و یادگیری بهکلی متحول شده. فعل گذشته به کار بردم، چون همین الان اتفاق افتاده.
در کتابخونهی شهرمون (در آلمان) که قدم میزنم، با نگاهی گذرا و زیرچشمی به صفحات لپتاپها، در حداقل نصف لپتاپها صفحهی Chat GPT یا چتباتهای دیگه بازه.
دسترسی به اطلاعات و یادگیری سریعتر و راحتتر شده؛ اما هنوز ابزارهای مدرن تکنولوژیک در خدمت نیازهای سنتی هستند.
فعلاً دانشجو از چتبات برای یادگیری درسهای دانشگاهی، حل تمرین و امتحان دادن به سبک سنتی استفاده میکنه.
برای همین هم برخی هنوز فکر میکنند اینها فقط «ابزار» هست و به ماشینحساب تشبیهش میکنند.
اما ما تازه در آستانهی موج بزرگی از تغییرات هستیم.
نهتنها شیوهی علمآموزی، که شیوهی تولید علم هم در حال تغییر و تحوله.
مراحل پژوهش و تحقیق (شامل مرور ادبیات علمی یک حوزه، طرح فرضیه، آزمایش، جمعآوری داده، تحلیل نتایج) همگی درحال تغییرند.
آیا این بهمعنای سرعت گرفتن پیشرفت علمه؟ آیا پروسههای کار علمی فقط سریعتر و بهینهتر میشن یا همزمان عمیق و پیچیدهتر؟ آیا جامعهی بشری کشش تسریع یا تعمیق پیشرفت علم رو داره؟ اینها رو هنوز نمیدونیم.
حدس و گمانها دربارهی شکل و شمایل آینده همیشه وجود داشته، اما واقعیت معمولاً پیشبینیناپذیرتر از ایدههای بهترین نظریهپردازان از آب درومده.
فرزاد بیان
@bayanz
یکموقع آدمها دایرهالمعارف میخوندن، اینترنت و ویکیپدیا اومد و جاش رو گرفت.
یکموقع کسی حضوری میومد پیشت، چون سوالی داشت. بعداً تلفن اومد و نیاز به حضور کم شد.
تلفن هم بهمرور بخشی از کارکردش رو داد به تکست و کارکردش محدودتر شد.
در کنار تکست، وویس اضافه شد و کارکرد تلفن و قرار حضوری باز هم کمتر شد.
در کنار اینها گوگل از کامپیوترها به گوشیهای موبایل رسید و سوال پرسیدن جای خودش رو به «گوگل کردن» داد.
و حالا چتباتهای هوش مصنوعی هم به لیست ابزارهای تکنولوژیک روزمرهی بشر اضافه شده.
سوالاتی که پیدا کردن جوابش با گوگل مشکل و زمانگیر بود، حالا در کسری از ثانیه توسط هوش مصنوعی پاسخ داده میشه - یعنی حتی سریعتر از این که بخوای از رفیقی که کنار دستت نشسته بپرسی.
این مدلهای بزرگ زبانی، صبر و حوصلهی بینهایت هم دارند و از توضیح دادن خسته نمیشن. مسخرهت نمیکنن و اگر چیزی رو یاد نگرفتی، اونقدر پلهپله ساده میکنند که بالاخره بفهمی.
آموزش و یادگیری بهکلی متحول شده. فعل گذشته به کار بردم، چون همین الان اتفاق افتاده.
در کتابخونهی شهرمون (در آلمان) که قدم میزنم، با نگاهی گذرا و زیرچشمی به صفحات لپتاپها، در حداقل نصف لپتاپها صفحهی Chat GPT یا چتباتهای دیگه بازه.
دسترسی به اطلاعات و یادگیری سریعتر و راحتتر شده؛ اما هنوز ابزارهای مدرن تکنولوژیک در خدمت نیازهای سنتی هستند.
فعلاً دانشجو از چتبات برای یادگیری درسهای دانشگاهی، حل تمرین و امتحان دادن به سبک سنتی استفاده میکنه.
برای همین هم برخی هنوز فکر میکنند اینها فقط «ابزار» هست و به ماشینحساب تشبیهش میکنند.
اما ما تازه در آستانهی موج بزرگی از تغییرات هستیم.
نهتنها شیوهی علمآموزی، که شیوهی تولید علم هم در حال تغییر و تحوله.
مراحل پژوهش و تحقیق (شامل مرور ادبیات علمی یک حوزه، طرح فرضیه، آزمایش، جمعآوری داده، تحلیل نتایج) همگی درحال تغییرند.
آیا این بهمعنای سرعت گرفتن پیشرفت علمه؟ آیا پروسههای کار علمی فقط سریعتر و بهینهتر میشن یا همزمان عمیق و پیچیدهتر؟ آیا جامعهی بشری کشش تسریع یا تعمیق پیشرفت علم رو داره؟ اینها رو هنوز نمیدونیم.
حدس و گمانها دربارهی شکل و شمایل آینده همیشه وجود داشته، اما واقعیت معمولاً پیشبینیناپذیرتر از ایدههای بهترین نظریهپردازان از آب درومده.
فرزاد بیان
@bayanz
❤212
این که علت رفتار ناپسند یکنفر قابل درک باشه، موجب سلب مسئولیت اون فرد از رفتارش نمیشه. ایندوتا رو اغلب با هم قاطی میکنند.
این که یکی با پرخاشگری باهاتون برخورد کنه، «چون» که روز بدی داشته، رفتار بدش رو توجیه نمیکنه. مسئولیت رفتار بدش رو از بین نمیبره.
این «چون» رو هم در گیومه گذاشتم چون اساساً غلطه؛ روز بدی داشتن هرگز علت رفتار پرخاشگرانه نیست.
عوامل بیرونی در شکلگیری رفتارها تاثیرگذارند. این تاثیر رو نباید انکار کرد؛ اما این تاثیرات، مسئولیت فردی رو از بین نمیبره.
شناخت عوامل موثر بر رفتار افراد، به درک و همدلی بیشتر با اونها کمک میکنه؛ اما نباید وسیلهی رفع مسئولیت تلقی بشه.
درک عوامل موثر بر علت رفتار ناپسند دیگران، در تنظیم هیجان کارکرد مهمی داره. به اینصورت که فردی با شما رفتار پرخاشگرانهای میکنه؛ شما احساس رنجش، ترس و خشم میکنید. و بعد با خودتون فکر میکنید که «باید درکش کنم؛ حتماً روز بدی داشته».
بهش میگن ارزیابی مجدد شناختی یا cognitive reappraisal
یعنی شما موقعیت رو بهلحاظ شناختی، بهشکل متفاوتی صورتبندی میکنی که احتمالاً به مدیریت بهتر و کاهش شدت هیجانات مربوطه منجر میشه.
این بهمعنای سرکوب یا نادیده گرفتن هیجانات نیست. شخص در عین تجربهی هیجاناتش موقعیت رو بهلحاظ شناختی بازسازی میکنه.
استراتژی بدی نیست و در تنظیم هیجان نقش کلیدی داره؛ اما در چند حالت هم میتونه آسیبزا باشه:
- زمانی که بهصورت مکرر برای توجیه و عقلانیسازی رفتار مخرب بهکار برده میشه: رسماً داری مورد سوءاستفاده قرار میگیری، ولی سخت در تلاشی که طرف رو درک کنی.
- زمانی که تبدیل به ابزاری برای بیاعتبار کردن هیجانات میشه: عواطف خودت رو نادیده میگیری و همیشه دنبال توضیح بیرونی میگردی
- زمانی که به انفعال منجر میشه (در صورتی که اقدام عملی ضرورت داشته): شخص بهجای شکایت از متجاوز، متجاوز رو «درک» میکنه
- زمانی که بهعنوان تنها استراتژی تنظیم هیجان بهکار گرفته میشه: تنظیم هیجان سالم، معمولاً آمیختهای از استراتژیهای تنظیمی گوناگونه و یک استراتژی تنظیمی منفرد در تمام موقعیتها کاربردی نیست.
فرزاد بیان
____
به مقولهی تنظیم هیجان در این مجموعه ویدیوها بیشتر پرداختم.
@bayanz
این که یکی با پرخاشگری باهاتون برخورد کنه، «چون» که روز بدی داشته، رفتار بدش رو توجیه نمیکنه. مسئولیت رفتار بدش رو از بین نمیبره.
این «چون» رو هم در گیومه گذاشتم چون اساساً غلطه؛ روز بدی داشتن هرگز علت رفتار پرخاشگرانه نیست.
عوامل بیرونی در شکلگیری رفتارها تاثیرگذارند. این تاثیر رو نباید انکار کرد؛ اما این تاثیرات، مسئولیت فردی رو از بین نمیبره.
شناخت عوامل موثر بر رفتار افراد، به درک و همدلی بیشتر با اونها کمک میکنه؛ اما نباید وسیلهی رفع مسئولیت تلقی بشه.
درک عوامل موثر بر علت رفتار ناپسند دیگران، در تنظیم هیجان کارکرد مهمی داره. به اینصورت که فردی با شما رفتار پرخاشگرانهای میکنه؛ شما احساس رنجش، ترس و خشم میکنید. و بعد با خودتون فکر میکنید که «باید درکش کنم؛ حتماً روز بدی داشته».
بهش میگن ارزیابی مجدد شناختی یا cognitive reappraisal
یعنی شما موقعیت رو بهلحاظ شناختی، بهشکل متفاوتی صورتبندی میکنی که احتمالاً به مدیریت بهتر و کاهش شدت هیجانات مربوطه منجر میشه.
این بهمعنای سرکوب یا نادیده گرفتن هیجانات نیست. شخص در عین تجربهی هیجاناتش موقعیت رو بهلحاظ شناختی بازسازی میکنه.
استراتژی بدی نیست و در تنظیم هیجان نقش کلیدی داره؛ اما در چند حالت هم میتونه آسیبزا باشه:
- زمانی که بهصورت مکرر برای توجیه و عقلانیسازی رفتار مخرب بهکار برده میشه: رسماً داری مورد سوءاستفاده قرار میگیری، ولی سخت در تلاشی که طرف رو درک کنی.
- زمانی که تبدیل به ابزاری برای بیاعتبار کردن هیجانات میشه: عواطف خودت رو نادیده میگیری و همیشه دنبال توضیح بیرونی میگردی
- زمانی که به انفعال منجر میشه (در صورتی که اقدام عملی ضرورت داشته): شخص بهجای شکایت از متجاوز، متجاوز رو «درک» میکنه
- زمانی که بهعنوان تنها استراتژی تنظیم هیجان بهکار گرفته میشه: تنظیم هیجان سالم، معمولاً آمیختهای از استراتژیهای تنظیمی گوناگونه و یک استراتژی تنظیمی منفرد در تمام موقعیتها کاربردی نیست.
فرزاد بیان
____
به مقولهی تنظیم هیجان در این مجموعه ویدیوها بیشتر پرداختم.
@bayanz
❤143
فرض رایجی وجود داره مبنی بر این که برای حل مشکلاتی که ریشهی روانی دارند، به تغییرات بنیادین نیازه و تنها با رواندرمانی میشه چنین تغییرات بنیادین و عمیقی ایجاد کرد.
این فرض به چند دلیل (بر اساس شواهد موجود) غلطه:
- حل بسیاری از مشکلاتی که ریشهی روانی دارند، نیاز به تغییر بنیادین نداره یا دستِکم تغییر بنیادین برای حل اون مشکلات ضرورت نداره.
- بسیاری از پروسههای رواندرمانی به تغییر بنیادین و عمیق منجر نمیشن. گذشته از پروسههایی که شکست میخورن، در پروسههای موفق درمانی هم در بسیاری از مواقع (بسته به رویکرد و هدف درمانی) هدف اصلاً ایجاد تغییر بنیادین و عمیق نیست (چون بنابه نکتهی قبلی، در بسیاری از مواقع چنین تغییری ضرورت نداره).
- فرض این که تنها با رواندرمانی میشه تغییرات بنیادین و عمیق ایجاد کرد هم نادرسته (در تئوری)، اما بهلحاظ عملی، این درسته که بگیم برای بیشتر افراد تنها راه عملی ایجاد چنین تغییری رواندرمانیه.
***
*برای جلوگیری از ابهام، نیازه که تعریفی هم از «تغییر عمیق و بنیادین» داشته باشیم. در اینجا اینطور درنظر بگیریم:
«تغییر بنیادین، دگرگونی ماندگار در طرحوارههای شناختی اصلی، الگوهای تنظیم هیجان و هویت فردیه که نحوه تفسیر تجربیات، مدیریت عواطف و رفتار رو در زندگی روزمره بازسازی میکنه.»
فرزاد بیان
@bayanz
این فرض به چند دلیل (بر اساس شواهد موجود) غلطه:
- حل بسیاری از مشکلاتی که ریشهی روانی دارند، نیاز به تغییر بنیادین نداره یا دستِکم تغییر بنیادین برای حل اون مشکلات ضرورت نداره.
- بسیاری از پروسههای رواندرمانی به تغییر بنیادین و عمیق منجر نمیشن. گذشته از پروسههایی که شکست میخورن، در پروسههای موفق درمانی هم در بسیاری از مواقع (بسته به رویکرد و هدف درمانی) هدف اصلاً ایجاد تغییر بنیادین و عمیق نیست (چون بنابه نکتهی قبلی، در بسیاری از مواقع چنین تغییری ضرورت نداره).
- فرض این که تنها با رواندرمانی میشه تغییرات بنیادین و عمیق ایجاد کرد هم نادرسته (در تئوری)، اما بهلحاظ عملی، این درسته که بگیم برای بیشتر افراد تنها راه عملی ایجاد چنین تغییری رواندرمانیه.
***
*برای جلوگیری از ابهام، نیازه که تعریفی هم از «تغییر عمیق و بنیادین» داشته باشیم. در اینجا اینطور درنظر بگیریم:
«تغییر بنیادین، دگرگونی ماندگار در طرحوارههای شناختی اصلی، الگوهای تنظیم هیجان و هویت فردیه که نحوه تفسیر تجربیات، مدیریت عواطف و رفتار رو در زندگی روزمره بازسازی میکنه.»
فرزاد بیان
@bayanz
❤83
از این به بعد دیگه هیچ تبلیغی وسط ویدیوهای کانال «مدیتیشن با بیان» پخش نمیشه.
تا قبل چون کانال هنوز مانتایز نشده بود یوتوب اجازه حذف این تبلیغات مزاحم رو نمیداد و وسط تمرین مدیتیشن تبلیغ پخش میکرد! که خب استرس زیادی به کسی که در سکوت در حال مدیتیشن کردن بود وارد میشد.
اما بالاخره کانال به ۴۰۰۰ ساعت بازدید رسید و دیگه اجازهش رو میده که تبلیغات وسط ویدیوها رو بردارم (و فقط اول و آخر جلسات تبلیغ میاد).
هماکنون میتونید از بیش از ۱۳۰ جلسه تمرین مدیتیشن - بدون تبلیغات مزاحم وسط جلسات - استفاده کنید:
https://www.youtube.com/@meditationbayan
ـــ
لیست دورهها:
🟢 دوره مقدمات مدیتیشن (۱۰ جلسه) 👉 از اینجا شروع کنید
مدیتیشن رو با دورهی مقدمات مدیتیشن شروع کنید؛ بعد از اتمام این دوره، میتونید با هر کدوم از دورههای بعدی به دلخواه ادامه بدید:
🟢 دوره مدیتیشن برای اضطراب (۳۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای تمرکز (۳۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای کنترل خشم (۱۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای تنهایی (۱۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای عزت نفس (۳۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای افسردگی (۳۰ جلسه)
@bayanz
تا قبل چون کانال هنوز مانتایز نشده بود یوتوب اجازه حذف این تبلیغات مزاحم رو نمیداد و وسط تمرین مدیتیشن تبلیغ پخش میکرد! که خب استرس زیادی به کسی که در سکوت در حال مدیتیشن کردن بود وارد میشد.
اما بالاخره کانال به ۴۰۰۰ ساعت بازدید رسید و دیگه اجازهش رو میده که تبلیغات وسط ویدیوها رو بردارم (و فقط اول و آخر جلسات تبلیغ میاد).
هماکنون میتونید از بیش از ۱۳۰ جلسه تمرین مدیتیشن - بدون تبلیغات مزاحم وسط جلسات - استفاده کنید:
https://www.youtube.com/@meditationbayan
ـــ
لیست دورهها:
🟢 دوره مقدمات مدیتیشن (۱۰ جلسه) 👉 از اینجا شروع کنید
مدیتیشن رو با دورهی مقدمات مدیتیشن شروع کنید؛ بعد از اتمام این دوره، میتونید با هر کدوم از دورههای بعدی به دلخواه ادامه بدید:
🟢 دوره مدیتیشن برای اضطراب (۳۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای تمرکز (۳۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای کنترل خشم (۱۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای تنهایی (۱۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای عزت نفس (۳۰ جلسه)
🟢 دوره مدیتیشن برای افسردگی (۳۰ جلسه)
@bayanz
❤273
هوش مصنوعی داره دنیا رو با سرعت سرسامآوری تغییر میده و این تغییرات احساسات متفاوتی رو در ما برمیانگیزه.
پنج مرحلهی سوگواری کوبلر-راس رو شاید بشه اینجا پیاده کرد.
سوگواری برای مهارتها، انگیزهها، ارزشها و مشاغل از دست رفته.
در مرحلهی اول انکار رو داریم که با اجتناب، گیجی، شوک شدن و ترس همراهه. شخص میبینه مهارتی که دهها سال زمان صرف یادگیریش کرده، داره به هوش مصنوعی سپرده میشه. وحشت میکنه و منکر توان هوش مصنوعی میشه.
مرحلهی بعد خشمه. که با سرخوردگی و اضطراب همراهه. «دنیای مسخرهای شده! مرگ بر تکنولوژی و سرمایهداری!»
بعد به چانهزنی رو میاری. به «اگر»ها فکر میکنی. «اگه ۱۰ سال پیش فلان کارو کرده بودم الان به این وضع دچار نمیشدم». باید فلان میکردم؛ نباید بهمان میکردم. خلاصه دستوپا میزنی ولی واقعیت عوض نمیشه.
بعد متاسفانه ممکنه افسردگی بیاد. شاید اونجاییه که کارِت رو بهواسطهی هوش مصنوعی از دست دادی. مهارتهات بیاستفاده شده. به دیوار و سقف زل میزنی و غرق نشخوار فکری در علت وجودیت در این جهان هستی میشی.
در آخر پذیرش میاد. اونجاییه که دیگه با واقعیت سر جنگ نداریم. آنچه هست رو میپذیریم و مسیرهای تازهای رو برای ساختن یک سبک زندگی جدید طی میکنیم.
البته که الزاماً همه از همهی این مراحل گذر نمیکنند (مثلاً بعد از چانهزنی میشه به پذیرش رسید).
هرچه زودتر به پذیرش برسیم، احتمالاً راحتتریم. چه در مورد تغییرات هوش مصنوعی و چه اتفاقات دیگهای که رخ دادن یا ندادنش از کنترل ما خارجه.
فرزاد بیان
@bayanz
پنج مرحلهی سوگواری کوبلر-راس رو شاید بشه اینجا پیاده کرد.
سوگواری برای مهارتها، انگیزهها، ارزشها و مشاغل از دست رفته.
در مرحلهی اول انکار رو داریم که با اجتناب، گیجی، شوک شدن و ترس همراهه. شخص میبینه مهارتی که دهها سال زمان صرف یادگیریش کرده، داره به هوش مصنوعی سپرده میشه. وحشت میکنه و منکر توان هوش مصنوعی میشه.
مرحلهی بعد خشمه. که با سرخوردگی و اضطراب همراهه. «دنیای مسخرهای شده! مرگ بر تکنولوژی و سرمایهداری!»
بعد به چانهزنی رو میاری. به «اگر»ها فکر میکنی. «اگه ۱۰ سال پیش فلان کارو کرده بودم الان به این وضع دچار نمیشدم». باید فلان میکردم؛ نباید بهمان میکردم. خلاصه دستوپا میزنی ولی واقعیت عوض نمیشه.
بعد متاسفانه ممکنه افسردگی بیاد. شاید اونجاییه که کارِت رو بهواسطهی هوش مصنوعی از دست دادی. مهارتهات بیاستفاده شده. به دیوار و سقف زل میزنی و غرق نشخوار فکری در علت وجودیت در این جهان هستی میشی.
در آخر پذیرش میاد. اونجاییه که دیگه با واقعیت سر جنگ نداریم. آنچه هست رو میپذیریم و مسیرهای تازهای رو برای ساختن یک سبک زندگی جدید طی میکنیم.
البته که الزاماً همه از همهی این مراحل گذر نمیکنند (مثلاً بعد از چانهزنی میشه به پذیرش رسید).
هرچه زودتر به پذیرش برسیم، احتمالاً راحتتریم. چه در مورد تغییرات هوش مصنوعی و چه اتفاقات دیگهای که رخ دادن یا ندادنش از کنترل ما خارجه.
فرزاد بیان
@bayanz
❤167
بحث مهاجرت بود، دوستی حرف قشنگی زد. گفت: «صرفاً چون که آدمهای زیادی از ایران مهاجرت کردن، انگار باعث میشه که سختیش دیگه به چشم نیاد. یعنی چون خیلیها انجامش دادن، باعث میشه فکر کنیم راحته و بهنظر نیاد که چقدر کار سختیه».
نه فقط مهاجرت، که کلاً هر نوع درد انسانی صرفاً در اثر تکرار کماهمیت شمرده میشه.
مواجهه با کودک کارِ سر چهارراه برای اولینبار خیلی دردناکه؛ اما بشر ناچاره کمکم کمتر اذیت بشه. یعنی به مرور از درد حساسیتزدایی میشه.
درد زندگی کودکان کار به مرور کمتر نشده، بلکه صرفاً ناظر بیرونی درد کمتری رو از دیدن اونها احساس میکنه.
این مکانیسم طبیعی ناظر بیرونی برای حفظ سلامت درونی خودشه.
عادت کردن و عادی شدن، هم ضروری و هم در عین حال ترسناکه.
عادی شدن برای همدیگه، یکی از کابوسهای زوجهای عاشقه.
درد عادی شدن گریهها از درد اونچیزی که باعث گریه شده هم دردناکتره.
در دوران وبلاگنویسی، بلاگی بود به اسم «آرش کمانگیر». در سربرگ بالاش نوشته بود: «بترسیم از آن روزی که کشتن مردم عادی شود».
فرزاد بیان
@bayanz
نه فقط مهاجرت، که کلاً هر نوع درد انسانی صرفاً در اثر تکرار کماهمیت شمرده میشه.
مواجهه با کودک کارِ سر چهارراه برای اولینبار خیلی دردناکه؛ اما بشر ناچاره کمکم کمتر اذیت بشه. یعنی به مرور از درد حساسیتزدایی میشه.
درد زندگی کودکان کار به مرور کمتر نشده، بلکه صرفاً ناظر بیرونی درد کمتری رو از دیدن اونها احساس میکنه.
این مکانیسم طبیعی ناظر بیرونی برای حفظ سلامت درونی خودشه.
عادت کردن و عادی شدن، هم ضروری و هم در عین حال ترسناکه.
عادی شدن برای همدیگه، یکی از کابوسهای زوجهای عاشقه.
درد عادی شدن گریهها از درد اونچیزی که باعث گریه شده هم دردناکتره.
در دوران وبلاگنویسی، بلاگی بود به اسم «آرش کمانگیر». در سربرگ بالاش نوشته بود: «بترسیم از آن روزی که کشتن مردم عادی شود».
فرزاد بیان
@bayanz
❤412